cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

• رایمون

«از حیّز انتفاع ساقط شده» [مطالبی که بدون نام هستند را خودم نوشته‌ام. کپی نکنید. فوروارد یا با نام چنل منتشر کنید.] < تبلیغ نداریم. > از این به بعد صحبت‌های من بی‌معنی هستند.

Show more
Advertising posts
13 151
Subscribers
No data24 hours
+2047 days
+1 07530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

الینا: چرا نمی‌ذاری مردم خوبیِ درون رو ببینند؟ دیمن: چون وقتی مردم خوبی می‌بینن، توقعِ خوبی دارن. و من نمی‌خوام بر اساس توقع کسی زندگی کنم. • The vampire diaries
Show all...
من دارم زندگی‌م رو می‌کنم. مثل خیلی‌ها دارم زورم رو می‌زنم تا موفق شم و پیشرفت کنم. ولی این زور زدن می‌دونی شبیه به چیه؟ شبیه به این می‌مونه که توی حلقه‌ی بزرگی از آتیش باشی که هر لحظه ممکنه شعله‌ورتر شه و همه‌جا رو بگیره. زندگی کردنِ من و خیلی از هم‌نسل‌هام مثل یه تیکه یخِ بزرگه وسط اقیانوس. که حتی اگه هیچ کاری هم نکنی ذره‌ذره آب می‌شه و همه‌ی چیزهایی که روش هستن رو غرق می‌کنه. اصلن هم مهم نیست که روی اون یخ چقدر موفقیت به دست آوردی. من دارم زندگی‌م رو می‌کنم. زخم‌هام رو بستم. درداشون رو تحمل کردم. و دارم ازشون مراقبت می‌کنم تا خوب شن. خوب هم می‌شن. مطمئنم؛ اما جاشون برای همیشه باقیه. هر لحظه که بهشون نگاه کنی و روشون دست بکشی حس‌شون می‌کنی. مثل لباسی که پاره شده و با رفو کردن، درسته دیگه پاره نیست؛ اما جای زبر و برجستگی‌ش همیشه اون‌جا خواهد بود. من خیلی زور زدم تا اون حلقه‌ی آتیش خاموش شه، خیلی زور زدم تا اون یخ آب نشه، تا کسی بهم زخم نزنه، تا لباس‌هام پاره نشن؛ اما موفق نشدم. می‌دونم که می‌فهمی دارم چی می‌گم. می‌دونم که لمس کردی همه‌ی این‌هارو. می‌دونم که تو هم داری زندگی می‌کنی و زور می‌زنی تا موفق شی؛ ولی کاش آتیشِ حلقه‌ی همدیگه نباشیم. کاش برای همدیگه تیکه‌ی یخ درست کنیم وسط اقیانوس. کاش لااقل جوری به هم زخم بزنیم که وقتی اون زخمه خوب شد، جاش نمونه.
Show all...
یادتان می‌آید؟ چند سال پیش یک خانم چادری آمد جلوی دوربین و نشخوار کرد: « اگه کسی [به چیزهایی که ما معتقدیم] اعتقاد نداره، جمع کنه از ایران بره». امروز که داشتم کتاب تولستوی و مبل بنفش را می‌خواندم به جمله‌ای رسیدم و نتیجه گرفتم که انگار موعظه‌کنندگان دینی و آدم‌های مذهبی در همه‌ی دین‌ها و همه‌ی کشورها شبیه به هم‌اند. مثل دیکتاتورها؛ که خیلی‌جاها شبیه به هم‌اند. اوایل دهه‌ی ١٩٧٠ بود و آمریکا درگیر جنگ ویتنام. اعتراضاتی علیه جنگ توسط مردم به راه افتاد و وقتی این اعتراض‌ها گسترش پیدا کرد، کشیشی در کلیسا خطابه‌ای علیه‌شان ایراد می‌کند، با چنین جملاتی: «ما باید حمایتِ بی‌دریغ خود را به جنگ کشورمان علیه کمونیسم و بی‌دینی ابراز کنیم. من به شما مردم آمریکا می‌گویم: یا عاشقش باشید یا ترکش کنید.»
Show all...
در پایان همه‌چیز فراموش می‌شود و منظور از فراموش شدن، بخشیدن نیست؛ بلکه فراموش شدن به این معنی که هیچ درسی گرفته نشده است و محتوم است به این‌که بارها و بارها تکرار شود. • تولستوی و مبل بنفش • نینا سنکویچ
Show all...
ریسمان پاره را می‌توان دوباره گره زد دوباره دوام می‌آورد اما هر چه باشد ریسمان پاره‌ای است شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم اما در آنجا که ترکم کردی هرگز دوباره مرا نخواهی یافت. • برتولت برشت
Show all...
بعضی‌وقت‌ها میلم به خرید کردن خیلی زیاد می‌شه و اونقدر چیزمیز می‌خرم تا پولم تموم شه. از وسایل خونه گرفته تا لباس و اکسسوری و خوراکی. این ماه هم همینطور شد. و واقعن اونقدر خرج کردم که برای اجاره خونه داشتم به مشکل می‌خوردم. توی این پنج‌سال که خونه‌داری یکی از شغل‌های تمام‌وقتمه (!) خریدِ وسایل خونه هم یکی از کارهای لذت‌بخشم شده. دوست دارم چیزهای جدیدی توی خونه ببینم و شبیه به تازه عروس‌ودومادها ذوق می‌کنم! هرچند امیدوارم این حس همین‌جا و درهمین ماه تموم بشه و دیگه هیچ‌وقت به مرحله‌ی «خرج کردن تا تموم شدنِ پول‌ها» نرسم.
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
با فیلمی پُر از نماد روبه‌روییم. پُر از انتقاد. poor things به خیلی چیزها می‌توپد. به مذهب، سیاست‌مدارها، دنیای مردسالارنه، تفکرات دیکتاتورگونه، تحکم‌های غیرمنطقی و در حد اعلای آن به خدا. همه را نقد می‌کند. کارگردان رویکردی فمنیستی - سوسیالیستی داشته، هرچند تلاش کرده این وجه از فیلم زیادی از کادر بیرون نزند و منطقی به نظر برسد. احساس می‌کنم موفق هم بود.
Show all...
Repost from • رایمون
یه جا خونده بودم که نوشته بود آدم‌های شکسته دو دسته‌ن. اون‌هایی که یهویی از دست یه نفر افتاده‌ن و اون‌هایی که یواش یواش از دست همه تَرَک برداشته‌ن.
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
- از مکالمه‌ها - در مذمت نمایشگاه کتاب.
Show all...
اینکه ببازی زیاد مهم نیست؛ ولی اینکه «ندونی» چرا باختی، ترسناکه. اینکه عشقت رو از دست بدی شاید زیاد مهم نباشه؛ ولی اینکه «ندونی» چی شد که از دستش دادی خیلی ترسناکه. اینکه غمگین باشی زیاد مهم نیست ولی اینکه «ندونی» چرا غمگینی ترسناکه. گرفتی؟ «ندونستن» خیلی ترسناکه.
Show all...