Hasti_ηƒ_novels

"مجموعه ی افسانه‌های هفت سرزمین" Hasti ηƒ به قلم شش جلد تکمیل شده و در اپلیکیشن باغ استور قرار گرفته لطفا به ترتیب بخونید @Hasti_nf_novels لینک دعوت Admin: @P_rhmni_78

Iran93 208Farsi88 514Books10 124

Advertising posts

1 659

Subscribers

-324 hours

-227 days

-1730 days

Post views

~ 6924 hours

~ 8548 hours

4.70%

Engagement rate

4.2%24 hours

5.1%48 hours

44 726

Mentions

6807 days

1 81030 days

~ 11

Posts per day

~ 6

Reactions

~ 5

Comments

No data

Reposts

Subscribers
Post coverage
ER - engagement ratio

Data loading in progress...

Repost from N/a

Show all...

Repost from N/a

❌دکتر ارمان وثوق... مردی که هیچ کس نمیدونه وقتی جوون بود، دلباخته ی دختر شد که اون و به چشم برادر و رفیقش می دید. دختری که وقتی زن مرد دیگه ای شد، کمرش رو شکوند و کاری کرد از ایران بره تا عشقش رو کنار مرد دیگه ای نبینه اما... هشت سال بعد... با خبر زندگی فلاکت بار همون دختر و بلاهایی که شوهرش سرش اورده بود برگشت و توی اولین شب رسیدنش... https://t.me/+oXe_jOB3jr4yMGQ0 ۱۸پاک

Show all...

پیج اینستاگرام رمان👇🏻 https://instagram.com/hasti_nf_novels?igshid=YmMyMTA2M2Y= کانال عکس های رمان👇🏻 @Hastinfphotos

Show all...

پیام ناشناس https://t.me/iHarfBot?start=271484937 ربات شخصی نویسنده @Hasti_nf_bot جواب پیام هاتون @Hnf_Jnashenas

Show all...

#جلد_هفتم #ابرپروازگر (جلد دومِ نفرین اژدها) #پارت۶۶ بعد بهمون گفت: اردوگاه و دیدم، سه ساعت بیشتر باهاش فاصله نداریم. راه بیفتیم؟ گفتم: چی میگی! الان دوازده سیزده ساعته داریم پرواز می کنیم. برسیم اونجا قرار نیس بریم تو یه مسافرخونه ی گرم و نرم استراحت کنیم، قراره بجنگیم! جنگیدنم جون می خواد که الان نداریم جاش گفت: آخه اگه صبح راه بیفتیم وسط روز میرسیم اونجا، اون موقعم که تو روشنایی و سرحالی دشمن نمیشه حمله کرد، اونم با این تعداد ما. کلی باید معطل شیم تا شب شه بشه شبیخون بزنیم گفته بودم از اینکه جاش زیاد کتاب می خونه متنفرم؟ ابیگل پیشنهاد داد: خب بخوابیم ولی نه تا صبح. یه موقعی راه بیفتیم که تا قبل روشنی هوا برسیم. هوم؟ همه موافقت کردن. چند ساعتی رو تخته های سفت آزاردهنده خوابیدیم تا تجدید قوا کنیم و نیمه شب به راه افتادیم. تاریکی و سرمای شب مجبورمون می کرد کند پرواز کنیم. خواب‌آلودگی نمی گذاشت شیطنت کنیم. من یکی که بیشتر تلاشم روی بیدار موندن و نخوردن به درخت ها بود. گاهی خروپف نیتن و از بین سوت کشیدن باد تو گوشم می شنیدم و تو دلم فحشش می دادم. آیدن همونطور که خواب بود انداخته بودش رو رانی و با طناب بهش بسته بودش. کاش می شد با منم همین کار و بکنه. بعد گذشتن از کیلومترها دشت و جنگل، منظره ی متفاوتی تو افق پدیدار شد. خطی مواج و متحرک که زیر نور مهتاب برق می زد. اولش فکر کردم به خاطر خستگی چشمام داره قیلی ویلی میره، اما فلورنس هم اون و به کاترین نشون داد و پرسید که چیه. آیدن سر برگردوند و گفت: فکر کنم اون دریاس. اونم اردوگاه @Hasti_nf_novels ⚠️توجه داشته باشید پارت ها عیارسنج هستن. رمان تا آخر اینجا گذاشته نمیشه. نسخه کامل برای فروش در اپلیکیشن باغ استور قرار خواهد گرفت⚠️

Show all...

🔥 3❤ 1🥴 1

#جلد_هفتم #ابرپروازگر (جلد دومِ نفرین اژدها) #پارت۶۵ آیدن هم کم پایه نبود، گاهی واسه کم کردن روی من حتی از منم کارای خطرناک تری می کرد. ولی خب پای بقیه که وسط می اومد اون روی بابابزرگیش گل می کرد و ضدحال می شد. کلا از وقتی که دیگه تنها نبودیم، آیدن خیلی فرق کرده بود. قبلا بیشتر حرف می زدیم، بیشتر می خندیدیم، کلی کار با هم انجام می دادیم، شکار، خرید، مسابقه، تمیزکاری، آشپزی. هر چی تعداد بچه ها بالاتر رفت آیدن کمتر با من وقت گذروند و کارای دیگه ای برای خودش پیدا کرد. مثل طراحی روش های فعال کردن قدرت، تمرین دادن ها، حساب کتاب هزینه ها، نشستن پای درد و دل بچه ها. دیدن این ها باعث شد بفهمم تنها دلیلی که با من اونقدر صمیمی شده بود، تنها بودنش بود. بعضی وقت ها خودم و لعنت می کردم که چرا تشویقش کردم بره دنبال آرزوش واسه نجات تبعیدی ها، و بعضی وقت ها می گفتم خوب شد که اینطور شد تا چشمای من باز بشه، حتی اگه رنجورم کنه. هر چی به جنوب غرب نزدیک تر می شدیم سوز سرما کمتر می شد، تراکم درخت ها بالاتر می رفت و چمن ها از خیسی بارون برق می زدن. غروب که برای استراحت فرود اومدیم به زور تونستیم زمینی که گلی و شل نباشه پیدا کنیم. چوب خشک برای آتیش که اصلا وجود نداشت. نیتن چند تا تخته چوبی دراز به دردنخور از انبار محل کار پدرش برامون ظاهر کرد که روشون بشینیم. هیزمم از ذخیره‌ی خونه‌ی خودشون آورد و روی چند قطعه سنگ باهاشون آتیش درست کرد. بعد از شام کاترین نگاهی به نقشه‌ی نیتن انداخت. نیتن اون نقشه‌ی جادویی رو از پدربزرگش به ارث برده بود. می تونست تغییر مقیاس بده، فاصله ی مکان ها رو با هم بگه و هر چیزی که سرراه وجود داره رو نشون بده. کاترین از نیتن خواست یکم نقشه رو براش تغییر بده و ورد تعیین فاصله بخونه. @Hasti_nf_novels

Show all...

😢 4❤ 1

Repost from N/a

Show all...

Repost from N/a

_ وای! مردم چه اقبالی دارن! زنیکه بی ابرو معلوم نیست از کی حاملهه. بعد وارث حاج تیمور با اون همه دبدبه و کبکبه رفت گرفتش! _ می گفتن وقتی اومده طلاق بگیره، حامله بوده. این که شوهرش عقیم بود‌‌. _ کسی نمی دونه! همین "ارمان خان" که اومد دیگه هیچ کس جرات نکرد لام تا کام حرف بزنه. بلند می شوم اما جلوی چشمانم سیاه می شود. شکم بزرگم را می گیرم. _ شیدا! شیدا خوبی؟... داداااااش! بیاااا! در با صدای بلندی به دیوار می خورد. دارم زمین می خورم که دست او دور کمرم چنگ می شود. _ شیدا! خانومم! خوبی؟ چی شد نفسم؟ می بیند جانی ندارم. فریاد می زند: _ چه خبر بوده اینجا؟!... کدومتون جرات کرده به "زن من" حرفی بزنه هان؟ مجلسه ختمه یا شکنجه ی زنه حامله ی من؟ https://t.me/+oXe_jOB3jr4yMGQ0 ۱۳پاک

Show all...

Repost from N/a

نسخه لو رفته لینک vip رمان‌های کمیاب زیر پخش شد😱❌ تمامی رمان‌ها قرار داد چاپ دارند، بدو بیا که فقط تا دوساعت دیگه این لیست تو چنل می‌مونه✅ مثل هیچکس لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+g1RWit4v390zNjY8 تازیانه لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+OLjnoH8IMsI2NGE0 سرنوشت ما لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+RYHc6SCtY4QwZmE0 نگاهی به سرخی خون لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Q2zlvHV_liRkMzM0 معبر لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+ybTsLKxi_CxhZDI0 جنگل‌سحرآمیزلینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+gDG7z8rmhZI5ZjJh مـتانـویا لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+B5J2ek8kvIwxODI0 ماه نشین لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+YVi6IEMfGy4wYWJk دلبرآتش لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+vpTtWHA5HiRiODQ0 استاد خاصِ من لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+dfdQzXPcrS4zZTA0 گندم لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+bn8-zoD5nvk5NTZk افسانه‌ی آریوال لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+ecFxIypb5dQ4Nzlk سوگلی شیخ لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+UZbjz0MAVAtkOGY0 دردی از گذشته لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+uKpXM5MIN4plOTI8 سرنوشتم با تو بود لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+higuOLkF9uxkM2U0 کارن لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+WbH_OSzJpyU4MTI8 بی‌گناه لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+SVGKvEAF1rtiYjNk پروازی بدون بال لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Zk6a97ZyIXtlMGFk زیباترین‌رمان‌ها لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+l-rFqdWfVzI2NWY0 بیبی فیس لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+B60br2SEKKUxOGVk از کوروش تا کوروش لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Iq_gMfTiyPUzYTVk ابرپروازگر لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+otBU5sMukGJlMWI8 بی‌انظباط لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Oml0-X6gTZxlNDJk سپردم به فراموشی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+qER1xWRhRAs3OGFk جاویدان لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+SJcDlKlYaHphNTNk دیداراتفاقی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+5Myze2GacMo2MTc0 لیلی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+PwX8wS7_9AtkMzA0 بازی باسرنوشت لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+TD0_noMKpDA0MWY0 ماه ایل لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+r8rWXeTuuPk2Njlk کیستی؟ لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+m7gAHHN5GvRkYTlk پرسفون لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+kgxcMjlB-jllOWI0 شب‌های پاریس ماه نداشت لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+J0QNGsEEglUzZDY0 قلب شیشه‌ای لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+W1NKetwCTEo2ZWM0 آرامش مصنوعی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+P6xwM-HPVAJlMzVk باران عشق و غرور لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+mfQgwn3DBt8yOWNk رهایی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+4Sw3PR-w8VkyNmE0 دریا و آسمان لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+uw8gwB8eWQEwNmFk ارباب هوسباز لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+WgI8BvMpxa44ZjQ0 سوگل لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Pnp5JPH8TmJhMmZk زخم‌خورده لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+92lOylaxclU5MWVk سارین لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+hjVwQ1n63TUyMzNk دلخوشی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0 شکنجه‌گاه‌بانو لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+OzJF1VAMxvhiZjJk چشمآهو لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+pkAKLOAS8wpiZTU0 جهت‌شرکت‌درلیست‌کلیک‌کنید↪️ ~~۹صبح‌پاک~~

Show all...