آموت هوربوف
اکتشافات و دستنوشتههای مترجمی شبزی (آموت: آشیانۀ پرندگان شکاری؛ آشیان) عاقل به کنار جوی تا پل میجُست، دیوانهی پابرهنه از آب گذشت. شناس: @Behnam_Hjzdh ناشناس: https://t.me/Harfmanrobot?start=97208012
Show more511
Subscribers
-124 hours
-37 days
+830 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 الاغ را نعل بزنی اسب نمیشود.
#ضربالمثل
@Owlpedia | 104 | 1 | Loading... |
02 چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
رباعیات خیام
@Owlpedia | 142 | 3 | Loading... |
03 جانترنجیده و شکستهدلم
گویی از غم همی فروگسلم
رودکی، ابیات به جا مانده
از مثنوی بحر خفیف، پاره ۲۰
ترنجیدن
لغتنامه دهخدا
ترنجیدن . [ ت ُ رُ / ت َ رَدَ ] (مص ) از ترنج +یدن ،پسوند مصدری. سخت درهمکشیده و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی سخت و درهم کشیدن و تنگ گرفتن و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (انجمن آرا) (آنندراج ). انقباض. درهم آمدن. فراهم فشرده شدن.
#شعر_و_بیت
#زیباواژه
@Owlpedia | 208 | 4 | Loading... |
04 O that this too too solid flesh would melt,
Thaw, and resolve itself into a dew!
Or that the Everlasting had not fix’d
His canon ‘gainst self-slaughter! O God! O God!
How weary, stale, flat, and unprofitable
Seem to me all the uses of this world!
Fie on’t! O fie! ’tis an unweeded garden,
That grows to seed; things rank and gross in nature
Possess it merely. That it should come to this!
- Hamlet, act 1 scene 2
وای که کاش این کالبد سفت و سخت آب میشد،
میگداخت، و در قطرهی شبنمی محو میگشت!
یا که کاش پروردگار لایزال در قانون شرع خود
قتل خویش را نهی نفرموده بود! خدایا! خدایا!
چه کسالتبار و مبتذل و بیطعم و بیثمر
مینماید در نظرم همهی این امور دنیوی!
تفو! تف بر این دنیا! باغی است هرسناشده
که دانهافشان است؛ علفهای هرز پست و انبوه
آن را سراسر تصرف کردهاند. کار به کجا رسیده!
~ هملت، پردهی نخست، صحنهی دوم
@Owlpedia | 319 | 6 | Loading... |
05 “She worked her toes into the sand, feeling the tiny delicious pain of the friction of tiny chips of silicon against the tender flesh between her toes. That's life. It hurts, it's dirty, and it feels very, very good.”
― Orson Scott Card, Children of the Mind
انگشتان پایش را برد توی شن و درد ریز و لذتبخش سایش ذرههای ریز سیلیکونی بر گوشت ظریف بین انگشتانش را حس کرد. زندگی همین است. درد دارد، کثیف است، حس بسیار، بسیار خوبی نیز دارد.
~ اورسون اسکات کارد، فرزندان ذهن
@Owlpedia | 517 | 8 | Loading... |
06 برای شمارش پرندهها چند واحد داریم، قطعه، بال، بهله، طوق.
«قطعه» بیشتر به لاشهی پرنده اشاره دارد و برای مرغ و ماکیان استفاده میشود؛
«بال» واحد کلیتری است و گویا برای همهی پرندهها میشود از آن استفاده کرد؛
«بهله» واحد پرندههای شکاری است و برای جغد و شاهین به کار میرفته؛
«طوق» واحد شمارش کبوتر است.
کلمهی جالب برایم «بهله» است، چون از قرار معلوم به دستکش چرمی میرشکار که قوش و باز رویش مینشسته میگفتهاند «بهله». در کنار «بهله»، کلمههای نکاب، نکاپ، و نکاف هم در همین معنی به کار رفتهاند. (با کمی جستوجوی بیشتر، «دستگی» را هم در همین معنی پیدا کردم.)
با دیدنشان یاد Gauntlet افتادم که دستکش محافظی چرمی یا آهنی یا فلزی بوده، ولی از قرار معلوم در انگلیسی هم به دستکش قوشبازها میگویند gauntlet. در ترجمه بیشتر میگوییم «دستکش آهنی» و از ذهنم گذشت که هرچند بهله هنوز برای بعضیها در معنای قدیمی واحد شمارش آشناست، کلمههای دیگر شاید برای Gauntlet معادل خاص و بدی نباشند و بشود با گسترش معنایی، به شکل تازهای ازشان استفاده کرد:
نکاب؛ نکاپ؛ نکاف؛ دستگی: دستکشی چرمی یا زرهی، دستکشی آستینبلند.
اینکه بشود از این کلمهها در معنایی امروزیتر و تخصصیتر استفاده کرد بحث جدایی است، ولی دورنمایش برایم جالب است.
#واژهبازی
@Owlpedia | 325 | 3 | Loading... |
07 از کلمهی یونانی pétros اسمهای بسیاری مشتق شده که رایجترینش Peter است. اسمهای Pedro، Pietro، Pierre هم از همین ریشه و شکلهای اسپانیایی، ایتالیایی و فرانسویاش هستند.
کلمهی Petroleum (نفت) هم ترکیب petro (سنگ) و oleum (روغن) است: تحتاللفظی یعنی روغن سنگ.
یک کاربرد دیگرش را در هری پاتر دیدیم: ورد Petrificus Totalus، ورد سنگشدگی. (در اینجا Totalus از کلمهی لاتین totalis آمده، یعنی «کامل» و «تمام»؛ اصطلاحاً «سنگشدگی تماموکمال».)
@Owlpedia | 276 | 3 | Loading... |
08 به رایحهی خاک بارانخورده میگن «پتریکور/Petrichor»، متشکل از دو بخش:
کلمهی یونانی pétros به معنی «سنگ یا صخره»، و ikhṓr، «خون خدایان» یا «خونابه»؛ در واقع، «بوی خون زمین».
@The_NightOwl | 255 | 10 | Loading... |
09 با | 1 | 0 | Loading... |
10 معنای دیگر «کُنگُر» در واژهنامهها «شاخ نورستهی درخت» است و یکی دیگر «زینت تاج»، «پَر بالای کلاهخود»، و «سازهی دندانهدار بالای عمارت» (و شکل دیگرش «کُنگُره»)، در ادبیات فارسی هم بیشتر در همین معنی آخر به کار رفته:
آن قصر که با چرخ همی زد پهلو
بر درگه اوشهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای
بنشسته همی گفت که کوکو کوکو.
خیام
در نیمه ره به سدره برآساید از عروج
مرغی که سوی کنگر قصرت کند هوا
جامی
نظر چون کرد شهری در نظر دید
سوادش از نظر پر نورتر دید
حصار او زدی بر چرخ پهلو
کواکب سنگها بر کنگر او
حصارش زلف زهره شانه کرده
ز کنگر شانه را دندانه کرده
وحشی بافقی
پ.ن
یک اعتراف هم بکنم: در همهی این سالها، تا همین لحظه، همیشه این کلمه را میخواندهام «کُنگِره»، ولی «کُنگِره» کلمهی دخیل فرانسوی است به معنی «مجمعی از سران دولت». پس آن سازهی دندانهدار بالای کاخ و قصر «کُنگُره» است.
#واژهبازی #سوراخ_خرگوش
@Owlpedia | 309 | 2 | Loading... |
11 «شاخ[و]شانه کشیدن»
داشتم همینطوری بین کلمهها برای خودم میگشتم که رسیدم به «کُنگُر»:
دهخدا:
کنگر. [ ک ُ گ ُ ] (اِ) قسمی از گدایان باشند که شاخی و شانهٔ گوسفندی به دست گیرند و بر در خانهها و دکانهای مردم آیند و آن شاخ را بر آن شانه مالند به عنوانی که از آن صدای غرغری ظاهر شود و چیزی طلبند اگر احیاناً در دادن اهمالی واقع شود کاردی بر اعضای خود زده مجروح سازند و بعضی کارد را به دست فرزندان خود دهند تا آنها این کار کنند و این قسم گدایان را «شاخشانهکش» گویند.
نه چو طاوس مجلسآرا شو
نه به ویران وطن چو کنگر کن
ابن یمین
تو مردمی کریمی، من کنگری گدایم
ترسم ملول گردی با این کرم ز کنگر
فرخی سیستانی
اینطوری بود که «شاخ[و]شانه کشیدن» شد کنایه از «تهدید کردن و دادوبیداد راه انداختن».
#ضربالمثل #واژهبازی #سوراخ_خرگوش
@Owlpedia | 386 | 8 | Loading... |
12 کلمهی دیگری که از ریشهی verm آمده، رنگ Vermilion است که در فارسی به آن میگوییم «شنگرفی»، رنگ سرخ مایل به نارنجی، خود «شنگرف» یک کانی معدنی است به همین رنگ.
به این دلیل به این رنگ میگویند vermilion که از قرون وسطی تا قرن نوزده، این رنگ را با ساییدن سنگ شنگرف میساختند و رنگ قرمزی که به دست میآمد شبیه رنگی طبیعی بود که از حشرهای به نام Kermes Vermilio و از سردهی Kermes ( نوعی شپشک بلوط) به دست میآمد.
شپشکهای مادهی این سرده هم رنگ قرمزی تولید میکردند که به همین نام، یعنی kermes معروف بود و از دوران باستان در بینالنهرین و هند و روم و یونان و ایران تولید میشد و روی ابریشم خوب مینشست.
کلمهی kermes خودش از «قرمز» ترکی یا عربی وارد زبانهای اروپایی شده است، خود این «قرمز» هم از کلمهی فارسی «کرمست» آمده، یعنی «همرنگ کرم»، آمده از «کرمس» در زبان نیاهندوایرانی، یعنی «کرم».
در گذر زمان، کلمهی kermes هم در زبانهای اروپایی تغییر شکل پیدا کرده و شده است Crimson، هرچند که دیگر آن را از شپشکهای kermes vermilio نمیسازند. رنگ دیگری که از حشرات این سرده درست میشده carmine است که آن هم با crimson همریشه است.
#ریشهیابی #واژهبازی #سوراخ_خرگوش
@Owlpedia | 303 | 5 | Loading... |
چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
رباعیات خیام
@Owlpedia
❤ 3👍 1
جانترنجیده و شکستهدلم گویی از غم همی فروگسلمرودکی، ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف، پاره ۲۰
ترنجیدن لغتنامه دهخدا ترنجیدن . [ ت ُ رُ / ت َ رَدَ ] (مص ) از ترنج +یدن ،پسوند مصدری. سخت درهمکشیده و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی سخت و درهم کشیدن و تنگ گرفتن و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (انجمن آرا) (آنندراج ). انقباض. درهم آمدن. فراهم فشرده شدن.#شعر_و_بیت #زیباواژه @Owlpedia
❤ 8👍 2
O that this too too solid flesh would melt, Thaw, and resolve itself into a dew! Or that the Everlasting had not fix’d His canon ‘gainst self-slaughter! O God! O God! How weary, stale, flat, and unprofitable Seem to me all the uses of this world! Fie on’t! O fie! ’tis an unweeded garden, That grows to seed; things rank and gross in nature Possess it merely. That it should come to this!- Hamlet, act 1 scene 2
وای که کاش این کالبد سفت و سخت آب میشد، میگداخت، و در قطرهی شبنمی محو میگشت! یا که کاش پروردگار لایزال در قانون شرع خود قتل خویش را نهی نفرموده بود! خدایا! خدایا! چه کسالتبار و مبتذل و بیطعم و بیثمر مینماید در نظرم همهی این امور دنیوی! تفو! تف بر این دنیا! باغی است هرسناشده که دانهافشان است؛ علفهای هرز پست و انبوه آن را سراسر تصرف کردهاند. کار به کجا رسیده!~ هملت، پردهی نخست، صحنهی دوم @Owlpedia
👌 5❤🔥 1💔 1
“She worked her toes into the sand, feeling the tiny delicious pain of the friction of tiny chips of silicon against the tender flesh between her toes. That's life. It hurts, it's dirty, and it feels very, very good.”― Orson Scott Card, Children of the Mind
انگشتان پایش را برد توی شن و درد ریز و لذتبخش سایش ذرههای ریز سیلیکونی بر گوشت ظریف بین انگشتانش را حس کرد. زندگی همین است. درد دارد، کثیف است، حس بسیار، بسیار خوبی نیز دارد.~ اورسون اسکات کارد، فرزندان ذهن @Owlpedia
❤ 5
برای شمارش پرندهها چند واحد داریم، قطعه، بال، بهله، طوق.
«قطعه» بیشتر به لاشهی پرنده اشاره دارد و برای مرغ و ماکیان استفاده میشود؛
«بال» واحد کلیتری است و گویا برای همهی پرندهها میشود از آن استفاده کرد؛
«بهله» واحد پرندههای شکاری است و برای جغد و شاهین به کار میرفته؛
«طوق» واحد شمارش کبوتر است.
کلمهی جالب برایم «بهله» است، چون از قرار معلوم به دستکش چرمی میرشکار که قوش و باز رویش مینشسته میگفتهاند «بهله». در کنار «بهله»، کلمههای نکاب، نکاپ، و نکاف هم در همین معنی به کار رفتهاند. (با کمی جستوجوی بیشتر، «دستگی» را هم در همین معنی پیدا کردم.)
با دیدنشان یاد Gauntlet افتادم که دستکش محافظی چرمی یا آهنی یا فلزی بوده، ولی از قرار معلوم در انگلیسی هم به دستکش قوشبازها میگویند gauntlet. در ترجمه بیشتر میگوییم «دستکش آهنی» و از ذهنم گذشت که هرچند بهله هنوز برای بعضیها در معنای قدیمی واحد شمارش آشناست، کلمههای دیگر شاید برای Gauntlet معادل خاص و بدی نباشند و بشود با گسترش معنایی، به شکل تازهای ازشان استفاده کرد:
نکاب؛ نکاپ؛ نکاف؛ دستگی: دستکشی چرمی یا زرهی، دستکشی آستینبلند.اینکه بشود از این کلمهها در معنایی امروزیتر و تخصصیتر استفاده کرد بحث جدایی است، ولی دورنمایش برایم جالب است. #واژهبازی @Owlpedia
🔥 6👍 4🤔 2
از کلمهی یونانی pétros اسمهای بسیاری مشتق شده که رایجترینش Peter است. اسمهای Pedro، Pietro، Pierre هم از همین ریشه و شکلهای اسپانیایی، ایتالیایی و فرانسویاش هستند.
کلمهی Petroleum (نفت) هم ترکیب petro (سنگ) و oleum (روغن) است: تحتاللفظی یعنی روغن سنگ.
یک کاربرد دیگرش را در هری پاتر دیدیم: ورد Petrificus Totalus، ورد سنگشدگی. (در اینجا Totalus از کلمهی لاتین totalis آمده، یعنی «کامل» و «تمام»؛ اصطلاحاً «سنگشدگی تماموکمال».)
@Owlpedia
❤🔥 7👍 3👌 2
Repost from آموت هوربوف
Photo unavailableShow in Telegram
به رایحهی خاک بارانخورده میگن «پتریکور/Petrichor»، متشکل از دو بخش:
کلمهی یونانی pétros به معنی «سنگ یا صخره»، و ikhṓr، «خون خدایان» یا «خونابه»؛ در واقع، «بوی خون زمین».
@The_NightOwl
🔥 5👍 2
معنای دیگر «کُنگُر» در واژهنامهها «شاخ نورستهی درخت» است و یکی دیگر «زینت تاج»، «پَر بالای کلاهخود»، و «سازهی دندانهدار بالای عمارت» (و شکل دیگرش «کُنگُره»)، در ادبیات فارسی هم بیشتر در همین معنی آخر به کار رفته:
آن قصر که با چرخ همی زد پهلو بر درگه اوشهان نهادندی رو دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای بنشسته همی گفت که کوکو کوکو. خیام
در نیمه ره به سدره برآساید از عروج مرغی که سوی کنگر قصرت کند هوا جامی
نظر چون کرد شهری در نظر دید سوادش از نظر پر نورتر دید حصار او زدی بر چرخ پهلو کواکب سنگها بر کنگر او حصارش زلف زهره شانه کرده ز کنگر شانه را دندانه کرده وحشی بافقیپ.ن یک اعتراف هم بکنم: در همهی این سالها، تا همین لحظه، همیشه این کلمه را میخواندهام «کُنگِره»، ولی «کُنگِره» کلمهی دخیل فرانسوی است به معنی «مجمعی از سران دولت». پس آن سازهی دندانهدار بالای کاخ و قصر «کُنگُره» است. #واژهبازی #سوراخ_خرگوش @Owlpedia
👍 4❤ 2