اندیشه
«اگر همهٔ ما یکسان بیاندیشیم، در واقع نمیاندیشیم.» - والتر لیپمن
Ko'proq ko'rsatish29 222
Obunachilar
-324 soatlar
-427 kunlar
-13830 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
شبی از شبهای بسیار سرد زمستان، «مراد اورنگ» داستانی از داستانهای شاهنامه را برای «رضاشاه» میخواند:
«شبی که قرار بود بعد از شکست ایران و داریوش سوم توسط اسکندر، روشنک دختر داریوش سوم به نزد اسکندر برود. اسکندر اصرار داشت که مردم پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همهٔ شهرها لباس ماتم بر تن داشتند. مردم، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و حکیم فردوسی طی یک بیت شعر، این ماتم را اینگونه بیان کرد:
ببستند آذین به شهر اندرون
لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون»
رضاشاه بی اختیار شروع کرد به گریستن و دقایقی اشک ریخت. تا آن زمان کسی گریهٔ او را ندیده بود.
پس از این اتفاق بود که رضاشاه دستور ساخت آرامگاه فردوسی به شیوهٔ معماری هخامنشی را صادر کرد.
شاهنامه آخرش خوش است،
محمد ابراهیم باستانی پاریزی
پینوشت: ساخت آرامگاه فردوسی از سال ۱۳۱۱ آغاز و در سال ۱۳۱۳ به پایان رسید. این اثر بعدها از سال ۱۳۴۳ تا سال ۱۳۴۷ مورد بازسازی قرار گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
اندیشه
- بیستوپنجم اردیبهشتماه، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.
شبی از شبهای بسیار سرد زمستان، «مراد اورنگ» داستانی از داستانهای شاهنامه را برای «رضاشاه» میخواند:
«شبی که قرار بود بعد از شکست ایران و داریوش سوم توسط اسکندر، روشنک دختر داریوش سوم به نزد اسکندر برود. اسکندر اصرار داشت که مردم پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همهٔ شهرها لباس ماتم بر تن داشتند. مردم، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و حکیم فردوسی طی یک بیت شعر، این ماتم را اینگونه بیان کرد:
ببستند آذین به شهر اندرون
لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون»
رضاشاه بی اختیار شروع کرد به گریستن و دقایقی اشک ریخت. تا آن زمان کسی گریهٔ او را ندیده بود.
پس از این اتفاق بود که رضاشاه دستور ساخت آرامگاه فردوسی به شیوهٔ معماری هخامنشی را صادر کرد.
شاهنامه آخرش خوش است،
محمد ابراهیم باستانی پاریزی
پینوشت: ساخت آرامگاه فردوسی از سال ۱۳۱۱ آغاز و در سال ۱۳۱۳ به پایان رسید. این اثر بعدها از سال ۱۳۴۳ تا سال ۱۳۴۷ مورد بازسازی قرار گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
اندیشه
- بیستوپنجم اردیبهشتماه، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.
- آیا «گروه قنات» را میشناسید؟
در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی عدهای از انقلابیون در جهرم، گروهی را در این شهر و نواحی اطراف آن با هدف قلع و قمع مخالفان جمهوری اسلامی، تشکیل دادند. آنان پس از ربودن مخالفان سیاسی و پس از شکنجه در غسالخانهٔ قبرستان بهشت رضوان، قربانیانشان را میکشتند آنها را مثله میکردند و سپس اجساد تکهتکه شدهشان را در قناتهای زمینهای کشاورزی جهرم میانداختند. دلیل معروف شدنشان به گروه قنات همین بود.
تقریباً بیشتر اهالی منطقه از وجود چنین گروهی خبر داشتند اما کسی جرأت اعتراض نداشت. در آن دوران وجود چنین گروهی باعث رعب و وحشت بسیار در منطقه شده بود و تا اعتراضی صورت میگرفت، بسیاری میگفتند «چیزی نگویید که گروه قنات به سراغتان میآید!»
گروه قنات قربانیان خود را از بین هواداران سازمان مجاهدین خلق، بهاییان، همجنسگرایان و زنان تنفروش انتخاب میکرد.
نام یکی از زنان تنفروش که قربانی گروه قنات شد اما جان به در برد، گُلو بود. گُلو از خانوادهای تنگدست بود و از راه تنفروشی امرار معاش میکرد. گروه قنات به جرم اینکه گُلو جوانان شهر را آلوده به فساد کرده مقدار زیادی اسید به صورت او پاشیدند. گُلو جان به در برد اما کور و خانهنشین شد.
گُلو پسری داشت که او را ممدگُلو مینامیدند. ممدگُلو، جلو در خانه مینشست و از مردان مشتری مادرش پول میگرفت. ممدگُلو بعد از کور شدن مادر، خودش به گروه قنات پیوست و در تکه تکه کردن اعضای بدن مخالفان و سوراخ کردن جمجمههایشان با دریل و مته، یکی از بهترینهایشان شد!
یکی دیگر از قربانیان این گروه پسر هفده سالهای با نام «منوچهر هنری» بود. به جرم علاقهمندی به مجاهدین خلق منوچهر را شبانه ربودند و به غسالخانه بردند. آنجا بستندش، تمام بدنش را با دریل سوراخ سوراخ کردند و جسدش را در قناتی انداختند.
پس از این حادثه، پدر منوچهر برای دادخواهی به تهران رفت. یکی از آشناهایش حقوقدان شورای نگهبان بود. او را پیدا کرد و پس از کلی دوندگی توانستند حسینعلی منتظری را مجاب نمایند تا هیئتی را جهت تحقیق و تفحص به جهرم بفرستد.
هیئتی بهمراه یک روحانی که عضو شورای نگهبان بود به جهرم رفته و جلوی فعالیتهای این گروه را گرفتند و از آنها خواستند تا در صورت شناسایی ضدانقلابها، آنها را فقط تحویل مقامات دهند.
پس از آن فعالیتهای گروه قنات در جهرم متوقف شد اما سرنوشت خیلی از قربانیان و اجساد آنها هیچگاه مشخص نشد و البته هیچکدام از اعضای گروه هم هرگز مورد محاکمه قرار نگرفتند.
منابع اطلاعات این یادداشت:
روزنامهٔ انقلاب اسلامی، دوم اردیبهشتماه ۱۳۶۲
روزنامهٔ انقلاب اسلامی هفتم اردیبهشتماه ۱۳۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
اندیشه
«علیمحمد بشارتی جهرمی»، وزیر کشور دولت دوم هاشمی رفسنجانی که بسیاری او را از اعضای اصلی گروه قنات میدانستند.
در ویدیوی پایین دکتر غنینژاد از وضعیت شکوفای اقتصادی ایران و رفاه دانشجویان در اواخر دوران پهلوی سخن میگوید؛ ضمن تماشای ویدیو بد نیست بریدههایی از واپسین کتاب محمدرضاشاه پهلوی، پاسخ به تاریخ را هم بخوانیم:
••• در ابتدای سلطنت من، قانون آموزش اجباری و رایگان از تصویب قوهٔ مقننه گذشت، اما کشور امکانات و وسایل اجرای آن را نداشت. انجام سپاه دانش و گسترده آموزش رایگان در سطح روستاهای کشور، گامی بزرگ در این راه بود. من آرزو داشتم که آموزش در همهٔ سطوح برای همهٔ ایرانیان رایگان باشد؛ به همین سبب اصل پانزدهم انقلاب شاه و ملت اعلام شد که بر طبق آن همهٔ دانشآموزان و دانشجویان در مقابل تعهد خدمت به دولت، و یا در محل و وظیفهای که دولت معین نماید، از آموزش رایگان کامل برخوردار شوند. این تدبیر مخصوصاً برای دانشجویان بسیار مفید بود زیرا نوعی بیمه و تعهد دولت در مقابل آنان برای تهیهٔ شغل مناسب محسوب میشد. بر اثر اجرای این اصل مجموعاً ۷٫۴۰۰٫۰۰۰ نفر از آموزش رایگان بهرهمند شدند که نزدیک به شش میلیون نفر آنان از تغذیهٔ رایگان در مدارس برخوردار بودند.
••• یکسال پیش تعداد دانشجویان ما در دانشگاهها و مدارس عالی کشور نزدیک به ۲۰۰٫۰۰۰ تن و در خارج نزدیک به یکصد هزار تن بود که نیمی از گروه اخیر در ایالات متحدهٔ آمریکا به تحصیل اشتغال داشتند. پردیس دانشگاه نوبنیاد پهلوی در شیراز و دانشگاه اصفهان که هر دو در دست ساخت بودند، قرار بود از زیباترین و مجهزترین مجموعههای آموزش عالی در سرتاسر جهان شوند.
••• بیشتر دانشجویان ما علاوهبر آموزش رایگان از کمکهزینهٔ تحصیلی استفاده میکردند و طبیعتاً سن آنان اجازه نمیداد که بدانند بیست و چند سال پیش که هنوز متولد نشده بودند، کشورشان با چه تنگناها و چه دشواریهایی مواجه بود و آنچه را که داشتند و در اختیارشان بود کاملاً عادی میپنداشتند.
نجات بهرامی،
تحلیلگر سیاسی
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
اندیشه
- اینجا سوئد نیست!
«نترس دختر غوفا به پا کن»؛ «تو میتوانی، فقط باید تصمیم بگیری»؛ «ده راهکار برای پیشرفت در کمتر از یک ماه»؛ «امروز روز توست و دنیا آماده خدمتگذاری به توست»؛ فقط و فقط خودت باش»؛ «با سرعت بتاز. چرا که نه؟».
به این جملهها میتوانم دهها جملهٔ دیگر اضافه کنم که در طول روز روی جلد کتابهای انگیزهبخش یا پوسترها یا نوشتههای اینستاگرامی میبینم. واقعیت آن است که همیشه به این جملهها با تردید نگاه میکنم. ضعف اساسی توصیههای این چنینی را جدا کردن فرد از متن و زمینهٔ اجتماعی میدانم. متأسفانه اکثر این جملهها به شدت بوی ترجمه میدهند و با وارد کردن ورژن انگلیسی آنها به آسانی میتوان عین آنها را در سایتهای روانشناسی عامهپسند کشورهایی مانند سوئیس، هلند، امریکا، سوئد یا انگلیس یافت. ولی مگر میشود به فردی که در ایران یا عراق یا لیبی یا افغانستان زندگی میکند دقیقاً همان توصیهای را کرد که به شکل انبوه و ماشینی برای افراد در هلند یا سوئد تهیه شده است؟ مگر شرایط این جوامع مانند همدیگر است؟
ما نمیتوانیم خودمان را از جامعهای که در آن زندگی میکنیم منفک کنیم. جملهٔ «خودت باش» در جامعهٔ سوئد یک معنا دارد و در جامعهٔ ایران یا عراق معنایی دیگر. البته منظور آن نیست که از تجربهٔ بشر برای ایجاد یک زندگی بهتر غافل شویم ولی توصیهها را باید در متن اجتماعیشان قرار داد. بیایید فقط تصور کنید که وقتی یک فرد ساکن سوئد یا اتریش ساعت هشت صبح به سایتهای خبری کشورش مراجعه میکند با چه اخباری مواجه میشود و فردی که در ایران زندگی میکند با چه اخباری؟
ما به دنبال توصیههایی هستیم که بگویند در کشوری مانند ایران یا عراق یا لیبی یا افغانستان چطور میتوان پس از مرور صبحگاهی اخبار کشور اشک نریخت، افسرده و اندوهگین نشد و البته، انگیزهٔ لازم برای انجام کارهای بسیار معمولی آن روز را حفظ کرد! توصیههایی که چنین شرایطی را نبیند بیتردید راهگشا نیستند.
جامعهشناسی قرار نیست انگیزهٔ آدمها را برای پیشرفت نابود کند. جامعهشناسی انگیزهکُش نیست بلکه فقط دعوت به این میکند که محیط و متن اجتماعی را در معادلاتتان لحاظ کنید. بر خلاف برخی توصیههای انگیزشیِ آرمانشهری و خیالات هپروتی، جامعهشناسی شما را به واقعبینی دعوت میکند. گاهی اوقات ما فقط به دنبال داشتن یک زندگی معمولی و آرام هستیم؛ همین.
من از شبهروانشناسی درخواست میکنم که لطفاً به ما بگوید چطور در شرایط اجتماعی مملؤ از بحرانهای مختلف و نابسامان، و حاکمان عقلگریز و عقلستیز، میتوانیم آرام باشیم و زندگی کنیم؟ سطح توقع ما همین قدر است.
دکتر فردین علیخواه،
جامعهشناس
ــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
اندیشه
- چرا در نقطهای از جهان دانشآموزی میتواند به بیل گیتس بدل شود و در نقطهای دیگر، دانشآموزی در معرض تبدیل شدن به بنلادن، بغدادی یا اعوان و انصار اینگونه افراد قرار دارد؟ شاید بشود بخشی از پاسخ را در فیلم بالا یافت.
@andiiishe
- نیروهای کمونیستی به ضرر مبارزات مردمیاند
من کمونیستستیز نیستم و اتفاقاً اعتقاد دارم که در یک ایران آزاد کمونیستها حق دارند حزب داشته باشند و فعالیت سیاسی کنند البته به شرطی که به اصول دموکراتیک پایبند باشند.
اما بحث من دربارهٔ امروز است. آیا وجود نیروهای کمونیست به سود حرکتهای اعتراضی مردم است یا خیر؟ جواب صریح من به این پرسش منفی است. دلیلش هم روشن است: نیروها و جریانهای سیاسی که به اصول دموکراتیک باورمند نیستند (از جمله اکثریت قریب به اتفاق کمونیستها و سوسیالیستهای ایرانی حاضر در صحنه) جز صدمه زدن به جنبشهای دموکراتیک و منحرف کردن این چنبشها هیچ فایده و کارکرد دیگری ندارند. اساساً مسئلهٔ این جریانها دموکراسی نیست و اگر روزی هم به قدرت برسند تنها نسخهشان برای کشور عبارت است از براندازی نظام سرمایهداری، جنگ طبقاتی، مصادرهٔ کارخانهها، اعدام سرمایهداران، مبارزه با امپریالیسم جهانی، سرکوب آزادیها و نقض حقوق بشر؛ نسخهای که در یک صد سال گذشته دهها کشور را به خاک سیاه نشانده است.
حالا ممکن است بپرسید که آیا میتوان از وجود چنین نیروهائی به عنوان متحدان تاکتیکی علیه یک حکومت اقتدارگرا سود جست؟ پاسخ من به این پرسش نیز منفی است مگر در یک حالت استثنائی؛ حالتی که رهبری جنبش در دست یک جریان دموکرات قدرتمند باشد. نمونهٔ چنین حالتی را در جنبش اعتراضی چکسلواکی دیدیم که واتسلاو هاول دموکرات با اتکا به کاریزما و قدرت رهبری بالایش توانست از وجود طیف گستردهای از نیروها، دموکرات و غیردموکرات (مثل آنارشیستها و کمونیستهای اصلاح طلب) برای مقابله با رژیم بهره بگیرد. اما تا مادامی که رهبری دموکراتیک جنبش غایب یا ضعیف باشد، نیروهای اعتراضی غیردموکرات میتوانند بسیار زیانبخش از کار دربیایند.
اگر قرار باشد توصیهای به شما بکنم این است که: همیشه از آن جریانهای سیاسیای دفاع کنید که به دموکراسی و رویههای دموکراتیک باور دارند و هرگز حمایت خود را شامل حال نیروهای سیاسی غیر دموکرات (از قبیل مجاهدین، کمونیستها و آنارشیستها) نکنید..و به نظرم تشخیص این نیروها هم کار بسیار سادهای است.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- مارکسیستم در حال بلعیدن جامعهٔ آمریکاست!
دونالد ترامپ سالهاست فریاد میزند که جامعهٔ آمریکا در معرض تسخیر کمونیستهاست. اذعان میکنم که این حرف ترامپ را چندان جدی نگرفته بودم اما الان یکی دو سالی هست که به این نتیجه رسیدم که این حرفش کاملاً درست است.
چندی پیش کتاب «مارکسیسم آمریکایی»، نوشتهٔ مارک لوین را خواندم و برایم روشن شد که مارکسیسم چه نفوذ زیرپوستی وحشتناکی در آمریکای کاپیتالیست کرده است. نویسنده کتاب به مردم کشورش هشدار داده که مارکسیسم آمریکایی در آستانهٔ بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست. او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی یک پدیدهٔ جنبی، حاشیهای، بدنام و پنهانی در جامعهٔ آمریکایی بود، حالا چنان قدرتی گرفته که نشانههایش در همهجا (مدارس، دانشگاهها، رسانهها، فرهنگ و هنر) پیداست. در بخشی از کتاب میخوانیم:
درآمریکا، بسیاری از مارکسیستها خودشان را در زیر پوشش عباراتی مثل «سوسیال دموکرات»، «مترقی» و «فعال اجتماعی» پنهان کردهاند، زیرا هنوز اکثریت جامعهٔ آمریکا با واژهٔ مارکسیسم سر ناسازگاری دارد. مارکسیستهای آمریکایی به همین دلیل در قالب انبوهی از تشکل های نژادی و هویتی از قبیل «بلک لایوز متر»، «آنتیفا» و «اسکاد» فعالیت میکنند. آنها ادعا میکنند که حامی عدالت اجتماعی، عدالت زیست محیطی، برابری جنسیتی و برابری نژادی، صلحطلبی و غیره هستند. آنها نظریه هایی مثل «نظریهٔ نژادی انتقادی» را ابداع کردهاند و نیز انبوهی از واژهها و اصطلاحات مرتبط با اصول مارکسیستی را. آنها مدعی هستند که نظام کاپیتالیستی و «فرهنگ غالب» ناعادلانه و نژادپرستانه است و باید آن را کاملاً نابود کرد. آنها از تاکتیکهای پروپاگاندایی و مغزشویی استفاده میکنند و از هواداران خویش همسانی و متابعت میطلبند و صداهای مخالف خود را با توسل به تاکتیکهای سرکوبگرانهای مثل «کنسل کالچر» (فرهنگ لغو) خفه میکنند.
آرمانگرایی مارکسیستی برای بسیاری از جوانها جذاب است زیرا به آنها وعدهٔ یک آیندهٔ بهشتی میدهد، تنها به شرطی که جامعه و فرهنگ موجود را با خاک یکسان کنند و فرد همهٔ آزادی های خویش را در پای آرمان مارکسیستی قربانی کند.
تازهترین قدرتنمایی چپ آمریکایی را در تظاهرات اخیر دانشگاههای آمریکا میبینید. چندی پیش کتابی خواندم از دیوید هاروویتز که یک تحقیق مفصل و علمی دربارهٔ گرایشات سیاسی در دانشگاههای آمریکاست. هاروویتز در این کتاب ثابت کرده که بیش از نود درصد اساتید آمریکایی چپگرا هستند که خود این بازتابی از گرایشات سیاسی دانشجویان دانشگاههای آمریکاست. خلاصه گفتم که در جریان باشید.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- مارکسیستم در حال بلعیدن جامعهٔ آمریکاست!
دونالد ترامپ سالهاست فریاد میزند که جامعهٔ آمریکا در معرض تسخیر کمونیستهاست. اذعان میکنم که این حرف ترامپ را چندان جدی نگرفته بودم اما الان یکی دو سالی هست که به این نتیجه رسیدم که این حرفش کاملاً درست است.
چندی پیش کتاب «مارکسیسم آمریکایی»، نوشتهٔ مارک لوین را خواندم و برایم روشن شد که مارکسیسم چه نفوذ زیرپوستی وحشتناکی در آمریکای کاپیتالیست کرده است. نویسنده کتاب به مردم کشورش هشدار داده که مارکسیسم آمریکایی در آستانهٔ بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست. او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی یک پدیدهٔ جنبی، حاشیهای، بدنام و پنهانی در جامعهٔ آمریکایی بود، حالا چنان قدرتی گرفته که نشانههایش در همهجا (مدارس، دانشگاهها، رسانهها، فرهنگ و هنر) پیداست. در بخشی از کتاب میخوانیم:
درآمریکا، بسیاری از مارکسیستها خودشان را در زیر پوشش عباراتی مثل «سوسیال دموکرات»، «مترقی» و «فعال اجتماعی» پنهان کردهاند، زیرا هنوز اکثریت جامعهٔ آمریکا با واژهٔ مارکسیسم سر ناسازگاری دارد. مارکسیستهای آمریکایی به همین دلیل در قالب انبوهی از تشکل های نژادی و هویتی از قبیل «بلک لایوز متر»، «آنتیفا» و «اسکاد» فعالیت میکنند. آنها ادعا میکنند که حامی عدالت اجتماعی، عدالت زیست محیطی، برابری جنسیتی و برابری نژادی، صلحطلبی و غیره هستند. آنها نظریه هایی مثل «نظریهٔ نژادی انتقادی» را ابداع کردهاند و نیز انبوهی از واژهها و اصطلاحات مرتبط با اصول مارکسیستی را. آنها مدعی هستند که نظام کاپیتالیستی و «فرهنگ غالب» ناعادلانه و نژادپرستانه است و باید آن را کاملاً نابود کرد. آنها از تاکتیکهای پروپاگاندایی و مغزشویی استفاده میکنند و از هواداران خویش همسانی و متابعت میطلبند و صداهای مخالف خود را با توسل به تاکتیکهای سرکوبگرانهای مثل «کنسل کالچر» (فرهنگ لغو) خفه میکنند.
آرمانگرایی مارکسیستی برای بسیاری از جوانها جذاب است زیرا به آنها وعدهٔ یک آیندهٔ بهشتی میدهد، تنها به شرطی که جامعه و فرهنگ موجود را با خاک یکسان کنند و فرد همهٔ آزادی های خویش را در پای آرمان مارکسیستی قربانی کند.
تازهترین قدرتنمایی چپ آمریکایی را در تظاهرات اخیر دانشگاههای آمریکا میبینید. چندی پیش کتابی خواندم از دیوید هاروویتز که یک تحقیق مفصل و علمی دربارهٔ گرایشات سیاسی در دانشگاههای آمریکاست. هاروویتز در این کتاب ثابت کرده که بیش از نود درصد اساتید آمریکایی چپگرا هستند که خود این بازتابی از گرایشات سیاسی دانشجویان دانشگاههای آمریکاست.خلاصه گفتم که در جریان باشید.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- دیگر بمب اتمی هم به برتری نظامی در برابر غرب کمکی نمیکند!
اگر میخواهید تا به درکی نسبی از جنگ مدرن امروزی برسید، باید به دو واقعیت مهم توجه کنید:
اول اینکه آن کس که از روی زمین شلیک میکند، هر چقدر هم که پرتابهها و سلاحهای ویرانگری داشته باشد، حریف کسی که از آسمان شلیک میکند، نخواهد شد، همانطور که یک گروهان سرباز که در جادهٔ پایین کوه مستقر است، حریف یک جوخهٔ سرباز که در بالای کوه موضع گرفته است، نمیشود.
واقعیت دوم آن است که آن کس که در حوزهٔ الکترونیک و فناوری پیشرفتهٔ اطلاعات، ضعیفتر و عقبتر است، حریف کسی که در این زمینه پیشتاز است نخواهد شد. ما امروز در عصر جنگ پساصنعتی یا جنگ عصر اطلاعات زندگی میکنیم.
در پارادایم قبلی جنگ، یعنی جنگ عصر صنعتی، پیشفرض آن بود که گلولهها و پرتابهها اولاً پس از شلیک هدایت نمیشوند، بنابراین به شلیک انبوهی گلوله نیاز بود و دوماً اینکه هر دو طرف جنگ قادر خواهند بود انبوهی پرتابه به سوی یکدیگر شلیک کنند و پرتابهها را پس از شلیک نمیتوان در آسمان منهدم و دفع کرد. یعنی ممکن است به هدف نخورند اما بالاخره جایی در اطراف هدف به زمین خواهند رسید.
بنابراین چنین جنگی جنگ بسیج انبوه نیروی انسانی و تجهیزات و تلفات وحشتناک نظامیان و غیر نظامیان و ویرانی انبوه شهرها و منابع طبیعی بود. در این جنگ آن کسی برنده میشد که گلولههای بیشتر و قدرتمندتری شلیک میکرد. بمب اتمی نقطهٔ انتهای جنگ عصر صنعتی و به عبارت دیگر بنبست تئوریک آن بود، چراکه اگر بنا بود جنگ به انهدام کامل دو جانبه و نابودی سیارهٔ زمین منجر شود، دیگر دانش نظامی و استراتژی جنگی چه معنایی داشت؟
جنگ عصر اطلاعات که تولد و تکامل پیوستهاش از میانه دههٔ هفتاد میلادی آغاز شد و هنوز هم به شکل نهایی خود نرسیده، این بنبست را شکست و تمام پیشفرضهای جنگ آتش انبوه عصر صنعتی را تغییر داد. حالا دیگر به مدد دانش جدید الکترونیک و فناوری اطلاعات پرتابهها پس از شلیک به دقت تا رسیدن به هدف هدایت میشدند و به علاوه برای نخستین بار میشد که پرتابههای دشمن را در آسمان دفع و منهدم کرد. همچنین دیگر بنا نبود که دو طرف بتوانند هدف را ببینند و گلولههای زیادی شلیک کنند. حالا دیگر تنها طرفی که برتری فناوری داشت قادر به این کار بود. این انقلابی در مقیاس انگشت شمار انقلابهای فنی سراسر تاریخ بشر بود. بدینترتیب دیگر نیازی نبود میلیونها پرتابه شلیک کرد و همچون جنگ دوم جهانی تمام نیروها و قلمرو دشمن را نابود نمود. کور کردن چشم الکترونیک او و انهدام مراکز ثقل ارتباط و فرماندهی و بخشی از سلاحها و عناصر انسانی کلیدیاش کافی بود.
در پایان میخواهم بگویم خبر بسیار بد برای کسانی که میخواهند با این برتری و سیطره الکترونیک/اطلاعاتی مقابله کنند این است که بمب اتمی هم کمکی به آنها نخواهد کرد. بمب اتمی سلاحی متعلق به پارادایم قبلی نبرد و بهتدریج در حال منسوخ شدن است، چراکه استفاده از آن در شرایط جنگ نوین به هیچوجه بهصرفه نخواهد بود. سناریوهایی که امروزه دربارهٔ جنگ جهانی سوم در اندیشکدههای مهم راهبردی نوشته میشود، عمدتاً جنگی بدون سلاح اتمی را به تصویر میکشد که ویرانی و تلفات بسیار محدودی خواهد داشت اما ساختار قدرت نظامی طرف بازنده را بطور کامل نابود و فلج خواهد کرد. بهتدریج قدرت پدافند ضد موشک ایالات متحده و بلوک غرب در حال افزایش است. دو دهه پیش تصورش هم دشوار بود که سبستمی مانند پاتریوت بتواند در مقابل موشکهای بالستیک به نرخ انهدام ۹۸ درصد برسد.
شرایط امروز به گونهای تغییر کرده که سال گذشته آمریکا اعلام کرد که اگر روسیه در اوکراین از سلاح اتمی تاکتیکی استفاده کند، پاسخ آمریکا از طریق سلاحهای متعارف غیر اتمی خواهد بود. معنای این حرف روشن است. سیستم هوشمند نبرد بلوک غرب بهقدری پیشرفت کرده که بدون نیاز به استفاده از سلاح هستهای میتواند، قدرت اتمی و ساختار نظامی راهبردی روسیه را فلج نماید. امروز و در آینده دشمنان آمریکا و غرب رغبتی به استفاده از سلاح اتمی نخواهند داشت، چراکه میدانند در بهترین حالت تعداد بسیار ناچیزی از پرتابههای اتمی به قلمرو دشمن خواهد رسید ولی در عوض خودشان به طور کامل نابود خواهند شد.
توس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe