cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

🧸✨ آنلاینکده طلایی ✨🧸

❤️‍🔥﷽❤️‍🔥 لینک رمان های آنلاین و ممنوعه😻✨ رمان های آنلاین و گمشده ی پرطرفدار 🤤✨ رمان های آنلاین اینجا قرار داده میشه✨ گپ درخواست رمان 👇❤️ https://t.me/romankadeh_talaei تبلیغات شرطی👇💜 @tabligh_talaei

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 070
Obunachilar
-724 soatlar
-157 kunlar
+3330 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

پوزخندی از حرص زدم و بی توجه بهشون بیشتر گریه کردم که آدرین شلاقو اونور انداخت -د خو تا نگی چته که نمی‌تونیم کاری کنیم! بدون برداشتن دستم با همون صدای بغضی نالیدم: -خسته شدم از این‌که من همش #بات باشم!🩸 نگاهای متعجب جفتشونو رو خودم احساس کردم و.. https://t.me/+LP8BKXCRTRFlZTU0 https://t.me/+LP8BKXCRTRFlZTU0 متیو پسر نوزده ساله ای که توسط دوتا مافیا دزدیده میشه و با گرایش لیتلی مجبوره هرشب شکنجه های فول اسلیو رو تحمل کنه!🥀 #گی‌لاو #مافیایی #جنایی #تری‌سام 🔥🏳‍🌈
Hammasini ko'rsatish...
00:03
Video unavailableShow in Telegram
بعد چندین سال همدیگر دیدن و حالا آلفا برای اینکه حرص جفتش دربیاره هی وسط کار اذیتش میکنه🥹🔥 #گی #امگاورس 💦 _چرا لعنت بهم مگه چیکارت کردم؟ +اگه اون د.یک کوفتیت بکنی توم بهت میگم چیکار کردی مردک هات اینبار بلند خندید و دوباره به جون لبهای نیلان افتاد و در همون حالت با انگشتاش شروع کرد به بازی با اون #سوراخ تشنه و می‌دونست با اینکارش باعث وحشی شدن پسر مهربونش میشه و.... https://t.me/+4IuQ9ymuLvFiMDdk https://t.me/+4IuQ9ymuLvFiMDdk
Hammasini ko'rsatish...
00:03
Video unavailableShow in Telegram
رادان گوشه ی دیوار خفتم کرد و مردونگی سیخشو روی بهـشتم کشید. دستامو روی سینش گذاشتم و به عقب هلش دادم. _ولم کن رادان از دوربین ببینن باهم رابطه داریم هر دومونو شکنجه میکنن _نگران نباش دوربینو از کار انداختم، زود کارمو می کنم تموم میشه باز کن پاهاتو استرس داشت خفم می کرد و بهشتم خشک خشک بود که مردونگیشو با فشار داخلم کرد. _آیی سوختم... _شما دوتا دارید چه گوهی میخورید؟ با صدای آراکو ترسیده به دیوار چسبیدم..عصبی نگاهمون کرد و جلو اومد و یه دفعه موهامو چنگ زد... https://t.me/+JXr3abnf5u8xMGVk https://t.me/+JXr3abnf5u8xMGVk دختره زیر شکنجه های جنسی بیهوش میشه ولی سرعت دستگاهو بالا میبرن که با ارضا شدن دوباره بهوش بیاد🔞❌♨️
Hammasini ko'rsatish...
00:02
Video unavailableShow in Telegram
موادفروشی که اشتباهی مواد دوتا مافیا رو از دست میده و مجبوره بخاطرش...🏳‍🌈🔥 لیام #آلت ش.ق شدشو روی ک.یرم کشید و با لحن #خماری زمزمه کرد: -می‌بینی بیبی؟ واسه تو بیدار شده...🍆 ترسیده خواستم عقب تر برم که از پشت خوردم به اد خوردم و چشمامو از #ترس بستم صدای نیشخند اد اومد و پشت بندش اونم آلتشو به ک.ونم مالید که #لرز کردم با ترس گفتم:امکان نداره... تازه گروپ زدیم! پوزخند آدرین و لیام قاطی شد -هات بوی لازمه هربار یادآوری بشه هروقت ش.ق کنیم تو باید بخوابونیش؟🔥 اینو گفتن که عقب عقب رفتم و حواسم به این‌که تخت پشتمه نبود و روش افتادم... آدرین پوزخندی زد: پس خودتم براش مشتاقی! شروع به درآوردن شرتشون کردن و تو یه حرکت... https://t.me/+LP8BKXCRTRFlZTU0 https://t.me/+LP8BKXCRTRFlZTU0 #گی #تریسام #جنایی #ددی‌لیتل 🍼💦
Hammasini ko'rsatish...
00:08
Video unavailableShow in Telegram
اگه جز دسته رمان های lgbt پسند هستی این چنل خوراکته🍼❤️‍🩹😁 فایل تموم رمان گی لاو و تخیلی عاشقانه امپرگ بیناجنس و ترنس لزبین و ددی مامی #لیتل بوی و رمان های صکصی شورت خیس کن💦🫦 کلی رمان صکصی و پر #صحنه که چشمک زنون منتظرتن🍼💃 اجتماعی انتقامی جنایی تخیلی جنی مستر و #میسترس و خلاصه که هر #ژانر توی هر سلیقه‌ای رو برات داره❤️‍🩹🏳‍🌈🍓 https://t.me/+nvv0r20tR-c3ZjJk https://t.me/+nvv0r20tR-c3ZjJk
Hammasini ko'rsatish...
00:04
Video unavailableShow in Telegram
چرخوندتم روبه‌روی آیینه، روی میز خمم کرد و توی بهشتم با انگشت #تلمبه میزد🥵 _وقتی #میکنمت میخوام خودت رو ببینی هـر*زه‌ کوچولو. با تنظیم کردن خودش تا ته خودش رو بهم کوبید و شروع کرد به وحشیانه تلمبه زدن داخل بهشتم🫦 _جوری سوراخاتو میگام که خودت التماسم کنی برا ادامه دادن♨️ موهام رو محکم کشید و شدت تلمبه‌هاش رو بیشتر کرد. _نـالـه کن دختر ایرونی بذار همه بفهمن جـ*نده ارباب داره میده🤤 ناله‌هام رو آزاد کردم و از توی آیینه به خودمون نگاهی انداختم🔞 بدنم از شدت ضربه‌هاش جلو و عقب می‌رفت ولی اون #وحشی‌تر سوراخ‌ هامو پر و خالی میکرد که یهو...🙊 https://t.me/+nff4LdXCiWs1Yjlk https://t.me/+nff4LdXCiWs1Yjlk
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
00:02
Video unavailableShow in Telegram
بهترین رمان های بی دی اس ام و ال جی بی تی فقط توی این چنل 😍🔥 رمان pdf کمیاب میخوای رمان های #bdsm و #lgbt بیا هر چقدر دوست داری رمان #هات و #نایاب بخون💃 چنلی پر از رمان های #تکمیل شده با ژانر های مختلف از جمله: #گی #لزبین #بی_دی_اس_ام 💦🔞 رمان های #جدید با پر از #صحنه های #اسمات و #هات 🔥 ژانر های بی نظیر #تریسام #فورســـــام 💦⛔️ https://t.me/+e6TOMVzJrB0zZGY5 https://t.me/+e6TOMVzJrB0zZGY5
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
00:03
Video unavailableShow in Telegram
#گی‌لاو🏳‍🌈👨‍👩‍👦 #اسلیو_مستر 🍆💦 #خشن_اتاق‌سرخ🛏🩸 پسره خونبس مافیای خشنی شده و با بچه‌اش فرار کرده و پسرش باباش رو می خواد🔗🔞😭 گیج و منگ به سقف زل زدم و چشم هام روی صورت طوفان نشست - اون حرومزاده کی بود که بهت گفت بابا؟ وقتی زیر من می خوابیدی از کی بچه پَس انداختی؟🔞🍆 قفسه سینه‌ام رو بیشتر فشار داد که نفسم گرفت - بچ‌.. ام.. ر.. و چی... کار .... کردی؟ 🥹🥹 سیلی به گونه‌ام زد و دستش رو بین پایین تنه‌ام کشید - جواب سوالمو ندادی میخوام رحمت رو پر از اسپرم های خودم بکنم سامین!👅💧 لیسی به بهشتم زد که تنم لرزید و یاد تجاوزهاش و در آخر حاملگیم ازش افتادم - طوفان بچه‌ام کجاست؟ ماهورم میترسه از تنهایی...🍓🧸🎀 چشم های سرخش رو بهم دوخت و سر دیک سی سانتیش رو دم ورودی واژنم گذاشت تکونی به تنش داد که رحمم سوخت - انقدر نگو بچم! خودم شکمتو بالا میارم سامین لیتل حقیر باید انقدر بکنمت که تن نجست پاک بشه و نطفه‌ام به رحم بکشی! 🔞🍑 https://t.me/+2CrGj9C5qoExMTQ0 https://t.me/+2CrGj9C5qoExMTQ0
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
#من‌مردیم‌که‌سیزده‌سالگی‌یه‌بچه‌گذاشتن‌تو‌بغلم😱💥❤️‍🔥 اون مُرد،اون رفت، تا حول #مرگ اون زندگی یک #پدر و #پسر جوان رقم بخوره. -بابایی گریه نکنی، #سیاه بختمون کنی. لب‌هایش را جمع کرد و رو به کودک خندان گفت: - #گریه کنی دیگه نمی‌تونم بزرگت کنم،اون وقت از هم جدامون می‌کنن اون وقت منو #می‌کشن. https://t.me/+WSmLAq3a_sNiMWQ0 https://t.me/+WSmLAq3a_sNiMWQ0 سپهر... یک پدر و یک روانشناس! مردی پر از غیرت و تعصب که توی سیزده سالگی پدر شده و حالا با سی‌و‌یک سال سن یک پسر هفده‌ ساله‌داره‼️ مردی فراری از تمام زن‌ها به خاطر گذشته‌‌‌‌ای تلخ اما با پیدا شدن سر و کله‌ی کارآموزی شیطون، تمام معادلات ذهنی‌ش به هم می‌ریزه و ..‌. https://t.me/+WSmLAq3a_sNiMWQ0 https://t.me/+WSmLAq3a_sNiMWQ0 لینک و سخت پیدا کردم پس لطفا همین الآن جوین شید و از ذخیره کردنش خودداری کنید، لینک هر روز عوض می‌شه و ممکنه این رمان جذاب رو از دست بدید❌ 💯❤️‍🔥
Hammasini ko'rsatish...
- مامانی! مامانی! علوسکم قشنگه؟ https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 با خستگی دست از کار کشیدم و سرم رو بلند کردم، نگاهم که به آوا و عروسک توی دستش افتاد با تعجب پرسیدم: - اینو از کجا آوردی مامانی؟ بدش ببینم. عروسک جدیدش رو محکم توی بغلش چپوند و سعی کرد از زیر دستم فرار کنه. - نمیدمش، ماله خودمه، تو که بلام نخلیدی! لبم رو به دندون گرفتم و خم شدم تا قدم به قدش برسه. موهاش رو پشت گوشش فرستادم و با ملایمت گفتم: - مامان جان، ببین من دارم کار می‌کنم تا اون عروسک خوشگل گرونه که خیلی دوستش داشتی برات بخرم. الان اینو ببر پس بده به صاحبش، من قول میدم زوده زود یه بهترشو بخرم باشه؟ با سرتقی نچی کرد و گفت: - مامانش منم...یه آقاهه بهم داد، مال خودمه. هاج و واج نگاهش کردم و بی‌اختیار سرش داد زدم: - مگه بهت نگفتم از غریبه‌ها چیزی نگیر؟ خطرناکه چرا به حرف گوش نمیدی؟ بغض کرده و آماده‌ی گریه کردن بود، عروسکو از دستش گرفتم و پرسیدم: - آقاهه کجاست؟ با انگشت کوچیکش به در اشاره کرد و گفت: - علوسکمو گلفتی، باهات قهلم مامان بد! بدو بدو ازم فاصله گرفت و رفت پیش دختر صاحب خونه تا باهاش بازی کنه. نگاهی به عروسک انداختم و با قدم‌های بلند به سمت در ورودی براه افتادم. به محض باز کردن در دیدمش و خون توی رگ‌هام یخ بست. پس حدسم درست بود! اما چجوری نشونی محل کار منو پیدا کرده بود؟ تکیه داده بود به ماشین گرون قیمتش، سرش پایین بود و متوجه اومدن من نشد. عروسک رو پرت کردم جلوی پاش. سرش رو بلند کرد و با دیدنم فوری اومد جلو. - از اینجا برو...اینجا محل کارمه نمی‌خوام برام حرف و حدیث پیش بیاد. من به اینا گفتم شوهرم مرده، نگفتم به هوای یه زن ترگل ورگل دیگه من و دخترمو ول کرده. سینه به سینه‌ام ایستاد، خواستم در رو ببندم اما مانع شد. - آوا دختر منم هست، نمی‌تونی منو از دیدن پاره‌ی تنم محروم کنی. پوزخندی زدم و گفتم: - هه! پاره‌ی تن؟ دختر چهار ساله‌ات شناسنامه نداره، میدونی چرا؟ چون از وقتی چشم باز کرد بی‌بابا بوده. من با کلفتی توی خونه این و اون بزرگش کردم...جنابعالیم برگرد برو پیش همونی که بخاطرش ما رو ول کردی. - تند نرو پناه! پشیمونم، اشتباه کردم، می‌خوام گذشته رو جبران کنم...من و مینو همون سال اول از هم جدا شدیم. شهر و زیر رو کردم واسه پیدا کردنتون. توی چشم‌هاش خیره شدم، این مرد با وجود تمام بدی‌هاش هنوزم منو به زانو درمی‌آورد. اینبار اما کوتاه نیومدم، تموم جراتم رو جمع کردم و گفتم: - داغ آوا رو به دلت میذارم کاوه، شده باشه تموم عمر ازت فرار کنم اینکار رو می‌کنم تا... حرفم ناتموم موند، صدای شِلِپ آب و بعد هم جیغ کودکانه‌ای نطقم رو برید. - خاله پناه، خاله پناه....آوا افتاد توی استخر! نفسم توی سینه حبس شد، گیج شده بودم. کاوه منو کنار زد و سراسیمه سمت استخر دوید. خشکم زده بود، نگاهم مات جسم کوچیک دخترم بود که آروم آروم روی آب می‌اومد.... ادامه‌اش اینجا😭💔👇🏻👇🏻 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0 https://t.me/+3YpuVL8NVX05MzY0
Hammasini ko'rsatish...
👍 2