زندگی.غم،شادی
لینک سازنده کانال @ebrahimeyvazi36 🌷🌺🌹🌹🌹🌹: 👇👇👇👇👇 گفتگو بصورت ناشناس با مدیر https://telegram.me/harfbemanbot?start=NjI1MzM4NzM
Show more950
Subscribers
-224 hours
+157 days
+5630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
یک روز که خیلی ناراحت و ناامید و خسته بودم، صفحهی اینستاگرامم را باز کردم و شروع کردم به نوشتن. غر زدم و فحش دادم و سعی کردم خودم را خالی کنم. خالی کردن بهترین کار است برای کسی که اصلن نمیداند باید چهکار کند. وقتی که حس کردم کافیست و به اندازهی کافی نوشتهام، پست کردمش توی صفحهام. آرش پورعلیزاده (شاعری گیلانی) کامنتی برایم گذاشت که همانجا مات شدم. مبهوت چندبار کامنتش را خواندم و لبخند زدم و جواب دادم «چشم». حرفهاش دوباره به یادم آمده. دوست داشتم به شما هم بگویم. نوشته بود «از انتخابها پشیمان نباش. ولو غلط باشند باید اتفاق میافتادند. ما همین مسیرهای درست و غلطیم. قشنگیِ ما به اشتباه کردن است. اما شک کن. همیشه شک کن. شک کردن مهمترین مشخصهی آدمهای صاحبفکر است. یقین مالِ آدمهای کمهوشتر است. شک کن؛ اما پشیمان نباش. شک کن که همین الان که همینجایی هم درست نیست؛ اما پشیمان نباش. اینْ مسیری بود که باید انتخاب میشد؛ ولو به غلط. قدم بعدی باید درست باشد.»
👍 2
همیشه فکر میکردم خودم را خوب میشناسم میدانم درونم چقدر عشق و محبت هست میدانستم هیچوقت قصد اذیت کردن ندارم یه جورایی خودم را ادم خوش قلبی میشناختم
میدانستم که بد تربیت نشدم حتی میدانستم که اینقدر عاشق هستم که جانم را برایش بدهم هر کسی هم مرا میشناخت همه اینها را تایید میکرد
تا روزی که همان یک نفر مهم ترین ادم زندگی ام کسی که نظرش از تمام جهان برایم مهم تر بود کسی که خوب بودنم را مدیونش بودم روبرویم نشست و همه دنیایم و شناختم از خودمم را زیرو کرد اینکه عشقم را زیر سوال برد خوب بودنم را ذاتم را و هر چه راجب خودم میدانستم
تا ساعت ها و روزها مات و مبهوت بودم که حالا من که هستم دیگر خودم را نمیشناختم
بعد از آن روز عاجز و درمانده شدم در مقابل کسی که میپرسید تو کیستی؟
هر چقدر اصیلتر، عمیقتر، ارزشمندتر و قابل اعتمادتر باشی بهخاطر آسیبهای زیادی که تجربه کردی به کسی زخم نمیزنی، چون از میزان درد و ذات رنج خبر داری!
تو زمانی یک انسان درست هستی که اجازه ندی تکه های وجودت عقده و باعث شکستن دیگران بشه...
یه جایی از رابطهات با هر آدمی وقتی که دیگه خیلی تلاش کردی ولی نه شنیده و نه فهمیده شدی دیگه رها میکنی و هیچ عکسالعملی برای هیچچیز نداری. از دست و دلت نمیاد که قدمی برداری یا حرفی به زبون بیاری. هرچیزی هم که برای گفتن به ذهنت برسه، با خودت میگی خب که چی. اینجاست که جمال ثریا میاد میشینه وَرِ دلت و میگه:
دیدم که از دستت عصبانی نیستم
دلشکسته نیستم
قهر نیستم
خلاصه اینکه من دیگر
با تو «هیچچیز» نیستم.
💐
من نوشتن را دوست دارم
از بچگی هم همینطور بودم
سرکلاس احسااسم را روی نیمکت برای بغل دستی ام مینوشتم
بزرگتر که شدم آنها را نامه های قشنگ با خودکار های رنگی تزیین میکردم و بهشان با خجالت و ذوق فراوان میدادم...
و تاکید میکردم از من که جدا شدند بخوانند....
نمیدانم چن نفر آنها نامه هایم را نگه داشته! و نمیدانم حتی آنها را خوانده اند یا نه!
بزرگتر شدم ...داخل دفتر های رنگی مینوشتم ...
گاهی که مغزم از حجوم کلمات به خود میپیچید روی کاغذ مینوشتم و آتش میزدمشان .....
تا شدم الآنی که هستم...
من هیچ وقت نتوانستم احساسم را به تو نشان بدهم
هیچوقت نتوانستم موقعی که میبینمت حتی سلام کنم.
انگار نیرویی عظیم راه لغاتم را میبست و من لال ترین موجود عالم بودم!
و تو حرف نزدن من را پای خیلی چیزها حساب کردی
مثل غرور
دوست نداشتن
نخواستن
و طرد شدن....
من زبانم را در عالم بچگی ام جای گذاشتم میان تمام ورق های ننوشته ام
کنار خودکارهای تمام شده ام،
ولی اگر بخواهی و بیایی قول میدهم هر روز صبح برایت نامه ای بنویسم و در جیب کتت بگذارم و تو در محل کارت با تمام شوق فروان بخوانی اش!!!
قول میدهم یاد بگیرم حرف زدن را؛
آشتی کردن با دنیای صداهارا!
قول میدهم تا اخر عمرم با لغاتم دوستت داشته باشم
برات دعا میکنم...
که یک روز خسته ی کاری وقتی راه خونه رو کز میکنی....
توی تاکسی؛ راه رسیدن به خونه آهنگی که سالها دنبالش بودی و بشنوی و بلند نفسی آروم بکشی،
یا برات آرزو میکنم روزی که بی حوصله تر و دل شکسته تر از همیشه تو خیابونهای شهر پرسه میزنی ناگهان چهره ی آشنایی و ببینی که سالها دنبالش میگشتی....
برات دعا میکنم صبح روزی که بی حوصله تر و تکراری تر از هر روز از خواب بیدار میشی و میری کارت ؛ نامه ی ترفیع رو روی میز کارت ببینی....
دعا میکنم شبی که چشمات به گوشی خشک شده و منتظر پیغام شخص خاص زندگیت هستی، یهو صفحه ی گوشیت خاموش روشن بشه و یه پیغام به مضمون "هنوز دوست دارم بی معرفت"
دریافت کنی....
یا با دوست دوران بچگیت؛ توی کافه ای شلوغ بشینی و از گذشته حرف بزنی و انقدر بخندین که اشک از چشمات سرازیر بشه....
دعا میکنم حکمت خدای بزرگ با آرزوهای کوچیک و قشنگت یکی باشه...
❤ 2
ما واقعا هنر کردهبودیم...
ما هنر کردهبودیم که با وجود زخمهای بسیارمان، هنوز مهربان بودیم. ما هنر کردهبودیم که با وجود تمام دلخوریها و رنجهایی که در ما اقامت داشت، همچنان لبخند میزدیم و دلمان نمیآمد کسی را برنجانیم و بانیِ شکستنِ هیچ دلی باشیم.
ما هنر کردهبودیم که خودمان بغض داشتیم و برای شادی و موفقیت دیگران دعا میکردیم.
ساده و بیشیله بودن هنر میخواست و ما از هنر لبریز بودیم، میخندیدیم و میبخشیدیم و کاری به کار هیچکس نداشتیم...
ما واقعا هنر کردهبودیم...
ما هنر کردهبودیم که با وجود زخمهای بسیارمان، هنوز مهربان بودیم. ما هنر کردهبودیم که با وجود تمام دلخوریها و رنجهایی که در ما اقامت داشت، همچنان لبخند میزدیم و دلمان نمیآمد کسی را برنجانیم و بانیِ شکستنِ هیچ دلی باشیم.
ما هنر کردهبودیم که خودمان بغض داشتیم و برای شادی و موفقیت دیگران دعا میکردیم.
ساده و بیشیله بودن هنر میخواست و ما از هنر لبریز بودیم، میخندیدیم و میبخشیدیم و کاری به کار هیچکس نداشتیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@narges_sarrafian_toofan
نترسید از اینکه دختر بچه هایتان زمین بخورند،اجازه دهید گریه کنند اما دوباره بایستند.
بزرگ تر که شدند گاهی از آنها بخواهید نان بخرند، حتی یک بار شده در صف بایستند.
مطمئن باشید به کسی در صف نانوایی تجاوز نمیکنند
مطمئن باشید حرف در و همسایه که بگویند:" مرد نداشتند در خانه؟ " به پشیزی نمیارزد.
همانقدر که آنها را برای آشپزی تشویق میکنید برای تعمیر قفل اتاق هم ترغیب کنید.
دخترهایتان را اگر کلاس رقص میفرستید یک دوره هم دفاع شخصی بفرستید و باور کنید اینها به معنای فمنیسم بودن نیست.
دوره ای نیست که بخواهند زنها در معدن کار کنند، دوران ما خطرناک تر از این حرفهاست.
اینها را گفتم که دخترهایتان منتظر کسی نباشند که مثل پدرهایشان برایشان نان بیاورد! که دنبال مردی مثل پدرهایشان در اینستاگرام و تلگرام نگردند.
اینها را گفتم که دخترهایتان باور کنند میتوانند روی پای خودشان بایستند! که بدانند این روزها "جیگرم" به اندازه "ضعیفه" پنجاه سال پیش فحش است.
به دخترهایتان بگویید هیچ خرس پشمی و هیچ دسته گل رزی به اندازه زحمت چندین و چندساله بزرگ کردنشان نمیارزد.
به آنها بگویید ازدواج، تنها هویت آنها نیست، از دخترهایتان بخواهید برای به دست آوردن خواستههایشان کار كنند.
یادشان بیاورید در دوره ای که خواستگارها پدرزن پولدار میخواهند یا زن پولساز، باید سعی کنند خودشان شوهر خوبی باشند!
به دخترهایتان اجازه بدهید زمین بخورند و دوباره بایستند.
به دخترانتان اعتماد کنید و آنان را به تجربه های بزرگ دعوت کنید. بگذارید از حلقهی بسته تجربه های کوچک، قابلیت رشد نایافته رهایی پیدا کنند و بخش مردانه ي آنها را قوی تر كنيد بعد از آن است كه خیالتان از چندنسل بعد دخترانتان راحت میشود.
💩 1
اجازه بده خوشحال باشم
حرفهای کهنه دیروز ،به درد امروز من نمیخورند
امروز نیاز دارم فقط حالم خوب باشد
نیاز دارم به فرداهای بهتر فکر کنم
بیا حرفهای خوب بزنیم
بیا امیدوارباشیم که این روزها تمام میشود
بیا دلمان را بتکانیم از کینه ها بیا چشمانمان را با بهانه های خوش زندگی آشنا کنیم
بیا این روزها تنها حرفهایمان از حس و حال خوب و خوش امیدواری باشد
ما تنها یکبار به دنیا می آییم
بگذاراسب سرکش زندگی تا میتواند بتازد ما در قلعه محکم باورهایمان و باهم بودن هایمان در امنیت خواهیم ماند
👍 3