cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

,.-*~ عشق دیرین_باتوشد ~*-.

ژانر:گی لاو،،امگاورس ،عاشقانه به قلم:Rose لینک ناشناس: https://t.me/harfmanrobot?start=6688229319 ناشناس نویسنده: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1146693-e2bOyVA

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 806
Obunachilar
-2024 soatlar
-397 kunlar
+12030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Photo unavailable
🔞 گیفـــ از لب بازی و مثــــ18ــــبت میـــخوای⁉️⚠️ ─╼╼━ ✅ 𝗙𝗶𝗹𝗺 𝗞𝗶𝗻𝗸𝘆 ✅ ━╼── ⛔️ گیف و عکس لزبین ، گی ، تی‌اس LGBT 🏳‍🌈 ⛔️ پروف میسترس/ اسلیو برای ساب ها 🔥 ⛔️ تم های چت کیوت برای لیتل‌گرل ها 🥺 ❌ https://t.me/+kkXCe2Xy5mE3MGI0 https://t.me/+kkXCe2Xy5mE3MGI0 https://t.me/+kkXCe2Xy5mE3MGI0 درخواست بده تا وارد دنیای پروف و عکس های کاپلی بشی 🔞🔞🌈🌈
Hammasini ko'rsatish...
00:04
Video unavailable
#صکصی #لاو_هات‌گی - اول از جلوت شروع کنم یا برم سراغ سوراخ پشتت؟! نگاه دردیده‌اش روی تنم نشست - احمد‌ جوابم ندادی طبق نظر دیکم پیش میرم! دستش رو روی شکمم گذاشت و لنگ هام رو هوایی کرد روغن رو بین پاهام ریخت - میخوام حسابی سوراخ‌هات رو صفا بدم دلشون واسه دی* ک بزرگم تنگ شدن! پسری با وجود داشتن رحم هیچ کس رو داخل زندگیش راه نمیده و یه شب بارونی مورد تجاوز قاتل اجاره‌ای قرار میگیره تجاوزی که به حاملگی ختم می‌شه... https://t.me/+jMsE29NO4VJmMGI8 https://t.me/+jMsE29NO4VJmMGI8
Hammasini ko'rsatish...
bl-kiss.mp41.51 KB
00:04
Video unavailable
امیر دست روی سوراخ تنگ شایان میکشه و چند سیلی به سوراخ ملهتب و قرمزش میکوبه _سوراخت واسه جر خوردن زیر کیـ.ـرم له له میزنه...نکنه وقتی بادیگارد هامو میبینی هم اینجوری واسه ک.یـ.ـرشون باز و بسته میشه.🍆 شایان لباشو از حرفای کثیف امیر بهم فشار میده و گودی کمرشو به رخ میکشه امیر تفی روی سوراخ پسر هورنی و سکـ.ـسی زیرش میندازه و انگشت شصتشو وارد سوراخش میکنه _خیلی مشتاقم حلقه شدن سوراختو دور مردونگی م ببینم ضربه های سریع و پشت سرهمش به پروستان شایان میخوره و صدای ناله ش توی کل انبار میپیچه و...💦 https://t.me/+lii7QKXua8I5YjA0 https://t.me/+lii7QKXua8I5YjA0 من رئیس بزرگترین باند عاشق پسر غد و بد دهنی میشم و به اجبار برای نگه داشتنش...
Hammasini ko'rsatish...
ghmttiuixcvckmeklaxvfghbqfncuhgtyxwvijewmalaztimfkhjdqdkjdpatael.mp42.09 KB
پسره رو به بردگی گرفته و پسره برای آزادیش باید برای ارباب و معشوقش #ساک بزنه🔞😱👇🏻 -اهههههه ارباببببببب توروخدا #چیستیتی رو از دور #ک*یرم باز کنید -ولی تو پسر خوبی نبودی... نگاه *یر منو پسرم هنوز باد نکرده... کارتو خوب انجام ندادی.🔥 دستش رو گذاشت زیر چونم و مجبورم کرد بهش نگاه کنم. -فکر میکنی سگ خوبی هستی؟ مردد سری به نشونه تایید تکون دادم که #ک*یر خودش و پسر عموم رو نزدیکم آورد. -پس برای بکنات #ساک بزن برده کوچولوم🔞🔥 https://t.me/+AuktkPRdc_wyZTg0 https://t.me/+AuktkPRdc_wyZTg0
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
00:14
Video unavailable
-یا برام میخوری... یا خشک خشک درت میزارم🍌🍑💥 چشمام با وحشت گشاد میشه و لب میزنم -ب...ببخشید... من چندشم میشه آخه... بی رحم، موهامو چنگ میزنه و صورتمو نزدیک صورتش میگیره -خوب گوشاتو باز کن... مثل آب نبات میلیسی تا برسی به تخم..ام... وای به حالت عق بزنی... یالا هرز..ه...👅🍭🍼 پایین پاش زانو میزنم و کی..رشو دستم میگیرم -آفرین بیبی گرل... زبون بزن و آروم بکن دهنت🤤🔞 استادم دستمو از پشت بسته بود و مردای بدون لباس داشتن بالا سرم حرکت میکردن .. استادم فشاری به پاستیلم داد و گفت : https://t.me/+KuPDoOLg7ew4YWQ8 _یه جوری بکنیدش که چیزی ازش باقی نمونه ، انقد نرمه که خودش تو دهن آب میشه 😋🍓💦 ۸ صبح پاک شه
Hammasini ko'rsatish...
5.65 KB
Repost from N/a
00:10
Video unavailable
#پیام_ناشناس📬 ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، زنی که دختر #روستایی ۱۵ ساله #صیغه ای از دست یه مرد #هوسباز نجات میده ولی به شرط اینکه برده و اسلیو خودش باشه و هرشب بهش سرویس بده و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️ رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 https://t.me/+v6-2rYvDiE4wMGJk https://t.me/+v6-2rYvDiE4wMGJk این رمان محدودیت شدید #سنی داره 21+ عضویت محدود فقط ۳۰ نفر می‌تونند جوین بدند بدش باطل میشه✅❌ ۸ صبح پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...
1.01 MB
#با_تو_شد #پارت356 ♥︎کیهان♥︎ بدون جدا کردن لبهاش از لبهام دستهاش زیر شونه ی پالتوم برد و با شتاب اون رو به پایین کشید و بعد با گذاشتنشون روی پهلوهام تا جایی که شکمم بهش اجازه میداد بدنهامون رو به هم چسبوند.با وجود عطشی عمیقی برای خواستنش در درونم به خاطر ظاهری که هرروز با دیدنش به خجالتم اضافه تر میشد هردو دستم رو روی سینه اش گذاشت و با زوری بیش از حد معمول اون رو از خودم دور کردم _چیه،اگه خسته شدی میخوای توی تخت ادامه اش رو بریم؟ با لحنی خمار بدون اینکه صورتش رو از صورتم فاصله بده سوالش رو ازم پرسید و قبل اینکه بتونم بهش جواب بدم دوباره به سمت لبهام حمله ور شد.با سعی زیاد دوباره ازش فاصله گرفتم و اروم گفتم: _میدونی شاید بهتر باــــــــــــــــــــــــ....... _دردی حس میکنی ،میخوای دکتر رو خبر کنم؟ به ثانیه نگرانی توی همه جای چهره اش پدیدار شد و با پریدن میون حرف دوباره سوالش رو ازم پرسید و بدون اینکه منتظر جوابم باشه قصد رو برگردوندن ازم کرد که سری توی جاش متوقفش کردم و با گذاشتن هردو دستم دو طرف صورتش شاکی گفتم: _نه خسته شدم،نه دردی حس میکنم و دکتر هم لازم ندارم.فقط فکر میکنم بهتره انجامش رو بزاریم برای یه موقع دیگه و با دزدیدن نگاهم از اونی که مبهوت به دهنم خیره شده بود روی تخت فرود اومدم و سرم رو به زیر انداختم.بعد از گذشت حدود دومین در سکوت بالاخره اروم جلوی با گذاشتن هردو دستش دو طرف لگنم با ذوقی بینهایت گفت: _برای چی؟نکنه نقشه داشتی با یه برنامه بهتر غافلگیرم کنی ؟ چشمهایی که به خاطر افکار توی سرش و ذوق صداش شرمنده شده بودن رو به چشمهاش دوختم که با سرخوشی تموم از سرجاش بلند شد و همزمان با چرخیدن سرجاش ادامه داد: _بزار ببینم،شاید قبل از گفتنت تونستم خودم بفهمم وباعث شد از ترس کور نشدن ذوقش که دیدنش برام لذت بخش بود با نهیبی به اون افکار ازاردهنده سعی کردم خودم رو وادار کنم تا برخلاف خواسته ام به همخوابگی که مطمئن بودم مثل همیشه بی نهایت سرشار از لذت بی حد و حصر به بدنهامون منتقل میکرد تن بدم اما با ناگهان جرقه زدن فکری توی ذهنم ،هردو دستم رو روی کمربندش گذاشتم که دست از نگاه کردن به اطراف برداشت و متعجب به چهره ی من و هردو دستم حواله داد که چشمکی حواله اش دادم و با لحنی شیطون گفتم: _لازم نیست خیلی فکر کنی و دنبالش برگردی و بی توجه به اونی که مبهوت اسمم رو زمزمه کرد به باز کردن کمربند و دکمه ی شلوارش پرداختم.خوب میدونستم چقدر از کارم لذت میبره اما به خاطر رودروایستی که هنوز ننمیذاشت درست و حسابی خواسته هاش رو به زبون بیاره به سعی میکرد خودش رو بی میل بگیره اما با کشیدن شلوار و باکسش به پایین و گرفتن دیک بزرگش که هنوز با دیدن کمی ترس توی وجودم حس میکردم بالاخره تموم مقاومت پوچ و اهی غلیظ بیرون داد.خنده ای توی گلو کردم و با بوسه ای به سر دیکش لوده گفتم: _هنوز هیچی نشده که اه و ناله ات کل اتاق رو برداشته جناب زند _تقصیر توئه کـــــــــــ....... قبل اینکه بتونه جمله اش رو که با لحنی خمار شروع به گفتنش کرده بود رو به اتمام برسونه به یکبار حجم دیکش رو توی دهنم فرو بردم که حرفش رو خورد و با کمی جا به جا شدن دستش رو توی موهام فرو برد.با مهارتی که داشتم شروع کردم سرم رو عقب و جلو کردن که با هربار رفت و برگشت دیک براومده اش توی دهنش و به بیرون اه های از سرلذتش بیشتر و پنجه هاش توی موهام محکم تر میشدن _عـــــــــــــــــعاحــــــــــــــح ....کیهان...بـــ..بسه
Hammasini ko'rsatish...
❤‍🔥 2
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
وسط سکس پریود میشه 🫠🇯🇵 سوگند مدام روی #گلویش بوسه میزد و نفس های #گرمش را روی #سینه اش پخش میکرد . به ارامی #لب هایش را روی لب های #لطیف سودابه گذاشت و ارام #انگشتش را واردش کرد + اههههه _ هیییش ارام ارام #انگشتش را پیش برد که #خیسی زیادی را #حس کرد _ چقدر یهو خیس شدی ! سودابه با #تیر کشیدن زیر #دلش به ارامی با #بغض زمزمه کرد + وای سوگند فک کنم پریود شدم سوگند ارام انگشتش را خارج کرد و #بوسه ای به لب هایش زد _ اشکال نداره چیزی نیست که https://t.me/+0T1zd9XBFmMzNDRk https://t.me/+0T1zd9XBFmMzNDRk لزبین لاو ♡ مجموعه گوزن ♡ پارت واقعی
Hammasini ko'rsatish...
girl-kiss.mp41.24 KB
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
پسرایی که از بچگی اسیر مرد قلدری میشن که بچه ها رو بزور وادار میکنه موادهاش رو پخش کنن و بفروشن و... 🥺🖤🔥 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 ترسیده قطره اشکی روی صورتش چکید که غریدم: زود باش به جای آبغوره گرفتن لباس هات رو دربیار تا پارشون نکردم...زوددد! 🔥 اشک هاش رو پاک کرد و دست سمت سوییشرتش برد تا دربیارتش اما کند پیش میرفت و من کم طاقت رو دیوونه تر میکرد!🔞 دست هاش رو پس زدم و سریع زیپش رو پایین کشیدم و از موهای سرش چنگی گرفتم که نالید و به پشت برگردوندمش و از پشت یقه اش گرفتم و به دو طرف کشیدم که با صدای بدی پاره شد. 🔥 صدای هق هق های ریزش به گوشم رسید. 🔞 از گلوش گرفتم و سرش رو عقب آوردم و دم گوشش لب زدم: اوخی...ترسیدی توله کوچولوی مهراب؟! 🔥 فین فین کرد و گفت: غلط کردم...فین...ببخشید...فین... 🔞 خندیدم. 🔥 از این بازی خیلی داشت خوشم میومد! 🔞 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 https://t.me/+W0sbkdYmuiFjODlk https://t.me/+W0sbkdYmuiFjODlk
Hammasini ko'rsatish...
1.34 KB
Repost from N/a
این رمان دارای صحنه های خشونت آمیز و مستهجن میباشد💦🍆🤤 https://t.me/+82qMZp4tcS8wMTI0 1پاک
Hammasini ko'rsatish...