cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

ARت

آنجا که سخن باز می‌ماند،موسیقی آغاز می‌گردد.

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
220
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-27 kunlar
+2030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#film
Hammasini ko'rsatish...
1:49:09
Video unavailableShow in Telegram
🎥 فیلم « یک زندگی » 2023 💬 زیرنویس فارسی چسبیده 🎞 کیفیت 720P ✂️ بدون سانسور و حذفیات 🌐 لینک دانلود پرسرعت 🔻 https://shly.link/80BFw 🆔 @Two_FiLm
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
#instrumental_music
Hammasini ko'rsatish...
چگونه رگهام را نَدَرَم و نردبانی نسازم ازشان برای گریختن به طرفِ دیگر شب !؟ |آلخاندرا پیثارنیک|
Hammasini ko'rsatish...
باد مرخص است رنه شار در سینه‌کشِ تپه‌یِ ده مزرعه‌هایی‌ست که بوته‌هایِ گلِ ابریشم چند روزی آنجا می‌گذرانند. در فصلِ گُلچینی، دور از آنجا، گاه به دختری بسیار عطرآگین برمی‌خورید که دست‌هایش تمامِ روز با شاخه‌هایِ شکننده درگیر بوده است و مثلِ چراغی که هاله‌یِ روشنی از عطر داشته باشد، پشت به خورشیدِ در حالِ غروب، دور می‌شود. حرمت‌شکنی‌ست اگر سرِ حرف را با او باز کنید. در همان حال که گیوه‌هاتان علف را لگد می‌کند راه بدهید تا بگذرد. شاید بخت با شما یار باشد و بر لب‌های او پرهیبِ رطوبتِ شب را بشناسید. |خاکستر نا تمام|
Hammasini ko'rsatish...
وحشت‌زدگی حالم را خوب می‌کرد، دستِ آخر دلتنگی‌ام از بین می‌رفت؛ تنی نابسامان، فاصله‌هایی نه دیگر جان‌فرسا، گذر به دور از درد زمان. حالا همدردی‌ می‌توانست بدترین چیزی باشد که در کلامی یا نگاهی ابراز می‌شد. همدردها را یا پس می‌زدم یا دور می‌زدم. آخر نیاز داشتم حس کنم آنچه از سر می‌گذرانم فهم‌ناپذیر و ارتباط‌‌ناپذیر است. ازاین‌رو فقط وحشت معنی‌دار و واقعی به‌ نظر می‌رسید. کسی اگر درباره‌اش با من حرف می‌زد دلتنگی‌ام عود می‌کرد، همه‌چیز دوباره غیرواقعی می‌شد. از غم بال در آوردن
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
Hammasini ko'rsatish...