لبخواني
یاسر نوروزی
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
254
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from باشگاه روزنامهنگاران ایران
بیچارهت میکنم چون بیچارهمون کردی!
پیش از ذکر هر نکتهای، ممنونم از کانال باشگاه روزنامهنگاران ایران که بنده را تنها نگذاشت و با اطلاعرسانی بهموقع، گردنکشان بیفرهنگ را سر جای خود نشاند. پیشتر البته اطلاعیه انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران علیه تهدید جانی خبرنگار، منتشر شده بود که بدون پیگیریهای دبیر انجمن، افشین امیرشاهی عزیز، امکانپذیر نبود. بخشی دیگر از عزیزان رسانه نیز دست یاری دادند تا تهدیدکننده، فکر هرگونه اقدام خشونتآمیز را از سر بیرون کند. زمانیکه چنین اتحادی، فارغ از انواع سلائق وجود داشته باشد، مافیا در هر حوزهای که باشد، جسارت خود را از دست میدهد چراکه خود را نه در تقابل با یک روزنامه و یک روزنامهنگار، بلکه مقابل جمعیت قدرتمند مطبوعات خواهد دید. به این ترتیب با اطلاعرسانی شما عزیزان، تمام تهدیدها و فحاشیهای مافیای ناشران کپیکار، ناگهان یکشبه تبدیل به سکوت شد و گاهی حتی عذرخواهیهای پشت پرده!
اما طبیعتا هر روزنامهنگاری که سالیانی در حوزه تخصصی خود کار کرده باشد میداند از بین بردن مافیایی که ریشه دوانده، کار سادهای نیست. بنده هم از همان روز اولِ افشای اسامی بعضی از آنها، چنین توهمی در سر نداشتم. فقط میدانستم که اگر اطلاعرسانی یک روزنامهنگار به جریان تبدیل شود، ضربه سهمگینی به پیکره مافیا خواهد زد.
به این ترتیب، به یاری خداوند و با همراهی شما و بخشی از مترجمان، نویسندگان، اهالی فرهیخته صنعت نشر و کاربران دغدغهمند، این مهم محقق شد. چنانچه فروش کتابهای بیکیفیت و گاهی سارقانه این مافیای نشر، فقط در یکی از پلتفرمهای بزرگ فروش کتاب (که به لحاظ بار حقوقی موضوع، نمیتوانم نام ببرم)، از روزانه 200 کتاب، به 10 کتاب رسید! در واقع به عنوان روزنامهنگار، وظیفه ما جز این هم نبود. چون ضابط قضایی و اجرایی نیستم اما وجدان، اخلاق، شرافت کاری و هرآنچه به انسان و انسانیت مربوط است، اجازه نمیداد ببینم عدهای پختهخوار، در حال بلعیدن زحمات چندین ساله مترجمان و ناشران پرتلاشمان هستند. همچنین دلسوخته کتابخوانهایی بودم که نمیدانستند قربانی چه نوع ترفندهایی شدهاند.
روزی که سرکرده وقیح این مافیای بیفرهنگ تماس گرفت و گفت: «بیچارهت میکنم»، روز کمنظیری بود، چراکه قبل از این تهدید، جملهای بینظیر گفته بود: «بیچارهمون کردی»!
عزیزان، رفقا و همکاران گرامی! درست است که مطبوعات کشور، شکوه و شوکت پیشین را از دست داده و در سالیان پرآشوب گذشته، برخی یاران باوفای خود را پشت سر جا گذاشته اما...
هنوز هم این قلم همان قلم است و کلمه همچنان پرنفوذ در جان انسانهای آزادیخواه و حقیقتطلب است؛
قدرتمان را دست کم نگیریم.
(یاسر نوروزی، 25 تیر 1401)
@journaliststsclub1
🎙️قسمت سوم پادکست کتابگرد
از مرورنویسی در روزنامه تا داستانخوانی در رادیو با یاسر نورزی
@ketabgardp
Ketabgard _ Episode 03.mp339.67 MB
Show all...
سلطان غم، جوکر! - شهروند آنلاین
زمانی که ساختارهای نظارتی حاکم، نقد را نمیپذیرند، اتفاقی که میافتد خلق موجوداتی نحیف نظیر «جوکر» است.
Show all...
زنان، اژدها هستند؟! - شهروند آنلاین
ابیات الحاقی شاهنامه، چه ابیاتی هستند؟
Show all...
70 سال در 70 دقیقه! - شهروند آنلاین
زمانی که چشمم را میبندم فکر میکنم به اینکه با این نقش باید چه کار کنم و چه نوع استراتژی پیش بگیرم تا به درد بخورم
از آن روزنامهنگار معروف مصری پرسیدند: «عرب به ایران حمله کرد، به مملکت شما هم حمله کرد. اما چرا ایرانیها هنوز به زبان فارسی حرف میزنند و شما مصریها به عربی؟» حسنین هیکل مکثی کرد و بعد گفت: «چون ما فردوسی نداشتیم.» پس زمانی که از فردوسی حرف میزنیم، بدانیم از چه کسی حرف میزنیم. کسی که اگر نبود، همه ما حالا به همان زبانی حرف میزدیم که قرنها از سوی گویندگانش تحقیر شدیم. به ما میگفتند «مَوالی». هنوز هم میگویند. در بازی استقلال بود گمان کنم که شعار نژادپرستانه تماشاچیانشان را روی سکوها میشنیدم. چیزی میگفتند با این مضمون که شما ایرانیها، بردگان ما هستید، چه شده که حالا سودای قهرمانی به سر دارید؟! من اینجا قرار نیست درباره نزاع عرب عجم بنویسم. اسناد تاریخی درباره جهالت اعراب انقدر فراوان است که اصلاً نیازی به نوشتن ندارد. دینشان را ایرانیها تفسیر کردند، تاریخشان را ایرانیها نوشتند و حتا قانون صرف و نحو زبانشان را هم ایرانیها تدوین کردند. میدانید چرا مینویسم «دین»شان؟ چون بخشی از آنچه با خود آوردند، آیین پیامبرشان نبود بلکه خودبینی، فرومایگی و ایدههای نژادپرستانه خودشان بود. این وسط اما سالها پیش هموطنی در خاک خراسان میزیست که خوب این نکته را فهمیده بود. فهمیده بود تفاوت میان این جماعت وحشی با آنچه پیامبرشان گفته کجاست. فهمیده بود چه چیزهایی در طول زمان تغییر کرده و دیده بود که خشت این خانه از کجا کج رفته. نه من، نه شما، نه هیچیک از بزرگان دیگر در طول تاریخ ایران به اندازه این مرد بزرگ، نه وطندوست بوده، نه تا این حد در بقای هویت ایرانی تأثیرگذار. پس بخوانید که اسمش حسن است؛ پدرش علی. و با این نام و نشان به دنیا آمد، شد حسن بن علی، ملقّب به فردوسی. ابوالقاسم، کنیه اوست به خاطر فرزندش که قاسم بود. میتوانست نام او را اتفاقا از انبوه اسامی فارسی کهن انتخاب کند اما چنین نکرد. نام فرزندش را هم از خاندان پیامبر انتخاب کرد. بارها از خودم پرسیده بودم چرا؟ اینهمه ارادت این مرد بزرگ ایرانی، این یگانه منجی زبان فارسی، به خاندان پیامبر چراست؟ بهویژه ارادتش به مولای متقیّان، علی، از کجاست؟ میدانید که حاضر نشد نامی از سلطان محمود غزنوی در مقدمه «شاهنامه» بیاورد، اما با قطع و یقین و ایمان نوشته: «بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاک پیِ حیدرم» (من خاک پای علی هستم). فردوسی به فقر دچار شده بود، تمام ثروت و اندوختهاش را به پای سرودن «شاهنامه» از دست داده بود. پایان عمرش اگر فقط چند جملهای مدح سلطان محمود را در ابتدای شاهنامه میگفت، دستکم روزهای پایانی عمرش را در آرامش به سر میبرد. منتها نه تنها حاضر به چنین کاری نمیشود، بلکه رو به سلطان محمود و دیگران که چندان دلی خوش از شیعیان ندارند، از ارادتش به علی میگوید. درحالیکه میتوانست با یک تیر دو نشان بزند؛ هم زحمات چندین سالهاش را در دربار غزنوی به سلامت نگه دارد، هم از پاداش سلطان بهرهمند شود. فقط کافیست اسمی از علی نبرد، نامی از پادشاه وقت بیاورد، کمی هم مدح ابوبکر و عمر و عثمان را بگوید و تمام. اما دم استاد خالقی مطلق گرم که بعد از سالها تحقیق در آمریکا، بالاخره «شاهنامه» را به تصحیح خود منتشر کرد و با کارشناسی دقیق نشان داد تمام ابیات مربوط به خلفای دیگر، ابیات فردوسی نیست. بلکه بعدها آنها را اضافه کردهاند. فردوسی در واقع از معدود چهرههایی بود که اصل آیین پیامبر را درک کرده بود. بهخصوص فهمیده بود که امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب، کیست، از کجاست و ریشه در چه جوهرهای دارد. چون میدانست دیگر چهرهای به مسلمانی مولای متقیان نخواهد آمد؛ آیین علی این است که آغازگر هیچ جنگی با هیچ قومی نبوده است، نهر را همزمان بین خود و دشمنانش میانه میدان جنگ تقسیم کرده است، شبها برای فقرای شهر، انبان غذا به دوش برده است، و به خانه پیرزنی که دشنامهای رکیکش را شنیده رفته است، نه برای زجر و توبیخ؛ برای جارو کردن اتاقهای خانهاش! شبیه به چنین انسانی، نزدیک به چنین رفتاری، مشابه با چنین روش و منشی، سراغ دارید؟ یک بار بحثم شده بود با بندهخدایی، گفت: «مسئولین این کشور هر کاری که نکردن، حداقل اسم علی رو در این سالها زنده کردن.» درجا گفتم: «در عوض، رسم علی رو برانداختن!» بگذریم... میدانید چرا امشب از فردوسی نوشتهام؟ راستش پُستی دیدم در فضای مجازی که به بهانه وطندوستی، خشک و تر را به هم آمیخته بود. حیفم آمد ننویسم که ایرانیام، وطنم را دوست دارم، اما همزمان، پیرو فردوسی، به امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب، ارادت دارم. چون مسلمانتر از علی، دیگر به دنیا نخواهد آمد؛ ایرانیتر از فردوسی، دیگر در ایران.
یاسر نوروزی
@yassernoruzi
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.