cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

شاهنامه خوانی راه خرد

با درود و مهر کانال شاهنامه خوانی راه خرد،به مناسبت دوازدهمین سالروز بزرگداشت دانای طوس،فردوسی بزرگ در جهت ترویج فرهنگ شاهنامه خوانی و خردورزی آغاز به کار نمود. ارتباط با ادمین: @maryamborjian Link: telegram.me/rahekherad

Show more
Advertising posts
400
Subscribers
+224 hours
+67 days
+2630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailableShow in Telegram
زمین گر گشاده کند راز خویش بپیماید آغاز و انجام خویش کنارش پر از تاج‌داران بُوَد بَرَش پر ز خون سواران بُوَد… #فردوسی #چکامه_پارسی نگاره: رزم کاووس و شاه هاماوران، برگی از یک نسخه‌ی دست‌نویس شاهنامه‌ی فردوسی، نیمه‌ی دوم سده‌ی ۱۲ خورشیدی. این نسخه در گنج‌خانه‌ی(موزه) اشمولین دانشگاه آکسفورد نگهداری می‌شود.
Show all...
47:30
Video unavailableShow in Telegram
شاهنامه و آذرآبادگان گفتاری از استاد #علیرضا_قیامتی در پیوند با داوهای بی‌پایه تازه در برابر زبان پارسی و یگانگی دیرپای همه ایرانیان با هر تیره و قوم و زبان. با چاشنی : شاهنامه خوانی مهردخت ایران، #هستی_رنجبر از شهر بافق. برگرفته از 👇 https://www.youtube.com/@dr_ghiyamati 🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
Show all...
شاهنامه و آذرآبادگان - قیامتی.mp457.87 MB
هزارۀ فردوسی متن مقاله چاپ شده در مراسم نکوداشت فردوسی و زاد روز دکتر خطیبی به همراه مقدمۀ دکتر فریبا شکوهی در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ در موزه سینما. @dr_khatibi_abolfazl
Show all...
هزاره_فردوسی_دکتر_ابوالفضل_خطیبی.pdf3.73 MB
#درباره_شاهنامه                     وحکیم فردوسی           جستارپایانی ،نقدسخن دقیقی چو  این  نامه افتاد دردست من به ماهی گراینده شدشست من نگه کردم این نظم سست آمدم بسی  بیت  ناتندرست  آمدم* درودبرمهربانوان ومهربانان فرهیخته             پیشتر گفتیم که حکیم فردوسی هزاروچند بیت دقیقی را در نسک سپند شاهنامه جاودانه کرده است وازامانت دارای هیچ کم نگداشته است واگر این بزرگواری استادتوس نبود سروده ی دقیقی شانس چندانی برای ماندن نداشت چنانکه بیرون ازگشتاسپ نامه ازشعردقیقی چیز زیادی به روزگارما نرسیده است .        رسم رایج دراینگونه مواردآن است که سروده دقیقی را استادتوس باید درپایان کتاب خود می آورد *ولی او این بخش را درمیانه شاهنامه جای داده است .         برخی برآنند که استاد توس که حکیمی مسلمان وشیعی است نمی خواسته است گسترش دین زرتشت را گزارش کند پس به خوبی ازسروده ی دقیقی سودبرده است واین کار گران  را به نیکی به پایان رسانده است .          امانت داری او در بازنوشت و نگاهداشت سروده دقیقی مثال زدنی است اما این سخن، اورا از نقد سروده ی دقیقی بازنمی دارد وپس ازهزاروچند بیت او، بی هیچ گسستی به انتقاد می پردازد وگشتاسب نامه را نظمی سست می خواند وبراستی چنین است و  شعردقیقی حتی ازمتوسط آثارادب فارسی فروتر است . من این رانبشتم که تا شهریار بداند سخن گفتن  نابکار دوگوهربود    بادو گوهرفروش کنون  شاه  دارد به گفتار گوش سخن گر بر این گونه بایست گفت مگوی و  مکن  طبع  بارنج  جفت چوبند روان بینی  و رنج تن به کانی که گوهرنیابی مکن چوطبعی نباشد چوآب روان مبرپیش این نامه خسروان دهن گر زخوردن بماند  تهی ازان به که ناسازخوانی نهی *-1.آوردن  صفت ناتندرست  هم موردانتقاد است ،پیشترگفتیم که حکیم هم باید نقد شود !    اگر لت      بسی بیت ناتندرست آمدم  ازدستبرد برنویسان بدین ریخت درنیامده باشد ضعف تالیف دارد . می توانست باشد  بسی بیت هم نادرست آمدم. *2.برای مثال تذکره الاولیا ی  عطار نیشابوری کتاب مشهوری است شرح 72 تن ازمشایخ صوفیه درپایان کتاب افزوده ای هست ازنویسنده ای ناشناس که 25 شیخ ازصوفیان را گزارش کرده است وشماراین بزرگان را به 97 تن رسانده است. دونکته را درپایان این زنجیر گفتار ،بازگویم :         نخست: این که پیشگفتارگونه حکیم فردوسی کی سروده وبه نامه باستان افزوده شده است ؟        چون پیشترگفتیم حکیم فردوسی تاپیش از390 مهی هیچگونه پیوستگی بادرباره غزنویان ندارد وازسویی این سروده سال 85 را پیش رود دارد .       پاسخ چنین است .       ازشگردهای نویسندگی یکی هم اینست که نویسنده درذهنیت خود به گذشته بازمی گردد وبا رویداد های تاریخی به پیش می رود . مثال : سال 616 هجری فرا می رسد ومغول برایران می تازد .    چنین کاربردی را مضارع تاریخی گویند.        دودیگر :درگزارش می ،باده،نبید که چه شگفتی هایی ازاین نوشیدنی(که گویا همان افشره ی گیاه شگفت آور هوم است ) برمی آید . زدل زنگ وازروی آژنگ وژنگ نبرد ز بن جز نبید چو زنگ دل زنگ خورده زتلخی سخن زداید همی زنگ باده ی کهن چوپیری درآرد زمانه به مرد جوانش کند باده ی سالخورد به مرداندرون باده آرد پدید که فرزانه گوهربود گرپلید کرا گوهرش پست وبالا بلند کند باده اورا چوخم کمند کرا گوهرش برز و بالاش  پست به کیوان برد چون شود نیم مست. چو بددل خورد مرد گردد دلیر چوروبه خورد گردداو نره شیر چوپژمان خورد شادمانه شود به رخسار چون ناردانه شود ایا انکه گوهر تو آری پدید دربسته زانده توباشی کلید چرا چونکه گیرم تورا من به چنگ نخواهی زمن رامش و نای وچنگ زمن داستان خواهی ازباستان زگفتار وکردار آن راستان! ازویرایش دکتر خالقی ،شگرف آغازی داستان پادشاهی لهراسپ .     ازشکیبایی شما سپاسگزارم . سرافرازوتندرست باشید. #محمود_امیر_عبداللهیان @amirabdolahian1400
Show all...
#درباره_شاهنامه                        وحکیم فردوسی       جستار چهارم شهنشاه  محمود  گیرنده  شهر به هرکس زشادی رساننده بهر ازامروز تاسال  هشتاد وپنج بکاهدش رنج وفزایدش گنج درودبرمهربانوان ومهربانان فرهیخته        پیشتر گفتیم :            الپتکین غلام ترکی بود که ازبازار برده فروشان برای پادشاهی سامانیان خریداری می شود اما این برده با دلاوری به سرداری می رسد .        سردار الپتکین نیز برده ای می خرد -گویا ازبازاربرده فروشان نیشابور-این برده سبکتکین☆ نام دارد که او هم با دلاوری به سرداری سامانیان می رسد والبته داماد الپتکین نیز هست .        شایدازهمین زناشویی -سبکتکین ودخترالپتکین-محمود زاده می شود والبته ما نمی دانیم دیگر فرزندان این دو چه نام داشتند و حتی من جایی نخوانده ام امیرنصر برادر کوچکترمحمود -والی نیشابور،پس ازبه شاهنشاهی رسیدن محمود-واسماعیل ولیعهد ناصرالدین سبکتکین که درسال ۳۸۷ مهی پس ازمرگ پدر دربلخ تاجگذاری می کند ،ازهمین مادراند یانه .برخی نیز مادر محمود را ایرانی دانسته اند . ازبسامد سخن پوزش می خواهم .          زایش محمود ازمادر نزدیک به سال ۳۷۰مهی-کسی انرا ضبط نکرده است -رویداده است و ما می دانیم حکیم فردوسی هم نزدیک به همین سالها ،سرودن شاهنامه را آغازیده است - نوشته اند که استاد توس زمانی به سرودن شاهنامه آغاز کرد که محمود غزنوی کودکی بوده است و هنوز به مکتب هم نمی رفته است.- البته داستان بیژن ومنیژه پیشتردرسال ۳۶۱ مهی سروده شده است -          سربرآوری محمود درخراسان درسال ۳۸۴ مهی گزارش شده است .         پدرمحمود، ناصرالدین سبکتکین  سپاهیانی به او می دهد وچندبارهم اورا یاری می کند و  محمود سرداری ازسامانیان می شود که درین سال دربرابر فائقیان وسیمجوریان پیروزیهایی به دست می اورد .        سبکتکین  ازدربار بخارا برای محمود لقب سیف الدوله ☆ومنشور ولایت نیشابور را می گیرد . همچنین پدر ،فضل بن احمداسفراینی☆ را که ازبزرگان ودانایان روزگاراست به وزارت ورایزنی او می گمارد . سیف الدوله محمود تا ۳۸۹ مهی که پس از پیروزی بر برادر خود اسماعیل ، دربلخ تاجگذاری می کند ؛والی نیشابور است.           دررفتاراو بابرادرشکست خورده اش،اسماعیل  نوشته اند که نخست اورا شریک پادشاهی خویش اعلام می کنداما سپستر ازسربدگمانی اورا بزندان می فرستد ودرزندان می کشد.         سال ۳۸۵ مهی را باچشم پوشی می شود همان سربرآوری محمود وپیروزیهایش دربرابرسپاهیان ابوعلی سیمجور وفائق الخاصه -سرداران شورشی سامانی - درسال ۴۸۴ مهی دانست.          درسال هشتادوپنج نیز محمود والی نیشابوراست . تاریخ بیهقی  جنگی را درین سال گزارش می کند با نام  نبرد آندرخ .       آندرخ (به پیش  دال و  ر) روستایی ازطابران توس است که می دانیم ولایت نیاکانی حکیم فردوسی است و او درروستای باژ یا پاژ (بانام کنونی فاز) ازطابران توس بدنیا آمده است ودرروستاهای آن دیارآب وزمین (یاضیاع وعقاری)داشته است .       بیهقی پژوهان برآنند که حکیم فردوسی محمود غزنوی را درنبرد آندرخ دیده  که فرمانده سپاه است،اما این تنها یک گمان است. راستی حکیم فردوسی این بیتها راچه زمانی به شاهنامه افزوده است ؟ ☆ ☆ ۱:   پیشتر گفتیم  عادت زشت غلامبارگی را ترکان  فرارود  با خود به ایران آوردند.         استادی درگفتگویی که ازسیما پخش می شد این نام را به زیر س وزبر ب وسکون ک و زبر ت  و واژ گاف پیش از ین پایانی  می خواند وانرا به غلامبارگی درپیوست می دانست. او با شرم حضور ازگزارش بیشتر این نام پوزش خواست. ☆۲: درپادشاهی سی وچندساله ی محمود از۳۸۹ تا ۴۲۱ مهی تاریخ گواه اعتلاف ناخجسته ی خلیفه ی بغداد باشاه غزنوی است.       القادربالله نیز به او لقب یمین الدوله داده است ونوشته اند که پیک سلطان محمود ماهها دربغداد سرگشته ماند وخلیفه لقب دیگری عنایت نفرمودند. ☆۳-فضل بن احمد که درچاپ مسکو به نادرستی نصربن احمد آمده است ازبزرگان دانایان روزگاراست .از384 تا401 مهی وزیر محمودبوده است درین سال درپی اختلاف نظر باسلطان با پای خودش به زندان می رود وقفل وزنجیر برپای خود می نهد .وشاه غزنوی نیز با برکناری او دستور به مصادر وزندانی شدنش می دهد درهمان سال یا اوایل 402 مهی بدستور احمد پور حسن میمندی -جانشین ورقیب سیاسی او -درزندان کشته می شود .      اسفراینی وزیر -که درشاهنامه نیز ستوده شده است -ایرانی میهن پرستی است ازحامیان استادتوس که حکیم را تشویق به فرستادن شاهنامه به درباره محمود می کند .       به فرمان او دفترهای دولتی(دیوان)پادشاهی غزنویان را به فارسی می نویسند اما چون به وزارت میمندی می رسیم او برای خوشامد خلیفه بغداد فرمان به نوشتن دیوان به زبان تازی را می دهد. ادامه دارد سرافرازوتندرست باشید. #محمود_امیر_عبداللهیان @amirabdolahian1400
Show all...
#درباره_شاهنامه                     وحکیم فردوسی        جستارششم برین نامه   گر چند بشتافتی ، کنون هرچه جستی همه یافتی ازین باره من پیش گفتم سخن اگربازیابی   بخیلی مکن درودبرمهربانوان ومهربانان فرهیخته        این نامه، مراد شاهنامه منثورابومنصوری است.         حکیم فردوسی همشهری خودابومنصوردقیقی را می شناخته  وازسرودن شاهنامه اگاهی داشته است ،ازمرگ زودهنگام دقیقی سوگواراست .      می خواهد کارسرودن شاهنامه را خودش انجام دهد اما نسخه ای ازشاهنامه ابومنصوری را ندارد.         باخودمی اندیشد که به دربار بخارا برود ونسخه ی ازکتاب وپشیبانی درباررابگیرد .اندیشه ای که اجرایی نمی شود. دل روشن من چوبرگشت ازاوی سوی تخت شاه جهان کرد روی که این نامه را دست پیش آورم    ز دفتر به گفتار خویش  آورم بپرسیدم ازهرکسی بیشمار، بترسیدم  از گردش  روزگار مگرخود درنگم نباشد بسی بباید سپردن به دیگر کسی و دیگر  که گنجم وفادار نیست همین رنج را کس خریدارنیست به شهرم یکی مهربان دوست بود، توگفتی که با من زهم پوست بود مراگفت :خوب آمد این رای تو به نیکی  گراید   همی  پای تو         این دوست مهربان همشهری فردوسی که نسخه ای ازشاهنامه ی ابومنصوری را به استاد توس می دهد واو را به سرودن حماسه ی ملی ایران تشویق می کند- والبته معیشت اورا هم بعهد می گیرد -کسی نیست جز منصور پورمحمدبن عبدالرزاق ،شاهزاده ی خراسانی .       درچاپ مسکو درسرفصل  درداستان ابومنصور  به نادرستی:او ابومنصورخوانده شده است -دربرخی چاپها نیز این متن باسرنام داستان دوست مهربان  امده است - ،او منصوراست  ونه ابومنصور وپدرش محمد پورعبدالرزاق ازنام همین پسر کنیه برداشته وابومنصور محمد نامیده شده است.         شاهزاده منصور با برنام امیرک منصور هم خوانده می شود هرچند منتقدانی نیز امیرک منصور را کس دیگری میدانند. مرا گفت ازمن  چه باید همی؟ که جانت سخن  برگراید همی به چیزی که باشد مرادسترس بیارم   نیازت   نیارم به کس اما روزگار درپرده بازی دیگری دارد دریغ  آن کمربند وآن گردگاه دریغ آن کئی برز  بالای شاه نه مرده نه زنده نبینم ازاو من نشان به دست نهنگان مردمکشان  ، گرفتار ودل زو شده ناشکیب نوان لرزلرزان  بکردار بید امیرک منصور ناپدید شده  وشاعر ازمرده یا زنده او اگاهی ندارند .         این شاهزاده درکشمکشهای خراسان اسیر می شود اورا به بخارا می برند وباژگونه برخری بی جل می نشانند ودرکوچه وبرزن  می گردانند وازخوارداشت او چیزی را فرو نمی هلند.     اززندان بخارا به زندان گردیز منقل می شود ودرسال ۳۸۷ مهی به دستورناصرالدین سبکتکین درهمین زندان کشته می شود. اما حکیم فردوسی سپارش اورابه یاد دارد . یکی پند آن شاه   یادآوریم زکژی روان سوی داد آوریم مراگفت کین نامه ی شهریار ، گرت گفته آید به شاهان سپار سال ۳۸۷ مهی -که سبکتکین نیز درهمین سال می میرد-را به یادبسپارید تا بدان بازگردیم .         دقیقی به استادتوس می گوید اکنون که شاهنامه ابومنصوری را  دراختیارداری( پس به سرودن شاهنامه بپرداز).           سال پایان تدوین شاهنامه ی ابومنصوری را ۳۴۶ مهی نوشته اند که حکیم ۱۷ ساله بوده است .   جوانی   بیامد  گشاده زبان ، سخن گفتن خوب وطبع روان به شعرآرم این نامه را گفت من از او  شادمان  شد  دل انجمن         ابومنصور محمدبن احمد دقیقی توسی ،پیش ازحکیم فردوسی با داشتن نسخه ای از شاهنامه ی ابومنصوری  به سرودن شاهنامه آغازکرده است وهزاروچند بیت ازداستان گشتاسپ را سروده است که ناگهان کشته می شود وکارش ناتمام می ماند .         درباره ی کشته شدن ابومنصور دقیقی بدست غلامی که درسال یا ۳۶۸  ۳۶۹  مهی رخداده ، دوشوند گفته شده است.          برخی گویند دقیقی برعادت زشت غلامبارگی بوده است وبه دست یکی از همین غلامان موردتجاوز کشته شده است.        بایسته یادآوری این رسم زشت درمیان ایرانیان  نبوده ،آنرا ترکان فرارود، با خود به ایران آورده اند.       برخی نیز برآنند که دقیقی نیز همچون حکیم فردوسی ازشعوبیه بوده است واکنون که ازسوی درباربخارا به سرودن داستانهای کهن ایرانی  پرداخته ،به دستورخلیفه ی بغدادوبه دست ایادی او ترور شده است . ازاین باره من پیش گفتم سخن اگربازیابی  بخیلی مکن زگشتاسپ وارجاسپ بیتی هزار بگفتم سرآمد مرا روزگار         دقیقی درین خواب ازاستاد توس می خواهد که اگر سروده ی او -گشتاسپ نامه یاهمان هزاروچند بیت پادشاهی گشتاسپ - بدستش افتاد امساک نکند وآنرا درکتاب خود بیاورد.          کاری که براستی حکیم توس با امانتداری انجام داده است . ادامه دارد سرافرازوتندرست باشید. #محمود_امیر_عبداللهیان @amirabdolahian1400
Show all...
#درباره_شاهنامه                    وحکیم فردوسی              جستاردوم چنان دید گوینده یک شب به خواب که یک جام می   داشتی چون گلاب دقیقی  ز جایی پدید آمدی برآن جام می داستانها زدی درودبریاران فرهیخته         حکیم فردوسی دربیت نخست ازخویش با واژه ی گوینده یاد می کند که خوابی دیده است .         یک اندیشمند روس برآن است که شگردهای داستانویسی درحدودپنجاه شگرداست که یکی هم خواب دیدن است ،حکیم فردوسی وقهرمانان  حماسه ی ملی  چندین جای کتاب خواب می بینند یا بهتراست بگوییم استاد توس چندین جا ازشگرد خواب دیدن سودبرده . نخست دردیباچه که محمود غزنوی راستایش گفته است: چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی    برآمد زآب همه  روی گیتی  شب لاژورد ، ازآن شمع گشتی چویاقوت زرد درودشت برسان دیبا شدی ، یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته براو شهریاری چوماه یکی تاج برسر به جای کلاه ... دودیگر :درپادشاهی دهاک مارددوش که فریدون رابه خواب می بیند. چوازروزگارش چهل سال ماند نگرتابه سربرش یزدان چه راند درایوان شاهی شبی دیریاز ، به خواب اندرون بودبا ارنواز چنان دید کز کاخ شاهنشهان، سه جنگی  پدیدآمدی ناگهان دومهتریکی کهتراندرمیان به بالای سرو وبه فر کیان کمربستن و رفتن  شاهوار  ، به چنگ اندرون گرزه ی گاوسار دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ نهادی به گردن برش پالهنگ.... سدیگر : درداستان سیاوش که افراسیاب اورا به هیبت وهیات کاوس جوان به خواب می بیند. بیابان پرازماردیدم به خواب جهان پرزگرد آسمان پرعقاب زمین خشک شخی که گفتی سپهر بدو تاجهان بود ننمود چهر سراپرده ی من زده برکران بگردش سپاهی زکندآوران یکی بادبرخاستی پرز گرد درفش مرا سرنگونسارکرد برفتی زهرسو یکی جوی خون سراپرده و خیمه  گشتی نگون وزان لشکرمن   فزون ازهزار ، بریده سران وتن افکنده خوار...        هرگاه شاعر یانویسنده ای  ازخودسخن می گوید آزاد است که ازضمیرسوم کس سودببرد چنانکه حکیم توس چنین کرده،او می توانست بگوید : من یک شب چنان  به خواب دیدم که یک جام می چون گلاب داشتم .  اما حکیم  نهاد را به گوینده وفعلها را به سوم کس بازگردانده است.      اگرفعلها را  درلت نخست ودوم مقایسه کنیم دومی یک پسوند ی افزون دارد که شناسه ی دوم کس نیست زیر گفتیم که فعل ما سوم کس است . نشانه استمرار هم نیست یعنی فعل جمله داشت است ونه می داشت ،این ی را یای گزارش خواب یا یای رویا گویند تا خواب ادامه دارد این پسوند نیز درفعلها هست یا می تواند باشد چنانکه دربیت دوم پدیدآمدی وداستانها زدی به جای پدیدآمد وداستانها زد دارای یای گزارش خواب است . دربیت های بالاازچاپ مسکو، یای گزارش خواب را می شود دید .         اما دقیقی ،ابومنصورمحمد بن احمد دقیقی توسی همشهری حکیم فردوسی است که با داشتن نسخه ای ازشاهنامه ی ابومنصوری پیش از استادتوس به سرودن شاهنامه پرداخت.او هزاروچند بیت ازداستان پادشاهی گشتاسپ را سروده بودکه  به دست برده ای کشته شد وکارش ناتمام ماند .           اورا شاعری زردشتی دانسته اند وبرخی برآنند که دقیقی درپس این شناسه (کنیه ونام و..) اسلامی وعربی می خواهد هویت خویش راپنهان سازد . دوبیت ازدقیقی برسرزبانهاست که این اندیشه را به کناری می نهد .   دقیقی چهار خصلت برگزیده به گیتی ازهمه خوبی وزشتی لب یاقوت رنگ و ناله ی چنگ می چون زنگ ودین زردهشتی          داستان زدن  دستکم به دومعنی به کار رفته است . نخست درمعنی گسترده تر(توسعا) که سخن گفتن گزارش می شود مانند همین بیت بالا      پسوند  ها   نیز در  داستانها زدی   این معنی را استوار می دارد که دقیقی درخواب سخنان چندی را به حکیم فردوسی بازگفته است .            اما داستان زدن -که ما ازآن واژه ی    دستانزد  را بیرون کشیده ایم - درمعنی ویژه ی خود همان  ارسال المثل  گذشتگان است وآن آوردن ضرب المثلی درشعر یا نثراست یا سخنی که سپستر مردمان درریخت مثل ازآن استفاده کنند.         ازشیخ اجل سعدی بزرگ یاری می جویم درحکایتی ازگلستان .          شبی درخدمت پدر -رحمت الله علیه -نشسته بودیم وهمه ی شب مصحف عزیز درکنار گرفته وجماعتی گرد ما خفته .        پدر را گفتم ازاینان یکی سربرنمی دارد که دوگانه ای بگزارد .چنان خفته اند که گویی نخفته اند که مرده اند .     پدرگفت :جان پسرتونیز اگربخفتی به ازآنکه در پوستین خلق افتی.        درپوستین کسی افتادن دستانزدی است به معنی غیبت کردن ،پشت کسی بدگفتن  درجای دیگری نیز شیخ اجل فرموده: نادان، چون به سخن با کسی برنیاید به خبثش درپوستین افتد.               دو مثل دربیت نیز روایی داشته، که به آن  ارسال المثلین فی البیت می گفتند مانند این بیت  شیخ سعدی: نصیحت همه عالم چو  باددرقفس  است به گوش  مردم  نادان چو  آب درغربال        ادامه دارد   سرافرازوتندرست باشید. #محمود_امیر_عبداللهیان  @amirabdolahian1400
Show all...
#درباره_شاهنانه                    و حکیم فردوسی           جستار یکم به نام خداوند جان و خرد کزین برتراندیش برنگذرد درودبرمهربانوان ومهربانان فرهیخته چنان دید گوینده یک شب به خواب که یک جام می داشتی چون گلاب دقیقی ز جایی پدید  آمدی برآن جام می داستانها زدی به فردوسی آوازدادی که می مخور جز برآیین  کاوس کی که شاهی به گیتی گزیدی که بخت بدو نازد  و  تاج ودیهیم  و  تخت شهنشاه  محمود  گیرنده شهر به هرکس زشاهی رساننده بهر ازامروز تا سال هشتاد و پنج بکاهدش رنج وفزایدش گنج ازآن پس به چین اندرآرد سپاه همه  مهتران  برگشایند راه نبایست گفتن  کسی را درشت همه تاج شاهانش آید به مشت برین نامه  گر چند  بشتافتی ، کنون هرچه جستی همه یافتی ازین باره من پیش گفتن سخن اگر  باز یابی  بخیلی مکن زگشتاسپ وارجاسپ بیتی هزار بگفتم  سرآمد مرا روزگار گرین مایه  نزد شهنشه رسد روان من از  خاک برمه رسد کنون من بگویم سخن کو بگفت منم زنده او گشت با خاک جفت        سیزده بیت پیشگفتارگونه ای است که استاد توس،برهزاروچندبیت دقیقی سروده است.      گزارش این بیتها -وبرخی توضیحات -آگاهیهای خوبی درباره ی شاهنامه ،حکیم فردوسی وآنچه که بدین دو درپیوست است را به یاران پیشکش می کند.      گشتاسپ نامه ی دقیقی* پیشتر از شاهنامه ی حکیم فردوسی سروده شده است . دونکته را درهمین بخش بازگویم.      نخست :گشتاسپ نامه نام دیگر همین هزاروچندبیت (درچاپ مسکو هزارونه بیت ودر ژول موهل هزاروسیزده بیت  )دقیقی است .         بخشی ازپادشاهی کی گشتاسپ که با کناره گیری لهراسپ شاه وتاجگذاری گشتاسپ آغاز می شود ،پیدایی زردشت پیامبر ونبرد نخست ارجاسپ گزارش می شود وبا به بند کشیده شدن اسفندیار درگنبدان دژ ورفتن پادشاه به مهمانی خاندان رستم به سیستان ،ارجاسپ درتدارک حمله دیگری به بلخ وایران است که سروده ی دقیقی ناتمام می ماند .           دودیگر :دقیقی تخلّص یا نام شاعرانه ی محمد پوراحمدتوسی است ،این واژه بازخوانده به دقیق ،اسم منسوب عربی یاصفت نسبی فارسی است ودقیق افزون بر مفهوم رایج درذهن ما ایرانیان، درلغت تازیان بمعنی آردبیز وآردفروش است ،کسی که دردکان خود آرد گندم وجو رابه پرویزن می بیزد وآرد بیخته یا الک شده را به خریداران می فروشد .            * گرشاسپ نامه نیز ازآثارحماسی ادب پارسی است سروده ی ابونصر اسدی طوسی -که به پیروی ازشاهنامه ی استادتوس سروده شده است - تاریخ سرایش آن ۴۵۶ تا ۴۵۸ مهی است وشاعرآنرا به بودلف پادشاه نخجوان وولیعهد او ،محمود پیشکش کرده است.         گرشاسپ نامه درکنار بهمن نامه ی شهمردان بن ابوالخیر موفق ترین تقلید ها از شاهنامه فردوسی است .             درشاهنامه،آنگاه که باداستان کاوه وپیدایی پهلوانان از روزگار فریدون بخش حماسی وپهلوانی کتاب آغاز می گردد ازپهلوانی با نام گرشاسپ جم یاد شده است .        همچنین پس ازپادشاهی زوتهماسپ ازپادشاهی به نام گرشاسب سخن درمیان است که با گزارش رفتن رستم به البرزکوه برای آوردن کیقباد، گرشاسپ درشاهنامه ناپدید می شود . تاریخ نویسانی که اسطوره ها رانیز می نوشتند برخی گرشاسب را پور زوتهماسپ وجانشین او ،شمار دیگری اورا، دستور ورایزن شاه وبرخی شریک پادشاهی زوتهماسپ می دانند وشماری نیز بابودن  چنین پادشاهی همداستان نیستند .(مرادفضای اسطوره وتاریخی شدن آن است. )            اما این گرشاسپ -موضوع کتاب اسدی توسی -که نیای خاندان رستم است درشاهنامه نیست ولی دراوستا  (کرشاسپه  ) آمده است .    اورا باگیاه شگفت آور هوم درپیوند دانسته اند .          خویشکاری های گرشاسپ  دربخشهایی ازگرشاسپ نامه  به داستان اسکندروسفرهای جنگی او به سرزمینهای ناشناخته  درشاهنامه  ی حکیم توس می ماند .         امیداست که گزارش ازگرشاسپ نامه پربیراه نباشد . ادامه دارد سرافرازوتندرست باشید. #محمود_امیرعبداللهیان @amirabdolahian1400
Show all...
. #درباره_شاهنامه                       وحکیم فردوسی        جستارهفتم زگشتاسپ وارجاسپ بیتی هزار بگفتم سر آمد  مرا روزگار گراین مایه نزد شهنشه رسد روان من  ازخاک بر مه رسد درودبریاران فرهیخته     درشاهنامه نام بسیاری کسان ازشاهان وشاهزادگان وپهلوانان به اسب یا آسپ که همان اسپ است پایان می یابد .اسب توتم روزگارکهن است وگویی این بزرگان بااسپشان تعریف یا شناخته می شودند . زرسپ ،شیدسپ وشهرسپ یک گروه ازاین نامها هستند . زرسپ یعنی دارنده اسپ زرین،خداوند اسپ طلایی رنگ چندنفربااین نام درشاهنامه هستند که نام آورترین آنها زرسپ پور توس نوذراست.             درداستان فرودسیاوش ازپس کشته شدن  ریونیز که داماد خانواده ی توس است زرسپ از سپد کوه بالا می رود وبه تیر شاهزاده فرودکشته می شود .            شیدسپ یعنی دارنده  اسپ خورشیدگون یا سواربرخورشید(خورشیدسوار)واگراین گزارش درست باشد   شیدسپ نمادایزد مهراست .         درگشتاسپ نامه -در تک ارجاسپ خیونان به ایران که دقیقی آنرا گزارش کرده  -ازشما شاهزادگان وپهلوانان ایرانی که به پیشگویی جاماسپ وزیر کشته می شوند یکی هم شاهزاده شیدسپ ،پورگشتاسپ است که تاجش نیز درمیدان نبرد به زمین می افتد تاجی که نباید به دست دشمنان بیافتد ...         شهرسپ یعنی شهریاربراسپ ،شهربمعنی کشور ودراوستاخشتره بچم فرماندهی ،پادشاهی           در پادشاهی اساطیری تهمورس دیو بند از وزیری بانام  شهرسپ سخن به میان است که-نمازشب وروزه آیین اوست -       لهراسپ ،گشتاسپ وجاماسپ  گروه دیگری ازاین نامها هستند . نخست :گزارش پادشاهی لهراسپ نبیره جهاندار هوشـنگ هست خردمند وبینا دل وپاک دست پی جادوان بـــگسلاند زخاک پدیدآورد راه یــــزدان پــاک زمانه جوان گـرددازپند اوی برین هم بودپاک فرزند اوی        درچند بیت بالا انگیزه ی کیخسرو برای گزینش لهراسب ، را  اگاهی شاه ازلهراسب به داشتن نژاد وگهر وهنر می بینیم که برشمرده می شود.کیخسرو به فره ایزدی آینها را می داند .          دیدگاه زال وبزرگان ایران روی دیگر این سکه هست که سخن حکیم توس ، واقع گرایی وجایگاه پهلوان را درنگر خود دارد . همی هرکسی درشگفتی بماند ، که لهراسپ راشاه بایست خواند زپیش  یلان  زال  برپای  خاست بگفت آنچ بودش به دل راه راست چنین گفت کای شهریاربلند سزدگرکنی خاک را ارجمند           لهراسپ بمعنی دارنده اسپ تند رو (لاغراندام تیزتک ). او تنها جانشین کیخسرو است . اورا پوراورندشاه وازنژاد کی پشین دانسته اند وکی پشین یکی ازچهار پورکیقباداست .           لهراسب نخست بار نامش درنبرد ۱۲ رخ می آید، آنهم تنها نام او ودرنبرد بزرگ کیخسرو با افراسیاب ــ که جانشینی او نیز بخشی از دنباله ی همین داستان است ـــ باز نامش می آید که شاه اورا به ماموریتی می فرستد  واز اوخویشکارئی نمی بینیم .        پس زال زر یا دستان سام نخست اورا شایسته شاهنشاهی ایران نمی داند اما او باسخنانان کیخسرو درستایش لهراسب به پورسیاوش تسلیم می شود . چوبشنید زال این سخنهای پاک بیازید انگشت و  برزد به  خاک بیالود  لب را  به  خاک سیاه به آواز لهراسپ را خواندشاه         خاک خوردن او دراین انجمن ـ که درشاهنامه ؛همین یکباراست ـ نشان از آن دارد که این گزینش را نمی پسندد؛ تنهادربرابر  کیخسرو کوتاه می آید.         همچنین دراوستا تنها در فقره ۱۰۵ آبان یشت ،ازلهراسب نام برده شده  که پدرکی گشتاسب است .         ازدید شاهنامه پژوهان وازنگر تاریخی شدن اسطوره میان شاهنشاهی کیخسرو وکی گشتاسب گسستی بوده  که آنرا ناگزیر درحماسه ی ملی با لهراسپ پرکرده اند. گزیدش یکی روز فرخنده تر کجا برنهد تاج شاهی به سر چنان چون فریدون فرخ نژاد برین مهرگان  تاج   برسرنهاد بدین مهرماه گزین ،روزمهر کزان زاستر رفت مهرسپهر، بیاراست   ایوان کیخسروی برافروخت ایوان بدو ازنوی        اودرشاهنامه پادشاه نام آوری نیست با چندبیتی از حکیم که می شود آنرا خطبه ی  پادشاهی او دانست ــ افزون برشگرف آغازی   ــ داستان گشتاسپ وکتایون آغاز می شود واو درسایه قرار می گیرد.         کی گشتاسپ پورلهراسپ است وپدرجهان پهلوان اسفندیار ونیای بهمن که پس اوبه شاهی می رسد .گشتاسپ یعنی دارند اسب نر نیرومند (گشن اسپ)      گشتاسپ دراوستا ازشمارقدیسان است ،گسترش دهنده دین بهی. چهره ی گشتاسپ درشاهنامه بیشتر منفی است . بازگشت بفرمایید به :بیچاره اسفدیار پروهش شادروان سعیدی سیرجانی .          جاماسپ ،وزیرخردمند شاه گشتاسپ است ،اخترشمار وپیشگوی ،کشته شدن شاهزادگان وپهلوانان را او پیشتر گزارش کرده است.    جهان پهلوان زریر که به نیزه ی پرتابی بیدرفش جادو ازپای درمی آید. اسفندیار به خونخواهی زریر بیدرفش را درنبرد می کشدواسب وجنگ افزار زریررا بازپس می گیرد. دنباله سخن درجستاری دیگر ، سرافراز وتندرست باشید #محمود_امیرعبداللهیان @amirabdolahian1400
Show all...
#درباره_شاهنامه                        وحکیم فردوسی         جستارسوم به فردوسی آوازدادی که می مخور جزبر آیین  کاووس کی که شاهی به گیتی گزیدی که بخت بدو  نازد و تاج و  دیهیم  و تخت درودبریاران فرهیخته          فردوسی تخلص یا نام شاعرانه ی استاد توس، تنها همین یکبار درشاهنامه آمده است .            درباره ی برگزیدن این تخلص سخنان بی پایه واساس بسیاری گفته شده است اما چرایی این گزینش ،شناخته نیست . بازخوانی استاد توس به فردوس - که تازی شده پردیس است - برازنده ی اوست .        او اهل توس است شهری درهمسایگی نیشابور کهن ومشهد امروزی وهیچ پیوستگی میان او وشهرفردوس درجنوب خراسان نیست.         این شهردرگذشته تون نام داشته است درهمسایگی طبس، تون وطبس .هرچند شهرهای کویری زیاد نزدیک بهم نیستند .         کاوس کی یا کی کاوس شاه اساطیری ایران دومین ازکیانیان است پورکیقباد وپدرسیاوش ونیای پدری کیخسرو است.       اوشاهی نابخرد است واگرنمی بود که باید بماند وازپشت او سیاوش دروجود آیدوازسیاوش کیخسرو زاده شود ورویارویی همیشگی اهوراییان واهریمن صفتان تورانی ادامه یابدوبه پیروزی ایرانیان انجامد شاید ،شاید فره ایزدی ازاو می گریخت .         به هرروی کاوس نیز ازاین فره برخورداراست ودربرابرکارهای ناشایسته ی او چون رفتن به جنگ دیوان مازندران ،نبرد هاماوران وسفربه آسمان ،کارهای نیکی نیز ازاو سرزده است همچون داوری خردمندانه او در برگزیدن جانشین خودش  که به گشودن دژ اهریمنی بهمن انجامید وشاهی به کیخسرو رسید .        داستان را تقریبا همه می دانند توس نوذر -شاهزاده وسپهسالارایران-خواهان پادشاهی فریبرز کاوس است ، اما گودرزکشواد وخاندانش هواخواه کیخسرو هستند ونزدیک است که کاربه جنگ داخلی انجامدکه کاوس آنان را به گشودن دژ اهریمنی بهمن می فرستد.        بارنخست توس نوذر وفریبرز وسپاهیانشان به گشودن دژ می روند اما بدون پیروزی بازمی گردند.        باردوم کیخسرو بایاری  گودرز باسپاهیانش دژ را می گشاید وپس از ساختن آذرگشسپ بجای آن پیرومندانه باز می گردد وجانشین نیاش می شود.         درپادشاهی خسرو انوشیروان ودرهامش بنیاد نهادن شطرنج داستانی داریم به نام طلخند وگو من باسودبردن از استاد شادروان محمدعلی جمالزاده انرا داستانی ازسرزمین هند می نامم.        آنچه درین داستان روی می دهد ،یعنی جنگ میان طلخند وگو (شاهزادگانی که ازسوی مادر ،برادرند وازسوی پدر پسرعمو ) ومردن طلخند برپیل می توانست پایان جانشینی کاوس باشد!          آیین می خوردن کی کاوس شیوه ی شادکامی وشادخواری او است که دقیقی به حکیم فردوسی پیشنهاد می کند .        اما درگزارش می☆ ومی خوردن برشیوه کاوس می توان انگاشت که می افشره ی گیاه شگفت انگیز هوم است که نیاکان ما برای نیرو افزایی می نوشیدند ودرکاردپزشکی (جراحی) داروی هوش بر یا بیهوشی بوده است .            هوم ،هومه ،افدرا،ریش بز و ریش بزی نامهای این گیاه شگفت آور است که درایران کهن بوده است ودرایران  کنونی وخراسان کنونی نیز می روید .         شاهی که گزینش استاد توس است ونام او ازپس می آید محمود غزنوی است .او ازترکان فرارود است نیای مادری او آلپتکین ،برده ی ترکی است که برای پادشاهی سامانی خریداری می شود اما این برده به دلاوری وشایستگی به سرداری می رسد .           خودالپتکین نیز برده ای می خرد-احتمالا ازبازبرده فروشان نیشابور-به نام سبکتکین ،این یکی نیز با شایستگی ودلیر مردی به سرداری سپاه سامانیان می رسد والبته دامادالپتکین نیز هست وما بدرستی نمی دانیم که سلطان محمود ،برادربزرگش اسماعیل وامیر نصر ازاین مادرند یا ازمادری دیگر.     برخی نیز مادرمحمود را ایرانی می دانند که اگردرست باشد محمود را شاهی نیمه ایرانی باید پنداشت .          دیهیم واژه ای است یونانی(یونانی تبار)ازشمار همان وامواژه های شاهنامه که فریترز ولف آنها را نزدیک به دوهزار واژه ی تازی ،ترکی ،ترکی مغولی،یونانی ،هندی،آرامی وسغدی می داند . واژه های الماس ،هیون ،درم ودینار نیز ریشه ی یونانی دارند .          دقیقی می گوید تاج وتخت وبخت به این پادشاه می نازند .واژه ی دیهیم بمعنی تاج است .        اما برخوردنیاکان ما با بخت برداشتی پندارشناختی بوده است .کسی که ازانجام کاری بازمانده است می گویند بخت یاراونبود یا بخت ازاوروی گردان است یابختش به خواب است . داستانهای عامیانه ی پارسی ازشمار هزارویک شب و چهل طوطی ،حسین کردوسندبادنامه بخت را جوانی می پندارند بلندبالا ،نیرومند،زیباکه درگرمگاه نیمروز تابستان درراهی بدورازرفت وآمد مردمان -بگفته شاهنامه به یکسو زراه سواران تور -درسایه سار درختی گشن شاخه به خوابی ژرف فرو رفته ،اگر صاحب بخت بتواند اورا بیداروبا خود همراه سازد به انجام کارش پیروز می شود. ادامه دارد سرافرازوتندرست باشید. #محمود_امیر_عبداللهیان @amirabdolahian1400
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.