cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کافه متن

ادبی،هنری،اجتماعی ارتباط با ما : @cafetexts1396

Show more
Advertising posts
1 045
Subscribers
-924 hours
-457 days
-23730 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
الکساندر فلمینگ کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت . یک روز ، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده ‌اش بود ، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید ، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید.  پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود ، فریاد می ‌زد و تلاش می‌ کرد تا خودش را آزاد کند . فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد.  روز بعد ، کالسکه‌ ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید . مرد اشراف ‌زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود . اشراف زاده گفت : می ‌خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی . کشاورز اسکاتلندی جواب داد : من نمی ‌توانم برای کاری که انجام داده ‌ام پولی بگیرم . در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد . اشراف‌ زاده پرسید : پسر شماست ؟ کشاورز با افتخار جواب داد : بله با هم معامله می ‌کنیم . اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند . اگر شبیه پدرش باشد ، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. فلمینگ با هزینه آن اشراف زاده بزرگ شد و تحصیل کرد تا اینکه روزی پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سِر الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین مشهور شد ...  سال ‌ها بعد ، پسر همان اشراف ‌زاده به ذات الریه مبتلا شد . فکر می کنید چه چیزی نجاتش داد ؟ بله درست حدس زدید همان پنی سیلین. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
10Loading...
02
حرفهای ننه سیف الله.... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
10Loading...
03
برخورد صحیح در رستوران... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
40Loading...
04
جدا شدن بعداز چهل سال زندگی مشترک... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
70Loading...
05
🎧 جستجوی موزیک در آهنگیفای
80Loading...
06
لطفا وخواهشا از دستفروشا تخفیف نگیرید...حتما ببینید و برای دوستانتون ارسال بفرمایید.. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
80Loading...
07
یک ارتباطِ گمشده‌ی پاک یا ظرفیّتِ مواجهه با ابهام مدت‌هاست که پرسشی ذهنم را درگیر کرده‌است. حتّی یک‌بار در صفحه‌ی اینستاگرامم جعبه‌ی سوال گذاشتم و از دیگران پرسیدم: "تعریفِ شما از معصومیت چیست؟". پاسخ‌هایِ متعدّد و متفاوتی دریافت کردم. باز و باز به پاسخ‌ها اندیشیدم امّا انگار امری گُم و مبهم در لایه‌لایه‌ی این پرسش وجود داشت. دیروز روحی(روان‌شناسم را این‌طور صدا می‌زنم) می‌گفت یکی از نشانه‌هایِ انسانِ بالغ ظرفیتِ مواجهه با ابهام است؛ این‌که مُدام در پیِ یافتنِ پاسخِ قطعی نباشیم و بتوانیم جهان را همان‌گونه که هست، مبهم و غریب و رازآلود ببینیم و تاب بیاوریم. بعد برایِ مثال از سهراب حرف زد و نحوه‌ی نگاهش به جهان؛ از این‌که انگار خودش را جزئی از این جهان می‌دیده فقط و نگاهش گیر نمی‌کرده بر چیزی. می‌دیده و برایِ ما روایت می‌کرده و بعد عبور و عبور و عبور. از این حرف زد که شعرِ سپهری لمسِ لحظه‌هاست نه هیچ‌چیزی بیش‌تر یا کم‌تر. "هشت‌کتابِ" سپهری را آذر ۸۴ از خانم‌دکتر حیاتی هدیه‌گرفتم. دکتر حیاتی از دوستانِ خانوادگی‌مان است و از آن دست زن‌هایی است که شبیهِ رودند؛ روان و زلال و شفّاف. ابتدایِ کتابم نوشته‌است: "شادمانی و کامرانیِ شما آرزویِ دلِ ماست. شاد باش و نیک‌ زی تا همیشه!". کتاب را آن‌ سال‌ها نخواندم، مانده‌بود در قفسه‌ی کتابخانه‌ام تا روزی از روزهایِ کسل‌کننده‌ی دورانِ کرونا که رفتم سمتش. آن روزها به هرچیزی چنگ می‌زدم برایِ غلبه بر ملال. "هشت‌کتاب" را شروع کردم و چنان مستم کرد که نفهمیدم چندساعت بر من گذشته‌است. وقتی مستی‌ِ خواندش از سرم پرید، کتاب را به سینه فشردم چونان گنجی تازه‌یافته. از آن به بعد دلم نمی‌آمد کتاب راباعجله بخوانم، دوست داشتم این معجونِ سُکرآور را جرعه‌جرعه بنوشم تا تمام نشود. سالِ گذشته بود که آخرین شعر را خواندم و کتاب را بستم. سهراب امّا هنوز و هر روز در ذهنم سخن می‌گفت و می‌گوید. دیروز  وقتی روحی داشت از لمسِ لحظه‌ها و از شعرهایِ سپهری حرف می‌زد؛ یادِ این افتادم که چهره‌ی سپهری در نگاهِ من همیشه معصومانه دیده‌می‌شده‌است؛ یادِ سوالم درباره‌ی تعریفِ معصومیت افتادم. و بعد یادِ تنها روزی از زندگی‌ام افتادم که در لحظاتی از آن احساس کرده‌بودم موجودی معصومم. شاید نتوانم جزئیاتِ آن روز را به‌تفصیل و باجزئیات بنویسم امّا خلاصه‌اش می‌شود این‌که در آن لحظات برایِ اولین‌بار بود که احساس می‌کردم دارم براساسِ طبیعتم رفتار می‌کنم، انگار برایِ دقایقی "انسان" بودن را کنار گذاشته‌بودم و فقط "موجود" بودم؛ موجودی که مثلِ درخت یا باد یا ابرها فقط هست و کارش را می‌کند در این دنیا بی‌که فکر کند چرا و چطور. آن روز کنارِ کسی بودم که سخت دوستش می‌داشتم، یادم هست که حتّی به او هم گفتم که حس می‌کنم چقدر معصوم شده‌ام امروز. گمان می‌کنم او همان موقع هم می‌دانست چرا امّا من حالا نرم‌نرمک دارم می‌فهمم که انگار معصومیت همان زیستن از رویِ طبیعت است، همان رها بودن از هرچه که بار دارد و بد و خوب. معصومیت غوطه‌خوردن در بودن است بی‌که به چگونگی و چرایی‌اش بیندیشی؛ بی‌که بخواهی چیزی بشَوی. فقط بودن و بودن و عبور. کتابِ سپهری را برمی‌دارم تا دوباره بخوانمش: " کجا حیات به‌اندازه‌ی شکستنِ یک ظرف دقیق خواهدشد . . کجا هراسِ تماشا لطیف خواهدشد و ناپدیدتر از راهِ یک پرنده به مرگ؟ و در مکالمه‌ی جسم‌ها مسیرِ سپیدار چقدر روشن بود! کدام راه مرا می‌بَرَد به باغِ فواصل؟ عبور باید کرد. صدایِ باد می‌آید، عبور باید کرد. و من مسافرم، ای بادهایِ همواره! مرا به وسعتِ تشکیلِ برگ‌ها ببرید. مرا به کودکیِ شورِ آب‌ها برسانید. و کفش‌هایِ مرا تا تکاملِ تنِ انگور پر از تحرّکِ زیباییِ خضوع کنید. دقیقه‌هایِ مرا تا کبوترانِ مکرر در آسمانِ سپیدِ غریزه اوج دهید. و اتفاقِ وجودِ مرا کنارِ درخت بدل کنید به یک ارتباطِ گمشده‌ی پاک." #ملیحه_حکیم @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
70Loading...
08
🎧 جستجوی موزیک در آهنگیفای
60Loading...
09
روابط رو قاطی نکنید! با همکار دوست نشید با فامیل صمیمی نشید با رفیق وارد رابطه نشید با خانواده کار نکنید دلیلشم از کسایی که این کارو کردن بپرسید...
50Loading...
10
هیچ اتفاق بدی رخ نمیده اگه در مورد هیکل و قیافه دیگران حرف نزنی.
50Loading...
11
میدونستی که افرادی که از بوهای عجیب غریب مثل اگزوز،بنزین،کبریت ، تینر و بیمارستان خوششون میاد ضریب هوشی بالاتری نسبت به بقیه دارن.؟ @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
50Loading...
12
معانی شکل‌های مختلف روی لباس... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
50Loading...
13
هشیار باشید که چگونه قضاوت های شما از اتصالتان به آنچه درباره اش قضاوت می کنید جلوگیری میکند. در واقع قضاوت جدایی شما را از آنچه مورد قضاوت قرار گرفته توصیف می کند. فـرامـوش نکنید که می توان بـه جـهـان بـرون نگریست و از محکوم کردن و قضاوت و تعبیر و تفسیر درباره رویدادهای آن خودداری کرد و صرفاً به آن مجال داد که باشد و جاری شود. منیت شما تقریباً همه چیز را تجزیه و تحلیل، محکوم، ارزیابی، تفسیر و قضاوت می کند. برای این که از شر این پندار باطل رها شده و خود را بخشی از وجود افراد و چیزهایی که در باره شان قضاوت میکنید ببینید باید سخت بکوشید. ریشه کن شدن قضاوت و غیبت و بدگویی از گفتارتان بر این نکته دلالت دارد که به راستی حس می کنید که بخشی از وجود کسی و یا چیزی که در باره اش قضاوت می کنید هستید. قضاوت شما معرف طرز تفکر و شخصیت شماست. هرگاه خود را به محیط زیست خویش متصل حس کنید، قضاوت را ناممکن خواهید یافت. و با این طرز تلقی نیروی به کار گرفته در امر قضاوت را در مسیری بسیار سازنده و مؤثر به کار خواهید گرفت. این مفهوم متجلی ساختن خواسته ها به جای قضاوت در باره دیگران است. #وین_دایر 📕معمار سرنوشت خود باشيد @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
40Loading...
14
Media files
10Loading...
15
عصرآدینه تون عالی... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
71Loading...
16
غذاهایی که قند رو بالا میبره... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
60Loading...
17
Media files
70Loading...
18
هرگاه که پدال گاز را فشار می دهید، سرعت موتور کم می شود. برای زیاد کردن سرعت باید خیلی کم پدال گاز را فشرد. قدرت کلی خودرو کم شده است. این مشکل به مرور زمان بدتر میشود. مشکلات احتمالی عبارتند از: فیلتر هوا ممکن است کثیف شده باشد. فیلتر بنزین ممکن است که با گل گرفته باشد. پمپ بنزین ممکن است که فرسوده باشد. زمان بندی احتراق ممکن است اشتباه باشد. آب ممکن است در بنزین مخلوط شده باشد. مبدل کاتالیتیک ممکن است وصل شده @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
70Loading...
19
دنیا همه هیچ و اهل همه دنیا همه هیچ...‌گل اندام طاهرخانی معروف به سوسن فهمید که در این دنیا هرکسی باشی، هر اسم و رسمی هم داشته باشی، هیچی نبودی و نیستی...زمانی در نوجوانی سوسن در این خانه زندگی می‌کرده و امروز خرابه‌ای از آن به جا نمانده است... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
10Loading...
20
ذبح اخلاق توسط مدعیانش! احمدی نژاد روز بعد از حادثه سقوط بالگرد، با لباس سفید در افتتاحیه خبرگان حاضر و آمنه سادات ذبیح پور هم به روال نواختن مخالفان، احمدی نژاد را نیز می نوازد که در ادامه به وقیح ترین حالت از جانب یاران او پاسخ می گیرد! در رابطه با این تقابل: ۱. خانم آمنه سادات! چطور سال ها احمدی نژاد و دارو دسته اش، با ۸۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی، وقتی تحریم، فساد و رانت و... را بسترسازی و کشور را به این فلاکت رساندند و شما سر سفره بودید، اعلام بیزاری نکردید و حالا که از مدار شما خارج شده، از او بیزارید؟ ۲. آمنه سادات به خیال نواختن مخالفان که امکان و تریبونی برای دفاع ندارند و بیشتر حریم اخلاقی را رعایت می کنند، این اشتباه محاسباتی را انجام و به جنگ بهاری ها رفت و اینگونه پاسخ گرفت! ۳. نحوه و ادبیات پاسخ گویی یاران احمدی نژاد، بار دیگر نشان داد، برای این جماعت، اخلاق و دین صرفا ابزاری در جهت منافع و قدرت بوده و مردم محلی از توجه نیستند که اگر بودند، این لیست ادعایی مفسدان و افشاگری ها در زمان خود منتشر می شد نه به وقت تسویه حساب و‌ جنگ قدرت! #حبیب_رمضانخانی @Cafetexts 🌼🌼
101Loading...
21
Media files
90Loading...
22
الکساندر فلمینگ کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت . یک روز ، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده ‌اش بود ، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید ، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید.  پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود ، فریاد می ‌زد و تلاش می‌ کرد تا خودش را آزاد کند . فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد.  روز بعد ، کالسکه‌ ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید . مرد اشراف ‌زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود . اشراف زاده گفت : می ‌خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی . کشاورز اسکاتلندی جواب داد : من نمی ‌توانم برای کاری که انجام داده ‌ام پولی بگیرم . در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد . اشراف‌ زاده پرسید : پسر شماست ؟ کشاورز با افتخار جواب داد : بله با هم معامله می ‌کنیم . اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند . اگر شبیه پدرش باشد ، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. فلمینگ با هزینه آن اشراف زاده بزرگ شد و تحصیل کرد تا اینکه روزی پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سِر الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین مشهور شد ...  سال ‌ها بعد ، پسر همان اشراف ‌زاده به ذات الریه مبتلا شد . فکر می کنید چه چیزی نجاتش داد ؟ بله درست حدس زدید همان پنی سیلین @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
90Loading...
23
@Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
90Loading...
24
گیر کردیم تو نسلی که : وفاداری فقط یه خالکوبیه عشق فقط یه نقل قوله، شادی تبدیل شده به افسانه و خیانت کردن شده تنوع طلبی و سبک زندگی.
70Loading...
25
Media files
70Loading...
26
مسافری شیک پوش داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت . وقتی شماره اش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری به مبلغ 5000 دلار داده . کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی دارد و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آن هم فقط برای دو هفته کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گران قیمت را گرفت و ماشین را به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد . خلاصه مرد بعد از دو هفته همان طور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86 دلار کارمزد وام را پرداخت کرد . کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت : " از این که بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم . " و گفت ما چک کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام بگیرید؟ مسافر یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت : " تو فقط به من بگو کجای نیویورک می توانم ماشین 250.000 دلاری را برای 2 هفته با اطمینان خاطر و با فقط 15.86 دلار پارک کنم! @،Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
80Loading...
27
برای هرانسانی ،کسی باید باشد که با دوست داشتنش ، زیاترش کند.. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
110Loading...
28
@Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
100Loading...
29
Media files
100Loading...
30
نیمی از خشم آدم‌هایی که می‌بینید بی‌دلیل و فراتر از انتظار، واکنش می‌دهند و اندوه پنهانی در سینه دارند؛ برای روابط عاطفیِ اشتباه و راضی ناکننده‌ای‌ست که دارند. آدم‌ها وقتی در رابطه‌ی عاطفی‌شان به رضایت مطلوب نرسند، دنیا را هم اگر فتح کنند، باز هم فقدان عظیمی از درون احساس می‌کنند و رنج ناخوشایندی وسط تمام شادی‌هایشان از راه می‌رسد و آنان را از اشتیاق‌های عمیق باز می‌دارد. می‌دانند که یک‌جای کار می‌لنگد، فکر می‌کنند مشکل از جای دیگری‌ست، می‌گردند و یکی یکی حفره‌های خالی جهانشان را پیدا می‌کنند و می‌بندند و همچنان حالشان خوب نیست، چرا که حفره‌ی وسیعی وسط قلبشان باز مانده که توانایی بستنش را ندارند و حتی از فکر کردن به آن، طفره می‌روند و درمانده‌اند از بیان زخم مزمن و کِشداری که خوب نمی‌شود! بیشتر آدم‌های کم‌طاقت، قربانیان رابطه‌های اشتباه‌اند، درست مثل پازلی که از مرکزی‌ترین نقطه، اشتباه چیده شده و در این‌صورت تمام تصویر به هم می‌ریزد، نه فقط نقطه‌‌. درخت رابطه، ریشه‌ای عمیق دارد و کیفیت آن، روی روحیات و جهان‌بینی و رفتار آدم‌ها عمیقا تاثیر دارد. باید قبل از هر ساختنی، رابطه‌ای درست ساخت، مابقی مسائل، خودش به مرور حل خواهد شد و موفقیت و صعود، دستیافتنی‌تر از همیشه اتفاق خواهد افتاد. #نرگس_صرافیان_طوفان @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
100Loading...
31
🎧 آهنگیفای: جستجوی موزیک
100Loading...
32
چرا صبحها باید یه لیوان آب جوشیده ولرم بخوریم....
110Loading...
33
به‌نظرم ما آدم‌ها از همان‌جایی قافیه‌ی زندگی را باختیم که از کنار چیزهای لذت‌بخشِ کوچکِ زندگی‌مان گذشتیم و چشمان‌مان به دنبال اتفاقات بزرگ زندگی گشت،از خوشحالی‌های کوچک و نقلیِ زندگی گذشتیم و سرمان برنگشت تا بی‌نهایت‌ترین لذت‌های دنیا را در درونشان تجربه کنیم. به جایش پناه بردیم به خوش‌حالی‌های محال و بزرگی که میلیون‌ها نفر در روز طلبش را دارند ، از همان‌جایی شروع به باختن کردیم که جزئیات زندگی را فراموش کردیم و دو دستی چسبیدیم به کلیات آن. از یاد بردیم که می‌توانستیم از همین چیزهای کوچک چقدر کیف کنیم و لذت ببریم از یاد بردیم که دنیا آن‌قدری طول نمی‌کشد تا بخواهیم منتظر اتفاقات بزرگش بمانیم . #پویان_اوحدی @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
100Loading...
34
♦️نظرات دیگران اگر رشد كني، رفته‌ رفته نظرات ديگران بچه‌گانه  خواهند شد‌. اهميتي به آن نخواهي داد؛ هرچه  بگويند بي‌معني است. آنچه كه بگويند معنايي  نخواهد داشت . معني در تو است، آنچه كه هستي،‌ نه اينكه ديگران بگويند تو ”زيبا“  هستي. اين بي‌فايده است. اگر زيبا باشي، نكته اين است. هرچه ديگران بگويند بي‌ربط است. آنچه كه تو هستي، آن تويي كه واقعي و اصيل است. اين  فرديت تو است. وقتي كه شخصيت را رها‌ مي‌كني، يك  سالك مي‌شوي . وقتي كه شخصيت‌ها را ترك مي‌كني، يك سالك مي‌گردي، يك واحد فردي مي‌شوي. اينك توسط مركز اصيل خودت زندگي‌  مي‌كني. ژست چيزي  را نمي‌گيري. وقتي كه ژست نگيري، نگران نيستي. وقتي كه ژست نگيري، از حرف‌هاي ديگران متاثر نخواهي شد.  وقتي ژست نگيري، وارسته باقي خواهي ماند. شخصيت نمي‌تواند وارسته بماند . يك چيز بسيار شكننده است. شخصيت چيزي است بين تو  و ديگري و بستگي به ديگري دارد. ديگري ‌مي‌تواند نظرش را عوض كند؛ مي‌تواند تو را كاملاً‌ نابود كند شخصيت آن چيزي است كه نشان مي‌دهي، يك صورتك، يك نقاب. ولي وقتي كسي درحمام  نيست، شخصيتي  نداري تا زماني كه به آينه نگاه نكرده‌اي !  آنگاه بي‌درنگ شخصيت وارد مي‌شود، زيرا تو خودت كار نظرات ديگران را انجام مي‌دهي .  به صورت  خود نگاه مي‌كنی  و مي‌گويي،”چه قشنگ ! “اينك تقسيم  شده‌اي، دونفر  شده اي، به خودت نظر مي‌دهي .ولي در حمام، وقتي هيچكس نيست و تو ابداً‌ نمي‌ترسي كه كسي از سوراخ كليد نگاه كند. زيرا اگر كسي از سوراخ كليد نگاهت كند، شخصيت وارد ‌مي‌شود  و شروع ‌مي‌كني به رفتار درست !  فقط در حمام است كه تو شخصيت را رها مي‌كني. براي همين است كه حمام بسيار  تازه‌كننده است. وقتي به تنهايي حمام مي‌كني بسيار زيبا و تازه مي‌شوي، هيچ شخصيتي نيست؛ يك فرد مي‌شوي. فرديت آن چيزي است كه تو هستي؛ شخصيت چيزي است كه به ديگران نشان مي‌دهي. شخصيت صورت تو است؛  فرديت وجود تو است. درديدگاه پاتانجلي  خداوند شخصيت ندارد. يك واحد فردي است. 📗فصل سوم از جلد دوم کتاب ”یوگا:‌ابتدا و انتها“ تفسیر اشو بر یوگاسوتراهای پاتانجلی. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
100Loading...
35
یه جایی مجتبی شکوری میگفت ممکنه سال‌ها از نردبانی بالا بریم که روی دیوار اشتباهی تکیه داده شده! چقدر قشنگ به تصویر کشیده مصداق خیلی از تلاش‌ها، رابطه‌ها، احساس‌ها، آدم‌ها، شغل‌ها و ... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
120Loading...
36
عجب! شما میدونستید دو چرخه‌ها هم اگزوز دارن؟ نکنید تروخدا. بذارید همین یدونه لااقل بی صدا باشه! خسته نمیشید از صدای اگزوز ؟ # میرزایی @Cafetexts
130Loading...
37
Media files
130Loading...
38
به طور کلی همه ما دو نوع ترس اصلی داریم: ترس از دست دادن چیزهایی که داریم و ترس از به دست نیاوردن چیزهایی که آرزو داریم. و تنها یک راه حل وجود دارد: #عاشق شرایط و جایی شویم که در حال حاضر در آن قرار داریم! #جف_فوستر @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍂🌼
140Loading...
39
🔹🔹جهان آنگونه که هست...! همه جا صحبت از این است که حواس، طی فرایندهای الکتروشیمیایی، جهان را بگونه ای خاص برای ما ترجمه می کنند و می گویند بیرون از ذهن ما، جهان آنگونه که هست تنها ماده و انرژیست بدون هیچگونه معنا و طعم و بو و رنگ و... اما اینکه "جهان آنگونه که هست"، از نظر و دیدگاه چه ناظری، هست؟! هستی، همواره از دیدگاه ناظر، هستی دارد... هستی، بدون ناظر، فاقد هرگونه معنایی است و لذا وجود ندارد... همین که حتی در محافل علمی می گویند "جهان، بیرون از ذهن ما، فقط ماده و انرژیست بدون هیچگونه معنایی... " اما همین" ماده و انرژی" نیز از توصیفات ذهن و حواس هستند...! این بدان معناست که ما در حالتی که "هستیم" می گوییم "جهان، بیرون از ذهن، تنها از ماده و انرژی تشکیل یافته بدون هیچگونه معنایی..."!! یعنی همین ماده و انرژی که می گوییم نیز تنها در حالتی است که ما هستیم و حواس ما در حال ساختِ دنیای پیرامونمان هستند... بدون ذهن و بدون مغز، ابدا هیچگونه توصیف و احساس و معنایی از هیچ چیزی وجود ندارد... عبارت" جهان همانگونه که هست " عبارتی کاملا بی معناست... تمام نظریه ها از قبیل تکامل یا فرگشت، ماده یا انرژی و.... همگی داستان‌ها و بینش های مغزی-ذهنی هستند... مغز، نمایشگر و نمایش سازِ این جهان برای موجودی موهوم است که خود نمایشگرِ خویش است...! جهان، بدون هیچگونه ناظر، هیچگونه نیست...! تمامی مفاهیم از قبیل مکان و زمان و... همگی ساخته و پرداخته مغز-ذهن هستند و می خواهند بدانند این مفاهیم واقعا چیستند....!! لذا محدودیتِ دید، شکل می گیرد... کوچکترین اندازه.. کوچترین پیکسل... ثابتِ پلانک و.... م.م @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
110Loading...
40
‏یه کارهایی قرار نیست که صورت بگیره، مهم‌ نیست چقدر تلاش و دعا کنی، تو سرنوشتت نوشته که این کار نشه. مثل مگسی که تو تار عنکبوت گیر کرده، رهاییش غیرممکنه، هر چی هم تلاش کنه بیشتر گرفتار میشه. این جور وقت‌ها فقط باید تسلیم سرنوشت شد. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
100Loading...
الکساندر فلمینگ کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت . یک روز ، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده ‌اش بود ، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید ، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید.  پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود ، فریاد می ‌زد و تلاش می‌ کرد تا خودش را آزاد کند . فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد.  روز بعد ، کالسکه‌ ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید . مرد اشراف ‌زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود . اشراف زاده گفت : می ‌خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی . کشاورز اسکاتلندی جواب داد : من نمی ‌توانم برای کاری که انجام داده ‌ام پولی بگیرم . در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد . اشراف‌ زاده پرسید : پسر شماست ؟ کشاورز با افتخار جواب داد : بله با هم معامله می ‌کنیم . اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند . اگر شبیه پدرش باشد ، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. فلمینگ با هزینه آن اشراف زاده بزرگ شد و تحصیل کرد تا اینکه روزی پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سِر الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین مشهور شد ...  سال ‌ها بعد ، پسر همان اشراف ‌زاده به ذات الریه مبتلا شد . فکر می کنید چه چیزی نجاتش داد ؟ بله درست حدس زدید همان پنی سیلین. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
Show all...
00:21
Video unavailableShow in Telegram
حرفهای ننه سیف الله.... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
Show all...
00:10
Video unavailableShow in Telegram
برخورد صحیح در رستوران... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
Show all...
01:10
Video unavailableShow in Telegram
جدا شدن بعداز چهل سال زندگی مشترک... @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
Show all...
01:08
Video unavailableShow in Telegram
لطفا وخواهشا از دستفروشا تخفیف نگیرید...حتما ببینید و برای دوستانتون ارسال بفرمایید.. @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
Show all...
یک ارتباطِ گمشده‌ی پاک یا ظرفیّتِ مواجهه با ابهام مدت‌هاست که پرسشی ذهنم را درگیر کرده‌است. حتّی یک‌بار در صفحه‌ی اینستاگرامم جعبه‌ی سوال گذاشتم و از دیگران پرسیدم: "تعریفِ شما از معصومیت چیست؟". پاسخ‌هایِ متعدّد و متفاوتی دریافت کردم. باز و باز به پاسخ‌ها اندیشیدم امّا انگار امری گُم و مبهم در لایه‌لایه‌ی این پرسش وجود داشت. دیروز روحی(روان‌شناسم را این‌طور صدا می‌زنم) می‌گفت یکی از نشانه‌هایِ انسانِ بالغ ظرفیتِ مواجهه با ابهام است؛ این‌که مُدام در پیِ یافتنِ پاسخِ قطعی نباشیم و بتوانیم جهان را همان‌گونه که هست، مبهم و غریب و رازآلود ببینیم و تاب بیاوریم. بعد برایِ مثال از سهراب حرف زد و نحوه‌ی نگاهش به جهان؛ از این‌که انگار خودش را جزئی از این جهان می‌دیده فقط و نگاهش گیر نمی‌کرده بر چیزی. می‌دیده و برایِ ما روایت می‌کرده و بعد عبور و عبور و عبور. از این حرف زد که شعرِ سپهری لمسِ لحظه‌هاست نه هیچ‌چیزی بیش‌تر یا کم‌تر. "هشت‌کتابِ" سپهری را آذر ۸۴ از خانم‌دکتر حیاتی هدیه‌گرفتم. دکتر حیاتی از دوستانِ خانوادگی‌مان است و از آن دست زن‌هایی است که شبیهِ رودند؛ روان و زلال و شفّاف. ابتدایِ کتابم نوشته‌است: "شادمانی و کامرانیِ شما آرزویِ دلِ ماست. شاد باش و نیک‌ زی تا همیشه!". کتاب را آن‌ سال‌ها نخواندم، مانده‌بود در قفسه‌ی کتابخانه‌ام تا روزی از روزهایِ کسل‌کننده‌ی دورانِ کرونا که رفتم سمتش. آن روزها به هرچیزی چنگ می‌زدم برایِ غلبه بر ملال. "هشت‌کتاب" را شروع کردم و چنان مستم کرد که نفهمیدم چندساعت بر من گذشته‌است. وقتی مستی‌ِ خواندش از سرم پرید، کتاب را به سینه فشردم چونان گنجی تازه‌یافته. از آن به بعد دلم نمی‌آمد کتاب راباعجله بخوانم، دوست داشتم این معجونِ سُکرآور را جرعه‌جرعه بنوشم تا تمام نشود. سالِ گذشته بود که آخرین شعر را خواندم و کتاب را بستم. سهراب امّا هنوز و هر روز در ذهنم سخن می‌گفت و می‌گوید. دیروز  وقتی روحی داشت از لمسِ لحظه‌ها و از شعرهایِ سپهری حرف می‌زد؛ یادِ این افتادم که چهره‌ی سپهری در نگاهِ من همیشه معصومانه دیده‌می‌شده‌است؛ یادِ سوالم درباره‌ی تعریفِ معصومیت افتادم. و بعد یادِ تنها روزی از زندگی‌ام افتادم که در لحظاتی از آن احساس کرده‌بودم موجودی معصومم. شاید نتوانم جزئیاتِ آن روز را به‌تفصیل و باجزئیات بنویسم امّا خلاصه‌اش می‌شود این‌که در آن لحظات برایِ اولین‌بار بود که احساس می‌کردم دارم براساسِ طبیعتم رفتار می‌کنم، انگار برایِ دقایقی "انسان" بودن را کنار گذاشته‌بودم و فقط "موجود" بودم؛ موجودی که مثلِ درخت یا باد یا ابرها فقط هست و کارش را می‌کند در این دنیا بی‌که فکر کند چرا و چطور. آن روز کنارِ کسی بودم که سخت دوستش می‌داشتم، یادم هست که حتّی به او هم گفتم که حس می‌کنم چقدر معصوم شده‌ام امروز. گمان می‌کنم او همان موقع هم می‌دانست چرا امّا من حالا نرم‌نرمک دارم می‌فهمم که انگار معصومیت همان زیستن از رویِ طبیعت است، همان رها بودن از هرچه که بار دارد و بد و خوب. معصومیت غوطه‌خوردن در بودن است بی‌که به چگونگی و چرایی‌اش بیندیشی؛ بی‌که بخواهی چیزی بشَوی. فقط بودن و بودن و عبور. کتابِ سپهری را برمی‌دارم تا دوباره بخوانمش: " کجا حیات به‌اندازه‌ی شکستنِ یک ظرف دقیق خواهدشد . . کجا هراسِ تماشا لطیف خواهدشد و ناپدیدتر از راهِ یک پرنده به مرگ؟ و در مکالمه‌ی جسم‌ها مسیرِ سپیدار چقدر روشن بود! کدام راه مرا می‌بَرَد به باغِ فواصل؟ عبور باید کرد. صدایِ باد می‌آید، عبور باید کرد. و من مسافرم، ای بادهایِ همواره! مرا به وسعتِ تشکیلِ برگ‌ها ببرید. مرا به کودکیِ شورِ آب‌ها برسانید. و کفش‌هایِ مرا تا تکاملِ تنِ انگور پر از تحرّکِ زیباییِ خضوع کنید. دقیقه‌هایِ مرا تا کبوترانِ مکرر در آسمانِ سپیدِ غریزه اوج دهید. و اتفاقِ وجودِ مرا کنارِ درخت بدل کنید به یک ارتباطِ گمشده‌ی پاک." #ملیحه_حکیم @Cafetexts 🌼🍁🍃🍂🍀🍁🌼
Show all...
روابط رو قاطی نکنید! با همکار دوست نشید با فامیل صمیمی نشید با رفیق وارد رابطه نشید با خانواده کار نکنید دلیلشم از کسایی که این کارو کردن بپرسید...
Show all...
👍 1🥰 1
هیچ اتفاق بدی رخ نمیده اگه در مورد هیکل و قیافه دیگران حرف نزنی.
Show all...
1👏 1