cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی

انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز ارتباط با گرداننده: https://t.me/anjadabiatshu صفحه‌ی اینستاگرام: instagram.com/adabiyat_shu

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
492
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-17 kunlar
+2130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

راه‌های ارتباط با نشریه‌ی کلکِ خیال (فصلنامه‌ی علمی‌دانشجوییِ انجمن‌علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز) تلگرام: https://t.me/+nndzrRFPo1Y3YThk ایتا: https://eitaa.com/joinchat/1363018524C4f7f1dbcea واتساپ: https://chat.whatsapp.com/G6ALXWDy7YuIb08BvRpBa2 اینستاگرام: nashrie_ kelke_khial1
Hammasini ko'rsatish...
👍 1💯 1
Repost from اطلسی
بر بوریای شُسته، سه (یادداشت‌هایی درباره‌ی دکتر جعفر مؤیّد شیرازی) نوشته‌ی اطلس اثنی‌عشری از آن‌چه دکتر جعفر مؤیّد شیرازی در دانشکده به ما آموختند، یا آن‌چه در سال‌های بعد در محضرشان آموختم، می‌نویسم. از آموزه‌ها و اندرزها، از هر چه بود. (این نقل‌ها به ترتیب زمان یا به ترتیب موضوع نیست، که مثل خود زندگی باشد. واقعیت و تداعی، گذشته و اکنون و...) ۱) یکی از نخستین درس‌هایی که در دوره‌ی دانشجویی از ایشان یاد گرفتم، این بود:" نگویید همه‌ی آدم‌ها یا هر فردی این خصلت را دارد یا ندارد. مثلا همه‌ی شیرازی‌ها چنین‌اند. حکم مطلق نباید صادر کرد. برخی چنین هستند. ممکن است برخی هم چنان باشد. همیشه بگویید: برخی افراد! این درس بسیار مهمی بود. بعدها که توفیق معلمی یافتم، من هم در کلاس عین همین سخنان را می‌گفتم. ۲) چند بار پیش آمد از استاد بخواهم دعایم کنند.گفتند: "من همیشه می‌گویم دعای خیر، عمل خود ماست. حافظ می‌گوید: نهاد نیک تو کامت بر آورد! یعنی اگر کار خوبی کردی به پشتوانه‌ی عمل صالح و کار خیر تو، نیت تو برآورده می‌شود. همه دعا می‌کنیم، ولی دعای خیر آدم، عمل نیک خود آن آدم هست که در همه حال با اوست." ۳) به دیدار استاد رفته بودیم. یکی از دوستان قدری نان محلی تحفه آورده بود. فروتنانه پیشکشی خود را روی زمین آشپزخانه گذاشت. دکتر موید دیدند و گفتند: "نان روی زمین؟! نان مقدس است. نان را باید بوسید. نان را باید بالا گذاشت. به نان باید حرمت گذاشت. در قدیم اگر تکه نانی در راه افتاده بود، بر می‌داشتند و می‌بوسیدند و بالای دیوار می‌گذاشتند. بابا جون! نان را که روی زمین نمی‌گذارند! ۴) یک شاخه گل اطلسی: دکتر موید هر وقت از پدرشان یاد می‌کنند، چشم‌شان نمناک می‌شود. مرحوم پدر بزرگوارشان به ایشان در خردسالی می‌گفتند: "پسرم یک شاخه گل اطلسی و نه بیش‌تر از باغچه جدا کن و در استکان بگذار روی میز کارم! " دکتر موید می‌گفتند: "همان یک گل کوچک برای پدرم همه‌ی گلزار و باغ عالم بود. و من هنوز از حس افتخار و شادی هدیه دادن آن یک تا شاخه‌ی اطلسی به پدر، بر خود می‌بالم! " ۵)زیر سایه‌ی پروردگارم هستم: دوست زرتشتی عزیزمان خانم کتایون نمیرانیان پدر خود را از دست داده بودند. با دکتر مؤید به پُرسه‌ی پدر ایشان (روانشاد افلاطون نمیرانیان) رفتیم. خانم طاهره موسوی و آقای سجاد رضایی هم با ما بودند. در باغ بزرگ آدریان زرتشتیان در خیابان زند شیراز قدم زدیم. یکم اسفندماه ۱۳۹۸ بود و برخی درخت‌ها شکوفه کرده بودند، یا جوانه زده بودند. دکتر موید به هر درختی که جوانه داشت، می‌گفتند :" تو هم تِنجِه زدی!" ( تنجه: در شیراز یعنی جوانه‌ی خیلی کوچک.) بعد مراسم آغاز شد و به سالن رفتیم. به آقایان یک کلاه سفید دادند که بر سر بگذارند. دکتر موید گفتند: "گذاشتن این کلاه بر سر، یادآوری این است که من زیر سایه‌ی پروردگار خویش هستم! دست خدا بر سر من است." و سخنانی فرمودند در این که حقیقت ادیان یکی است. ۶) به استاد تلفن کرده بودم. پرسیدند از حال دوستانت هم خبر داری؟ خبر نداشتم و گفتم که نه. مدتی است از دوستان بی‌خبر هستم.( هنوز گوشی هوشمند و گروه‌های مجازی نبودند.) گفتند: "دخترم! دوست هم یک سرمایه‌ی زندگی آدم است. تو وقت و عمر صرف دوستی کردی، اگر محب صادق بوده‌ای و صداقت و محبتی نشان دادی، دوستت را حفظ کن. نگه‌داشتن دوستان خیلی مهم است. یکی از دستاوردهای زندگی آدم، داشتن دوستان خوب است. دوست خوب را باید پیدا کرد و یاد کرد و دوست داشت و حفظ کرد! " اکنون هم هربار تلفن می کنم، می‌پرسند از دوستانت چه خبر؟ همه خوبند؟ ۷) جناب دکتر موید عزیز به خانه‌ی ما تشریف آورده بودند. مثل همیشه از محضرشان بهره‌ها بردیم. غروب که شد، گفتم: "استاد جان! لطفا تشریف بیاورید توی بالکن، بنشینیم و قدری هوای‌مان تازه شود." آمدند و تا چشم‌شان به گلدان‌ها افتاد، گفتند: "اطلسی قیچی باغبانی داری بابا جون؟" گفتم : "نه استاد جان می‌خواهيد چه کار کنید... و راضی نیستم و..." گفتند: "شما کار نداشته باش! " سرانجام یک قیچی به ایشان دادم و همان‌جا سر پا ایستادند، به پیرایش گلدان‌ها! فوری رفتم برای‌شان صندلی آوردم و گفتم: "استاد جان! حداقل بنشینید که خسته نشوید!" با مهربانی، آرام آرام و با دقت گلدان‌ها را پیراستند و از عشق‌شان به بوی برگ شمعدانی در کودکی گفتند و آن‌چنان جان ما و جان گیاهان ما را به لطف نواختند که به وصف در نیاید و در سخن نگنجد! ۸) چند ماه از شیوع کرونا می‌گذشت. من نگران دخترم بودم که درس و مدرسه‌اش چه می‌شود و این ماجرا او را ملول می‌کند و...یک روز با جناب استاد تلفنی حرف می‌زدم، از این نگرانی هم گفتم. گفتند: "فرصتی است برای یادگیری و کوشش و اصلا از همه مهم‌تر خودشناسی و خودکاوی! در هیاهوی رفت و آمد، آدم از خودش دور می‌شود. روزمرّگی و شتاب و دویدن، پرده بر دیدگان آدم می‌افکند!" http://t.me/AtlasiNameh
Hammasini ko'rsatish...
اطلسی

یادداشت‌های اطلس اثنی‌عشری درباره‌ی ادب‌ فارسی،‌ فرهنگ و زندگی

4👏 1
Repost from اطلسی
زندگی‌نامه‌ی دکتر جعفر مؤیّد شیرازی جعفر مؤيّد شيرازی در آخرین روز پاییز سال ۱۳۱۶ در شيراز به دنيا آمد. مادرش بتول نام داشت و پدرش شیخ عبدالغفار، مردی متشرّع بود. در واقع نخستین استاد ایشان، جناب شیخ عبدالغفار مؤید بودند، مردی ادیب و سخن‌شناس و شعر پژوه. باید اشاره کرد که خاندان مؤید از خویشاوندان خاندان نمازی و جناب علی اصغر حکمت و میرزا حسن فسایی (نویسنده کتاب فارسنامه ناصری) بودند. بسیاری از نخستین زنان و مردان تحصيل‌کرده‌ی شیراز و معلمان این دیار از خاندان مؤید بودند. پدر بزرگوار ایشان در سراسر زندگی همواره در طلب دانش بودند، چنان‌که در سال‌های کودکی و نوجوانی جعفر، به آموختن طب روی آورده بودند. بنابراین جعفر در خانواده‌ای اهل علم و دوستدار ادبیات فارسی رشد کرد. او در مدرسه‌ی نمازی شیراز درس خواند.‌ پس از پايان تحصيل در دوره‌ی متوسطه، به دانشکده‌ی ادبيات دانشگاه تهران رفت. در سال ۱۳۴۳ لیسانس گرفت، و در سال ۱۳۴۷ دوره‌ی دکتری زبان و ادبیات عربی را با درجه‌ی بسیار خوب (بالاترین درجه در دانشگاه تهران) با موفقیت گذراند. در دوران تحصيل دانشگاهی و پس از آن به فيض مؤانست و بهره‌وری از محضر استادانی چون علامه سيدمحمد فرزان، بديع الزمان فروزانفر، علامه عبدالحميد بديع الزّمانی و... رسید. ایشان از نوجوانی شعر سرود و در جوانی سروده‌های ایشان در نشریات معتبر چون مجله‌ی سخن، چاپ و منتشر می‌شد. فن بیان و شیوه‌ی سخن گفتن بلیغ را از کودکی در محضر پدر آموخت، و توانست از همان اوان جوانی، در سخنوری چیره‌دست باشند. دکتر جعفر مؤیّد شیرازی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ در دانشگاه اهواز به تدریس پرداخت. سپس با انتقال به شیراز، از سال ۱۳۴۸ تا مهرماه سال ۱۳۷۵ در دانشگاه شیراز، استاد ادبیات فارسی و عربی بود. دكتر مؤيد شيرازی به قصد مطالعه و پژوهش در زمينه‌ی ادبيات و نیز علوم سياسی، چندین‌بار به خارج از کشور سفر کرد. تحقيق و مطالعه در دانشگاه‌های تگزاس و بركلی در آمريكا و هم‌چنين دانشگاه‌های قاهره و بيروت از جمله‌ آن سفرهاست. از آثار ایشان می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: - شناختی تازه از سعدی که در دوره دوم كتاب سال جمهوری اسلامی ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان كتاب سال برگزيده شد. - بياييد فارسی صحبت كنيم ( کتاب دو جلدی) به زبان انگليسی. به این کتاب در سال ۱۳۵۵ در جایگاه بهترین کتاب برنامه‌ی آموزش زبان فارسی، جایزه می‌دهند. ( این‌که از سوی چه سازمانی و چه جایزه‌ای، نمی‌دانم.) گویا همین کتاب آموزش زبان فارسی در دانشگاه‌های هاروارد و کمبریج، به عنوان کتاب درسی دانشگاهی معرفی می‌شود. این دو جلد بعدها از سوی انتشارات دانشگاه شیراز چاپ و منتشر شد. - شعرهای عربی سعدی شيرازی (اشعار العربية) - شعر فارسی از مشروطيت تا امروز (همراه با نقد) - مجموعه شعرهای خاقانی - ترجمه‌ی پیامبر و باغ پیامبر نوشته‌ی جبران خلیل جبران - ترجمه‌ی المواکب و الموزون‌ها، نوشته‌ی جبران خلیل جبران - ترجمه‌ی مناجات‌نامه‌ی حضرت علی(ع) به قلم دکتر جعفر مؤید شیرازی، با خط محمد سلحشور - کتاب تاریخ شیراز نوشته‌ی حسن خوب‌نظر، به همت دکتر جعفر مؤیّد شیرازی چاپ و منتشر شد. ایشان یادداشت‌هایی از فرهنگ، اصطلاحات، زندگی توده‌ی مردم شیراز و هر آن‌چه مربوط به شیراز وجود دارد، فراهم کرده و در طی این سال‌ها همواره به مقدار آن می‌افزودند. بر بیش‌تر کتاب‌ها و نشریاتی که به دست‌شان رسیده، حاشیه نوشته‌اند. مقاله‌ها و کاغذهایی که همواره در حال پردازش آن‌ها بوده، و اغلب چیزی از آن برای ما شاگردان گفته‌اند؛ بخشی از زندگی ایشان است. همه‌ی ما شاگردان می‌دانیم که استاد نوشته‌های بسیاری دارند. و آن‌چه گفتیم مُشتی نمونه‌ی خروار است. باشد که هر آن‌چه نوشتند، جمع آید و چاپ و منتشر شود. http://t.me/AtlasiNameh
Hammasini ko'rsatish...
اطلسی

یادداشت‌های اطلس اثنی‌عشری درباره‌ی ادب‌ فارسی،‌ فرهنگ و زندگی

3
Repost from اطلسی
دو: بر بوریای شسته تابستان بود. آدینه‌روز و می‌گداخت بام‌های گِلین کوفه در آفتاب تموز و پناه می‌جستند کبوتران مغموم در بال‌های سکون و می‌گریختند سوسمارهای تشنه در بُن دیوارهای فلاکت و می‌گذشتند، چهره های آفتاب‌سوخته از کوچه‌های غبار و می‌رفت زن در گام‌های تصمیم و می‌رقصید بر ساق‌های زیتونش خلخال‌های برنجین و می‌ایستاد گهگاه و می‌کشید دستان خویش بر شکم و می‌خندید. در سیاهی چشمانش برقی مرموز. اینک سرای امام با درهای گشاده و بر درگاه آن قنبر. و آرام می‌گیرند خلخال‌های برنجین بر ساق‌های زیتونی و به درون می‌رود زن در گام‌های تصمیم و پاسخ می‌گوید به سلام قنبر بر درگاه. و می‌ایستد دربر کران سرای بی‌شکیب. و می‌لرزد نگاهش بر در و دیوارهای فروتن و می‌کاود صحنه را با چشمان جستجو. اکنون در فراسوی سرای امام با یاران بر بوریای شسته. و بر فراز ایشان سایه‌بانی سبز از شاخه‌های نخل. و به پیش می‌خرامد زن در گام‌های تصمیم. و فرا می‌روند یاران از گرد امام. و آرام می‌گیرد گام‌های زن بر کران بوریای شسته و می‌تابد سیمایی شکوهمند در چشمان زن. و سلام می‌گوید زن. و پاسخ می‌گوید امام و دوخته می‌شود چشمان سیاه زن بر بوریای شسته. امام: ای بنده خداوند اگر به دادخواهی آمده‌ای، گوش‌های علی تشنه دادخواهی تو است. زن:آری ای امیرمومنان به دادخواهی آمده‌ام. داد من از من بستان، مرا تطهیر فرما که عذاب این جهان از شکنجه‌های جاوید آخرت هموارتر است. امام: تطهیر از چه ای بندی خداوند؟ زن: تطهیر از گناه، نابکاری کرده‌ام و به نبهره کودکی آبستنم. امام: آیا در هنگام گناه شوهر داشتی : زن : آری ای امیرمومنان داشتم. امام: و به هنگام گناه کامروا بودی از شوی به صبح و شام ؟ زن : آری بودم. امام : اکنون ای بنده‌ی خداوند برو و به دنیا آر کودکت را و آن‌گاه اگر تطهیر خواهی بازگرد. و چون باز نگردی تو را طلب نکنیم . و می‌خرامد زن در گام‌های اندوه به سوی درگاه و چشمان سیاهش در اشک و دیدگان امام بر آسمان. و می شنوند یاران زمزمه وی: پروردگار را بر علی ببخشای. پروردگارا، اکنون یک اقرار. و اینک هفت ماه بعد، ماه ایار. و باز آرام می‌گیرند گام‌های زن بر کرانه بوریای شسته و می‌تابد سیمایی شکوهمند در چشمان زن. و سلام می‌گوید زن. و پاسخ می‌گوید امام . زن: ای امیر مومنان کودکم را به دنیا آوردم. کودکی است به شادابی شکوفه‌های خرما. اکنون مرا تطهیر فرما که عذاب این جهان از شکنجه‌های جاوید آخرت هموارتر است. امام: تطهیر از چه ای بنده‌ی خداوند؟ زن: تطهیر از گناه نابکاری کرده‌ام و نبهر کودکی زاده‌ام . امام : آیا به هنگام گناه شوهر داشتی؟ زن : آری ای امیرمومنان داشتم. امام: و به هنگام گناه کامروا بودی از شوی به صبح و شام ؟ زن : بودم. امام : اکنون ای زن برو شیر ده کودکت را دو سال تمام هم بدان گونه که خدایت فرموده است. و آن‌گاه اگر تطهیر خواهی بازگرد. و چون بازنگردی تو را طلب نکنیم. می‌خرامد زن در گام‌های اندوه به سوی درگاه و چشمان سیاهش در اشک. و دیدگان امام بر آسمان و لبهای روزه‌دارش در نجوا : پروردگارا بر علی ببخشای . پروردگارا اکنون دو اقرار . و اینک دو سال بعد و باز آرام می‌گیرد گام‌های ادب بر کرانه بوریای شسته و می‌تابد سیمای شکوهمند در چشمان زن و سلام می‌گوید زن و پاسخ می‌گوید امام را زن: ای امیر مؤمنان! دو سال تمام کودکم را شیر دادم هم بدان گونه که خدایم فرموده است. کودکی است به شادابی آهوان شیرمست. اکنون مرا تطهیر فرما که عذاب این جهان از شکنجه‌های آخرت هموارتر است . امام: تطهیر از چه ای بندی خداوند ؟ زن: تطهیر از گناه نابکاری کرده ام و نبهره کودکی زاده‌ام. امام: آیا به هنگام گناه شوهر داشتی؟ زن : آری ای امیرمومنان شوهر داشتم. امام: و به هنگام گناه کامروا بودی از شوی به صبح و شام ؟ زن : آری بودم. امام: اکنون ای زن برو بپرور کودکت را هم بدان گونه که خدایت فرموده است. تا بالا گیرد و توان یابد بر خوردن و آشامیدن و فرو نیفتد از بام سرای و سرنگون نشود در چاه و آن‌گاه اگر تطهیر خواهی بازگرد و چون باز نگردی تو را طلب نکنیم. و می‌خرامد زن در گام‌های اندوه به سوی درگاه و چشمان سیاهش در اشک.‌ و دیدگان امام بر آسمان و می‌شنوند یاران از لب‌های روزه‌دارش زمزمه نجوا: پروردگار را بر علی ببخشای پروردگارا اکنون سه اقرار. و می‌رود زن از سرای امام در گام‌های درد. و می‌گرید در چشمان سیاهش... (برای بوبی خانم خودم (شکوفه مؤید، دختر برادر جعفر مؤیّدشیرازی) تا بخواند با خانم‌های هوشمند و بیداردلی که دوستدار آگاهی و بیدارجانی هستند.) صفحه ۲ http://t.me/AtlasiNameh
Hammasini ko'rsatish...
اطلسی

یادداشت‌های اطلس اثنی‌عشری درباره‌ی ادب‌ فارسی،‌ فرهنگ و زندگی

4
Repost from اطلسی
دو روی یک سکه نوشته‌ی دکتر جعفر مؤیّدشیرازی می‌گفت: هر سکه دو روی دارد. گفتم: سکه‌ی حقیقت هم؟ گفت: آنک جان آگاه! گفتم: جان آگاه ؟ گفت: "جان آگاه، نشئه‌ای است رها در خویش و گریزان از آوند که کرشمه‌کارانه و در احتشامی خاموش، نفس آفریننده را از ازلیت رازآگین تا روشنایی ابدیت پرواز می‌دهد. جانِ جان است، پدرام و پی‌گیر...و خون آفرینش است تازه و تیزتاز. پرواز است دربال، نغمه‌ است در منقار، تسلیم است در خاک، تکاپوست در باد، شکوه است در سپیده و حشمت است در شب، خود است و همه، هست است، و هستی همزاد سرنوشت است و هم‌خوان تاریخ چاره است. چاره است عیسی است، علی است و... یک: بر خاک‌های خنک گرگ و میش بود و می‌شُست‌ جاده‌های بشارت را ماهتاب نیسان. و خنک می‌وزید نسیم دریای جلیل بر شانه‌های کوه زیتون و‌ می‌آمد فرزند باکره از بلندای کوه، رها در نسیم، و در گام‌هایش برکت تاکستان‌ها و در نگاهش بوی زنبق‌های عشق و در پیشانی‌اش حشمت داوود. یوحنا: سرانجام شکفت طراوت اندام باریک و موهای تافته‌اش در درگاه معبد و شتافتیم به سویش ما که بیتوته کرده بودیم، شب‌ را بر پلکان هیکل. و از ما پیشی گرفت یهودا در تک و چون به او رسید، چنان نماز برد که شنیدیم آوای زانوانش را بر سنگفرش معبد و دیدیم او را که گذشت از کنار یهودا با نگاهی سرد و ما ستودیم پدر را که ملکوتش در آسمان است . و او برکت داد همگان را و چون به پتروس رسید که از دنبال می‌آمد، هر دو دست بر شانه‌ی او نهاد. آن دو نگاه کردند در روی یکدیگر و ما دیدیم هفت دریا را به تلاطم در میان چشم‌شان و خرامید از پیشگاه هیکل تا زاویه خاک‌نشینان. پتروس با وی و ما از دنبال.‌ و نشستیم گرداگردش بر خاک‌های خنک و او در خویش و ما در وی. و می‌کشید انگشتانش، خطوطی مرموز بر خاک‌های خنک و ناگهان غوغای فریسیان بر درگاه و بر لب‌هایش آیات تورات و در مشت‌های‌شان سنگ‌ها و در میان ایشان زنی هراسان.‌ و گونه‌هایش از خون و خراش می‌کشیدند شلال گیسوانش را در چنگ‌های نفرت. و پیمودند صحن معبد را به سوی ما، و آشفتند خاک‌های خنک را با گام‌های خشم و او هم‌چنان در خویش. و ما در وی.‌ و می‌کشید انگشتانش خطوطی مرموز بر خاک‌های خنک و خواندیم ما در خطوط مرموز کلام آتشین یحیی را هان ای افعی‌زادگان: که اعلام کرد شما را که بگریزید از غضب آینده ؟ و اینک رئیس فریسیان : هان، ای فرزند باکره، که می‌خوانندت معلم و می‌خرامی در گام‌های مهر و می‌خوانند چشمانت سرودهای بشارت از مرغزارهای خرم ملکوت، شنیده‌ایم و شنیده‌ایم کلامت را در پای کوه زیتون که گمان نبرید آمده‌ام تا تورات و صحف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم. اکنون چه می‌گویی در این زن که یافتیم او را در حال گناه با مردی بیگانه و می‌دانیم قانون شریعت را در وی و آوردیم سنگ‌های تیز سنگسار را با دست‌های ایمان، و می‌تراود زلال کلام از میان لب‌های فرزند باکره و در کلامش برکت تاکستان‌ها و در نگاهش رایحه‌ی زنبق‌های عشق و در پیشانی‌اش حشمت داوود : می‌گویم سنگسار کنید این زن را به قانون شریعت و بزند سنگ اول را آن کس که خود گناه نکرده و باز می‌نویسد انگشتانش خطوطی مرموز بر خاک‌های خنک. و اینک پیچش تن‌های قساوت در تازیانه‌های وجدان...افتادن سنگ‌های نفرت از دست‌های ریا. و گریز فریسیان در گام‌های شرم، و سیمای زن در بهت و چشمان براقش بر بال‌های اشتیاق تا چهره فرزند باکره و باز می‌تراود. او : چه شد ای زن! آیا مدعیان حکمی برتو نراندند؟ زن: نه ای آقا حکمی نراندند. او : و من نیز حکمی برتو نرانم ، برو و پاک شو که مرغزارهای خرم ملکوت در انتظار توست و اکنون خُرامِ زن در نسیم بشارت، و شلال گیسوانش در باد و چشمان براقش در اشک و خطوط مرموز بر خاک‌های خنک و کلام آتشین یحیی در خطوط مرموز و نسیم دریای جلیل بر شانه‌های هیکل . (رجوع شود به انجیل متی آیه ۳ تا ۸ و ۵ تا ۱۷ ، انجیل یوحنا ۸ تا ۱۲ و وسائل الشیعه جلد ۱۸ صفحه ۲۴۱) صفحه ۱ http://t.me/AtlasiNameh
Hammasini ko'rsatish...
اطلسی

یادداشت‌های اطلس اثنی‌عشری درباره‌ی ادب‌ فارسی،‌ فرهنگ و زندگی

6👍 1
✅ بزم دیدار ✅ 🌀همایپش دیدار دانشجویان ورودی سال ۱۳۷۰ با استادان خود در هفتادمین سال تاسیس بخش زبان و ادبیات فارسی. شیراز 🔰با سخنرانی : ● دکتر محمد یوسف نیری ● دکتر محمد حسین کرمی و ● دکتر کاووس حسنلی. 🔰با حضور استادان فرهیخته زبان وادبیات فارسی شیراز • دکتر فرزانه جعفرمؤید شیرازی • دکتر نجف جوکار • دکتر اکبر صیادکوه • دکتر زرین تاج واردی • دکتر زهرا ریاحی زمین • دکتر خیرالله محمودی 🔰و نقش آفرینی: □دکتر عبدالغفور جهاندیده □ دکتر سلمان یوسفی □ دکتر کاظم رحیم نژاد □ دکتر رضوان رحیمی و □ استاد مسلم فلاح 🎤با اجرای: صابری گل واژه و 🪕هنرنمایی: گروه موسیقی سنتی دلکش و حضور گرم ودل انگیز : اهالی کوچه سار فرهنگ و اندیشه. 🗓زمان: پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۹ الی ۱۲ 🏢مکان: چهار راه حافظیه،کتابخانه ملی و مرکز اسناد رسمی جنوب کشور
Hammasini ko'rsatish...
1