cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

علی نور🧑‍💻

تراوش‌هایِ ذهنیِ “نور”‌ی‌ که در تاریکی می‌جنگد. t.me/BChatPlusBot?start=sc-2YPkul4pBvaF ناشناهای آشنا

Show more
Advertising posts
2 362
Subscribers
-624 hours
+647 days
+24330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

آن‌زمان‌ها بارها به این می‌اندیشیدم که اگر تنها بودم و چون تویی درونِ زندگی‌ام نبود، چگونه روزهایم را سپری می‌کردم؟ شاید صبحِ زود بعد از خوردنِ چای‌شیرین چند صفحه‌ای از کتابِ بوبَن را می‌خواندم. نیم‌ساعتی پادکستِ تاریخی گوش می‌دادم. به کافه‌ی پاتوقی‌ام می‌رفتم و کتابِ تخصصیِ روانشناسی را می‌خواندم و بعد برایِ کسب‌و‌کارم نقشه می‌ریختم. یکی دو قسمت سریال، کمی معاشرت با دِگَران و خواب. اما تو بودی و من می‌خواستم زمانم را با تو شریک شوم. می‌خواستم صبح که تو را می‌بینم، برجِ زهر‌مار بودنم تبدیل به کوهِ قند شود. با تو سریال ببینم، آشپزی کنم، موزیک گوش دهم و برقصم. اصلا آینده و کار و موفقیت‌ها مگر چقدر مهم‌اند که مرا از پیشِ تو بودن جدا کند؟ بنشینم کنارت و خستگی‌ام از بودن در این زندگی گلایه کنم. من فکر می‌کردم بودنت به آن زندگی‌ای که تو نباشی می‌ارزد. البته فقط فکر می‌کردم. با گذر زمان، هنوز هم به یقین نرسیده‌ام.
Show all...
12💔 2🕊 1
حرف‌زدن از یه‌چیزهایی نه اینکه مسخره باشه‌ها، نه. از یه‌جایی به بعد بیشتر از همه رو اعصاب خودته فقط. شما نمیای هردقیقه برگردی بگی من دست دارم و تایپ می‌کنم، چون می‌دونی که داری‌ش دیگه. حالا من تا خود صبح از خستگی و روزایِ خوب و غم و هزارتا بدبختی دیگه‌م بگم برات. که چی؟ داریمش دیگه.
Show all...
10👍 3🕊 1
اسمِ شب: بعد این شبایِ پر از کابوس، رویایی هم هست.
Show all...
12🕊 5💔 5
غصه را لقمه‌لقمه کرده‌اند، ادویه‌ی قصه‌ی تجربه‌گرفتن به آن زده‌اند تا خوردنی شود.به‌خدا که دیگر نمی‌شود.
- قسمتی از متنی که امروز نوشتم.
Show all...
19💔 3👍 1🕊 1🐳 1
آدم باید غم رو داخلِ جیبش جابجا کنه، گاهی حتی در بیاره و روبرویِ خودش قرار بده اما لازمه یاد بگیره رویداد‌هایِ زندگیش رو سرِ جایِ خودش ببینه. برایِ ادامه‌ی زندگیش نباید فراموش کنه که چطوری بخنده، شاد باشه و قهقهه بزنه. نه ممنون. الان اتفاقِ خوبی افتاده، به بقیه‌ی ابعادِ زندگیم نمی‌خوام فکر کنم. بهتون کمی بعد رسیدگی می‌کنم. الان لطفا مزاحم نشین! مهارتِ مهمیه. می‌بینین بزرگواران؟
Show all...
24👍 4
خدا می‌دونه چند بار در روز می‌گم: این دیگه چه وضعشه؟
Show all...
20💔 6👍 2🕊 1
غذا درست کردم. کباب لقمه، چند تا دونه کالباس سرخ‌شده، یک‌عدد همبرگر و مقداری هم اشک برایِ طعم گرفتن. همین کافیه.
Show all...
💔 28 4🐳 2🕊 1
به نظر من زندگی زشت نیست، قشنگ هم نیست. سخت یا آسون نیست و کلا با هیچ تعریفی کاملا جور نیست. اتفاق یا حادثه هم نیست. قبل تر ها فکر می‌کردم شاید یک بستر باشه، اما نه، اون هم نیست. ما بی اختیار نیستیم، اما قدرت نوشتن تقدیر خودمون‌رو هم نداریم. زندگی‌ در نهایت شاید یک بازی باشه. اما هر چی که هست، عادلانه نیست! برای خیلی ها حتی بازی هم نیست. اگه من می‌خواستم تعریفش کنم می‌گفتم: "عجیب”. همین.
Show all...
15👍 9🐳 3
حتی صرفِ دیدنِ نورِ خورشید به زحمتِ زندگی و از رختِ‌خواب جدا شدن می‌ارزد! حداقل امروز که این موضوع باعث شد، آرام‌تر، متین‌تر، کمی ملایم‌تر باشم و ظروفِ آشپزخانه سالم بمانند. - از یادداشت‌هایِ روزانه‌ی علی
Show all...
20🕊 2👍 1🐳 1
دیوانه باش، چه خیری ست در عقل بزرگوار؟
Show all...
19👍 3💔 2🫡 1