🥀 یک حرف از هزاران
حسین ثنایینژاد، استاد دانشگاه فردوسی مشهد مطالب ادبی، اجتماعی، علمی، خاطره و… که عموماً بهوسیلهٔ اینجانب به رشتهٔ تحریر درمیآیند @sanaeinejad
Show more2 602Subscribers
-324 hours
-117 days
-3030 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🔹️حرفهایی از جنس گذشته
امروز دوستی قدیمی به دیدارم آمد. دو ساعت حرف زدیم. میگفت دلش میخواهد کاری کنیم که به داد جامعه برسیم. از معرفی بزرگان جامعه به نسل جدید میگفت و از آشنا کردن جوانها با سرمایههای ملی و اجتماعی. طرحهایی هم داشت مثل اینکه فصلنامه منتشر کند با محوریت همین موضوعات و یا گردهمایی و جلسات بحث و گفتگو ترتیب بدهد.
خیلی دلم میخواهد به او کمک کنم. انگیزهاش را خالصانه دیدم. حتی گفتم هر کاری از من برآید برای انجام طرحهایش کمک خواهم کرد. اما نکاتی را هم به ایشان یادآور شدم.
گفتم به گمان من ما هنوز و همچنان با همان زبان و روشهای همیشگی خود میخواهیم با نسل جدید سخن بگوییم. حال آنکه این نسل دیگر نه آن واژگان را میپسندد و نه آن روشها را قبول دارد. دغدغههای نسل جدید چیزهاییست که ما یا به آنها نمیپردازیم و یا اگر بپردازیم روش مناسبی برای برقراری ارتباط موثر با آنها نمیشناسیم.
به او گفتم اگر اینها که برداشت من است درست باشد، یک گسست نسلی خطرناک رخ داده است. زیرا نسلهای جدید به تجربه و دانش نسلهای پیشین خود نیازمند هستند. اگر ارتباط موثر بین نسلها نباشد نسلهای جدید مجبورند راههای رفته را دوباره بروند و همان خسارت.هایی را ببینند که نسلهای پیش از آنها تحمل کردهاند.
متاسفانه در این زمینه با یکدیگر همنظر بودیم و گفتگوی ما بی نتیجه پایان یافت.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
🔹️پیشنهاد به سردار رادان
در خبرها خواندم سردار رادان با مراجع قم دیدار داشته در رابطه با اقداماتی که اخیرا نیروی انتظامی در برخورد با مسئله حجاب پیشگرفته است.
به ایشان پیشنهادمیکنم اگر به دنبال دریافت نظرات تئوریک در این باره هستند، در کنار این ملاقاتها نشستی هم با اساتید دانشگاه داشته باشند، نه البته با آن دسته از همکاران ما که در این باره با ایشان همنظر هستند.
در مسائل پیچیده اجتماعی از این دست واقعا نیاز هست تحلیلهای علمی و نظرات متخصصین دانشگاهی نیز شنیده شود.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
بهار بود، سال ۱۳۶۱. پدر مجتبی توحیدی یک سال پس از شهادت پسرش آمده بود به جبهه تا خداقوت بدهد همرزمان پسرش را. سایت پنج، تپهماهورهای غرب اندیمشک، نزدیک چنانه. بعدها پنج نفر دیگر از بچههایی که در همین عکس هستند نیز شهید شدند...
📸 عکس مربوط است به فصل یازدهم کتاب «نه برای جنگ» با عنوان: «چنانه»
#نه_برای_جنگ
#ثنایینژاد
@yek_harf_az_hezaran
🔹️حکم اعدام توماج اجرا نمیشود، اما چرا؟!
تردیدی نیست اگر حکم اعدامصادره برای تومان صالحی اجرا شود مشکلات عدیدهای سختتر از حوادث سال ۱۴۰۱ به وجود میآید. بسیار بعید است عاقلان حکومت اجازه اجرای چنین حکمی را بدهند.
اما مشکل اینجاست که چنین حکمهایی جمهوری اسلامی را به صدر اخبار دنیا میبرد به عنوان حکومتی که خوانندهای را به جرم خواندن، به اعدام محکوم میکند و چرا باید چنین شود؟! صدور چنين حکمی هم در تاریخ خواهد ماند و هم در اذهان!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
Repost from مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد
مراسم تقدیر از
دکتر سلمان ساکت
رئیس پیشین مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد
🔶زمان: چهارشنبه، ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
🔶ساعت: ۱۱:۴۵
🔶مکان: پردیس دانشگاه فردوسی مشهد، جنب سلف یاس، باشگاه مفاخر و پیشکسوتان دانشگاه
@mafakherferdowsi
🔹️حق کپیرایت!
دوستانی یادداشتهای منتشر شده در کانال "یک حرف از هزاران" را برایمارسال میکنند که در کانالها و یا گروههای دیگر منتشر شده است، گاهی بدون ذکر نام نویسنده و اغلب بدون درج آدرس کانال. به ویژه بسیاری از کانالهای پربازدید مشهور یادداشت را کپی میکنند و صرفا نام نویسنده را در صدر یا ذیل آن درج میکنند.
چنانچه قبلا اعلام کردهام، از نظر من هرگونه نشر این یادداشتها بلامانع است. اما از همه عزیزان به خصوص ادمینهای کانالهای پر بازدید انتظار میرود با درج آدرس کانال "یک حرف از هزاران" در یادداشت کپی شده و یا فوروارد مستقیم از کانال به شناخته شدن بیشتر "یک حرف از هزاران" کمک نمایند.
علاوه بر این اخلاق حرفهای و عرفی در تمام دنیا نیز چنین است که مشخصات کامل مرجع را در نقل قولها و یا استفاده کامل از مطالب دیگران درج میکنند.
در هر صورت از همه شما عزیزان که تا کنون به بازنشر یادداشتهای اینجانب اهتمام داشتهاید و همچنان گاه و بیگاه چنین میکنید سپاسگزارم.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
🔹باز هم دربارهٔ کنترل حجاب
اجازه بدهید فرض کنیم نیروی پلیس و اجبارهای دیگر بتواند بر کسانی که روسری بر سر نمیگذارند، مؤثر افتد. شعاع تأثیر این نیرو و این اجبار تا کجاست؟! آیا بیشتر از میدانها و خیابانهای اصلی است؟! آیا میتوان برای تکتک کوچهها و خیابانهای فرعی پلیس گمارد تا کنترل کند مبادا یکی بدون روسری از خانهاش بیرون بیاید و برود از سر کوچه یک ظرف ماست و یا یک قالب پنیر بخرد و برگردد؟ معلوم است که نمیتوان.
نیروی بازدارنده پلیس وقتی کارآمد است که همراهی و پشتیبانی آحاد مردم را داشته باشد. پلیس اگر در تعقیبوگریز دزد و قاتل موفق میشود بدینخاطر است که همهٔ مردم برای دستگیری او با پلیس همکاری میکنند و اگر جایی مخفی شود و بفهمند به پلیس اطلاع میدهند. در موضوع حجاب موضوع برعکس است. زیرا بسیاری از همانها که خود به حجاب مقیدند با چنین برخوردهایی همراهی و همسویی ندارند.
من شخصاً در برنامههای کوهنوردیام وقتی از روستایی دورافتاده عبور میکردهام بارها دیدهام بانوان را که برای گردش به آن روستا رفتهاند بدون پوشش موهایشان در کمال امنیت با روستاییان تعامل میکردهاند و کاملاً واضح بوده که مسئله برایشان کاملاً حل شده است. آیا میتوانید بر کنار هر جویبار و دامنهٔ هر کوه و گوشهٔ هر صحرایی مأمور بگمارید؟!
بنابراین مطمئن باشید چنین شیوههایی باعث ترویج حجابِ موردنظر شما و اِعمال آن بر جامعه نمیشود. اما ممکن است باعث تضعیف اقتدار نیروهای حافظ نظم و امنیت جامعه بشود.
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
Repost from 🥀 یک حرف از هزاران
اول اردیبهشت در بهشت سعدی
برای بزرگی که "بوستان" را به طبع شعرهای حیکمانه بیاراید و "گلستان" را به زیور حکایت های شیرین، چه روزی سزاوارتر از اول اردیبهشت که به نامش مفتخر شود؟
ما اگر سعدی را و حافظ را و خیام و عطار و مولوی را و فردوسی را و بزرگانی بسیار از این دست را نداشتيم که امروز به زبان تازی سخن می گفتیم و چون مصریان اثری از زبان کهن مان باقی نمانده بود و فرهنگمان از گذشته مان گسسته شده بود و ریشه اصالت تاریخی مان را زمانه خشکانده بود و در کویر فراموشی مدفون کرده بود.
عظمت سعدی در نکویی سخنش نیست که بس نیکوست و نه در شیرینی غزلهایش که بس خوش می نشینند بر جان آدمی؛ بزرگی سعدی در این است که او از جمله معماران کاخ بلند فرهنگ پارسی است که از باد و باران زمانه اش گزندی نیافته و چونان خورشیدی در سپهر فرهنگ بشری می درخشد.
گفتار حکیمانه او مترقی ترین گفتمان بشریت است که می گوید:
"بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار"
نکته ای نکوتر و گفته ای گرانسنگ تر از این دری که او سفته است، مگر یافت می شود که ورای دست او بتوان دستی نشان داد؟
او هم در مقام حکمت و موعظه و نصیحت استادیست زبردست و هم در وادی عرفان و عشق مرادیست شوریده که غزلهای بسیار به ملاطفت سروده.
با یاد و نامش در روز او یکی از غزل های مشهورش را با هم می خوانیم:
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
-------------------------
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
🔹️ارزش سیاسی و نظامی یک حمله
دیشب حمله پهبادی به اصفهان صورت گرفته است. اینکه پهبادی از خارج از مرزها آمده باشد و یا از داخل اهمیت درجه اول موضوع نیست. اهمیت اصلی در هدف عملیات است. اگر هدف از یک عملیات نظامی گونهای اخطار و ارسال پیام به شدیدترین شکل خود باشد، میزان تخریب حاصل از آن اهمیتی ندارد. ولی اگر هدف نظامی برای چنین عملیاتهایی مورد نظر باشد طبیعتا تا زمانی که میزان آسیب وارد آمده را منایع بی طرف ارزیابی و اعلام نکنند اعتبار چندانی ندارد.
با توجه به اینکه هنوز بیانیه رسمی از طرف دولت اسرائیل برای انجام چنین عملیاتی منتشر نشده است، نمیتوان آن را به حسابش نوشت و تلافی حمله موشکی ایران تلقی کرد. اگر چنین باشد دو حالت متصور است. یا اینکه اسرائیل باید از خیر عملیاتی که بتواند آن را تلافیجویانه به حساب آورد بگذرد و یا اینکه اگر بخواهد همین عملیات نیمبند بدون اعلام رسمی را همان تلاقی به حساب آورد که در این چند روز از آن دم زده است، طبیعتا یک شوخی بیشتر نیست. مگر اینکه فرض کنیم هنوز سودایی دیگر در سر دارد که موضوع آن کلا از آنجه دیشب رخ واد متفاوت است.
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
🔹#خواف، خلوتکده دلهای صاف (قسمت پایانی)
قبلاز آنکه وارد خواف شوم تصورم این بود که آنجا مردمان بسیاری را خواهم دید که لباسهای محلی پوشیدهاند؛ مانند شهرهای کردستان، شهرهای عربنشین خوزستان و تا حدودی لرستان. بههمین دلیل تصمیم داشتم مستقیم به بازار رفته و یک دست از آن لباسها برای خودم بخرم. وقتی میزبانمان را از قصدم آگاه کردم او گفت برایم تهیه میکند. این لطف را کرد و ساعتی بعد من ملبس به لباس محلی شدم. آن لباس چنان بر تنم نشست و زیبا آمد که هر که در اطرافم بود تحسینم کرد و هر که در تصویر دید آفرینم گفت؛ صدالبته که لباسی است بس راحت و زیبا.
از همان لحظهٔ اول که آن لباسها را در اقامتگاه بومگردیمان پوشیدم، برخی افراد که در آن اقامتگاه بودند دلشان میخواست در کنارم بایستند و عکسی بهیادگار با آن لباسها بگیرند.
وقتی هم گروه موسیقی به آنجا آمد که لباسشان شبیه لباس من بود، برخی گمان میکردند من نیز جزو همان گروهم. همین برداشت بود وقتی که شب جمعه به مراسمی رفتیم در پارک معراج برای شرکت در جشن عیدانهٔ خواف. عکاسهای مراسم، چپوراست مرا سوژهٔ عکاسیشان قرار داده بودند. در بقیه اوقات هم که از مکانهای تاریخی بازدید میکردیم، هم گردشگران و هم محلیها از دیدن من در آن لباسها شوقزده میشدند و برخی از آنها میآمدند و درخواست میکردند با آنها عکس بگیرم. در هنگام بازگشت وقتی در یک پمپبنزین توقف کردم، کارکنان آنجا پرسیدند آیا هنرمندم یا هنرپیشه و وقتی گفتم هیچکدام و گفتم مسافرم و آن لباس را پوشیدهام، با لبخند و خوشحالی تشکر کردند.
هر کدام از محلیها وقتی میفهمیدند من مسافرم و آنگونه لباس پوشیدهام، بسیار خوشحال میشدند و از من تشکر میکردند. جالبترین مورد در کنار آرامگاهِ آقای زنگنه بود در محمودآباد. پیرمردی در کنارم بود و احتمالاً از بزرگان آن خطه که در ردیف جلو نشسته بود. چند دقیقهای که گذشت، سرش را به گوشم نزدیک کرد و آرام گفت: «این لباس چقدر برازندهٔ شماست، آدم را جذب میکنید.» در پایان مراسم هم که قصد سوار شدن بر ماشینمان را داشتیم، ناگهان یک پژوپارس کمی آنسوتر از ما توقف کرد. هر پنج سرنشین آن پیاده شدند و به طرف ما آمدند. پس از خوشوبش و احوالپرسی، اجازه خواستند همراهشان عکس یادگاری بگیرم و از من تشکر کردند برای پوشیدن لباس محلیشان. همهٔ آنها بومی همانجا بودند. پرسیدمشان چرا خود لباس محلی نمیپوشند. عذر آوردند که دیگر چندان مرسوم نیست. و افسوس خوردند لباس محلیشان چنان کمیاب پوشیده میشود که باید به عکس گرفتن با آن بسنده کنند. معلوم شد هر پنج نفر معلم هستند. به آنها گفتم کاش بهعنوان معلم، خودشان در محل کار و زندگیشان بپوشند تا آرامآرام دیگران نیز سرمشق بگیرند و دوباره این نشانهٔ زیبای فرهنگ سنتی در آن دیار احیا شود. همه سخنم را تأیید کردند، اما بهنظرم نیامد که در چنین کاری مصمم شده باشند.
جامعهٔ ما در سالهای اخیر حرکتهای خوبی برای احیای زیباییهای فرهنگ سنتیمان انجام داده است. آثار این حرکت را میتوان در معماری و طراحیهای لباس و استفاده از ظروف با طرح قدیمی دید. یکی از بهترین تلاشها، اقامتگاههای بومگردیست در اقصینقاط کشور که همه سعی در ایجاد استفاده از آیتمهای فرهنگی و معماری بومی دارند.
بههرحال، برای شخص من تجربهٔ کوتاه خوب و دلپذیری بود پوشیدنِ آن لباس محلی. آنقدر که آن را خریدم تا در فرصتهای دیگری باز بپوشمش.
در میان باران بهاری سرشار از طراوت، شهر زیبای خواف را بدرود گفتیم و نیکمردمانِ مهماننوازش را. چشمانمان اما هنوز مهمان سبزهزارها و گندمزارهایی بود که در دو سوی جادهٔ خواف به تربتحیدریه ما را بدرقه میکردند و من نگاهم از میان آن دشت زیبا به بالای کوههایی بلند در افق دور اوج میگرفت که هنوز سپیدی زمستان را بر قلههایشان داشتند و دلم سرمست از گشتوگذاری در گوشهٔ دیگری از وطنم که اینهمه زیبایی را در خود داشت:
دشتهایی چه فراخ کوههایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی میآمد من در این آبادی، پی چیزی میگشتم پی خوابی شاید پی نوری، ریگی، لبخندی«سهراب سپهری» |قسمت ۱ | قسمت ۲| قسمت ۳| قسمت ۴| قسمت ۵| قسمت ۶| #ثنایی_نژاد 🆔 @yek_harf_az_hezaran