cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

گلبو

علاقه‌مند به جزئیات.

Show more
Advertising posts
5 628
Subscribers
+224 hours
+1087 days
+28530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

یکی از بچه‌ها فال ۲۳ اومد، صاحب‌خونه یه مدل دیگه داشت اذیتش میکرد. اومد بهم گفت بهش گفتم ببین دوتا پا قرض میکنی و فقط قرارداد رو کنسل میکنی و میری یه جای بهتر، جای بهتر این شکلیه، اونم فکر میکرد همینجوری باید باشه. الان رفته یه استودیو واسه خودش، مرتب و تمیز و خوشحال.
Show all...
یه بنده‌خدایی هست بیکاره و استاکر، الان طبق معمول داره دونه دونه پیامای منو فوروارد میکنه واسه دوستاش که باهم بخندن که سختی کشیدم. یکی از دوستاش هم آمار میرسونه، چقدر گناه دارن بعضیا.
Show all...
روزی که میخواستم از اون خونه برم هفتاد دلار به لین بابت اینترنت دوماه گذشته بدهکار بودم، صاحب‌خونه بهم پیام داد پول لین رو بده، من تعجب کردم که تا الان همه چیز از نظر مالی خوب پیش رفته و چرا این خودشو انداخته وسط؟ پول لین رو دادم. نگو چون میخواسته دیپازیتم رو بده از قبل برنامه داشته که من بدهکار نباشم کلن، جادوگری بود واسه خودش. الان اگه میتونستم برگردم عقب پول لین رو نمیدادم! که بره از صاحب‌خونه به جای طلبی که بهم بدهکار بود بگیره. بلخره هفتاد دلارم هفتاد دلاره!
Show all...
یادم افتاد تمیز کردن آشپزخونه بعد سم‌پاشی سه روز طول کشید. لین بهم گفت من فقط آخر هفته میتونم وقت بذارم، گفتم باشه. اومد کمک کرد و فقط وسایل خودش رو که بیرون بود گذاشت سرجاش تو کابینت. دست به وسایل من نزد، حالا چرا توقع داشتم وسایل منم کمک کنه؟ چون روزی که اومدن سم‌پاشی خونه نبود، یهو سراسیمه به من زنگ زد که ببین من نمیتونم بیام خونه میشه وسایل منو از کابینت‌هام در بیاری؟ که بتونن توش سم بزنن؟ لطفن کمکم کن. منم وسایلش رو دراوردم. چقدرم وسیله داشت، از گونی آرد! گرفته تا انواع ظرف چینی. من فکرمیکردم اخ جون الان تریپ رفاقت میریزیم باهم تمیز میکنیم، قسمت خودش رو جمع کرد رفت تو اتاق. اونجا بود که فهمیدم عزیزم اینجا دیگه ازون خبرا نیست.
Show all...
این رو هم اشاره کنم، آدم به آدم در مواجهه با مشکلات اینجوری فرق میکنه، من در کل سطح تحمل بسیار بالایی دارم و همین دلیل اصلی ساکت موندنم شد. اینا رو میگم چون دارم کامنتاتونو میخونم که ترسیدین از مهاجرت. نترسین، بقیه تونستن، توام میتونی.
Show all...
الان یه وزه‌ای شدم بیا و ببین. کافیه یکی بهم بگه بالاچشمت ابرو، کافیه طبق قرارداد یا چیزی که مکتوب و قانونیه عمل نکنه، پوستش رو میکنم میندازم آفتاب خشک بشه.
Show all...
من عادت ندارم انقدر خودافشایی کنم اینا رو هم چون واسه سه سال پیشه گفتم، ولی در کل وقتی یه جای بی‌قانون و بی‌دروپیکر بزرگ بشی طول میکشه به زندگی نرمال و قانون‌مند عادت کنی. شش ماه اول مهاجرت برای من کابوس بود، اگه یکم فقط یکم خونه‌م بهتر بود، خیلی برام ساده‌تر میگذشت.
Show all...
باورم نمیشه تو اتاقی زندگی میکردم که پنکه نداشتم، فن هم کلیدش تو اتاق لین بود، چون منبع سرما اتاق لین بود و خانم سردش میشد، دما رو تو تابستون رو ۷۸ نگه میداشت نمیره از سرما. من اونور از گرما درحال جون دادن بودم، میرفتم دانشگاه که شب برگردم هوا خنک بشه.
Show all...
این خاطرات واسه ۲۰۲۱عه. سوزان رو سرچ کنین میاد. اسم صاحب‌خونه بود.
Show all...
آخرش هم با پلیس بازی رفتیم البته، اونی که قشنگ میخنده از پنسیلوانیا اومده بود اینجا که وسایلم رو جمع کنیم و ببینه چه خبره، این کلید انداخت اومد تو! گفت باید دوست پسرت بره بیرون. این پسرم گفت به چه عنوان؟ گفت چون من صاحب‌خونم. زنگ زد پلیس، پلیس اومد از من پرسید این آقا رو میشناسی گفتم بله، به صاحب‌خونه گفت شما باید بری بیرون چون ایشون مستاجر شماست. هیچوقت یادم نمیره این پسر بهش نگاه کرد گفت تو فکرکردی این دختر تازه اومده قوانین رو بلد نیست هربلایی خواستی سرش آوردی؟ زنگ بزن به پلیس که بیاد خودت رو بیرون کنه. من اون روز دست و پام میلرزید میگفتم الان از همه جا بیرونم میکنن، پلیس اومد اونو بیرون کرد. چقدر بی‌دست و پا بودم.
Show all...