سایا نویس...💚

حق داشتم حوصله نداشته باشم... الان رسیدم خونه... :(

این برفی که همه جا باریده و اینجا نباریده و سرماش رسیده به ما... آره همینو میگم... من حوصله ندارم پاشم برم کلاس... :(

روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم... دلم هوای نجف کرده من چه چاره کنم... حیدر بنگر چه بارگاهی دارد... یا مولا دلم تنگ اومده... شیشه ی دلم زیر سنگ اومده... مرغ دل من چه خوش هوایی دارد... یا مولا دلم تنگ اومده... ایوان نجف...... :)

در کل ایوان نجف رو اون هایی که دیدن هم نمیتونند توصیف کنند... چه رسد به آن بیچاره ی ندیده... :)

عیدتون مبارک...♥️

دوستانم تعداد محدودی از چاپ اول سایه های ژوراسیک باقیمانده است.... تا بزودی بره برای چاپ دوم. اگر مایلید با امضا، کتاب را داشته باشید در قسمت کامنتها پیام بگذارید.

دیگه دلتنگی داره غلبه میکنه... :)

امسالم نشد برم اعتکاف... :(

توی همین هاگیر واگیر دلتنگی و روز پدر... پدر جان هم مسافرت اند... :(

ولی خیلی دوست دارم چشمامو ببندم بگیرم بخوابم با صدای چرخیدن کلیدت توی قفل در بیداربشم... :(