cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

『 سوشیانت 』

•﷽• #نویسنده: زهرا.م 🖤🩸مجموعه‌ی چندجلدی"نامیرایان/ 𝑰𝒎𝒎𝒐𝒓𝒕𝒂𝒍𝒔"🖤🩸 جلد اول: سوشیانت (درحال نگارش✍️) جلد دوم... جهت ارسال نظر👇🔮 https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-71365-a3RxzVj

Show more
Advertising posts
1 145
Subscribers
-424 hours
-217 days
-2030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
ایسو دختری زیبا و چشم رنگی کسی که مجبوره به خاطر ریاست کلینیک باباش برگرده ایران… و با پسری به نام آراد داخل کیلینک اشنا می‌شه، دکتر آراد رادمهر بهترین دکتر جراحی زیبایی ایران… پسری که کل دخترای تهرون میمیرن براش. اما با وارد شدن به کلینیک، عشق آتشینی بینشون شکل می‌گیره... https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 _ببینم خانوم دلدار طعم شکلات گرم چطوره؟ _عووم بزار بخورم ببینم _بح بح عالیهههه عه دلم خواست صبرکن منم امتحان کنم رفتم سمتش و از لباش بوسه ای گرفتم و گفتم: _اووه واقعا خوشمزس.. هول کرده به خودش نگاه کرد و گفت: _ئــــه دیوونه... سرشو خاروند و گفت چیزه بریم اینجا یکم گرم شده نه؟ اره اره گرمه ... اووه. تو گلو خنده ای کردم و گفتم: _نترس کسی ندید ..چند قدم بیشتر سمتش رفتم و گفتم. _تازه امشبم اینجا مهمون منی🤤🫢🔥💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 8پاک
Show all...
Repost from N/a
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
_اون دختر دیگه حق نداره پاشو بزاره تو خونه ی من فهمیدی؟ _بابا اون پاشو قرار نیس اینجا بزاره اون زن منه و میاد خونه خودم بفهم دیگه _زنت؟؟کسی که شب عروسیت زیر خواب یکس دیگه بوده؟؟ عصبی به سمتش رفتم و لیوان دستمو به دیوار کوبیدم و گفتم: _خفه شو اشغال راجب زن من درست صحبت کن.. اون داره گوشه ی خونه به خاطر #تجاو.زی که بهش شده میمیره داغونه اونوقت توعه بی غیرت راجب عروست این حرفو میزنی... عصبی برگشتم که از خونه بیام بیرون که با صورت اشک الود ایسو چشم تو چشم شدم.. همون لحظه صدای بابام بلند شد که گفت: _من ابرومو از تو کوچه جمع نکردم که تو با اون دختره ی خراب بیای ببری فهمیدی؟؟؟ https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 دختره شب عروسیش بهش تجاوز میشه و خونواده عشقش به پسره میگن که باید ازش جدا بشه و...🔞💦 23پاک
Show all...
Repost from N/a
زن حامله رو بدون آب و غذا زندونی کرده، دختره طاقت نمیاره و میخواد...🫠‼️ https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 - تورو خدا یکم آب بهم بده! - هنوز دوساعت از تنبیهت مونده! - نامرد این بچه‌ی تو شکمم بچه ی توام هست چرا انقدر بی رحمی؟ - هرزگی تو از وضع ننه بابات معلوم بود. نباید اون توله‌ی حرومیتو به ریش من می‌بستی! روشو اونور کرد و مشغول پک زدن به سیگار گردن قیمتش بود، با تموم بی جونی بلند شدم و سمت پنجره‌ی تراس رفتم سریع بازش کردم که برگشت طرفم و غرید - چیکار میکنی؟ بیا اینور دلوین! برگشتم سمتش، اومد جلوتر که داد زدم - نیا...نیا نزدیک به جون بچم خودمو میندازم پایین ترسیده قدمی به عقب برداشت - بیا اینور حرف میزنیم بیشتر عقب رفتم و لب زدم - بدنیا نمیارم بچه‌ای رو که باباش انقدر عوضیه! لحظه‌ای بعد صدای برخورد جسم بی جون دخترک به کف زمین اومد و فریاد مرد درحالیکه خیلی دیر شده بود.💔 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 8پاک
Show all...
1
Repost from N/a
ولم کن آراد تو چی فکر کردی ؟!.هان فکر کردی حالا که منو به دست آوردی اجازه داری هرغلطی بکنی؟! آراد فشاری به مچ دست آیسو داد طوریکه اخم هایش درهم شد و آاراد غرید: کجا؟! تو چی؟! فکر کردی من میزارم با اون نره خرا حرف بزنی؟! بهت گقتم تنها پسر و مردی که حزف میزنی منم ! بفهم من ! بفهم من ااییسو پوزخندی زد گفت: ـخیلی ادای فردین رو در نیار! من با هرکس دلم بخواد حرف میزنم مثل این که یادت رفته مدیره این کلینک منم! ـتوام مثل اینکه یادت رفته صاحبت منم https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17پاک
Show all...
Repost from N/a
ولم کن آراد تو چی فکر کردی ؟!.هان فکر کردی حالا که منو به دست آوردی اجازه داری هرغلطی بکنی؟! آراد فشاری به مچ دست آیسو داد طوریکه اخم هایش درهم شد و آاراد غرید: کجا؟! تو چی؟! فکر کردی من میزارم با اون نره خرا حرف بزنی؟! بهت گقتم تنها پسر و مردی که حزف میزنی منم ! بفهم من ! بفهم من ااییسو پوزخندی زد گفت: ـخیلی ادای فردین رو در نیار! من با هرکس دلم بخواد حرف میزنم مثل این که یادت رفته مدیره این کلینک منم! ـتوام مثل اینکه یادت رفته صاحبت منم https://t.me/+6SDxO52z_iQzZThl https://t.me/+6SDxO52z_iQzZThl 17پاک
Show all...
Repost from N/a
من دلوینم بچگی نکردم، آزار و اذیت دیدم از نزدیک‌ترین کسم لز عموی خودم... من شکنجه شدم، تحقیر شدم، مقصر شناخته شدم و زیر کتکا جون دادم! آخر سر هم فروخته شدم، به یه مافیای ناشناس به خاطر چی؟ به خاطر یه شب سرخوشیِ پدر قمار بازم جوونیم همون شب تباه شد، نابود شدم اما من فقط و به این فکر میکردم که کمی قبل تر از من تن مادرم حراج زده شد اونم به خاطر بی غیرتی پدرم! نمی دونستم سرنوشت اینبار برام چه خوابی دیده و کسی که منو از بابام خریده درواقع...🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 3پاک
Show all...
Repost from N/a
من کوروشم، صاحب بزرگترین هولدینگای تجاری تهران! کافیه تو شرکت یه اخم کنم تا همه ی کارمندام از ترس خودشونو خیس کنن برای همین هیچکس حق هیچ اشتباهی نداره و تو دنیای من بخششی وجود نداره! دل دادم به دختر کوچولوی چشم رنگی‌ای که تازگیا توی شرکتم استخدام شده بود، بهم محل نمیداد و از جمع فاصله میگرفت، نمیدونستم مشکلش چیه، نمیدونستم چی آزارش میده اما اونم نمیدونست آزاری که قراره از طرف من ببینه خیلی بدتره! تاوان منو نخواستن به این سادگیا نیست، دلوین هر جوری شده مال من میشه حتی مونده اینکه بدزدمش و برای نگه داشتنش یه شب...!🔥🔞 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
-هیچی یادت نمیاد؟؟؟...نگام کن، آیسو م..منو یادت نمیاد؟؟؟ با حرص و کلافگی که دلیلش مزاحمت های این چند وقتش بود، کنارش میزنم و همینطور که کارتون وسایل هامو از رو زمین برمیدارم، میگم -واقعا برا خودم متاسفم اگه یه زمانی با یه آدمی عین تو تو رابطه رفتم، اصلا مگه تو همونی نبودی که منو زیر گرفتی؟ پس چجوری روت میشه، هر روز میایی سراغم؟؟؟؟یه بار دیگه مزاحمم شی زنگ میزنم پلیس.. -زنگ میزنی پلیس؟؟؟ خیره تو چشماش که عصبانی به نظر می‌رسید با بی رحمی لب میزنم -نه پس، به عنوان تشکر برت میدارم میبرم خونه خالی! با چشم هایی قرمز شده و براق نگاهم میکنه و برام سر تکون میده -خیلی خوب، خودت خواستی.. و با تمام شدن حرفش منو رو کولش میندازه و بی توجه به داد و بیدادم همراه خودش داخل مطب میبره و در محکم میبنده و قفل میکنه -اینهمه منتظر موندم از کما بیایی بیرون، که آخر منو نشناسی آره؟ نه آیسو از این چیزا نداریم، حق نداری منو خط بزنی! https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 آیسو که شب عروسیش توسط یکی از خاستگار هاش دزدیده و بهش تج.اوز میشه، طی حادثه ای موقع فرار، تصادف میکنه و حالا کسی که قبلا عاشقش بود و به خاطر نمیاره... 23پاک
Show all...