5 608
Subscribers
-1424 hours
-57 days
+27930 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 اصولن بحث فلسفی و دینی اینجا نمیکنم اون هم به دو دلیل، بخاطر اینکه بچهسال اینجا زیاد هست و ممکنه تصور اشتباهی از حرفهای من بگیره که اثر منفی بذاره روش، دلیل دومم هم اینه که بحثهای اینچنینی جاش اینجا نیست.
من هیچ اعتقادی به دنیای پس از مرگ ندارم، ما انسانها موجودات دوپایی هستیم که به واسطهی شرایط جوی و محیطی کرهی زمین، و بر اساس شانس خوب، تونستیم به این شکل تکامل پیدا کنیم. اگه اون شهابسنگ نمیخورد و موجودات عظیمالجثه منقرض نمیشدن، ما هیچوقت فرصت تکامل نداشتیم. فرصتش رو نداشتیم در اصل.
تا حالا به این فکرکردین که در جایی در جهان هستی، کرهای شبیه به زمین باشه، با همون جو و فاصله از خورشید و درصد اکسیژن، فقط شهابسنگی بهش نخورده باشه و مثلن سی میلیون سال قبل از زمین ما باشه؟ به نظرتون اونجا چه خبره؟ امکانش نیست که برای مثال، خزندهها از انسانها هوشمندتر باشن اونجا؟ یا هوموسیپینها هیچوقت به وجود نیان؟ به نظرتون بازهم این «اشرف مخلوقات» فرصت شکلگیری داشت یا موجوداتی که برای ما «افسانهای» هستن و نمود «ماورا» دارن اونجا dominant هستن؟
هم؟ با این تفاسیر هیچ بَعدی وجود نداره، بهشت و جهنم همینجاست و ما فقط زنده میمونیم که این مسیر قطع نشه، انتخاب طبیعی در نهایت ژنهایی از ما رو انتخاب میکنه که قوی هستن، برای همینه که مثلن کسی که نارسایی مغزی داره گزینهی مناسبی برای تولیدمثل نیست، چون انتخاب طبیعت نیست. طبیعتهم بیرحمه، دلش به حال ما نمیسوزه، اگه منابع کرهی زمین از بین بره و ما نتونیم جایگزینی پیدا کنیم، میمیریم. اگه نتونیم سیارهی جایگزینی پیدا کنیم، منقرض میشیم. هیچ اتفاقی هم نمیفته، پنج میلیارد سال دیگه خورشید به پایان عمر خودش میرسه، و منظومهی شمسی به چیزهای دیگه تبدیل میشن. وقتی میمیریم، این ماشین عجیب غریب و پر جزئیات خاموش میشه. ماشینی که هیچوقت هیچ کنترلی روش نداشتیم و اون بوده که ما رو کنترل میکرده، با هیجانات، با ترس، نفرت، حسادت، غم، خشم، تعجب، علاقه و شادی و هیجانات مشتق اینها که باعث شدن ما از رعدوبرق جون سالم ببریم، از حملهی گلهی شیرها نترسیم، جنگجهانی رو پشت سر بذاریم و بین اون همه اسپرم بشیم اسپرم برنده و بمونیم و بمونیم و بشیم انسان هوشمندی که هوشمصنوعی رو میسازه. تازه نه اونقدر هوشمند، یکم! اگه ما انقدر که فکر میکنیم هوشمند هستیم، باید بتونیم فقط با فکرکردن به یک بیماری، اون رو درمان کنیم. باید کنترل رگها و سلولهای بدنمون رو داشته باشیم، اما نمیتونیم، بردهی جسممون هستیم. بردهی هورمونها، همه چیز خیلی ساده و درعین حال تلخ و دردناکه، ولی به نظر من، همینه.
اینجا من نظرم رو تحمیل نمیکنم و اگه کسی نظرش با من متفاوته، کاملن محترمه. | 876 | 53 | Loading... |
02 البته شوخی میکنم. من خیلی ناراحت بالا رفتن سن نیستم. همینه دیگه. آدم تا ابد بچه باقی نمیمونه که. عمره میگذره بزرگ میشی بعدم میمیری. | 987 | 4 | Loading... |
03 حالا از بعدازظهر دارم به تک تک کسایی که پیام دادن سارا ما انقدر سالمونه تازه داریم فلان کارو میکنیم آیا دیره؟ دلداری و توضیح میدم که نه بابا سن یه عدده.
الان خودم :((( شما این پیاما رو نخونین همونا که گفتم ر در نظر بگیرید. | 1 019 | 4 | Loading... |
04 گذر عمر ولم کن :((((( | 1 024 | 4 | Loading... |
05 ۲۷ :(((((( بیست و هفت. | 1 046 | 4 | Loading... |
06 فاک. | 1 038 | 3 | Loading... |
07 بچه ها شما به بزرگی خودتون ببخشید من گفتم ده سال پیش ۱۸ سالم بود. ده اینجا کنایه از کثرت داشت.
البته دوماه دیگه میشه ۲۷ سالم و فرق چندانی نخواهد داشت. | 1 054 | 4 | Loading... |
08 تنها چیزی که یادمه اینه که مثل اسب همه چی رو حفظ میکردم میرفتم امتحان میدادم، در طول دوران تحصیل هم همیشه با معلمهای دینی بحث بیخود میکردم که ادامه دار بود تا دانشگاه و دوران دانشجویی استاد تاریخ تلویحن تهدیدم کرد ادامه بدم ممکنه منجر به افتادنم بشه منم سکوت اختیار کردم و فهمیدم ارزش بحث کردن نداره، حفظ کنید برید بیسروصدا امتحان بدید شرش کنده بشه دیگه. مسخره بازیم در نیارید. آفرین. | 1 337 | 13 | Loading... |
09 یکی اومده تو ربات پیام داده امتحان دینی رو چطوری خوندی؟ جواب ندادم. پیام داده خودتو چس میکنی؟ امتحان دینی رو چطوری خوندی؟
آقا :)))) چی میگین؟ امتحان دینی رو من ده سال پیش دادم. چرا باید یادم باشه :((((
خسته شد صبر ما :))))) | 1 366 | 14 | Loading... |
10 گاهی اوقات دلم واسه صبا خیلی تنگ میشه. خواهرک کوچکم هنوز نمیدونه رابطهای که باهم داریم چقدر خالص و واقعیه. | 1 346 | 10 | Loading... |
11 خودش کم بود، دوست خرشم آورد. حداقل میدونیم تنها نیست. | 1 475 | 18 | Loading... |
12 خودش کم بود، دوستشم آورد. حداقل میدونیم تنها نیست. | 8 | 0 | Loading... |
13 هفتاد مدل ماسک صورت از Sephora گرفتم، آخرش به ذات خویش که ماسک خونگی هست برمیگردم.
فلذا:
«سیسیا جمع شید بهتون یه ماسک صورت خوب یاد بدم»
یه پیمانه برنج رو بذارین به حالت کته بپزه، آبش رو زیادتر از حد معمول بریزید که زیاد بپزه و له بشه. وقتی آبش تقریبن بخار شد، با میکسر پورهش کنین، میتونین یکی دوقاشق از آبی که ته قابلمه مونده اضافه کنین که یکم آبکی بشه، دقت کنید نمیخوایم خیلی رقیق بشه.
یک قاشقغذاخوری شیر و دو قاشقغذاخوری عسل به مواد بزنین و این ماسک ما آمادهست. هفتهای دوبار سهبار بذارین، پوست رو نرم و لطیف میکنه، معجزه درمانی نیست، ولی یه ماسک خونگی خیلی خیلی خوب و سالمه، این دستور اصلی بود، ولی من به این مواد یک قاشق چایخوری زردچوبه و یک قاشقچایخوری قهوه هم اضافه میکنم، اگه قهوه اضافه میکنین اینو در نظر بگیرین که مثل اسکراپ عمل میکنه، پس یکم باید با ماسک به صورتتون ماساژ بدین.
هفتهای دوبار اگه حال داشتین بذارین، راستی این مواد رو تو ظرف دربسته نگهدارید که سفت نشه. تازه تازه هم درست کنین.
شما هم ماسک خونگی بلدین؟ تو کامنتا بنویسین. | 1 453 | 108 | Loading... |
14 سارا بخشی از هویتمون با کارمون تعریف میشه به نظرت؟
چون من فعلا شغلی ندارم حس خلآ دارم
#پیام
جواب: به نظر من بخش بزرگی از هویتمون با احساس استقلالی که شاغل بودن بهمون میده تعریف میشه، و خیلی طبیعیه که آدم وقتی بیکاره(و قبلن شاغل بوده) احساس بدی داشته باشه. پس احساست طبیعیه، چون استقلال به آدم حق انتخاب میده.
الان حداقل میدونی که احساس بدت، طبیعیه. و باید به سمت از بین بردنش تلاش کنی. | 1 440 | 26 | Loading... |
15 بچهها براتون لیست منابعی که باهاشون داستانهای جنایی گوش میکنم رو میذارم امشب. | 1 435 | 7 | Loading... |
16 سلام عزیزم. متاسفانه من owner چنل نیستم، اکانتی که باهاش چنل رو ساختم دلیت کردم پنج سال پیش و اینجور دسترسیها فقط واسه کسی هست که چنل رو ساخته. مثل پرایوت کردن و بستن دسترسی فوروارد.
یکی از دلایلی که زیاد عکس شخصی نمیذارم همینه، فوروارد میشه، زیاد هم فوروراد میشه و اذیت میشم. همین امروز یه نفر پیام داده، عکس یخچال جنت اینا رو کراپ کرده و میگه اینا نوههاشن؟
احساس بدی بهم میده اینجور چیزها، نه اینکه بگم اون شخص نیت بدی داشتهها، اتفاقن بهش جواب دادم که نه، من کلن شخصیت خیلی حساسی رو این چیزا داشتم همیشه و از این بابت اذیتم و نمیتونم دسترسی رو ببندم، چون حال ندارم کانال جدید بزنم و همین جا رو هم کم سر میزنم بهش، سعی میکنم کنار بیام با این موضوع. | 1 508 | 9 | Loading... |
17 سارای عزیزم سلام
میگم یه پیشنهاد
برا اینکه از مطالب و عکس های چنلت سواستفاده نکنن،امکان شر کردن و کپی و سیو و اینا رو بردار، اینجوری امن تره بنظرم
اگه دوست داری البته🥲🤍
#پیام | 1 399 | 7 | Loading... |
18 اینجوریه که اینو بخور و دیگه دست از سر من بردار واسه چایی 😂😂 | 1 463 | 7 | Loading... |
19 بهش گفتم برو برام چایی بیار 🥹 رفته یه پارچ چایی آورده میگه دیگه تا شب سیرچایی میشی با این 😂 | 1 490 | 12 | Loading... |
20 راستی، یه سورپرایز دارم. این شما و این تام و جنت.
خونهشون دعوت بودیم.
جنت غذای خوشمزه پخته بود، عکسای قدیمیشون رو هم دیدیم.
گفته بودم بسیار مذهبی هستن؟
سر میز قبل از غذا دعا کردیم. واسه اولین بار بود چنین چیزی رو تجربه میکنم، بهمون گفتن ما برای هرچیزی از خدا کمک میخوایم. خیلی دوستشون داریم، همسن نوههاشون هستیم. | 1 459 | 27 | Loading... |
21 دقت کردین من دیگه خیلی وقته کمتر از آدمها مینویسیم؟ چون فهمیدم انسانها پیچیده هستن و روابط انسانی پیچیدهتر، همواره در تلاشم توقعم رو ازشون خیلی کم کنم و درک این موضوع دردناکه، اینکه تو مجبوری روابطت رو سطحی نگهداری. همچنین با پوست و گوشت فهمیدم که آدمها خیلی حسودن، و این حسادت حسادت کثیفیه. اون حسادتی نیست که بهتون گفتم باعث پیشرفت میشه و خوبه که داشته باشیمش، منظورم حسادت بد و کثیفه. حسادتی که از چشماشون پیداست و در رفتارشون سوتی میدن. برای همین یه گارد خیلی محکم آوردم بالا و بقیه رو کمتر تو زندگیم راه میدم، کمتر از قبل. این موضوع به خصوص وقتی مهاجری بیشتر ملموسه، چون تو نمیتونی طرف از چه شرایطی، با چه دیدگاهی، با چه پیشینه و خانواده و سبک زندگیای اینجاست و فقط چون همزبون هستین با هم صحبت میکنین. پس باید توقع هرچیزی رو داشته باشی، چون همزبون بودن دلیل خوبی برای دوستی عمیق نیست. اینو کسی میگه که ماه دوم مهاجرت با چندتا دختر رفت فلوریدا و خیال میکرد همه نرمال هستن چون تونسته همچین جمعی رو بسازه. منم شاید نرمال نباشم از نظر یکی دیگه، ولی حرفم اینه به یک ثباتی رسیدم و دیگه دیگران رو واکاوی و تحلیل نمیکنم. راحت میگذرم، از هیچکس توقع ندارم چون قرار نیست در آینده من نقشی داشته باشن. آدمها همینکه بهم آسیب نزنن برام اهمیت دارن و لازم نیست باهاشون صحبتهای جدی و عمیق داشته باشم. | 1 561 | 59 | Loading... |
22 میخونم، حال جسمی و ذهنی ندارم اینجا جواب بدم. ولی میخونم. بنویسید. بوس. | 1 502 | 4 | Loading... |
23 شما چه خبر؟
@SieistSara_bot | 1 529 | 5 | Loading... |
24 دیروز صبح، وقتی تازه از خونه زده بودم بیرون دیدم وسط خیابون یه پرنده قرمز افتاده و چندتا گنجشک سعی دارن تکونش بدن، ماشین رو زدم کنار و رفتم برش داشتم. مرده بود. گذاشتمش کنار یه سخت، که حداقل بقیه ماشینها لهش نکنن. دم دهنش رو ببینین، غذا هست. | 1 607 | 10 | Loading... |
25 امروز ۱۷/می
دیروز رفتم وزن و در طول یک هفته، سه پوند کم کردم. حدود یک کیلو و نیم.
دیروز روز بدی بود، توی شرکت اتفاقات بدی افتاد. اشتباه محاسباتی انجام دادم و خیلی استرس کشیدم، اطلاعات کانفیدنشال بود و نزدیک بود کار به جاهای باریک بکشه که منیجرم خیلی رک بهم نگاه کرد و گفت از بیخ گوشمون گذشت و تنها دلیلش اینه که تو خیلی خوششانسی، داشتم میگفتم از این بدتر نمیشه که توی شرکت پریود شدم، احساس وحشتناکی بود. ضعف، غم، بدبختی. حالا تهشو بگیری به مشکل منطقی و حلنشدنی نمیرسی ولی هورمونه دیگه. هورمون. ساعت سه هم با استادم جلسه داشتم و مجبور بودم دو و نیم از شرکت بیام بیرون، برم دانشگاه و تا دفتر استاد وسط گرما یک ربع پیادهروی کنم. با اون هم یک ساعت و نیم جلسه داشتم، بهم گفت این مقاله رو برو بخون، از این اپروچ یوتوب و آمازون استفاده میکنن. دوشنبه هم باید جلوی دانشجوهای جدید پرزنتش کنی چیکار میکنن، اوکی؟ منم گفتم باشه. اوکی.
بعدم توی ترافیک عصر برگشتم خونه، تو مسیر پادکست جنایی گوش دادم و به صورت جنازه رسیدم خونه، اونی که قشنگ میخنده برام چایی زنجبیل دم کرد، خوردم و یکم جون گرفتم. | 1 682 | 16 | Loading... |
26 از اینجا تا آمریکا خنده :))))))))))))))) | 3 004 | 5 | Loading... |
27 شاهد این هستیم که نجفیان بلخره تسلیم شد که با کاهو و سبزی سیر نمیشه. رژیم رو بوسید گذاشت کنار و به ذات اصیل آریایی بازگشت :))) | 5 662 | 18 | Loading... |
28 ماکارونی تراز. سفارشات پذیرفته میشود. | 3 282 | 20 | Loading... |
29 خیلی اتفاقی اکانت یه خانم امریکایی رو پیدا کردم که محتوای پیجش ماجراجویی و سفر با همسرش بوده، از کمپ کردن بگیر تا غواصی توی اقیانوس. پستی که باعث آشنایی من با پیجش شد، این بود که میگفت من باردار شدم و فکر میکردم بارداری خیلی شیک و قشنگی دارم، اگه دقت کنید خانمهای امریکایی و سیاهپوست، به طور کلی زایمانهای سادهتر و بارداریهای راحتتری نسبت به آسیاییها دارن که دلیلش هم به فیزیولوژی و استخوانبندی، ژنتیک، تغذیه و ورزش برمیگرده. خلاصه این خانمه خیلی صادقانه و شفاف گفت من وقتی باردار شدم ۱۲۷ پوند بودم و الان ۱۸۷ پوندم. یعنی حدود ۲۵ کیلو اضافه کردم. داستان به اینجا ختم نشد، این خانم اومد خیلی شفاف و روراست از چندروز قبل از زایمانش و مراحل اون ویدئو گذاشت، و بذارید بهتون بگم، نه قشنگ بود، نه اکلیلی بود و نه محتوای راحتی بود برای دیدن، چه برسه تجربه کردن. چون سنگکلیه داشت خیلی درد کشید، درد قبل از زایمانش نه ساعت مداوم طول کشید و بچه رو هم که به دنیا آورد یه شکم خیلی بزرگ، دردهایی شبیه به پریود و خونریزی شدید براش موند(زایمان طبیعی بود). عکسهای قبل از زایمان و بعدش رو که میبینی انگار چندسال پیر شده. ناگفته نمونه همسرش خیلی حمایت میکرد و کل پروسه کنارش بود، اتاق خصوصی داشتن بیمارستان خوبی بود ولی در نهایت دوتا اپیدورال زد و خیلی اذیت شد. الان هم با افسردگی بعد از زایمان دست و پنجه نرم میکنه و ویدئوهاش به این سبکه که برم حمام ببینم بهتر میشم.
حاشیه این پستها هم این بود اونایی که میگفتن حالا لازم نبود انقدر شفاف همه چی رو بگی، همهشون مسلمون بودن. که خب nobody gives a fuck to them.
پیج این خانم یک مستند بدون پردهست، فقط لحظهی زایمان رو نشون نداده که اونم احتمالن بخاطر قوانین اینستاست.
اینا همه رو گفتم که بگم پروسه باردار شدن و زایمان و تغییرات هورمونی و تغییرات اندام و شیردهی و به طور کلی تولد یک انسان، یک سطح از فداکاری میخواد که تو مغز من یکی نمیگنجه، که اگه انتخاب بشه باید ایستاده برای تکتک کسایی که این پروسه رو تجربه کردن دست زد.
روز جهانی مادر مبارک. | 3 798 | 90 | Loading... |
30 دوتا خانمهای مکزیکی اینجا هستن که گرم صحبت شدن، تندتند اسپنیش حرف میزنن از سه فرسخی از میکیک صورتشون و نوع حرف زدنشون میتونی تشخیص بدی احتمالن دارن غیبت میکنن. کاش اسپانیایی بلد بودم لاقل بفهمم چی میگن. فقط فهمیدم که یه اولا نامی هست که شی ایز عه بچ. | 4 469 | 15 | Loading... |
31 این ویدئو واسه چند روز پیشه، قبل از اینکه بریم سفر استخر رو تمیز کردیم و کلرش رو تا سطح بالاتر از انتظار تنظیم کردیم که وقتی برمیگردیم چون بارون میاد و کسی نیست تمیزش کنه، کثیفی نگیره. یا کمتر بگیره، چمنها رو هم خیلی کوتاه کردیم به حدی که زرد شدن، اون هم به همون دلیل.
علفهای هرز دور خونه رو سمپاشی کردیم، یه مدت بگذره زرد میشن و بعد باید برم از ریشه درشون بیارم، خیلی با خودم کلنجار رفتم علفها رو از بین ببرم یا نه و بعد به این نتیجه رسیدم که آفت هستن و نمای سنگها رو به هم میزنن. چارلی و لیندا بوتههای جلوی خونهشون رو نمیخواستن و با جنت رفتیم از ریشه درشون آوردیم، زن ۷۴ سالشه و یه بیلی میزنه بیا و ببین، محکم. قوی. همزمان هم خوشتیپه، اصن یه ترکیب منحصر به فرده این جنت. بوتهها رو انتقال دادم به خونهی جدیدشون و نفسنفس زنان کاشتم و به خودم نهیب زدم که یک سوم اون هم سن نداری و انقدر نفس میزنی. هفته بعد روز مادره و خونه همسایهها دعوت شدیم، وقتی برگردیم دوباره احتمالن خونه تبدیل شده به یه دشت متروکه، انقدر هوا معتدله که اگه بهش نرسی تبدیل میشه به علفزار. | 4 548 | 73 | Loading... |
32 سردرد وحشتناکی دارم. چایی زنجبیلی خوردم اما فایده نداشت. کافیه یه چسه باد بهم بخوره. ژن خوب که میگن منم. | 3 548 | 11 | Loading... |
33 امروز ۸/می
سفر هستم و سه روزه به صورت منظم از مسیر هتل تا استارباکس و برعکس که حدود پنج مایل میشه رو پیادهروی میکنم، در اتاق بیست دقیقه تمرین ورزشی انجام میدم. خودم رو در خوراک خیلی کنترل میکنم و تفاوت رو دارم احساس میکنم.
بدنم هنوز برای دوچرخهسواری حرفهای آمادهنیست، باید قبل از خرید، یکم به خودم برسم.
پینوشت: همین امروز صبح که من خوشحالم از این بابت، هتل نوتلا کوچولو آورده :) این داستان: وقتی عزم، در بوتهی آزمایش قرار میگیره. | 3 832 | 21 | Loading... |
34 ♥️♥️ | 337 | 0 | Loading... |
35 Media files | 1 | 0 | Loading... |
36 نامه و هدایای سارای قشنگم امروز رسیدن دستم :") هرچی از خاص بودنشون بگم کمه.. این حجم از عشق و محبتی که قطعا فقط و فقط از یک ذات درست و شریف و قلب پاک میاد و البته این حجم از توجه:) به علایق و سلایقم قلبم رو بوسید… و برام ارزشمنده.. خیلی خیلی ارزشمند… و انقد ذوق دارم که انگار نامهی هاگوارتزم رسیده دستم :))♥️🌸
ممنونم زیبای من.. قندک یک دنیا از تو سپاسگزار هست گل خوشبوی دوستداشتنی… | 3 154 | 30 | Loading... |
37 یکی از بچهها فال ۲۳ اومد، صاحبخونه یه مدل دیگه داشت اذیتش میکرد. اومد بهم گفت بهش گفتم ببین دوتا پا قرض میکنی و فقط قرارداد رو کنسل میکنی و میری یه جای بهتر، جای بهتر این شکلیه، اونم فکر میکرد همینجوری باید باشه. الان رفته یه استودیو واسه خودش، مرتب و تمیز و خوشحال. | 4 608 | 24 | Loading... |
38 یه بندهخدایی هست بیکاره و استاکر، الان طبق معمول داره دونه دونه پیامای منو فوروارد میکنه واسه دوستاش که باهم بخندن که سختی کشیدم. یکی از دوستاش هم آمار میرسونه، چقدر گناه دارن بعضیا. | 4 637 | 19 | Loading... |
اصولن بحث فلسفی و دینی اینجا نمیکنم اون هم به دو دلیل، بخاطر اینکه بچهسال اینجا زیاد هست و ممکنه تصور اشتباهی از حرفهای من بگیره که اثر منفی بذاره روش، دلیل دومم هم اینه که بحثهای اینچنینی جاش اینجا نیست.
من هیچ اعتقادی به دنیای پس از مرگ ندارم، ما انسانها موجودات دوپایی هستیم که به واسطهی شرایط جوی و محیطی کرهی زمین، و بر اساس شانس خوب، تونستیم به این شکل تکامل پیدا کنیم. اگه اون شهابسنگ نمیخورد و موجودات عظیمالجثه منقرض نمیشدن، ما هیچوقت فرصت تکامل نداشتیم. فرصتش رو نداشتیم در اصل.
تا حالا به این فکرکردین که در جایی در جهان هستی، کرهای شبیه به زمین باشه، با همون جو و فاصله از خورشید و درصد اکسیژن، فقط شهابسنگی بهش نخورده باشه و مثلن سی میلیون سال قبل از زمین ما باشه؟ به نظرتون اونجا چه خبره؟ امکانش نیست که برای مثال، خزندهها از انسانها هوشمندتر باشن اونجا؟ یا هوموسیپینها هیچوقت به وجود نیان؟ به نظرتون بازهم این «اشرف مخلوقات» فرصت شکلگیری داشت یا موجوداتی که برای ما «افسانهای» هستن و نمود «ماورا» دارن اونجا dominant هستن؟
هم؟ با این تفاسیر هیچ بَعدی وجود نداره، بهشت و جهنم همینجاست و ما فقط زنده میمونیم که این مسیر قطع نشه، انتخاب طبیعی در نهایت ژنهایی از ما رو انتخاب میکنه که قوی هستن، برای همینه که مثلن کسی که نارسایی مغزی داره گزینهی مناسبی برای تولیدمثل نیست، چون انتخاب طبیعت نیست. طبیعتهم بیرحمه، دلش به حال ما نمیسوزه، اگه منابع کرهی زمین از بین بره و ما نتونیم جایگزینی پیدا کنیم، میمیریم. اگه نتونیم سیارهی جایگزینی پیدا کنیم، منقرض میشیم. هیچ اتفاقی هم نمیفته، پنج میلیارد سال دیگه خورشید به پایان عمر خودش میرسه، و منظومهی شمسی به چیزهای دیگه تبدیل میشن. وقتی میمیریم، این ماشین عجیب غریب و پر جزئیات خاموش میشه. ماشینی که هیچوقت هیچ کنترلی روش نداشتیم و اون بوده که ما رو کنترل میکرده، با هیجانات، با ترس، نفرت، حسادت، غم، خشم، تعجب، علاقه و شادی و هیجانات مشتق اینها که باعث شدن ما از رعدوبرق جون سالم ببریم، از حملهی گلهی شیرها نترسیم، جنگجهانی رو پشت سر بذاریم و بین اون همه اسپرم بشیم اسپرم برنده و بمونیم و بمونیم و بشیم انسان هوشمندی که هوشمصنوعی رو میسازه. تازه نه اونقدر هوشمند، یکم! اگه ما انقدر که فکر میکنیم هوشمند هستیم، باید بتونیم فقط با فکرکردن به یک بیماری، اون رو درمان کنیم. باید کنترل رگها و سلولهای بدنمون رو داشته باشیم، اما نمیتونیم، بردهی جسممون هستیم. بردهی هورمونها، همه چیز خیلی ساده و درعین حال تلخ و دردناکه، ولی به نظر من، همینه.
اینجا من نظرم رو تحمیل نمیکنم و اگه کسی نظرش با من متفاوته، کاملن محترمه.
البته شوخی میکنم. من خیلی ناراحت بالا رفتن سن نیستم. همینه دیگه. آدم تا ابد بچه باقی نمیمونه که. عمره میگذره بزرگ میشی بعدم میمیری.
حالا از بعدازظهر دارم به تک تک کسایی که پیام دادن سارا ما انقدر سالمونه تازه داریم فلان کارو میکنیم آیا دیره؟ دلداری و توضیح میدم که نه بابا سن یه عدده.
الان خودم :((( شما این پیاما رو نخونین همونا که گفتم ر در نظر بگیرید.
بچه ها شما به بزرگی خودتون ببخشید من گفتم ده سال پیش ۱۸ سالم بود. ده اینجا کنایه از کثرت داشت.
البته دوماه دیگه میشه ۲۷ سالم و فرق چندانی نخواهد داشت.
تنها چیزی که یادمه اینه که مثل اسب همه چی رو حفظ میکردم میرفتم امتحان میدادم، در طول دوران تحصیل هم همیشه با معلمهای دینی بحث بیخود میکردم که ادامه دار بود تا دانشگاه و دوران دانشجویی استاد تاریخ تلویحن تهدیدم کرد ادامه بدم ممکنه منجر به افتادنم بشه منم سکوت اختیار کردم و فهمیدم ارزش بحث کردن نداره، حفظ کنید برید بیسروصدا امتحان بدید شرش کنده بشه دیگه. مسخره بازیم در نیارید. آفرین.
یکی اومده تو ربات پیام داده امتحان دینی رو چطوری خوندی؟ جواب ندادم. پیام داده خودتو چس میکنی؟ امتحان دینی رو چطوری خوندی؟
آقا :)))) چی میگین؟ امتحان دینی رو من ده سال پیش دادم. چرا باید یادم باشه :((((
خسته شد صبر ما :)))))
گاهی اوقات دلم واسه صبا خیلی تنگ میشه. خواهرک کوچکم هنوز نمیدونه رابطهای که باهم داریم چقدر خالص و واقعیه.