cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

Soul

‌ زندگی وزنِ نگاهی ست که در خاطره ها می ماند

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
349
Obunachilar
-124 soatlar
+77 kunlar
-130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

این_جمله_راز_عجیبیست«_دوستت_دارم».mp310.81 MB
امتحانات واقعا بازه عجیبیست! فکر کن نشخوار های فکری به هم پیوسته روانت را تخریب میکنند و هزار مسئله حل نشده در زندگیت باقی مانده است اما حتی نمیتوانی ذره ای به احساسات درهمت اهمیت دهی باید با شیوه ای کاملا احمقانه بغض و خشمت را قورت دهی و درحالی که مغزت از غم منفجر میشود مدام با خود بگویی « امتحان دارم»
Hammasini ko'rsatish...
تا اینجای قصه ثریا و رضای داستان معمولی ترین انسان های محترم قصه اند که هرچه هستند را پذیرفته اند زنی که حماقتش را فریاد میزند و مردی که از ضعف دربرابر عشق قدیمی بیزار است به معنای واقعی کلمه نماد روبه رویی با خود و رسیدگی به عواقب نیمه های تاریک وجودشان هستند
Hammasini ko'rsatish...
ماهی قصه هم بسیار خشمگینم میکند نماد زنانی که توهم قدرت و غرور را انقدر در وجودشان میپرورانند که خودشان را خود بی پناه و اسیب پذیرشان را میان این توهم قوی بودن گم میکنند بعد هم بدون انکه بدانند یکهو تمام غرور نداشته شان برسرشان اوار میشود و با ژست متوحشی استکان ها را پرتاب میکنند و از عالم و ادم طلب قدرت نداشته شان را دارند
Hammasini ko'rsatish...
از سریال در انتهای شب تنها هفت قسمت گذشته است و هرچه با خود کلنجار رفتم که زود قضاوت نکنم نشد. نقشی که پارسا پیروزفر بازی میکند نقش تمام مردان بیشرفیست که حتی با جسارت بیشرف نیستند تمام بی غیرتانی که از تمام تاریکی هایشان هم گذر کنیم این منفعل بودنشان حال ادم را به هم میزند! حتی اگر زود قضاوت کرده باشم حالم از چشمان وقیح این نقش به هم میخورد
Hammasini ko'rsatish...
در اینکه نجات دهنده در آینه است شکی نیست اما به عقیده من این موضوع نباید نقطه تمرکز باشد زیرا بسیار آشکار است فکر میکنم مدت هاست دوره نا اگاهی و باورهای سیندرلایی به پایان رسیده است چیزی که مهم است توانایی همکاری ما و نجات دهنده ی محبوس در آینه است. اینکه با چه زبانی او‌ را راضی به بیرون امدن از فضای اینه کنیم ؟چه کنیم که نقطه امن شیشه ای اش را ترک کند و دیوانه وار به نجات ما بپردازد؟ یا اصلا بر فرض که او راضی شد چگونه افسار را از دست این خود افسار گسیخته بیرون آینه بگیریم و به دست نجات دهنده بسپاریم؟ و از همه این ها مهم تر چگونه به یک حبس ابدی که عفو خورده است اعتماد کنیم و بگذاریم ما را نجات دهد؟ تمام این ها مسائلیست که تمرکز ما را می طلبد . نجات دهنده در آینه است اما نه به ان شکل حاضر و اماده که این روزها بازار این جمله را حسابی داغ کرده است . به عقیده من این یک نجات دوطرفه است ما باید او را از حبس برهانیم تا او بتواند ما را نجات دهد و طبیعتا ان چه که برای نجاتش تلاش میکنم باید ارزش این همه زحمت مارا داشته باشد و گرنه بیرون اوردن دختری که فقط هر روز گوشه چشمانش را کمی از دیروز بیشتر میکشد چه فایده ای دارد؟ یا اصلا چرا باید پسری را که تنها استفاده اش از آینه مرتب کردن مو هایش برای دیدن دختر گوشه چشم کش است از شیشه بیرون بیاوریم؟ نه جانم ! نجات دهنده همین که در آینه میبینید نیست نجات دهنده ان دخترک پریشانیست که شب ها بعد از پاک کردن گوشه چشمش روی تخت دراز میکشد و در حالی که چشمانش روی سقف دو دو میزند به مفهوم زندگی می اندیشد. نجات دهنده ان پسر بی چاره ایست که پشت تمام خنده ها و روابط اجتماعی بالا ، استرس شکست در تشکیل یک خانواده منسجم و مسئولیت پذیری دیوانه اش میکند .بله ! نجات دهنده در آینه است اما بسیار پیچیده تر از ان چیزی که تصورش را میکنید حالا هی بنویسید نجات دهنده در اینه است مهم این است که چه زمانی پیدایش میکنید!
Hammasini ko'rsatish...
همین است .میگذرد‌ این‌روزها بالاخره سیر میشوند .جان ادمی را خورده و بعد خدارو شکر گویان از سر سفره ی روحمان بلند میشوند .بعد از بدرقه ان ها همه چیز با یک خواب طولانی باز به روال سابق بد خود برمیگردد و ما از این بدتر, نجات خواهیم یافت
Hammasini ko'rsatish...
خوابی و نمی‌خوابم در این شب طولانی ای روزنه‌ی امّید در صفحه‌ی پایانی می‌چرخی و می‌چرخم از این شب بی‌امّید تا صبح فراموشی تا تجربه‌ی خورشید خاموشی و در صحبت دوری و به من نزدیک امنیّت آغوشی در طولِ شبِ تاریک در جاده‌ی بی‌مقصد رفتیم و گریزی نیست دنیای مرا گشتند جز عشق تو چیزی نیست! گفتند که باید رفت گفتند که برگردم در این‌همه شک، تنها ایمان به تو آوردم پایان شب من باش چون جای درنگی نیست جز عشق برای ما پایان قشنگی نیست... مهدی موسوی @seyedmehdimoosavi2
Hammasini ko'rsatish...
قدیمی های کانال از رشته داستان هایی به نام خاطرات خاتون مطلعند فکر میکنم تقریبا هفت قسمت نوشته بودم اما بعد از ان نشد که بشود نخواستم بشود و نتوانستم که بشود این روزها بسیار به ان داستان ها فکر میکنم و میدانم که خاتون قصه ها دلش برای خاطره نویسی تنگ شده نمیدانم شاید شد شاید هم بعد از امتحانات دلم را راضی به دادن قلم جادویی به خاتون کردم نمیدانم! اما اگر شد اگر این‌ خاتون قصه های ما دست به قلم شد بدانید که بسیار پخته تر شده است و اینبار متفاوت تر خواهد نوشت
Hammasini ko'rsatish...
به خودم فکر میکنم به خودم و این‌ماجرای دور و دراز زندگی به اینکه زندگی چه بیرحمانه تمام انچه را که در دل ذره ای به وجودش قداست بخشیده ای میشکند به چهارچوب هایی فکر میکنم که شکسته اند و حالا پلی ساخته اند به مسیر های نا اشنای هموار و ناهموار باور کنید یا نه به جغد ها فکر میکنم به چرخش عجیب گردن و چشمان منحصر به فردشان به اینکه چرا اسب حیوان نجیبیست و جغد ها شومند به شوم بودن جغد و نجابت اسب بسیار فکر میکنم از کجا معلوم؟ شاید‌ روزی روزگاری در سال های دور اسبی چموش گردن جغد بینوایی را شکسته و خانه خرابش کرده باشد شاید به حریم خانه اش تجاوز کرده و بچه هایش را کشته است و برای اینکه خبر نانجیبی اش جایی درز نکند گردن جغد را شکسته است و از ان پس روح ان جغد اندوهش را در جان جغدان نسل های بعد دمیده است و اینگونه است که تمام جغدان گردن شکسته و شومند شاید این شوم بودن تنها بازتاب اندوه جغد درمانده ایست که سال ها پیش اسب نانجیبی تمام هستی اش را خراب کرده است! نمیدانم چرا به اسب ها و جغدها فکر میکنم اما این حجم از اتحادو همدلی بر سر نجیب و شوم بودن شک برانگیز است کاش ان سال ها همان جای تاریخ که اسب قصه ما مدال نجابت گرفت و جغد بیچاره در شوم بودن خود سوخت ، سنجابی ، گرگی، پرنده ای شاهد ماجرا بود کاش حداقل یک نفر که نه نجیب است و نه شوم این داستان را ازسمت خود بازگو میکرد انوقت میشد راحت سر بر بالین و بگذارم و انقدر افکار قضاوت گر خود را نشخوار نکنم به هر حال خودمان بارها از شوم بودن جغد های بینوا به نجابت اسب های زندگیمان پناه برده ایم و در اخر فهمیده ایم که ای داد بیداد ما همان خر ساده لوح داستانیم که نجابت این نانجیبان زندگیمان را ویران کرده است پس از ان هم به جای انکه ارام در یونجه زار خود بچریم عرعرکنان به سوی جغد هایی رفته ایم که حال دیگر انگ شوم بودن را با جان و دل پذیرفته اند و بر ما و نجابت نداشته مان تف می اندازند به هر حال این داستان تکرار خواهد شد انقدر تکرار خواهد شد تا یاد بگیریم هر اسبی حیوان نجیبی نیست و هر جغدی که گردنش را میچرخاند شوم نیست شاید میخواهد تمام گذشته خود را از پشت بنگرد مبادا که بار دگر نجابت این نانجیبان گردنش را از اینکه هست بیشتر بشکند
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.