cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دلبر عرب🔥💦

کپی رمان حرام انسان باشیم رمان هات خشن و بزرگسال 💦

Show more
Advertising posts
2 635
Subscribers
-624 hours
-387 days
-17530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
با دستای لرزون مشغول غذام شدم اما حرکت ویبراتور تند تر شد آه بلندی گفتم که توجه #همه به سمتم جلب شد با چشمای اشکی به #ارباب که با #پوزخند نگاهم میکرد و ابرو بالا مینداخت نگاه کردم الناز سریع گفت : چیشد آهو #جون خوبی؟ اربابش تو مهمونی آبروشو میبره تو ک*ص بردش ویبراتور میزاره😳😱🔥🔞💦 https://t.me/joinchat/AAAAAFKoLZT9eWSUt8Y5GQ https://t.me/joinchat/AAAAAFKoLZT9eWSUt8Y5GQ 9 صبح پاک✅
Show all...
Repost from N/a
-اگر هامون بفهمه سوراخای نامزد کوچولوش زیر برادر ناتنی بزرگش داره جر میخوره چی میشه؟!!! -آههه.....محکمتر آخ خیلی کلفتههههه سینه های نرمشو تو مشتم گرفتم و ک.یرمو تا خایه هام توش فرو کردم که جیغ بلندی کشید اما با خالی کردن آب داغم توی رحمش مبهوت بهم نگاه کرد که گفتم: -وقتشه نامزت بدونه که زنش از برادرش حاملست هورنی کوچولو........... https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 نغمه، دختری که هرشب زیر برادر ناتنی نامزدش میخوابه و بعد از حامله شدنش.....🔞🔥🍒 9 صبح پاک✅
Show all...
Repost from N/a
لباس زیر نپوش تو خونه من... ! پُرحرارت می‌گوید وفکر حال بیچاره‌ مرا نمی‌کند: -از این چیزا خُوشم نمیاد تازه‌اشم سایزی نداری که بخوای بپوشی ! گُونه‌هایم انگار آتش می‌گیرد.با لبخندی نرم نگاهش خَریدانه روی بالاتنه‌ام سُر می‌خورد: -دوست دارم وقتی لمست می‌کنم زیر لباست هیچی نباشه...بالاتنه‌ات عُریان و بی‌پُوشش باشه ! سرم را تکان می‌دهم و او روی پاهایش اشاره می‌زند.روی پاهایش می‌نشینم و او دستش به سمت دکمه‌های مانتو تنم می‌رود.دستم که روی دستش می‌نشیند؛ دستم را پس می‌زند و غُرش می‌کند: -گفته بودم اگر می‌خوای ازت بگذرم یه شرط داره اونم اینه....پسم نزن لامصب...بزار با تنت آروم بگیرم....⚠️ https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 همه می‌گفتن هاتف خشنه‌...پُر از کینه‌اس...باور نمی‌کردم تا وقتی که پام به خونه مجردی لعنتیش باز شد و چیزایی تجربه کردم که....❌ 9 صبح پاک
Show all...
🀄خونِ سیاه 🀄

♥️چَشم خود بَستم ! که دیگَر چَشم مَستَش نَنگَرَم. ناگهان دل داد زَد؛ دیوانه مَن می بینمَش♥️ لینک رمان خونِ سیاه

https://t.me/+EYb7Pe_0DKs3ZTlk

نویسنده :مونا بیاتی تعرفه تبلیغات

https://t.me/blackbloooodd

ادمین تبادل @M_bayati77 @ad_blackblood

Repost from ساواک💦
-پاهاتو بده بالا بزار کولوچه‌ی صورتیتو ببینم گندم با خجالت عقب میرم و لب میزنم -بِ...بخدا کوروش... اونسری که داشتی جق میزدی دکلِتو دیدم خیلی بزرگ بود... میترسم بخدا نیشخند میزنه و شلوارشو پایین میکشه -جقِ منم دیدی پس ها؟؟ جوری بکنمت که ترست بریزه بیبی... تنمو جلو میکشه و با باز کردن پاهام کیر شق شدشو تکی کصم فرو میکنه... -اوففف... تنگی گندم تنگ... دارم خفه میشم سکسیِ من https://t.me/+CWDq0WyBNA43YTBk
Show all...
عـ‌ـ‌روسـ‌ـ‌ کـ‌وچـ‌ولـ‌و🔞

﷽ ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان👇🏼 t.me/c/2081616126/3 N_R

سلام عزیزان. فایل کامل دلبر عرب  موجوده و نویسنده عزیز برای اینکه همه بتونن از این فایل ارزشمند بهره ببرند که قیمت این فایل با تخفیف ویژه فقط و فقط ۳۰ هزار تومنه. برای خرید به ایدی زیر پیام بدید. ‌@Niii0pp2
Show all...
#سوم_شخص (دنیا) #پارت_۳۱۶ کپی حرام با سیلی که به گوشش خورد هق زد و اشکهایش مثل ابر بهار جاری شد. در بد مخمصه ای گیر کرده بود‌. هر چه قدر تلاش کرد تا با عشقش تماس بگیرد بی فایده بود. پدرش عشقش را مرد زندگی اش را اسیر کرده بود و با استفاده از او میخواست به خواسته ی چندش آورش برسد. دستش را روی لبش کشید و با دیدن خون در دستش هق زدنش بیشتر شد. پدرش موهایش را از پشت محکم کشید و با لب هایی چفت شده غرید: دختره ی چشم سفید...چطور تونستی بکارت باارزشتو که من میتونستم باهاش قرارداد ببندم و اینجوری به باد بدی؟ موهایش را محکم تر کشید طوری که دخترک درد را در کف سرش حس کرد. پدرش محکم موهای بلند و زیبایش را ول کرد.
Show all...
Repost from N/a
سنگینی تنش که روی تنم نشست بغضم  ترکید و تنم را منقبض کردم که تشر زد: -بدنت‌و جمع نکن لامصب...اصلا میدونی چیه  ! برو جار بزن هاتف دست زده به تنم!ببینم کی میتونه بیاد زِر بزنه چرا باهات این‌ کارو کردم ها...اون پدر پفیوزت یا اون نامزد فیکت...؟! دل شکسته با گریه‌ به سینه‌ برهنه‌‌اش کوبیدم. -تو که نامرد نبودی هاتف...؟یادته چقدر دوستم داشتی لعنتی ! پوزخند سردی زد: -گذشته‌ها گذشته.‌..حماقتم‌و سرم نیار که یه روزی بدجور خاطرت‌و می‌خواستم....! -من آخر هفته عروسیمه ! کاش نمی‌گفتم.این جمله آتشش زد که با خشم تمام لباسم را در تنم پاره کرد.نه به جیغ‌هایم گوش کرد نه به التماس هایم‌ وتمام شد....🔞 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 1 پاک
Show all...
🀄خونِ سیاه 🀄

♥️چَشم خود بَستم ! که دیگَر چَشم مَستَش نَنگَرَم. ناگهان دل داد زَد؛ دیوانه مَن می بینمَش♥️ لینک رمان خونِ سیاه

https://t.me/+EYb7Pe_0DKs3ZTlk

نویسنده :مونا بیاتی تعرفه تبلیغات

https://t.me/blackbloooodd

ادمین تبادل @M_bayati77 @ad_blackblood

Repost from N/a
-این درد پریودی‌ لامصب تا کیه؟ خاکستر سیگارش را می‌تکاند.دکمه‌های پیراهنش‌ باز است و سینه برهنه ورزیده‌اش جلوی چشمم دلبری می‌‌کند. لبم را زیر دندان گزیدم. -برای هر زنی فرق داره ! اخم می‌کند وقتی نگاهم می‌کند: -هر زنی‌و نپرسیدم تو رو پرسیدم ! این بار نگاهش روی لب‌هایم سُر می‌خورد: -اون بدبختا‌ رو هم ول کن ! صورتم سُرخ می‌شود.با گونه‌های گُل انداخته می‌گویم: -۶روزه ! به سیگارش پک می‌زند و نگاهش سرتاپایم را وجب می‌کند: -چندمین روزته؟ با خجالت گوشه‌ی لباسم را در دستم مشت می‌کنم و وقتی لب میزنم "دومین "با حرفش‌ تمام تنم مثل شب‌های ترسناک دیگر یخ می‌زند: -سخت شد که یعنی باید تا چند روز دیگه صبر کنم و بهت دست نزنم ! https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0 1 پاک
Show all...
Repost from N/a
#رابطه مخفیانه #پلیس تازه کار با بزرگترین قاچاقچی #اسلحه😈💦 مک #عمیقی به #گردنش زدم و با #شهوت زیر #گوشش زمزمه #کردم🔥🚫 _ پلیس #کوچولو میخوام جوری #جرت بدم که صدای #ناله هات تو کل #پاسگاه بپیچه💯🚫 https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0 https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0 https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0 21 پاک
Show all...
Repost from N/a
🔞پسری که عاشق زن داداشش میشه و یه روز بیهوشش میکنه و اسپرمای خودشو وارد بدنش میکنه تا باردار بشه و وقتی کارش تموم میشه منتظر میمونه تا بیدار بشه و .....🔞 🫦 با گریه گفتم _لعنتی چیکار کردی؟!من #زن‌داداشتم،من مثل خواهرت... عربده ای کشید. _بسهههه،تو دیگه زن داداشم نیستی زن منی هیچ وقت به چشم خواهر ندیدمت،توروهمیشه به عنوان زن ومادر بچه هام‌دیدم و حالا وظیفته که‌ #بچم رو به دنیا بیاری و بزرگ کنی و بشه #وارث‌سلطنتم. _نمیخوامممم نمیخوام من‌این بچه رو #سقط.... با سیلی که‌خوردم بینیم‌خون اومد که دانیار چونم‌رو گرفت و محکم توی صورتم‌فریاد زد. _بخوای بلایی سر بچم‌بیاری،تمام خانوات رو #میسوزونم جلوی خانوادت پس من رو با خودت یا بچموت‌تهدید نکن. از ترس نفسم بند اومد،ازاین مرد هیچ کاری #بعید نبود. _تو دیگه مال منی و از دستم نمیده نورا،تو #نورای منی. لبشو روی لبم #کوبید.💦😱 https://t.me/+4s0lkDUE9CJkYzg0 https://t.me/+4s0lkDUE9CJkYzg0 ⭐️12 شب پاک⭐️
Show all...