cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ناجه

•﷽• ‏کتاب را به سینه‌ام فشردم، و کتاب با تمام سردی جلدش، مرا گرم کرد.. 👈شماره‌ زیر هر پست شماره صفحه کتاب است. سپس فوروارد زیباست✅ تولد ۲۰/۱۰/۹۹ لیست کتابایی که تاالان خوندیم: @list_najeh ناشناس👇 https://t.me/HarfinoBot?start=1d7687981cc737a

Show more
Advertising posts
621
Subscribers
+224 hours
-127 days
-4830 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
Media files
300Loading...
02
زنده‌داشتن شب قدر به این است که ما ببینیم در این شب چه کم داریم. گاه شب قدر را باید با تفکر بگذرانیم، گاه تذکرهایی لازم داریم، گاه توبه‌ای می‌خواهیم تا خودمان را شست‌وشو دهیم و گاه هم توبه‌ها انجام شده و اکنون به عمل نیاز داریم؛ مثلا بخل داریم و باید انفاق کنیم؛ وقت‌مان را بدهیم، مالمان را بدهیم، از هرچه می‌توانیم بدهیم. گاه، انسان تنها انس با قرآن می‌خواهد و تا صبح قرآن می‌خواند؛ اما زمانی هم نیاز به حرف زدن با خدا دارد؛ باید بنشیند و دعاها را بخواند. صفحهٔ - ۱۷۳ -
340Loading...
03
انسان باید ابتدا سرمایه‌هایش را مشخص کند. ما دو پای صبر و شکر را برای حرکت داریم. یا سرمایه‌ای داده‌اند که باید خرج کنیم، یا هیچ نداریم که در این صورت نباید به پای غیر حق بچسبیم. در این هستی به دُم خرس دخیل نبندیم، نردبان دزد نشویم و اگر پای حق نیستیم، دست باطل نباشیم. صفحهٔ - ۱۷۳ -
460Loading...
04
ما اگر بخواهیم برای هر سال طرحی داشته باشیم، باید بدانیم در این یک سال چه سرمایه‌هایی داریم. باور کنید سرمایه‌ها برایمان مجهول هستند. روزی که چشم‌ها تیز می‌شود، انسان می‌فهمد که چقدر سرمایه از دست داده و تجارتی نکرده است! آن روز می‌فهمد که حتی اثاث کهنه‌ی افتاده در خانه، چقدر می‌توانست سود بدهد! یک جفت دمپایی که در خانه راکد بود، چه پاهایی را می‌توانست از زخم و میکروب و از درد و رنج کزاز نجات دهد! چه انگشترهایی که در دست من راکد بود و می‌توانست عده‌ای را از فقر و فساد و جنایت آزاد کند! لباس‌های گران‌قیمتی که پوشیده بودم و خانه‌های عالی‌ای که بالا برده بودم و زندگی راحتی که برای خودم می‌خواستم، چقدر سرمایه بود و چه گره‌هایی را می‌توانست باز کند! صفحهٔ - ۱۷۱ -
551Loading...
05
Media files
600Loading...
06
عظمت شب قدر در این است که انسان بتواند اندازه‌ها را به‌دست بیاورد و طرح‌ریزی را شروع کند؛ آن هم در شبی که به ما سرمایه می‌دهند. ما در آن شب، باید بیدار باشیم تا سرمایه‌ها را در راهی خرج کنیم که باید صرف شوند و یا لااقل طرح کاملِ حفظ آن را بریزیم. صفحهٔ - ۱۶۹ -
621Loading...
07
رشد صنعت وابسته به درک نیاز و ضرورت است. هنگامی که جامعه‌ای ضرورت را درک می‌کند و فقر را می‌بیند، مجبور است که بکوشد. در خانواده‌ای که غذا کم است و دهان زیاد، مجبورند که با غذا کار کنند و آن را مدیریت کنند و با هزار برنامه بازدهی‌اش را زیاد کنند تا شکم‌ها خالی نماند. آن‌جایی که غذا کم می‌شود، خواسته یا ناخواسته ابتکار زیادتر می‌شود. فقر فیلسوف می‌سازد. صفحهٔ - ۱۶۶ -
691Loading...
08
Media files
740Loading...
09
یکی از عواملی که به ما صدمه زده و ما را پایین نگه داشته است، نبود مدیریت است. مهره‌های زیادی بودند که با وجود مدیرها می‌توانستند در جای خودشان بهترین نقش را ایفا کنند، ولی چون مدیریتی نبود، بیکار ماندند. نادرشاه در یکی از جنگ هایش، سرباز پیر و کاملی را دید که فداکارانه و به سختی می‌جنگید. مثل این‌که از جنگ‌آوری و فداکاری او لذت برده باشد، نزدیکش آمد و گفت: تو و این شمشیر وقتی که محمود افغان به اصفهان هجوم آورد، کجا بودید؟ پیرمرد پاسخ داد: شمشیرِ من بود، من هم بودم، ولی سرداری مثل تو نبود. واقعاً این حرفی است به بزرگی تاریخ. هنگامی که سردارها نباشند، مدیریت و رهبری نباشد، شمشیرهای برّنده، کاری از پیش نمی‌برند؛ گرچه از آن طرف هم مسئله ای هست؛ هنگامی که رهبری در اوج، حتی در سطح علی باشد، ولی اطاعت نشود، آن هم کاری از پیش نمی‌برد که فرمود: «لَا رَأیَ لِمَن لَا يُطَاع.»¹ ¹: «برای کسی که فرمانش را نمی‌برند رأی و برنامه‌ای کارساز نیست.» نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح، خطبه ۲۷. صفحهٔ - ۱۶۵ -
762Loading...
10
آدمی باید دارایی‌های خودش را با ملاک‌ها و سرمایه‌ها بسنجد و نقد بزند. این‌که چند هزار ساعت از علی و پیامبر سخنرانی کنیم، آیا عشقی از آن‌ها در دلمان می‌آید؟ اگر عشقی هست، در حد جُرج جرداق و احمد حنبل است یا نه، عشق بالاتر است؟ آن‌چه مطلوب است، ولایت علی است، نه صرف محبت او. محبت علی را هر کسی دارد. کسانی که در این هستی عاشق یک بلبل و یک برگ می‌شوند، شکوه یک جنگل یا یک منظره آن‌ها را می‌گيرد، چگونه شکوه و عظمت علی، آن‌ها را به خودش جذب نکند؟! صفحهٔ - ۱۶۱ -
850Loading...
11
ما چون مردم را کور بار می‌آوریم، لازم است همیشه همراهشان باشیم؛ اما وقتی دیدشان را درست کردیم، دیگر می‌فهمند که چه زنی بگیرند یا چگونه شوهر کنند؛ چه کسی را دوست بگیرند و با چه کسی دشمن باشند. اگر این ملاک‌ها را به آن‌ها دادیم، چطور می‌توانند امامشان را نشناسند؟! انسان‌های بزرگ و اولیای خدا، همین ملاک‌ها را شناختند که فهمیدند و در طول تاریخ حتی به عُمَرها قانع نشدند؛ عُمَری که او را با هریک از سلاطین بسنجیم، از آن‌ها بالاتر است؛ اما به ما یاد داده‌اند که حاکم را با امام عادل خودتان بسنجید که مثلاً هدفش از حکومت در چه سطحی است و هدف علی در چه سطحی قرار دارد. صفحهٔ - ۱۶۱ -
850Loading...
12
Media files
880Loading...
13
امراضِ فکر و عقل ما با شناخت‌ها درمان می‌شوند و امراض عواطف، غضب، شهوت، امید، ترس و حزن ما با عشق به حق درمان می‌شوند. پس دو دوا برای امراض ما کارگر است: یکی معرفت به او و دیگری حبّ او. این است که گفتم اگر ما این زمینه و این ریشه را داشته باشیم، هیچ‌وقت گرفتار این آفت‌ها نخواهیم شد. صفحهٔ - ۱۵۹ -
971Loading...
14
تمام امراضی که انسان را از رشدش جدا و سلامتی او را به مرگ تهدید می‌کنند، مربوط به پرکاری یا کم‌کاری نیروی عقل، یا نیروی جلب‌نفع و دفع‌ضرر، یا فکر یا عواطف است. مثلاً پرکاریِ فکر، حیرت، وسوسه، جربزه و دودلی‌ها را به وجود می‌آورد و کم‌کاری فکر هم به جهل، شک و شرک منجر می‌شود. به همین ترتیب همه نیروها مثل غضب‌ها، هوس‌ها، شهوت‌ها و وهم‌ها نیز دچار پرکاری و کم‌کاری هستند. صفحهٔ - ۱۵۹ -
1052Loading...
15
Media files
990Loading...
16
انسان با این‌که از دو خصوصیت شتاب‌زدگی و نقدطلبی برخوردار است، حاضر است سال‌هایی از عمرش را بدهد تا به یک چیز خوب‌تر برسد. چون همان‌طور که در انسان نقدطلبی و شتاب‌زدگی هست، در او بهترطلبی و خوب‌ترخواهی هم هست؛ و این است که انسان به راحتی می‌تواند به خاطر رسیدن به خوبی‌ها از خوشی‌هایش بگذرد. صفحهٔ - ۱۵۷ -
1021Loading...
17
پس فلسفه این‌که می‌خواهم خوب بشوم، دیگر این نیست که عمل من زیاد شود؛ نماز بخوانم، حج بروم، جهاد کنم و یا عالِم و خلیفه شوم. بلکه این‌گونه مشخص می‌شود که خوبی چیست. خوبی ایمان، عمل، پیمان و صبر است. برای رسیدن به این خوبی قرآن می‌گوید: «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛¹ انسان به خوبی‌ها نمی‌رسد، مگر وقتی که از خوشی‌هایش بگذرد. تا از محبوب‌ها و خوشایندهایمان گذر نکنیم، به خوبی میل پیدا نخواهیم کرد. باید بتوانیم از عمر، ثروت، آبرو و جانی که دوست داریم و از هر محبوبی که سخت مشتاقش هستیم، بگذریم. گذشتن به این معنا نیست که چیزی را دور بیندازیم؛ به این معنا است که آن را زیرپا بگذاریم و بالاتر برویم؛ یعنی از آن بهره بگیریم تا پلکانی برای رشد و نردبانی برای رفتنمان باشد. ¹: «هرگز به خوبی نمی‌رسید‌، مگر این‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.» آل‌عمران، ۰۹۲ صفحهٔ - ۱۵۶ -
1070Loading...
18
«مِنَ المُؤمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضَى نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبدِيلاً»؛¹ «از مؤمنان، مردانی هستند که به آن‌چه با رب خود پیمان بسته بودند، تحقق بخشیدند. از این میان، کسانی هستند که جان دادند و یک عده هم در انتظار هستند؛ و آن‌ها کسانی بودند که یک لحظه زیر و رو نکردند.» جعفر و حمزه، از آن‌هایی بودند که بر سر پیمان خود جان دادند و علی از آن‌هایی بود که در انتظار مرگش بود. آن‌ها از پیمان خود جدا نشدند. این پیمان‌ها را بستند و بر آن‌ها وفادار ماندند و از صابرین گشتند؛ حتی از حد صبر به مرحله شکر و طلب رسیدند و در برابر بلا، تنها صابر نبودند، بلکه طالب و شاکر بودند؛ بهره‌برداری می‌کردند و خوبی را تولید می‌کردند. ¹: احزاب، ۲۳. صفحهٔ - ۱۵۶ -
1112Loading...
19
Media files
1120Loading...
20
من می‌بینم که همیشه یا از ترس الهام گرفته‌ام یا از غرور و حماسه‌ام؛ و این است که نه آن زندگی من بار دارد و نه مرگ من بهره‌ای می‌آورد. مهم‌تر از این خسارت، درک این نکته است که من با سرمایه‌هایم در برابر آن‌چه داده‌ام، چیزی به دست نیاورده‌ام. اگر این را بیابم، چه بسا جبران کنم. صفحهٔ - ۱۵۱ -
1301Loading...
21
مؤمن به کسی نمی‌گوییم که کارهای خوب می‌کند؛ مؤمن کسی است که در کارهایش از عشقی برخوردار است و کارهایش از روی تقلید و عادت نیست: «الَّذِينَ ءامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ».¹ ایمان یعنی چنین محبتی. کسی که چنین محبتی در او تراکم پیدا کرده است، یک تذکر او را به حرکت وا می‌دارد؛ ولی دیگرانی که از این تراکم برخوردار نیستند، ممکن است این جرقه‌ها داغشان کند، اما در آن‌ها حرکتی به وجود نمی‌آورد. حرارت هست، ولی حرکت نیست و برایش هیچ سودی ندارد. بنابراین تذکر، جرقه‌ای است که در لحظه‌های غفلت برای کسی که آن تراکم در او به وجود آمده است، مانند بنزینی که در جای خودش متراکم شده است، حرکت ایجاد می‌کند. ¹: «کسانی که ایمان آورده‌اند، محبتشان به خدا بیشتر است.» بقره، ۱۶۵. صفحهٔ - ۱۴۶ -
1354Loading...
22
Media files
1410Loading...
23
اگر سود را با سرمایه بسنجم، غرورم می‌شکند. من سرمایه‌ی مالک‌اشتر را دارم، ولی در حد کفر هستم و از کلاس کفر بیرون نیامده‌ام. مالک را می‌گویم که حتی از سلمان بالاتر است. علی وقتی می‌خواهد نشان دهد که مالک در چه سطحی است، می گوید: «فَلَقَد كانَ لی كَما كُنتُ لِرَسُولِ الله»؛¹ «مالک برای من، مانند من برای رسول خدا بود»؛ یعنی مالک، نفْس من است، برادر من است. سلمان که او هم در اوج است، تنها «مِنَّا» است: «سَلمَانُ مِنَّا أَهلَ البَيت»؛² یعنی مقام سلمان مقام تابعین است: «فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی.»³ ¹: بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج ۴۲، ص ۱۷۶. ²: «سلمان از ما اهل بیت است.» تحف العقول، جامعه مدرسین، ص ۵۲. ³: «هرکس از من تبعیت کند، از من است.» الغارات، انجمن آثار ملی، ج ۱، ص ۲۰۱. صفحهٔ - ۱۴۲ -
1480Loading...
24
درمان این هرز رفتن و غرور این است که بدانیم داده‌ها ملاک افتخار نیستند و بازدهی ملاک است. این‌که به من چه چیزهایی داده‌اند، به من چه ربطی دارد؟! باید ببینم با آن‌چه به من داده‌اند، چه کرده‌ام؟ داده‌ها را برای چه کسی خرج کرده‌ام؟ آن‌ها را راکد گذاشته و احتکار کرده‌ام یا آن‌ها را در غیر مسیر او به جریان انداخته و اسراف کرده‌ام؟ ملاک، سرمایه‌های انسان نیست؛ حتی سودهایش هم ملاک نیستند و این‌که من چقدر سود به دست آورده‌ام، مهم نیست؛ چراکه این سود را با سرمایه می‌سنجند. درست است که چندین نفر را تربیت کرده‌ام، درست است که چندین مسجد ساخته‌ام اما مسئله این است که چقدر مسجد می‌توانستم بسازم و چقدر افراد می‌توانستم تربیت کنم. من ده نفر را ساخته‌ام؛ درحالی که توان من ساختن دو میلیون نفر بوده است. پس من چقدر بدهکارم! غرور من این قناعت را آورده است. صفحهٔ - ۱۴۰ -
10Loading...
25
درمان این هرز رفتن و غرور این است که بدانیم داده‌ها ملاک افتخار نیستند و بازدهی ملاک است. این‌که به من چه چیزهایی داده‌اند، به من چه ربطی دارد؟! باید ببینم با آن‌چه به من داده‌اند، چه کرده‌ام؟ داده‌ها را برای چه کسی خرج کرده‌ام؟ آن‌ها را راکد گذاشته و احتکار کرده‌ام یا آن‌ها را در غیر مسیر او به جریان انداخته و اسراف کرده‌ام؟ ملاک، سرمایه‌های انسان نیست؛ حتی سودهایش هم ملاک نیستند و این‌که من چقدر سود به دست آورده‌ام، مهم نیست؛ چراکه این سود را با سرمایه می‌سنجند. درست است که چندین نفر را تربیت کرده‌ام، درست است که چندین مسجد ساخته‌ام اما مسئله این است که چقدر مسجد می‌توانستم بسازم و چقدر افراد می‌توانستم تربیت کنم. من ده نفر را ساخته‌ام؛ درحالی که توان من ساختن دو میلیون نفر بوده است. پس من چقدر بدهکارم! غرور من این قناعت را آورده است. صفحهٔ - ۱۴۰ -
1522Loading...
26
ما قناعت را نفهمیدیم. برای همین به کم به هیچ، قانع شدیم؛ به حرف‌ها دل بستیم! این نوع قناعت خواه‌ناخواه رکود و ذلت می‌آورد. قناعت در برابر غنا نیست؛ در برابر طمع است. به کسی که هیچ ندارد، قانع نمی‌گویند؛ به این فرد، فقیر می‌گویند. قانع کسی است که دارد، ولی کم برداشت می‌کند. صفحهٔ - ۱۴۰ -
1875Loading...
27
Media files
1530Loading...
28
و اما قناعت؛ قناعت یعنی کار زیاد و برداشت کم. قانع کسی است که به اندازه استعدادهایش کار می‌کند و اگر خودش را به جریان نیندازد، احتکار کرده است. احتکار فقط این نیست که چند کیلو گندم پنهان کنیم؛ استعدادهایی که عظیم‌تر از انبارهای گندم هستند، اگر راکد بمانند، احتکار بزرگ‌تری است. صفحهٔ - ۱۳۹ -
1585Loading...
29
من وظیفه‌ام این است که به سمت مقصد حرکت کنم و محرک من صرفاً باید انجام وظیفه باشد. پس اگر حرکت کردم، دیگر مهم نیست برسم یا نرسم. این حالت روانی انسان است که وقتی چیزی او را جذب کرد، تا به آن نرسد، آرام نمی‌شود. پس اگر وظیفه‌ها مرا جذب کردند، با رسیدن به وظیفه‌ها و عمل به وظیفه، باید آرام بگیرم. همین که آرام نمی‌گیرم، میزان و ملاک این است که شرک‌ها هنوز در من وجود دارند. صفحهٔ - ۱۳۴ -
1691Loading...
30
این است که به رسول می‌گوید: تبلیغِ تو نباید به خاطر عنوان‌ها، ریاست‌ها و از این همه مهم‌تر به خاطر هوس‌ها باشد؛ و حتی به خاطر سوز و عاطفه و حسرت تو باشد؛ چراکه خدا به رسولش می‌گوید: تو که از من به خلق من مهربان‌تر نیستی! قبل از این‌که به رسالت برانگیخته شوی، در خلق بودی و با آن‌ها همدم بودی. تمام سوز و شور تو از وقتی است که من انتخابت کردم. من تو را بیرون کشیدم و اِصطفی کردم و تو مصطفای من که شدی، این‌گونه می‌سوزی؛ و الّا تو با همین خلقی. پس اگر می‌سوزی، به خاطر من می‌سوزی و بیش از من نباید بسوزی. مگر من چقدر برای خلق سوختم؟ راهشان را نشانشان دادم، شرایط رشدشان را به آن‌ها دادم، وسایلشان را در اختیارشان گذاشتم تا هرکس بخواهد، حرکت کند: «اِنّا هَدَيناهُ السَّبِيلَ إمّا شاكرًا وَإِمّا كَفُورًا».¹ تو ای رسول من، اگر به خاطر من می‌سوزی و محرک تو من هستم، باید همین قدر بسوزی، نه بیش‌تر. ¹: «ما راه را به او نشان دادیم، او یا شکرگزار است یا کفران‌کننده.» انسان، ۳. صفحهٔ - ۱۳۲ -
1990Loading...
31
وقتی دنیا را می‌خواهیم، این دنیا است که بارِ ما می شود. اگر از آن، آب و نانی هم می‌گیریم، در حقیقت ما هستیم که داریم صرف دنیا می‌شویم؛ دنیا، همان‌قدر که بوده، هست و این ما هستیم که کم می‌شویم. آن‌ها که به آگاهی، درایت و زرنگی رسیدند، با داد و ستدهای این دنیا در خودشان قدرتی به وجود آوردند و از دنیا بهره گرفتند؛ نگذاشتد دنیا همان‌طور که هست، بماند؛ بلکه دنیا را برداشتند؛ دنیا را رها نکردند؛ بلکه برداشتند. زهدِ اسلام، زهدِ ترک نیست، زهدِ أخذ است. نه انباشتن و نه گذاشتن، که برداشتن است: «فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكم.»¹ ¹: «از گذرگاه خود برای اقامتگاه خود توشه فراهم سازید.» نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح، خطبه ۲۰۳. صفحهٔ - ۱۳۱ -
2164Loading...
32
این است که باید طوری هدف انتخاب کرد که با شروع رسیده باشیم. علی با شروعش رسیده است و برای همین در انتظار مرگ است و مرگ مانعش نیست. ترس‌ها از این‌جا شروع می‌شود که ما هدف‌هایی را انتخاب کرده‌ایم که نمی‌توانند ما را پیش‌خرید کنند. وقتی به آن‌ها رسیدیم، نمی‌توانند به ما چیزی بدهند و در واقع آن موقع هم ما باید چیزی به آن‌ها بدهیم. آن‌ها نه تنها به ما بند هستند و قیّوم نیستند، بلکه متقوّم به ما هستند و روی پای خودشان نمی‌ایستند؛ بلکه پای ما پای آن‌هاست. صفحهٔ - ۱۳۱ -
1920Loading...
33
Media files
1980Loading...
34
پاسخ این ترس آن است که مهم رسیدن نیست؛ بلکه مهم، در راه بودن است. مقصود این نیست که برسیم؛ مقصود این است که حرکت کنیم و هجرت‌مان را شروع کنیم که با شروع‌مان رسیده‌ایم. آن‌هایی که رسیده‌اند، با آغازی رسیده‌اند؛ به عکسِ آن‌هایی که درست حرکت نکرده‌اند و با رسیدنشان از دست داده‌اند. صفحهٔ - ۱۲۹ -
2071Loading...
35
اگر ما در مقام باشیم و در طلب باشیم، مدافع ما، آن ولیّ است؛ او عبادش را دوست دارد. در روایت آمده که اگر کسی شب هنگام، در سفر و در بیابانی، همهٔ هستی‌اش، غذایش، رفیقش و راحله‌اش را گم کند، چقدر ناراحت است! و وقتی آن‌ها را می‌بیند چقدر خوشحال می‌شود! خدا می‌گوید: «من وقتی عبد مؤمنم را می‌گیرم، از چنین شخصی خوشحال ترم.»¹ حصن با ماست. الله مدافع، حصن و سرپرست است و بعد از خداوند، امام، قائد، متذکر هست و بعد از آن، مؤمنان هستند. او از هر حرکتی در هستی، به ما درس می‌دهد و متوجه‌مان می‌کند و ما را برمی‌گرداند. این‌گونه نیست که ما را رها کند. ¹: کافی، دار الحديث، ج ۴، ص ۲۳۱. صفحهٔ - ۱۲۸ -
2241Loading...
36
Media files
2300Loading...
37
[ عزیزان ناجه سلام و عرض تسلیت.🖤 با توجه به اتفاقی که افتاده و از اون‌جایی که خیلی دل و دماغ کتاب خوندن رو ندارم، اگر موافق باشید، ان‌شاا... از پنج‌شنبه به روال سابق کانال برگردیم. بابت فاصله‌ای که می‌افته عذرخواه و ممنونِ همراهی‌تونم.🪴 ] #مهتاب
3431Loading...
38
فردا ان‌شاءالله کتاب رو ادامه میدیم🖤
370Loading...
39
فدای یه تار موی شهید جمهور🦋✌️🏻
4001Loading...
40
🔹من خدمتگزار همه‌ام؛ حتی مخالفانم @Naje_h
3724Loading...
زنده‌داشتن شب قدر به این است که ما ببینیم در این شب چه کم داریم. گاه شب قدر را باید با تفکر بگذرانیم، گاه تذکرهایی لازم داریم، گاه توبه‌ای می‌خواهیم تا خودمان را شست‌وشو دهیم و گاه هم توبه‌ها انجام شده و اکنون به عمل نیاز داریم؛ مثلا بخل داریم و باید انفاق کنیم؛ وقت‌مان را بدهیم، مالمان را بدهیم، از هرچه می‌توانیم بدهیم. گاه، انسان تنها انس با قرآن می‌خواهد و تا صبح قرآن می‌خواند؛ اما زمانی هم نیاز به حرف زدن با خدا دارد؛ باید بنشیند و دعاها را بخواند. صفحهٔ - ۱۷۳ -
Show all...
4
انسان باید ابتدا سرمایه‌هایش را مشخص کند. ما دو پای صبر و شکر را برای حرکت داریم. یا سرمایه‌ای داده‌اند که باید خرج کنیم، یا هیچ نداریم که در این صورت نباید به پای غیر حق بچسبیم. در این هستی به دُم خرس دخیل نبندیم، نردبان دزد نشویم و اگر پای حق نیستیم، دست باطل نباشیم. صفحهٔ - ۱۷۳ -
Show all...
4
ما اگر بخواهیم برای هر سال طرحی داشته باشیم، باید بدانیم در این یک سال چه سرمایه‌هایی داریم. باور کنید سرمایه‌ها برایمان مجهول هستند. روزی که چشم‌ها تیز می‌شود، انسان می‌فهمد که چقدر سرمایه از دست داده و تجارتی نکرده است! آن روز می‌فهمد که حتی اثاث کهنه‌ی افتاده در خانه، چقدر می‌توانست سود بدهد! یک جفت دمپایی که در خانه راکد بود، چه پاهایی را می‌توانست از زخم و میکروب و از درد و رنج کزاز نجات دهد! چه انگشترهایی که در دست من راکد بود و می‌توانست عده‌ای را از فقر و فساد و جنایت آزاد کند! لباس‌های گران‌قیمتی که پوشیده بودم و خانه‌های عالی‌ای که بالا برده بودم و زندگی راحتی که برای خودم می‌خواستم، چقدر سرمایه بود و چه گره‌هایی را می‌توانست باز کند! صفحهٔ - ۱۷۱ -
Show all...
3
عظمت شب قدر در این است که انسان بتواند اندازه‌ها را به‌دست بیاورد و طرح‌ریزی را شروع کند؛ آن هم در شبی که به ما سرمایه می‌دهند. ما در آن شب، باید بیدار باشیم تا سرمایه‌ها را در راهی خرج کنیم که باید صرف شوند و یا لااقل طرح کاملِ حفظ آن را بریزیم. صفحهٔ - ۱۶۹ -
Show all...
3
رشد صنعت وابسته به درک نیاز و ضرورت است. هنگامی که جامعه‌ای ضرورت را درک می‌کند و فقر را می‌بیند، مجبور است که بکوشد. در خانواده‌ای که غذا کم است و دهان زیاد، مجبورند که با غذا کار کنند و آن را مدیریت کنند و با هزار برنامه بازدهی‌اش را زیاد کنند تا شکم‌ها خالی نماند. آن‌جایی که غذا کم می‌شود، خواسته یا ناخواسته ابتکار زیادتر می‌شود. فقر فیلسوف می‌سازد. صفحهٔ - ۱۶۶ -
Show all...
2
یکی از عواملی که به ما صدمه زده و ما را پایین نگه داشته است، نبود مدیریت است. مهره‌های زیادی بودند که با وجود مدیرها می‌توانستند در جای خودشان بهترین نقش را ایفا کنند، ولی چون مدیریتی نبود، بیکار ماندند. نادرشاه در یکی از جنگ هایش، سرباز پیر و کاملی را دید که فداکارانه و به سختی می‌جنگید. مثل این‌که از جنگ‌آوری و فداکاری او لذت برده باشد، نزدیکش آمد و گفت: تو و این شمشیر وقتی که محمود افغان به اصفهان هجوم آورد، کجا بودید؟ پیرمرد پاسخ داد: شمشیرِ من بود، من هم بودم، ولی سرداری مثل تو نبود. واقعاً این حرفی است به بزرگی تاریخ. هنگامی که سردارها نباشند، مدیریت و رهبری نباشد، شمشیرهای برّنده، کاری از پیش نمی‌برند؛ گرچه از آن طرف هم مسئله ای هست؛ هنگامی که رهبری در اوج، حتی در سطح علی باشد، ولی اطاعت نشود، آن هم کاری از پیش نمی‌برد که فرمود: «لَا رَأیَ لِمَن لَا يُطَاع.»¹ ¹: «برای کسی که فرمانش را نمی‌برند رأی و برنامه‌ای کارساز نیست.» نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح، خطبه ۲۷. صفحهٔ - ۱۶۵ -
Show all...
3
آدمی باید دارایی‌های خودش را با ملاک‌ها و سرمایه‌ها بسنجد و نقد بزند. این‌که چند هزار ساعت از علی و پیامبر سخنرانی کنیم، آیا عشقی از آن‌ها در دلمان می‌آید؟ اگر عشقی هست، در حد جُرج جرداق و احمد حنبل است یا نه، عشق بالاتر است؟ آن‌چه مطلوب است، ولایت علی است، نه صرف محبت او. محبت علی را هر کسی دارد. کسانی که در این هستی عاشق یک بلبل و یک برگ می‌شوند، شکوه یک جنگل یا یک منظره آن‌ها را می‌گيرد، چگونه شکوه و عظمت علی، آن‌ها را به خودش جذب نکند؟! صفحهٔ - ۱۶۱ -
Show all...
3