cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

مجردان انقلا✌بی

ارسال پیام به مدیرکانال👇 @mojaradan_bot کانال سیاسی #تا_نابودی_اسرائیل 👇 @siasi_mojaradan #تبلیغات_مجردان درکانال 👇 @mojaradan_bot

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
5 294
Obunachilar
-10924 soatlar
+7587 kunlar
+1 84130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

00:16
Video unavailableShow in Telegram
Photo unavailableShow in Telegram
برای سلامتی رئیس جمهور آیت الله رئیسی و همه خادمان نظام مقدس جمهوری اسلامی دست به دعا برداریم... 🤲امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
Hammasini ko'rsatish...
رمان سجاده صبر💗قسمت109 سهیل که احساس خاصی داشت، احساس کرد قلبش از حرکت ایستاد، سریع پلک زد تا اشکهای چشمش نیومده خشک بشن، دلش نمی خواست جلوی فاطمه گریه کنه ... برای اینکه بحث رو عوض کنه رو کرد به فاطمه و گفت: -از این که تنهاتون بذارم ناراحت نمیشی؟ فاطمه با خنده و شیطنت گفت: + چرا، راست میگی ما رو هم با خودت ببر سهیل با ناراحتی گفت: -اگه میشد که میبردمتون، تو که فعلا نمی تونی درست حسابی راه بری، چه برسه به این سفر؟! علی رو هم که نمی تونیم ببریم ... فاطمه با خنده گفت: + شوخی کردم بابا، برو به سلامت ، امام حسین اگه بخواد مارم میطلبه، فعلا واسه شما دعوتنامه اومده، مدیونی اگه منو دعا نکنی ها سهیل دستش رو به نشانه فکر زیر چونش گذاشت و گفت: -مثلا چی دعا کنم واست؟ فاطمه بدون فکر فورا گفت: + دعا کن خدا بالاخره قسمتم کنه و لاغر بشم سهیل که خندش گرفته بود گفت: -باز شروع شد... بابا تو همین جوری تپل هم خوبی... بعد هم صورت فاطمه که در حال خندیدن بود رو عاشقانه بوسید ... * وقت رفتن بود و کوله بار سفر آماده، سهیل و فاطمه بی تاب بودند، هم بی تاب دوری از هم، هم بی تاب کربلایی که سهیل آماده و فاطمه حسرت به دل زیارتش بودند ... نگاههاشون به هم بود و دستهاشون توی دستهای هم ... +سهیل -جان سهیل فاطمه اجازه داد اشکهاش مهمون گونه هاش بشن ... از اشک ریختن جلوی سهیل خجالت نمیکشید ... لبهاش رو باز کرد ... -خوش به حالت ... منتظرتم که دست پر برگردی ... سهیل که چشم در چشم همسرش بود لبخندی زد و سری به تایید تکون داد... انگار دل کندن سخت بود، آروم دستش رو بالا آورد و روی گونه فاطمه کشید ... -فاطمه فاطمه لبخندی زد و گفت: +جان فاطمه -به خاطر همه چیز ازت ممنونم فاطمه خندید ... سهیل عاشقانه به خنده فاطمه نگاه کرد و گفت: -این زندگی، این آرامش، این خوشبختی ... چند لحظه مکث کرد و ادامه داد: - این سفر ... این احساس ... همش خواست خدا بود، که بدون صبر تو محقق نمیشد... فاطمه چند لحظه ای سکوت کرد و گفت: +و این صبر بدون عشقت به من و زندگیمون محقق نمیشد ... سهیل به صورت خیس فاطمه نگاه کرد، اینجا دیگه حرفی برای گفتن نبود، فقط یک چیز میخواست ... لبهاش رو روی لبهای فاطمه گذاشت و عاشقانه همدیگر را بوسیدند ... * سهیل سوار ماشین شد و حرکت کرد ... و فاطمه از همون لحظه به سهیل حسرت می خود که کاش جای اون بود و الان توی مسیر زیارت پسر فاطمه(س) ...                           @mojaradan      
Hammasini ko'rsatish...
💗رمان سجاده صبر💗 قسمت110 بیست سال بعد ... + کاش باهامون می اومدی سهیل سهیل لبخند تلخی زد و گفت: - کربلا رفتن لیاقت می خواد خانم ... ما رو که راه نمیدن علی که مشغول جا به جا کردن چمدونها بود، در کاپوت ماشین رو باز کرد و گفت: حالا مامان هیچی ... شما که خیلی زودتر از ماها رفتین کربلا و ما تازه داره قسمتمون میشه، پس لیاقتش رو زودتر از ما داشتین سهیل به پسر رشیدش نگاه تحسین برانگیزی کرد و گفت: -من برای خودم نرفتم، رفتم نائب الزیاره کس دیگه ای بشم که اون لیاقتش رو داشت ... میبینی که ۲۰ ساله هر سال دارم از خدا میخوام یک بار دیگه قسمتم کنه برم و از طرف خودم آقا رو زیارت کنم، اما نمیشه، حالام که شما سه تا بی معرفت دارین میرین و من بازم جا موندم ... ریحانه که چادرش رو مرتب میکرد فورا پرید بغل باباش و بوسیدتش و گفت: +الهی فداتون بشم بابا، اینجوری نگین دیگه ... دلمون میگیره سهیل صورت دختر زیباش رو بوسید و گفت: -نه بابا جون، شوخی کردم، شماها با خیال راحت برید به سلامت ... برای منم دعا کنید ریحانه دوباره پدرش رو بوسید و سوار ماشین شد، علی هم سوار شد و دنده عقب گرفت تا از پارکینگ بره بیرون، فاطمه نگاه آرومش رو به سهیل دوخته بود، سهیل که چشمش به چشمهای فاطمه گره خورده بود گفت: -اینجوری نگام نکن فاطمه ... دلتنگیم از همین الان شروع میشه +دوست دارم به اندازه این یک هفته ای که نیستیم نگات کنم ... سهیل دستهای فاطمه رو توی دستاش گرفت و گفت: فاطمه، گل شمعدونی زندگی من ... دیدی این بارم کربلایی شدی و من باز هم جا موندم؟ ... دیدی باز هم طلبیده شدی و من موندم و ....گرچه خودم دلیلش رو میدونم ... سهیل اشک میریخت و فاطمه با لبخند موهای سهیل رو نوازش داد و گفت: +یار مرا، غار مرا، عشق جگر خوار مرا ...  -میبینم که یار و غارت شده حسین فاطمه(س) ! ... بعد هم دو دستش رو دو طرف صورت سهیل قرار داد و صورتش رو نگه داشت و گفت: + میدونی فرق من و تو چیه؟ ... من مثل اون آدمیم که تا تشنم شد خدا بهم یه استکان آب داد، سیراب نشدم فقط عطشم از بین رفت ... اما تو  مثل اون آدمی هستی که تشنش شد و خدا بهش آب نداد، تشنگی بی تابش کرد و خدا بهش آب نداد، از تشنگی له له زد و باز هم خدا بهش آب نداد ... از تشنگی آب رو از یاد برد و خالق آب رو صدا زد و ... بعدش رو هم که خودت میدونی... سیراب شد ...  سهیل منظور فاطمه رو خوب فهمید، اشکهاش رو پاک کرد و پیشونی همسرش رو بوسید ... *** توی فرودگاه بودند، سهیل با ریحانه و علی خداحافظی کرد و سخت در آغوششون گرفت ... بعد هم نوبت به یارش رسید، یار دوست داشتنیش، عاشقانه در آغوشش گرفت و بوسیدتش و ... فاطمه، ریحانه و علی از پله ها بالا رفتند ... سوار هواپیما شدند ... و پرواز کردند به سوی کربلا ... و سهیل ماند و ۲۰ سال حسرت برای گرفتن اجازه ورود به کربلا ... و تشنگی دیدار یار ... با خودش زمزمه کرد:  دود این شهر مرا از نفس انداخته است به هوای حرم کرب و بلا محتاجم...                                                     💠پایان💠                        @mojaradan                🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
Hammasini ko'rsatish...
00:11
Video unavailableShow in Telegram
#یک_مشهدی_در_تمام_حال _شاد _صفا_میکته
Hammasini ko'rsatish...
00:30
Video unavailableShow in Telegram
زندگی ساز دل است تو نوازنده این سازی و بس…! تو اگر شاد زنی شاد شوی گر چه باشی چون قناری در قفس ... ‌
Hammasini ko'rsatish...
00:16
Video unavailableShow in Telegram
بیا خاص باشیم بیا وسط یک جمع دوستانه چشم ها را گرد کنیم من ابروی راستم را که بالا انداختم تو چشمهایت را کمی غمگین کنی! و هیچ کس نداند که من پرسیده ام دورت بگردم؟؟ ‌
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
🔸درک تفاوت ها 🟰 بهبود رابطه در زندگی زناشویی🔸 🔻بیشتر مردان نمی دانند که حرف زدن و درد دل کردن برای بالا بردن سطوح اکسی توسین، در مقابله با استرس، به زن کمک می کند. 🔻بدون درک این کشش زیستی، مرد به اشتباه، گمان می کند که زن از او راه حل می خواهد! پس حرف زن را قطع می کند تا راه حل هایش را بگوید... 🔻مرد این کار را می کند چون حل کردن مساله یکی از روش‌های او برای بهبود حال خودش به هنگام فشارها و ناراحتی هاست. او می پندارد که این کار به زن کمک می کند. 🔻حل مساله سطوح تستوسترون مرد را بالا می برد ولی چندان تاثیری بر اکسی توسین زن ندارد.
Hammasini ko'rsatish...
01:10
Video unavailableShow in Telegram
🎞 عوامل مؤثر در انتخاب همسر ✅ اگر من خوب انتخاب کردم و خوب زندگی کردم، این زندگی خاصیتش عشق زا و عشق افزاست... ⁉️خانم ها چطور میتونن برا همسرشون جذاب باشن؟! 🎙 استاد حجت الاسلام عباسی ولدی برنامه بدون توقف
Hammasini ko'rsatish...