محکوم به نوشتن...
چرا دوباره تصمیم گرفتم، مستمر بنویسم؟
از ده سالگی که فهمیدم چطور حروف رو به کلمه، کلمات رو به جمله و جملات رو به مطالب دارای مفهوم تبدیل کنم، از وقتی اولین انشاء رو نوشتم، همیشه مشغول «
نوشتن» بودم.
چند تا سالنامه برای دوره نوجوانی (سالهای ۸۰ تا ۸۴) دارم که صفحات زیادیش رو سیاه کردم و خاطرات روزانه نوشتم. که امیدوارم بتونم بخشهای قابل انتشارش رو دیجیتالی منتشر کنم.
بزرگتر که شدم، خوندن روزنامههای اصلاحطلب و گسترش وبلاگنویسی باعث شد از ۱۶ سالگی (سال ۸۴) وبلاگ پشت وبلاگ بسازم و تا سال ۸۸، «
رسمی نوشتن» رو تجربه کردم.
حضور معجزه هزاره سوم فرصتی بود برای سیاسینویسی؛ هنوز کمی از آزادیهای مدنیِ یادگار دوم خرداد باقی مونده بود و اجازه طنزنویسی میداد. طنز سیاسی در اوج خودش بود. (انصافاً محمود و کابینهش سوژهی خوبی برای طنزنویسی بودن) وارد اجتماع طنزنویسان شدم. بعد، تجربهی نوشتن در نشریات دانشجویی، قلمم رو پختهتر کرد.
اما هشتاد و هشت، مثل یک صاعقه خورد وسط زندگیمون. اوضاع مملکت باعث شد قید نوشتن پرریسک و غیررسمی در وبلاگ رو بزنم. به مرور وارد مطبوعات شدم و خودم رو مجبور کردم در چارچوب نظارت و قوانین سختگیرانه بنویسم. بعدش ورود به تلویزیون و نظارت بیشتر و محافظهکاری بیشتر...
از اوایل دهه نود، شبکههای اجتماعی جایگزین وبلاگ شدن؛ من هم مسیر شغلیم طوری پیش رفت که روزنامهنگاری کمرنگتر و کمرنگتر شد. جسته گریخته وبلاگ نوشتم، اما نشد. چند دوره مستمر و جدی در اینستاگرام نوشتم، اما نشد.
متأسفانه وبلاگ خونده نمیشد. اینستاگرام جای حرفهای مستمر و جدی نبود. توییتر فقط به درد روزمره نویسی میخورد.
کانال تلگرام رو هم اختصاص داده بودم به
معرفی مسابقات داستان نویسی. این سالها، در اوج پراکنده نویسی بودم. در عین حضور در تمام شبکههای اجتماعی، حس بیرسانه بودن میکردم.
و حالا دوباره بازگشت به
تلگرام. تلاش میکنم اینجا در تلگرامِ عصر جدیدِ پسا شهریور ۱۴۰۱، هر چه در این سالها یاد گرفتم رو به کار ببندم، چیزی بنویسم و طوری بنویسم که دردی از درد مردم دوا کنه. تا جلوی تخریب بیشتر روح و روانمون رو بگیرم. و تا اونجا که میشه از شیطنتهای رسانهای، بنویسم. که به نظر من، نیاز مهمِ این روزهای جامعه، «سواد رسانهای»ه
امیدوارم تجربه موفقی از آب دربیاد...
🗞
@Dorbargardoun