چالشِ ذهن، سخنان ناب
4 298
Obunachilar
-17224 soatlar
+3 0037 kunlar
+2 97530 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
بالاترین دادگاه شرافت انسان و
مهمترین قاضی وجدان اوست...
شبتان آرام
-----------------------------------
🌐 @yaass123
ديگر بر کاغذ ابريشمين اشعار موزون نمی نويسم
و آنها را در قاب زرين نمی گيرم
زيرا
ديرگاهی است نغمه های جانسوز خويش را
بر خاک بيابان می نويسم
تا با دست باد به هر سو پراکنده شود
ولی اگر باد خط مرا با خود ببرد
روح سخنم را که بوی عشق می دهد
جايی نتواند بُرد
روزی می رسد که دلداده ای از اين سرزمين بگذرد
و چون پا بر اين خاک نهد
سراپا بلرزد و به خويش بگويد
پيش از من در اينجا عاشقی به ياد معشوقه
ناله سر داده
شايد مجنون به هوای لیلی ناليده
يا فرهاد در اينجا سر در خاک برده است
هر که هست
از خاکش بوی عشق برميخيزد
و تربتش پيام وفا می دهد
تو نيز که بر بستر نرم آرميده ای
وقتي که سخن آتشينم را از زبان نسيم صبا می شنوی
سراپا مرتعش خواهی شد و به خود خواهی گفت:
يارم برای من پيام عشق فرستاده
تو هم ای باد صبا
پيام مهر مرا به او برسان.
"يوهان ولفگانگ گوته"
-----------------------------------
🌐 @yaass123
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیج هام را
– همچنان که فرو نشستن فواره ها
از ارتفاع گیج پیشانی ام می کاهد –
در حریق باز می کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی ها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که می خواست باران باشد –
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی ها
با کبوتران از شانه ی خود رم داده –
بیژن الهی
-----------------------------------
🌐 @yaass123
کاسه ی دنیا
لبریز از کافرانی ست
که نور را
و عشق را ...
در خود فرو می برند ...
اما تو نترس ...
جهان ما
پر از هلهله ی شعر خواهد شد ..
#لیلی
-----------------------------------
🌐 @yaass123
.
باید در خودت .. در گوشه ای از وجودت..
آدمی ساخته باشی ..که در روزهای سخت..
نیازی به پناه بردن به هیچکس و هیچ کجا نداشته باشد.../
#غثنان_کنفانی
-----------------------------------
🌐 @yaass123
شارل آزناوار
وقتی که هنوز بیست ساله بودم!
دیروز
که من هنوز بیست سالم بود
زمان را نوازش میکردم
و بازی میکردم با زندگی…
همانطور که عشقبازی میکنند
زندگی میکردم در شب
بدون شمردن روزهایم
که ناپدید میشدند در زمان
من آرزوهای زیادی داشتم
که تمامشان را رها کردم
من امیدها ساختم
که از دست رفتند
و من گم شدم بیآنکه بدانم کجا باید بروم
چشمانم آسمان را جستوجو میکرد
و دلم زمین را
دیروز که هنوز
من بیست سالم بود
زمان را تلف کردم
به خیال آنکه میتوان آن را متوقف کرد
و دوباره به دستش آورد
حتا میتوان از آن جلو زد
پس فقط دویدم
آنقدر که از نفس افتادم
بدون ریشهای در گذشته
بدون امیدی به آینده
من پیشتر از خودم بودم
در تمام حرفهایم
و ایدهی خود را داشتم
که میخواستم بهترینها را از تمامی دنیا با غروری عجولانه
دیروز که هنوز
من بیست سالم بود
اما زمان را از دست دادم
برای چیزهای بیهوده
که رهایم نکردند
بدون هیچ نشانی
مگر چینهایی در پیشانی
با رنگی از ترس و خستگی
چرا که عشقهایم مُردند
قبل از اینکه به وجود بیایند
چرا که دوستانم رفتند
قبل زا اینکه بازگردند
اشتباه از من بود
من خود را تنها کردم
من زندگی را هدر دادم
و سالهای جوانیام را
از خوبترینها و بدترینها
دور انداختم بهترینها را
من بستم لبخندم را
من منجمد کردم اشکهایم را
کجا هستند
اکنون
سالهای جوانیام؟
-----------------------------------
🌐 @yaass123
شارل آزناوار
وقتی که هنوز بیست ساله بودم!
-----------------------------------
🌐 @yaass123
گرفتم از کلاس زندگی بسیار درس اما
دقیقا از همان جا که نمی خواندم سوال آمد . . .
-----------------------------------
🌐 @yaass123
👍 1
آخرین شعرخوانی مهدی اخوان ثالث
سال ۱۳۶۹ لندن
آبها از آسیا افتاده است
دا ر ها برچیده ، خـونها شستهاند...
-----------------------------------
🌐 @yaass123