523
Subscribers
No data24 hours
-27 days
-730 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from جهان شعر و ترجمه
〇🍂
آلیس مونرو درگذشت
🔺«آلیس مونرو» (Alice Munro) نویسندهی کانادایی برندهی جایزهی نوبل و از بزرگترین نویسندگان داستانِ کوتاه ساعاتی پیش در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
🔺مونرو زادهی ۱۰ ژوییهی ۱۹۳۱ در آنتاریو بود. برخی از منتقدان او را که با واقعگرایی و شفافیت دربارهی مردمِ عادی مینوشت را با آنتوان چخوف مقایسه کردهاند.
🔺از آثارِ معروفِ مونرو میتوان به «رؤیای مادرم»، «فرار»، «زندگی عزیز» و... اشاره کرد.
#جهان_شعر_و_ترجمه
〇🍂|🆔 @jahan_tarjome
بنیامین آنجا در تختی دونفره کنار مرد باصفایی به اسم هایمان اشتاین خوابید. این مرد را چند سال پیش در پاریس دیده بود. اشتاین روزنامهنگار معروفی بود و مثل خود بنبامین اهل کتابخوانی. او، پس از جنگ بزرگ، در وین زندگی میکرد و پس از مدتی در اوایل دههی سی در سِمَت مدیر مدرسه در برن به پاریس اسباب کشید. او که در ماینتس فلسفه خوانده بود سعی داشت اگر روزی پایش به آمریکا برسد همین رشته را ادامه بدهد. به او گفته بودند آنجا در دانشگاههای بزرگ میشود بهراحتی شغلی پیدا کرد. کتابی از مارتین هایدگر همراهش داشت. بنیامین دراینباره به او خردهای نگرفت (با اینکه از هایدگر بسیار بیرار بود؛ نهفقط بهخاطر نوشتههایش، بلکه به این سبب که یکی از خویشاوندان جوان او را مسحور و اغوا کرده بود، یک دانشجوی فلسفه بهاسم هانا آرنت). گذاشت تا بهوقتش هایمان اشتاین (و هانا) را علیه هایدگر بشوراند. پس از خواندن "مسئلهی زمان تاریخی" - سخنرانی افتتاحیهی هایدگر در فرایبورگ در بهار ۱۹۱۶ - پاک عصبانی شده بود از اینکه هایدگر کانت و هگل را متقابلانه مصادره کرده بود. این سخنرانی بعداً در مجلهی فلسفه و نفد فلسفی منتشر شد.
آخرین روزهای والتر بنیامین
جی پارینی
ترجمهی مریم خدادادی
نشر برج
چاپ اول، ۱۴۰۲
Show all...
رمان دیگری از «مالکوم» لاوری به فارسی درآمد
ایسنا/خوزستان رمان «سنگ جهنم» نوشته مالکوم لاوری، نویسنده نوگرای انگلیسی، با ترجمه محمد حیاتی، مترجم و شاعر خوزستانی، چاپ و منتشر شد.
Repost from انتشارات نیلوفر
📚
میتوانید این کتاب را در صفحه اول سایت نیلوفر با20%تخفیف پیش خرید کنید.
#سنگ_جهم
#مالکوم_لاوری
#محمد_حیاتی
@niloofarpublication
📚 سنگ جهنم 📚
اغلب نویسندهها زندگی دوگانهای دارند. از مشاغلی معقول پول خوب درمیآورند و بهزحمت وقتی مییابند برای نوشتن؛ بهترین وقتِ ممکن برایشان ساعات غیرکاری است: صبحِ زود، آخرِ شب، آخرِ هفتهها، تعطیلات. ویلیام کارلوس ویلیامز و لویی فردینان سلین دکتر بودند، والاس استیونس توی شرکت بیمه کار میکرد، تی. اس. الیوت اول بانکدار و بعدتر ناشر بود. در میان آشنایان خودم ژاک دوپَن، شاعرِ فرانسوی، یکی از مدیرانِ گالرییی هنری است در پاریس. ویلیام برانک، شاعر امریکایی، چهل سالی است کسب خانوادگی الوار و زغالسنگشان را در شمالِ ایالتِ نیویورک اداره میکند. دان دلیلو، پیتر کری، و اِلمور لئونارد هر کدام مدتزمانی طولانی در کارِ تبلیغات بودهاند. باقی نویسندهها تدریس میکنند. این شاید معمولترین راهحلِ این روزهاست، و در هر دانشگاه حسابی و دانشکدهی مهجوری که درسِ موسوم به نوشتنِ خلّاق ارائه میدهد، رماننویسان و شاعران٘ مداوم در نبردِ با هم و تقلّایند تا جایی برای خودشان دستوپا کنند. چه کسی حق دارد سرزنششان کند؟ شاید حقوقش خیلی نباشد، اما کاری است پابرجا و ساعتهای کاریاش هم مناسبند.
دست به دهان: گاهشماری شکستهای نخستین
پل اُستر
ترجمهی بهرنگ رجبی
نشر چشمه
چاپ اول، زمستان ۱۳٨٨
بنابراین دیدگاه رایج که یأس را پدیدهای نادر میانگارد بویی از حقیقت نبرده است؛ برعکس، یأس پدیدهای همگانی است. دیدگاه رایج که میپندارد هر کس فکر نکند یا احساس نکند که در حالت یأس است گرفتار یأس نیست و فقط کسی که میگوید در حالت یأس است گرفتار یأس است بویی از حقیقت نبرده است. برعکس، کسی که بدون ظاهرسازی، بدون روی و ریا، میگوید "من مأیوسم" هرچه باشد از تمام کسانی که خود را گرفتار یأس نمیدانند و دیگران هم ایشان را در حالت یأس نمیپندارند اندکی به شفابافتن نزدیکتر است و گامی دیالکتیک به طرف شفایافتن برداشته است.
تا به موت
سورن کیرکگور
ترجمهی صالح نجفی
نشر مرکز
چاپ اول، ۱۴۰۲
خواب انگار میدید و خواب میگفت: "آن سالها دندانِ کسی که میشکست یا میافتاد، آن را توی دلِ دیوار پنهان میکرد. بعد جنها میآمدند و دندان را برمیداشتند. دندانِ آدمها برای جنها مثلِ آجر بود. دندانهای افتاده را برمیداشتند میبردند با آنها کاخ درست میکردند."
همینطور که خوابزده میرفت دست کرد توی جیبِ مانتوش. چیزی بیرون آورد. راستراستی یک دندانِ شکسته بود.
"در عوض دندانِ افتاده، جنها آرزو و نیتِ آن آدم را برآورده میکردند. آخر هنگامِ پنهان کردنِ دندان توی دلِ دیوار، میتوانستی هر چی که دوست داری آرزو کنی. ولی فکر کنم جنها خیلی از دندان من خوششان نیامد."
دندان را گذاشت کف دستش. با ضربهی نوک انگشت پرتش کرد سمتِ جوب.
کوچه ابرهای گمشده
کورش اسدی
نشر نیماژ
چاپ تول، ۱۳۹۵