cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

Advertising posts
1 800
Subscribers
+424 hours
+27 days
+2230 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
دو ساعت در هفته مثلا. یه داستان رو انتخاب می‌کنیم، اونو می‌خونیم. تو چند جلسه تموم میشه. گلستان و بوستان رو هم میشه همین‌جوری خوند.
40Loading...
02
تا بیدارین بگم، احتمالا شاهنامه‌خوانی بذاریم. شرح نیست مثل کلاس حافظ. اونجا همه ساکت می‌شینن، من غزل‌ها رو توضیح میدم. اینجا می‌شینیم دور هم شاهنامه می‌خونیم. بیتی هم اگه سخت باشه با هم در موردش صحبت می‌کنیم. قیمتش هم طبعا خیلی کمتر از حافظه. چون کلاس نیست، محفله مثلا. خوبه؟
40Loading...
03
بیا بیا، که نگارت شوم بیا هنوزم گریه‌م می‌گیره:))
110Loading...
04
نه. هیچ ربطی به هم نداشت. نمی‌دونم با اون لحن نامجو، چی تو ذهن هر کدوم از ما گذشت، که گریه‌مون گرفت. یعنی من که یادم نیست.
110Loading...
05
گریه برای چی بود؟ قسمت دوم دلیل گریه قسمت اول پیام بود؟
100Loading...
06
یکیشون دیگه ایران نیست. با اونی که هست، بله.
170Loading...
07
هنوز دوستین؟
160Loading...
08
خرداد همان سال انتخابات بود. چه شور و حالی داشتیم. شب انتخابات، آن‌قدر با "همراه شو عزیز" فریاد زدیم که دیگر صدایمان درنمی‌آمد. دریغا.
170Loading...
09
7:30
190Loading...
10
از خاطرات عجیب شبانه. بهار بود. بهار ۹۶. سه نفر بودیم. گرم خنده و گفت و گو. نامجو هم برای خودش می‌خواند. نرسیده به سپاهان‌شهر، دور زدیم به سمت صفه. قرار بود برای شیراز بلیط بگیریم. قبل از ترمینال، رسید به این‌جا: شکن شکن، چو شیارت کنم شکن... ناگهان هر سه خاموش شدیم، و در سکوت، گریه کردیم. واقعا گریه کردیم. خنده قطع شد، در لحظه گریه کردیم. رسیدیم به ترمینال. آهنگ تمام شده بود. دوباره شروع کردیم به خندیدن.
180Loading...
11
کی بود دیسلایک کرد:|
580Loading...
12
Media files
1121Loading...
13
نمایشنامه‌خوانی شبانه: «خدابخش: من فقط مأمورم؛ آخه منم باید نون بخورم. حیدر: نون بخور؛ ولی نه به هر قیمتی.» #بهرام_بیضایی
4187Loading...
14
https://t.me/be_har_hal/23589 مسکوب درست میگه آقای کامیاب. من امروز خیلی حالم بد بود
910Loading...
15
«چقدر زنده بودن شرم‌آور است.» مسکوب می‌گوید. #شاهرخ_مسکوب
80517Loading...
16
#موسیقی_شبانه
56114Loading...
17
عرفی می‌گوید: «دلْ موج‌خیزِ درد، جبینْ صاف از گره دریای اضطرابم و کوهِ تحمّلم..» حکایت ما همین است دوستان. #عرفی_شیرازی
60525Loading...
18
شاهرخ مسکوب، سال ۱۹۸۴، در پاریس می‌نویسد: «امروز، نوهٔ عموی د-ش می‌رسد. جوان سی و هفت ساله‌ای است که از مشروب تقلّبی کور شده. به امید واهی معالجه و بهبود می‌آید.» چهل سال، بس نیست؟
570Loading...
19
سلام. یه چنلی پرسیده بود از کدوم چنل نویسی بدتون میاد. من تو رو گفتم. در حالی که اصلا ازت بدم نمیاد. ببخشید🤭
1730Loading...
20
از پیام‌های عجیب:
1680Loading...
21
هیزم، شبی را تا سحر می‌سوزد. امّا شعله کشیدنِ بوتهٔ خار را همه دیده‌ایم. دمی گُر می‌گیرد و دمی دیگر، خاموش می‌شود. به خاک می‌افتد. بیدل می‌گوید: «وقت است‌، که بر بی‌کسیِ عشق بگرییم کاین شعله ز خار و خسِ ما، خاک‌نشین شد..» ما را شعله‌ای بود، ولی نه چنان بر دوام، که زیبندهٔ عشق باشد. #بیدل
73635Loading...
22
نگارندهٔ این سطور خسته‌س.
160Loading...
23
پست بعدیش هم در مورد سولماز نراقیه که همیشه درد ایران داشت. اونم رفت.
1410Loading...
24
این پست مال سه سال پیشه. فکر نمی‌کنم امروز دیگه چنین پستی بنویسم.
1440Loading...
25
دیگه یه جوری شده به هیچ کس نمیشه برای رفتن خرده گرفت.
1580Loading...
26
سلام مهربان اینو دیدم تصادفی توی کانال از زنان فرهیختهٔ این سرزمین اگر می‌خواهید: https://instagram.com/zahra_khanlou?utm_medium=copy_link این نگارنده به جدّ بر این باور است که در این مملکت گشایشی حاصل نخواهد شد، مگر به دست همین اهل فضل. آنان که، غالباً، امروز گمنام مانده‌اند و قضا را (به قول قدما) کار از آن‌ها می‌رود؛ نه آنان که گذاشتند و گریختند و جز هیاهو هیچ نمی‌دانند. ایشون هم مهاجرت کردند و رفتند..‌
1624Loading...
27
#موسیقی_شبانه
91022Loading...
28
ذکر شب: چنان شدم که نبیند مرا و نشناسد اگر شبی، به غلط، درکشم در آغوشش.. #امیرخسرو_دهلوی
92724Loading...
29
Media files
670Loading...
30
سلام جانم:)) کسی چیزی داره اینجا بفرسته براش.
2600Loading...
31
سلام بر تنها مسلمونی که ازش بدم نمیاد! بزرگی کن بگو ممبرات وقت مستی چه آهنگی گوش می‌کنند؟ ما امشب بی‌آهنگ نمانیم=)
2563Loading...
32
#موسیقی_شبانه
1 11123Loading...
33
نامه‌های کوتاه شبانه. «سلام. امروز پستچی آمد. نامه‌ای نداشتم. زیر لب، بیتی از بیدل خواند و رفت: "هرچند دل از وصلْ قدح‌نوش نباشد رحمی! ‌که ز یادِ تو فراموش نباشد.." دلم لرزید.» #بیدل #نامه‌ها
1 17523Loading...
34
#موسیقی_شبانه
1 03727Loading...
35
پیر طوس فرمود: «کسی را که یزدان نگه‌دار شد چه شد گر برِ دیگری خوار شد؟!» و در شریفهٔ یونس می‌خوانیم: «وَ لاٰ يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِيعاً و گفتارِ آنان، تو را اندوهگین نسازد؛ زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. آیهٔ ۶۵» #شاهنامه بیت شاهنامه، از سخن و سخنورانِ استاد فروزانفر نقل شد. بیت را در چاپ استاد خالقی مطلق نیافتم.
1 33431Loading...
36
صدای خوش، سازِ همیشه همراه است. حقّا که نعمتی است. اگر بهره‌ای از این نعمت برده‌اید، و در این وانفسا "هم‌نفسی" یافته‌اید، این دو بیت حسین منزوی را به آوازی گوش‌نواز بخوانید: در پیِ هم‌قدمی، هم‌نفسی ایستادم که تو از ره برسی آمدی؟ باز کن این پنجره را پر از آواز کن این حنجره را! #حسین_منزوی
1 30624Loading...
37
یکی دختِ شاهِ سمنگان منم... استاد حمیدیان برآنند که در میان زنانِ شاهنامه، شخصیت‌هایی وجود دارد که در برابر هنجارهای سنّتی جامعه قد عَلَم می‌کنند، و تمام جذابیتشان در همین عصیان و سرکشی است. آن‌ها هرگونه عامل بازدارنده در راه وصول به مقصود خود را کنار می‌زنند. عواملی از جمله: اختلاف قومی، اختلاف دینی و محیطی، و از همه مهم‌تر، مخالفت پدر: «این هنجارشکنی، آن هم در جوامع پدرسالاری، کم چیزی نیست. زنانی چون رودابه و تهمینه، بیش‌تر از جهتِ مطالبهٔ حقوقِ طبیعی خود جالب توجّه‌اند؛ گو این‌که این جنبه مورد پسندِ جامعهٔ اسلامی، از جمله در عصر فردوسی، نبوده است.» تهمینه، نمونه‌ای حیرت‌انگیز از همین شهامت و جسارت است. نمونه‌ای تمام و کمال، از زیرِ پا گذاشتنِ رسوم و سنن جاری. او، وصف دلاوری‌های رستم را شنیده است و اکنون می‌داند که رستم، تنها یک شب، در منزل آنان مهمان است، و فردا به محض پیدا کردن رَخش، خواهد رفت. او نیمه‌شب، به خلوت‌گاهِ پورِ زال می‌آید، تا جسم و غرورش را، یک‌جا، به رستم بسپارد: تو رایَم کنون، گر بخواهی مرا! تهمینه در آن خلوت‌گاه، چنین حماسه‌وار او را می‌طلبد: یکی دختِ شاهِ سمنگان منم ز پشتِ هژبر و پلنگان منم کس از پرده بیرون ندیدی مرا نه هرگز کس آوا شنیدی مرا به کردارِ افسانه از هر کسی شنیدم همی داستانت بسی که از دیو و شیر و نهنگ و پلنگ نترسی و هستی چنین تیزچنگ به تنها یکی گور بریان کنی هوا را به شمشیر گریان کنی! چو این داستان‌ها شنیدم ز تو بسی لب به دندان گزیدم ز تو بجستم همی کتف و یال و برت بدین شهر کرد ایزد آبشخورت تو رایَم کنون، گر بخواهی مرا نبیند جز این مرغ و ماهی مرا.. استاد می‌نویسند: «سخنِ او از ژرفنای تمایلِ دختری به یال برآمده و آمادهٔ نطفه پروردن خبر می‌دهد که کسی را جز رستم، درخورِ برخورداری از خوانِ تنِ خویش نمی‌داند. او در ضمن آینه‌ای است برای بهتر نمودنِ بزرگی رستم. اصل همین است، و پیداست قضایای بعدی مثل فرستادن به دنبال موبد در دل شب برای بستن عقد، کوششی در بخشیدنِ صورتی موجّه و معقول به داستان است.» #شاهنامه
1 44327Loading...
38
🕊🙏
3310Loading...
39
کامیاب وقتی تحت فشاریم تو با پستایی که میذاری با ما گفتگو میکنی. همدلی میکنی. ما اینو میفهمیم و ممنونیم ازت.
3361Loading...
40
«طغیان، شرفِ برده است.» نیچه می‌گوید. #نیچه
1 23325Loading...
دو ساعت در هفته مثلا. یه داستان رو انتخاب می‌کنیم، اونو می‌خونیم. تو چند جلسه تموم میشه. گلستان و بوستان رو هم میشه همین‌جوری خوند.
Show all...
تا بیدارین بگم، احتمالا شاهنامه‌خوانی بذاریم. شرح نیست مثل کلاس حافظ. اونجا همه ساکت می‌شینن، من غزل‌ها رو توضیح میدم. اینجا می‌شینیم دور هم شاهنامه می‌خونیم. بیتی هم اگه سخت باشه با هم در موردش صحبت می‌کنیم. قیمتش هم طبعا خیلی کمتر از حافظه. چون کلاس نیست، محفله مثلا. خوبه؟
Show all...
بیا بیا، که نگارت شوم بیا هنوزم گریه‌م می‌گیره:))
Show all...
نه. هیچ ربطی به هم نداشت. نمی‌دونم با اون لحن نامجو، چی تو ذهن هر کدوم از ما گذشت، که گریه‌مون گرفت. یعنی من که یادم نیست.
Show all...
گریه برای چی بود؟ قسمت دوم دلیل گریه قسمت اول پیام بود؟
Show all...
یکیشون دیگه ایران نیست. با اونی که هست، بله.
Show all...
💔 1
هنوز دوستین؟
Show all...
👎 1
خرداد همان سال انتخابات بود. چه شور و حالی داشتیم. شب انتخابات، آن‌قدر با "همراه شو عزیز" فریاد زدیم که دیگر صدایمان درنمی‌آمد. دریغا.
Show all...
7:30
Show all...
از خاطرات عجیب شبانه. بهار بود. بهار ۹۶. سه نفر بودیم. گرم خنده و گفت و گو. نامجو هم برای خودش می‌خواند. نرسیده به سپاهان‌شهر، دور زدیم به سمت صفه. قرار بود برای شیراز بلیط بگیریم. قبل از ترمینال، رسید به این‌جا: شکن شکن، چو شیارت کنم شکن... ناگهان هر سه خاموش شدیم، و در سکوت، گریه کردیم. واقعا گریه کردیم. خنده قطع شد، در لحظه گریه کردیم. رسیدیم به ترمینال. آهنگ تمام شده بود. دوباره شروع کردیم به خندیدن.
Show all...