جاسوس 🕵⚜عیار سنج رمان های نیولایو⚜

خیلی دوست داشتم بین پایه خالم رو ببینم ببینم چه شکلیه..چجوریه؟ چی تو اون شلوار وامونده اش پنهون کرده که این کچل نمیذاره غذاش تموم شه و بعدش اون وامونده رو بماله؟! خالم یه زن با سینه های درشت بود که البته انقد بزرگ بودن نمیشد اسم سینه رو روش گذاشت اینجور وقتا باید بهشون میگفتن پستون! من ۱۶ سالم بود اما تا حالا نه دوست دختر داشتم و نه حتی یه تپل از نزدیک دیده بودم https://t.me/+Ly0YN5KEb7JiOTRk

🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ² ƙĥ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat

#جاسوس #پارت_۱۹ #فصل_۲ نیشخندی زدم و با کینه بهش خیره شدم. حالا که ردیاب ها رو پیدا کرده بودن دیگه امیدی به کمک نداشتیم. فقط باید خودمون راهی برای فرار پیدا میکردیم. با رفتن سرگرد ارین به بازوم چنگ زد و همون طورکه وحشت زده به اطراف نگاه می کرد گفت: -حالا چکار کنیم ؟ چجوری از اینجا بریم بیرون؟ من شنیدم هیچ راه فراری نداره کلافه به موهام چنگ زدم و خواستم بهش امیدواری بدم که یهو در باز شد و چند نفر داخل اومد. ۳ تا مامور گردن کلفت بودن با ۲ تا زندانی که هیچی تن شون نبود. کاملا لخت و با دستای بسته. مأمورا به طرف میز وسط اتاق هل شون دادن و یکی گفت: -دلتون واسه اینجا تنگ شده بود حرومزاده های اشغال؟ بهتون گفته بودم درست حرف نزنید برمی‌گردید همینجا مأمورا خیلی گنده و عضلانی به نظر میرسیدن. زندانیا هم به نظرم چهره های آشنایی داشتن. ولی هرچقدر فکر میکردم چیزی به ذهنم نمی‌رسید. وقتی روی میز خم شدن مأمورا به سرعت دست و پاهاشون رو به چهار طرف میز بستن و یکی ازمامورا که روی اتیکت لباسش سرهنگ شهاب فربد هک شده بود پشت سر زندانیا وایساد. ❌❌❌❌❌❌❌❌ #جاسوس #نویسنده_مهتاب.ر #فصل_۲ #پت_گربه #پت_سگ #گیدام فروردین ۴۰۳ 🔴قیمت :با احترام ۱۴ تومن 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴 https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72

دامنم رو دادم بالا و گفتم: عمو نیگا کن‌ چقد خیس شده، همه اش وقتی تو رو میبینم این طور میشه... عرق روی پیشونیش رو با پشت دست پاک کرد که دستش رو گرفتم و روی بهشتم گذاشتم: میشه چک کنی ببینی چرا هر وقت تو رو می بینم این طوری میشه؟ - می تونم خوبش کنم عمو جون اما ممکنه یکم درد داشته باشه. لب هام رو غنچه کردم و گفتم: اگه زود خوب میشه می تونم تحمل کنم. یهو زیپ شلوارش رو باز کرد و.... https://t.me/+_FEwbQcRCbhiOWI8

#part44 _ بیا معاینه ات کنم ببینم نازت خوب شده یا نه مطیعانه دراز کشید.لباس یه تیکه ای که پوشیده بود رو بالا دادم و شورتش رو  کشیدم پایین... با دیدن بهشتش تمییز و تازه شیو شده اش،  آب دهنم رو سخت قورت دادم و لای پاشو به آرومی باز کردم... چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و انگشتمو روی بهشتش کشیدم و این قدر این کارو تکرار کردم تا بالاخره وا داد و آه کشید...! آروم انگشتمو داخل فرستادم _ اگه یه کوچولو درد رو تحمل کنی قول می دم به تو هم خوش بگذره... روش خیمه زدم و ... https://t.me/+XSLcqoF2YwNmZTFk

🔮طلسم دفع بیماری 🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان💫² 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat

#ددی_مامی_دکتر_من #پارت_۶ #فصل_۲ اونقدر وحشت زده بودم که چیزی نمونده بود سکته کنم..یه قدم به عقب برداشتم اما بدبختانه دکتر شیبانی به عقب برگشت و منو دید. اما لبخند مهربونی زد و گفت: -نگران نباشید ...چیز خاصی نیست پولا پیدا شده فقط یه تفتیش کوچیک بود دکتر صبا دستم و گرفت و اونم با مهربونی گفت: -انگار صبح حواسم نبوده پول از کیفم افتاده در حالیکه آب دهنم رو قورت میدادم گفتم: -خ...خدا رو شکر دکتر صبا با همون لبخند دستم و یکم فشار داد و گفت: -چرا رنگ پریده عزیزم؟ انگار حالت خوب نیست -نه نه...چیزی نیست...فقط یکم... -یعنی چی که چیزی نیست؟ فشارت افتاده بدنت یخ کرده بیا اول به تو رسیدگی کنم آقای دکتر...جناب سروان با اجازه من برم به این پرستار خوشگل مون رسیدگی کنم دکتر شیبانی سری تکون داد و گفت: -مشکلی نیست الان آقایون میرن منم تا چند دقیقه دیگه میام ❌❌❌❌❌❌ 📌رمان : #ددی_مامی_دکتر_من 📌نویسنده : مهتاب.ر 📌فصل ۲ 📌ژانر: ددی مامی لیتل گرل 🔴قیمت :با احترام 12 تومن 🟥 عیار سنج رو از لینک زیر مطالعه کنید⬇️ https://t.me/ayarsanjniwlive/3434 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴 https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72 🔴

#جاسوس #پارت_۱۸ #فصل_۲ سرگرد ته سیگارش رو زیر پاش له کرد و از جاش بلند شد و گفت: -تربیت تون از فردا شروع میشه امروز خوب استراحت کنید فقط ممکنه یکم صدای شکنجه زندانیا اذیت تون کنه که اونم مهم نیست جلوتر اومد و از بالا بهمون نگاهی انداخت نگاهی که پر از قدرت و غرور بود. و بعد خم شد و دستش رو از لای میله ها رد کرد. موهای ارین رو نوازش کرد و گفت: -تو یه گربه کوچولوی ملوسی بی صبرانه منتظرم تربیتت تموم شه و بتونم توی بغلم نوازشت کنم با حرص دستش و پس زدم و غریدم: -بهش دست نزن والا دستت و قلم میکنم تو یه دیوونه روانی هستی خودت و به یه روان پزشک‌ نشون بده کمر صاف کرد و با همون ژستی که ترس به دل همه‌ مینداخت بهم خیره شد و گفت: -تربیت سگایی مثل تو هیجان زده م میکنه سخته تا فردا صبر کنم اما احتیاج دارید تا با موقعیت تون کنار بیاید ولی سعی کنید راه درست و انتخاب کنید اگه پسرای بدی باشید ممکنه بفرستم تون بند عمومی تا به همه سرویس بدید یا برید توالت عمومی... ❌❌❌❌❌❌❌❌ #جاسوس #نویسنده_مهتاب.ر #فصل_۲ #پت_گربه #پت_سگ #گیدام فروردین ۴۰۳ 🔴قیمت :با احترام ۱۴ تومن 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴 https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72