عشـوهِـگـر🔞
🚫کپی ممنوع⛔️ روزی سه پارت داریم بجز روزهای جمعه♥️
Ko'proq ko'rsatish8 531
Obunachilar
+2224 soatlar
+227 kunlar
+48230 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
برای خریدن رمان به آیدی زیر پیام بدید
❤️♥️
@atenaorrg
براتون بازم تخفیف گذاشتم🥹🤤💦
قیمت رمان قیمت اصلی:۶۰ بوده ولی تخفیف تا امشب 35 هست💦🤤❤️
Repost from N/a
🍑اینجا کانال زاپاس هستش هرموقع کانال اصلی فیلم ها فیلتر شد لینک جدید رو میتونید از اینجا پیدا کنید پس حتما اینجا عضو باشید و با دقت متن های زیر رو بخون 👇🇮🇷
https://t.me/+8SuSo1OE4eoyZmVk
فیلم ایرانی 🇮🇷 داخل این کانال 👆👆
فیلم خارجی داخل این کانال 👆👆
@filmee_365
@filmee_365
فیلم های سینمایی خارجی ممنوعه🔞👆👆
#part632
مستانه و رستا که به آشپزخونه میرسن،منیب میپرسه:
-چش بود؟
طرالن با ناراحتی میگه:
.
-معلومه بخاطر بیتوجهیهای طناز بود .
توجهای نمیکنم و بیخیال میگم:
-بیاین بشینین صبحانه حاضره.
منیب با اخم میگه:
-میخواین بزارین گریه کنه؟
آیهان:باید یاد بگیره نباید با مادرش قهر کنه!
شوکه به آیهان نگاه میکنم، حرفش درست بود اما امکانش
نداشت به خواست من فکر کنه..
❤🔥 17🔥 2
#part631
شما دیشب فیلم ترسناک دیدین منو خوابوندین؟
پوفی میکشم و بدون در نظر گرفتن سوالش با اخم رو به
منیب و سپهر میگم:
-بیاین بشینین براتون چایی بریزم..
بعداز تموم شدن حرفم نگاهم به رستا و مستانه میفته که
داشتن از پلهها میومدن پایین..
برمیگردم تا سماورو خاموش کنم که یه لحظه نگاهم به
کارن میخوره که با چشمای اشکی داشت به من نگاه
میکرد.وقتی میبینه زیر نظر دارمش، صدای هقهقش بلند
میشه و توجه همرو جلب میکنه.نگاهمو ازش میگیرم که
با حرکت ناگهانی از اپن میپره و میدوعه و به سمت طبقه
باال میره.
قلبم برای اون بغضش درد میگیره.اما نباید به سمتش
میرفتم.حداقل فعالً..
❤🔥 13
#part630
سپهر:چته کله سحر هی پیام میدی بیدار شین؟ریدی
برادر..
منیب:خروس بیمحل..
میعاد با حالت باحالی رو به کارن میگه:
-میبینی عمو؟!دیشب براشون فیلم ترسناک گذاشتم
زناشون از ترس تا صبح تو بغلشون بودن و کلی حال
کردن و خودم بی نصیب موندم؛حاال طلبکارم هستن.
آیهان با خنده،پس گردنیای به میعاد میزنه و میگه:
-دیوث،با همین کارات چشم و گوش بچهی منو باز
میکنی دیگه.دو روز دیگه فکر کنم بچه به دست بیاد
خونه..
میعاد میزنه زیر خنده و سرشو تکون میده که کارن با
بغض میگه:
❤🔥 12😍 2
Repost from N/a
🍑اینجا کانال زاپاس هستش هرموقع کانال اصلی فیلم ها فیلتر شد لینک جدید رو میتونید از اینجا پیدا کنید پس حتما اینجا عضو باشید و با دقت متن های زیر رو بخون 👇🇮🇷
https://t.me/+8SuSo1OE4eoyZmVk
فیلم ایرانی 🇮🇷 داخل این کانال 👆👆
فیلم خارجی 🇷🇺 داخل این کانال 👆👆
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید:
@atenaorrg
لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
#part629
بیخیال حرفاشون،به سمت طرالن که تازه متوجه شدم
روی صندلیِ میز ناهارخوری نشسته و سرش تو
گوشیشه،میرم:
-صبح بخیر خانم..البته شما که ما رو تحویل نمیگیری.
طرالن با اخم میگه:
-من گرسنمه خب!!
میخندم و به سمت سماور میرم و روشنش میکنم.از
یخچال پنیر و کره و مربای توت فرنگی در میارم و از هر
کدوم توی ظرف میریزم و رو میز میذارم.
نونی رو که دیشب خریده بودیم تو ماکرویو میذارم تا
گرم شه.
همون لحظه صدای سپهر و منیب میاد.
❤🔥 20🔥 3😎 1
#part628
نفس عمیقی میکشه و میگه:
-اول موهاتو ببند.
»آهان«ـی میگم و دوباره به سمت میز توالت میرم.به
سختی موهامو گیس میکنم که تا یکم باالتر از باسنم
میشه.
بعد با هم دیگه از اتاق خارج میشیم و به طبقهی پایین
میریم.
میعاد که داشت سفرهی صبحانه میچید،وقتی متوجهی ما
میشه،با خنده میگه:
-اوه اوه،آقا کارن واسه کی خودشو لوس کرده؟
کارن با زبون درازی میکنه:
-واسه بابام لوس کردم.
❤🔥 21
#part627
پوفِ کالفهای میکشه و با اخم میگه:
-دیشب اذیت شدی؟
نیم نگاهی به کارن میندازم و با شرم لبم رو به دندون
میگیرم:
-نـ..نه...
بعداز تموم شدن حرفم،از صندلی بلند میشم.
آیهان: پس بریم پایین صبحونه بخوریم،میعاد پیام داد که
بیدار شدن.
سرمو تکون میدم.به سمت در میرم که با صدای آیهان
متوقف میشم و به سمتش بر میگردم:
-کجا؟
با تعجب میگم:
-بریم پایین دیگه!
❤🔥 19