cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

اوایل | پيمان طالبى

شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار [توسط خودم اداره می‌شود] ______________________ اینجاها هم هستم: Instagram.com/peymantalebi70 Twitter.com/peymantalebi70 Soundcloud.com/peymantalebi70 Goodreads.com/peymantalebi70 Academia.edu/peymantalebi

Show more
Iran158 676Farsi151 362Books
Advertising posts
448
Subscribers
No data24 hours
-27 days
+230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

شماره تازه مجله «سیاست‌نامه» با پرونده‌ای به مناسبت صدسالگی جلال آل‌احمد منتشر شد در این شماره مطلبی نوشته‌ام با تیتر «ساختن سگ دهان‌دریده از آدم حسابگر!» که ناظر به تعبیری است که جلال در کتاب «یک چاه و دو چاله» درباره شبی که با حرف‌های تند و تیزش، همایون صنعتی‌زاده را در ویلای شخصی‌اش عصبانی کرده بود، به کار برده است. در این متن، آثار غیرداستانی جلال را از نظر گذرانده و سعی کرده‌ام که بفهمم چرا داستان‌نویسی چون جلال، به متن‌های غیرداستانی رو آورد؟ حامد زارع، مدیر مجله «سیاست‌نامه»، از اتفاق درست در روزهایی به من پیشنهاد نوشتن مطلبی در این پرونده را داد که به شدت مشغول خواندن کارهای آل‌احمد بودم و هنوز هم هستم. این حرف را چندجا گفته‌ام و صدی نود هم فحشش را خورده‌ام، اما باز هم می‌گویم که خیلی جلال را «نخوانده» نقد کرده‌اند و می‌کنند. یعنی کسی حوصله ندارد آن همه داستان و ناداستان – که خودش بهشان می‌گفت مقاله – را بخواند. اکثرا «مدیر مدرسه» از داستانی‌ها و «غرب‌زدگی» از ناداستان‌ها را خوانده و به نویسنده پریده‌اند که این دیگر چه مهملاتی است. انسان امروزِ ایرانی که از ایدئولوژی به هرشکلی خشمگین است، هرچه فریاد دارد، سر جلال می‌زند! البته فراموش نکنم که من بحث «محتوا» یا «عقیده» را درباره جلال با کسی ندارم چرا که خودم هم خیلی جاها منتقد جان کلام آل‌احمد هستم. سخن بر سر قوت قلم، زاویه‌دید، شروع و پایان‌های درست و تر و تمیز، احاطه حیرت‌انگیز به عوالم گوناگون ذهنی و زبانی و هزار نکته باریک‌تر ز موست که از آل‌احمد یک «همیشه استاد» درست و حسابی می‌سازد. حالا شما فحش‌تان را بدهید اما همین یکی دو شب پیش، من «سفر فرنگ» را هم از جلال خواندم و عجب کاری بود. پر از خرده‌روایت‌های جذاب و آن هم با آن قلمِ مختصر و مفید. درخشان است نگاه آل‌احمد به غرب و غربی و مخصوصا مهاجر. در مطلب «ساختن سگ دهان‌دریده از آدم حسابگر!» گوشه‌هایی از هنرمندی‌های جلال در روایت و جستار را به خواننده نشان داده‌ام. خودم از این متن خیلی راضی‌ام. امیدوارم زیاد و البته بی‌طرفانه خوانده شود. @peymantalebi70
Show all...
👍 1
شماره تازه مجله «سیاست‌نامه» با پرونده‌ای به مناسبت صدسالگی جلال آل‌احمد منتشر شد @peymantalebi70
Show all...
👍 1
📚داستان جلد (جلال آل‌احمد) سياست‌نامه بیست و هشتم پايیز ۱۴۰۲؛ ۳۸۸ صفحه؛۱۵۰هزارتومان رسول جعفریان، عمادالدین باقی، مختار نوری، پیمان طالبی، زهرا سلیمانی اقدم و حمیدرضا محمدی @goftemaann🦉
Show all...
👍 2
x2mate_com_Por_Una_Cabeza_Carlos_Gardel_Piano_Cover_Welder_Dias.mp32.86 MB
4
#یادداشت تقدیم «حبیبم رو میخوام» به روح آلفرد نوبل! پیمان طالبی :: بعید می‌دانم که علی‌اکبر شیدا، آهنگساز نامدار دوره قاجار، زمانی که تصنیف «امشب شب مهتابه» را در آواز اصفهان و وزن شش هشتم می‌ساخت، به این فکر کرده باشد که زمانی خواهد رسید که این آهنگ را در مراسم شام اعطای جایزه صلح نوبل بخوانند، چرا که خود سازنده نیز هیچ ارتباطی بین ترانه این قطعه و صلح و نوبل و هارالد پنجم، پادشاه نروژ نمی‌یافت! شگفتی ماجرا در این است که گلشیفته فراهانی که مبدع این بدعت در مراسم مذکور بود و دو تن دیگر را نیز – احتمالا به شهادت «ایرونی» بودن و «ما همه با هم هستیم» - با خود همراه کرد، این تصنیف را به یاد نرگس محمدی، برنده امسال جایزه صلح نوبل خواند که غایب بزرگ شام اعطای جایزه محسوب می‌شد. طنین‌انداز شدن «گویید فلونی اومده، آن یار جونی اومده» در تالار شهر اسلو، آن‌قدر به برنده جایزه و اصلا نفس برگزاری این مراسم بی‌ربط بود که این وصله ناجور بودن را می‌شد از چشم‌های دختر شجریان – که از هر خصیصه پدرش بی‌بهره باشد، دست‌کم «شعرفهمی» را اندکی از او به ارث برده – خواند. خانم بازیگر پیش از اینکه نخستین مصرع‌های تصنیف علی‌اکبر شیدا را بر زبان بیاورد و حضار و دوستانش را نیز به همخوانی این قطعه دعوت کند، در سخنرانی کوتاه خود، توجیهش برای اجرای این بالماسکه را، شهره بودن ایرانی‌ها به شکستن قواعد و راه و رسم رایج عنوان کرد و از این کوچه علی‌چپ ماجرا را به نرگس محمدی چسباند. می‌توانم تصور کنم که هارالد پنجم زیر لب “oh, I see” ای گفته و به تماشای این – به قول محمدعلی جمالزاده – شی عجاب مشغول شده است. بی آنکه یک‌نفر از ایرانی‌های حاضر، دست‌کم آن دو نفر مشارکت‌کننده در تشکیل گروه سرود نوبل‌پرایز، از خانم بازیگر بپرسند: آخر که به شما اجازه داده ایران و ایرانی را با خنک‌بازی‌هایی از این دست، قانون‌شکن و بی‌پرنسیب جلوه دهید؟ آن هم در مراسمی این‌چنینی که ۱۲۲ سال است دارد برگزار می‌شود و هنوز بسیاری از اسلوب‌ها و قواعد دوره اولش نیز در آن پابرجاست. حافظه تاریخی این مملکت پر است از حضورهایی درخشان در مهم‌ترین مجامع علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در جهان که تا بوده، ایرانی‌ها در آن مبادی‌آداب‌ترین بوده‌اند و به‌قاعده‌ترین رفتارها را از خود نشان داده‌اند. چه ایرانی‌ها که کت و شلوار فراک به تن، در مراسم اهدای جوایزی چون «لژیون دونور»، «اسکار»، «گرمی» و... شرکت کرده و تحسین همگان را برانگیخته‌اند. چرا فکر می‌کنید همه‌چیز از فکلی‌های تازه به دوران رسیده‌ای مثل شما آغاز شده است؟ جالب‌تر اینکه نگاه‌های خیره و پرسشگر و چهره‌های متعجب حاضران در تالار اسلو که بعضی‌هایشان این گروتسک بامزه – لطفا فقط بخوانید بامزه، منظورم به هیچ‌وجه جالب یا جذاب نیست - را واجد فیلم‌برداری و استوری کردن یافته بودند، به‌جای اینکه پیغام «بچه بیا پایین سرمون درد گرفت» را به خانم بازیگر و همسرایانش منتقل کند، او و هم‌پیاله‌هایش در بی‌بی‌سی و اینترنشنال را ذوق‌مرگ کرده که: «ببینید ایرانی چه تخم دوزرده‌ای کرده که این‌ها اینطور هاج و واج مانده‌اند». نه خانم عزیز، اشتباه به عرض‌تان رسانده‌اند. برای هارالد پنجم و همسر و همراهانش، این «ایرونی‌بازی»‌ها از جنس سه‌تار یاد گرفتن یک جوان متمول لندنی است که می‌خواهد در کنار گذران زندگی در شرکت استارآپی‌اش، خیری هم به یک هنرمند ورشکسته آواره از وطن برساند! هیچ بریتانیایی این‌چنینی سه‌تارنواز خوبی نخواهد شد، چرا که این جماعت به «خواب است بیدارش کنید، مست است هشیارش کنید»های شما، به چشم تفریحی برای سرگرم کردن بچه‌شان در فاصله بین شام تا تختخواب نگاه می‌کنند. در طول تاریخ معاصر این رسم مهوع نگاه کردن از بالا به پایین به انسان خاورمیانه‌ای را، فقط آنهایی شکسته‌اند که با دانش و فراست و فرهنگ‌مداری و آداب‌دانی و نزاکت و هزار و یک خصیصه مثبت دیگر، به سراغ غرب و مجامع پر زرق و برق آن رفته‌اند. تقی‌زاده‌ها و فروغی‌ها و افشارها و نفیسی‌ها بودند که با حضورهای موثر، سخنرانی‌های سنجیده، اظهار نظرهای نغز و اخم و لبخندهای به‌موقع، غرب و غربی‌ها را شیفته خود کردند چنان که ماهی و گاه هفته‌ای در عمر این بزرگان نبوده که آکادمی‌ای یا نهادی از آنها برای حضور در مجمعی دعوت نکرده باشد. حال آنکه با این دست رفتارها که از شما و دوستان‌تان صادر شده و می‌شود، احتمالا برای دفعات بعد، مسئولان برنامه‌های مهم این‌چنینی، کنار اسم ایرانی‌های حاضر در مراسم یک ضربدر قرمز می‌زنند که حواس‌شان باشد دست‌کم مثل بچه‌های شرور فامیل در مهمانی‌ها، برای کاهش خطرات احتمالی آنها را سر یک میز ننشانند! منتشرشده در روزنامه اعتماد @peymantalebi70
Show all...
1
Photo unavailableShow in Telegram
تقدیم «حبیبم رو میخوام» به روح آلفرد نوبل! یادداشتی درباره حواشی شام اعطای جایزه صلح نوبل منتشرشده در روزنامه اعتماد http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/210695/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D9%8A%D9%85-%C2%AB%D8%AD%D8%A8%D9%8A%D8%A8%D9%85-%D8%B1%D9%88-%D9%85%D9%8A%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%85%C2%BB-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%A2%D9%84%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%A8%D9%84! @peymantalebi70
Show all...
گاه شب‌ها شعرهایم مبتلایم می‌کنند گوش کن دفترچه‌های من صدایم می‌کنند @peymantalebi70
Show all...
Jeremiah Fraites - Lullaby.mp37.79 MB
7
خیال کن سال ۱۹۷۱ است. ۴۸ سال پیش. دقیقا همین ساعت‌ها هم هست. دم دم‌های صبح. یک دختر جوان - بیست و سه ساله - که از چهره‌اش معلوم است تمام شب را بیدار بوده، در استودیو را باز می‌کند. استودیویی نه چندان حرفه‌ای بلکه به قدر وسع چهل و هشت سال پیش در یک کشور شرقی. در ترکیه. آنکه از در آمده سلدا باغچان است و آن قطعه‌ای که بخاطرش تمام شب را نخوابیده çemberimde gül oya است. همین‌که دارید می‌شنوید. یک چیز عجیبی در این صدا و این رکورد هست. انگار در وایبریشن‌های آماتور دختر بیست و سه ساله آن‌روز می‌توان صدای یک ملت را شنید. صدایی که به وضوح طوری می‌خواند که می‌خواهد بهتر باشد. بهتر از خودش. بهتر از آنچه هست. صدا می‌خواهد نلرزد. می‌خواهد تکان‌دهنده باشد. می‌خواهد اتفاق باشد اما... اما خیلی فراتر از این‌هاست. در این صدا کرور کرور  لشکر عثمانی می‌رزمند. شکست می‌خورند. به خاک می‌افتند. بر می‌خیزند. در این صدا زنان ترک بر کناره قزل ایرماق رخت می‌شویند و اسب‌ها آب می‌نوشند. در این صدا باجی‌ها با هم به بازار می‌روند و بر سر دامن‌‌های رنگارنگ پیشخوان مغازه‌ای به ترکی استانبولی با فروشنده چانه می‌زنند. یوتیوب را بالا و پایین میکنم. از ۱۹۷۱ تا امروز هزاران هزار ترک‌زبان در سرتاسر دنیا این قطعه را بازخوانی کرده‌اند. حتی - خود سلدا هم حالا که هفتاد و دو سالش شده و مادربزرگی‌ست برای خودش - بارها آن‌را خوانده. اما هنوز یک صدای شمشیر عثمانی هم از این خواندن‌ها بلند نشده. شیهه یک اسب سیراب را هم نمی‌توان از این خواندن‌ها شنید. فقط همین یک‌دانه‌ی بی‌کیفیت پر از ایرادهای آکادمیک است که از آن بوی ینی باهار می‌آید. @peymantalebi70
Show all...
2😍 1
سلدا باغچان @peymantalebi70
Show all...
Çemberimde_Gül_Oya.hd.mp34.35 MB
Photo unavailableShow in Telegram
شماره جدید مجله تجربه با پرونده‌ای درباره ناصر ایرانی منتشر شد گفت‌وگوی من با همسر ناصر ایرانی کتایون صدرنیا را در این شماره بخوانید @peymantalebi70
Show all...
2
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.