cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

سِگال

آنچه میخوانی باید تو را به اندیشیدن وا دارد. ‌ ‌‌ لینک گروه: https://t.me/Segal_Gap

Більше
Рекламні дописи
616
Підписники
+124 години
-27 днів
-3030 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

12:44
Відео недоступнеДивитись в Telegram
21.45 MB
Repost from رضا یعقوبی
رای اکثریت برای حاکمیت یعنی سرکوب به اسم اکثریت و بارها دیده‌اید که همین اصلاح‌طلبان وقتی از سرکوبگری حرف زدند به رای شما اشاره کردند و در داخل و خارج گفتند که این انتخاب خود مردم است! آیا می‌خواهید به سرکوب و ادامه‌ی خفقان رای دهید؟ آیا می‌خواهید خودکامگان را واجد اعتماد به نفس و توهم پشتیبانی کنید و همبستگی کنونی را با منطق نفع شخصی لحظه‌ای (که همان هم سراب است) از خود سلب کنید؟ لطفا وارد بازی روانی و هیجانی که ایجاد می‌کنند نشوید و دیگران را قانع کنید که در کنار هم برای پاسخگو کردن حاکمیت و تغییرات اساسی بایستیم. کمتر لحظه‌ای در تاریخ به این وضعیت می‌رسیم. در کنار هم بمانید و دیگران را مجاب کنید که روز جمعه در خانه بمانند. ما در قبال خودمان و نسل‌های آینده برای این مبارزات مسئولیت داریم و باید برای خودمان و فرزندانمان آینده‌ای آزاد و آباد بسازیم. حالا هم که نامزد اصلاح‌طلبان اعلام کرده در مواقع لازم می‌توان اینترنت را قطع کرد دیگر حجت تمام شده و این انتخاب دیگر بحث یک تصمیم‌گیری ساده نیست، بحث وجدان و اخلاق و انسانیت و "شرف" است. #رای_نمیدهیم
Показати все...
👍 9
Repost from رضا یعقوبی
پنج. روی کار آمدن نامزد اصلاح‌طلبان چه فایده‌ای دارد وقتی کسانی که از جناح رقیب آن‌ها هستند بلافاصله بعد از انتخابات به ریاست قوای مقننه و قضائیه می‌رسند؟ در ثانی، همین کسی که با ترساندن او مردم را پای صندوق می‌برند چهار یا هشت سال دیگر با هنرنمایی شورای نگهبان به ریاست جمهوری می‌رسد. آیا رواست که مبارزات مردمی را فدای یک چهار یا هشت سال موهومی کنیم که احتمال دارد بدتر از وضع کنونی باشد؟ شش. این‌طور به نظر می‌رسد که حاکمیت بجز استفاده از اصلاح‌طلبان برای شور انتخاباتی از آن‌ها به عنوان فدوی برای تصمیم‌های سختی که هزینه دارد استفاده می‌کند. از آنجا که اصلاح‌طلبان از خود اختیاری ندارند صرفا «ابزار» حکومت‌اند. هر بار که قصد گرانی بنزین، سرکوب گسترده، و هر کار خطرناک دیگری داشته باشند، اصلاح‌طلبان را به عنوان میانجی بین خود و مردم جلو می‌اندازد تا در داخل و خارج برایشان لابی کنند و مردم را با زبان آرام کنند. این اتفاق بارها و بارها از همان دوم خرداد تا کنون افتاده است. هفت. با وجود اصلاح‌طلبان در یک قوه‌ی ناتوان یعنی قوه‌ی اجرائیه، شفافیت اقدامات حاکمیت از بین می‌رود. اصلاح‌طلبان به عنوان میانجی اجازه نمی‌دهند مردم رو در رو با تصمیم‌گیران اصلی باشند و اجازه می‌دهند که تصمیم‌گیران پشت آن‌ها پنهان شوند. در این حالت که قوه‌ی قضائیه صادر کننده‌ی احکام مجازات است، مجلس که به گفته‌ی حسن روحانی با قانون راهبردی‌اش مانع مذاکرات شده، و نهادهای موازی دیگری که در اختیار آن‌ها نیستند مثل حالا چشم در چشم مردم نخواهند بود و مسئله‌ی «اصلاح» اساسا مربوط به «قوانین» است نه «مجری»، پس توان اصلاح هم وجود نخواهد داشت. هشت. نگاهی به آمار تورم نشان می‌دهد هیچ دولت اصول‌گرایی تا کنون تورم دولت روحانی را رقم نزده است. تورم‌های دو دولت اصول‌گرای پیشین صد و صد و سی درصد بوده‌اند اما تورم دلار و خودرو در دولت روحانی به چهارصد و ششصد درصد می‌رسد و اطرافیان کنونی نامزد اصلاحات همان چهره‌های دولت روحانی‌اند. من نمی‌فهمم این «کمی بهتر» از کجا می‌آید. به عکس، وقتی دولت انقلابی و اصول‌گرا روی کار می‌آید به خاطر یکدستی با تمام حاکمیت، تمام قوا با هم هماهنگ‌اند و هیچ کارشکنی و تلاشی برای آبروریزی دیگری در کار نیست و لااقل به خاطر «پز» توان مدیریت نظام، تمام ارگان‌ها و نهادها با هم همکاری می‌کنند و وضع معیشتی و تورم دچار روزگار روحانی نمی‌شود. بنابراین حتی با منطق «نفع شخصی لحظه‌ای» هم نمی‌توان مردم را به رای دادن دعوت کرد. نُه. از کسانی که برای اصلاح‌طلبان رای جمع می‌کنند می‌پرسم: چرا وقتی می‌دانید با نه گفتن اکثریت، مردم ما توانسته‌اند به مقداری از اعتماد به نفس و غرور و عزت برسند سعی دارید مقاومت‌شان را بشکنید؟ همه می‌دانند که خیابان هزینه دارد اما رای ندادن نه یک راه کم‌هزینه بلکه «بی‌هزینه» است تا حکومت اصلا «وجود داشتن» آن‌ها را به رسمیت بشناسد. این مدنی‌ترین شکل مخالفت است و حتی همین را هم می‌خواهید از مردم بگیرید؟ چرا حتی راه مسالمت‌آمیز را از مردم می‌گیرید؟ پس مردم چگونه در مسیر مبارزات تاریخی‌شان از مشروطه تا کنون برای حقوق اساسی‌شان بجنگند؟ به خیابان می‌روند می‌گویید چرخه‌ی خشونت است، اعتراض می‌کنند می‌گویید سوریه می‌شویم، رای نمی‌دهند باز می‌خواهید ثابت کنید که همه خواهان وضع موجودند! چرا عزت و سربلندی مردم را نمی‌خواهید؟ چرا بلوغ و رشد مردم و «نه» آن‌ها به تحقیر و ارباب‌سالاری را می‌شکنید؟ پس مسئولیت اجتماعی چه می‌شود؟ آیا آزادی‌های اساسی در آینده به سود شما نخواهد بود؟ آیا این حرکت جمعی برای مردم و برای زندگی معمولی و آزادی نیست؟ چرا باید حتی مدنی‌ترین شکل نفی هم با مقاومت و ممانعت شما روبرو شود؟ آیا فکر نمی‌کنید که بستن همین راه خودش به خشونت منتهی می‌شود؟ آیا خریدن آبرو برای نظام، ارزش سوق دادن مخالفان به خشونت و راه‌های دیگر را دارد؟ حتی منطق هزینه-فایده هم نشان می‌دهد که دارید راهتان را اشتباه می‌روید. پس در کنار مردم باشید. از تمام مخاطبان عزیزم و دانشگاهیان و اقشار دیگر می‌خواهم که با اطرافیان و کسانی که مجاب شده‌اند رای بدهند صحبت کنید و تا می‌توانید قانع‌شان کنید که پای صندوق نروند. این یک لحظه‌ی تاریخی است که نباید با پوپولیسم اصلاح‌طلبان به اعتماد به نفس حکومت برای ادامه‌ی خودکامگی و بی‌اعتنایی به خواسته‌های مخالفان بینجامد. آن‌ها دارند برای خودشیرینی حتی مدنی‌ترین شکل اعتراض را از شما می‌گیرند و عاقبت آن از میان رفتن اعتماد به نفس کنش‌گران و پایین آوردن توان کنش‌گری آن‌ها و افزودن بر ترس و تهدید برای آن‌هاست.
Показати все...
👍 1
Repost from رضا یعقوبی
چرا روی کار آمدن نامزد اصلاح‌طلبان اوضاع را «بدتر» می‌کند؟ کسی که تا دیروز ادعای صداقت می‌کرد و می‌گفت من «هیچ وعده‌ای» نمی‌دهم که نتوانم به آن عمل کنم در نتیجه به دلیل اینکه می‌داند اختیارات ناچیزی دارد وعده‌ای هم نمی‌داد، فهمید که جز با ادعاهای دروغین نمی‌تواند دیگران را مجاب کند که به او رای دهند. بدتر از همه اینکه گفت شما حتی اگر به من رای نمی‌دهید برای «نجات ایران» به کسی دیگر رای بدهید و ثابت کرد که ماموریت او کشاندن مردم به پای صندوق است، همان مردمی که برای نجات ایران از دست خودشان به صندوق نه گفتند. اما چرا با آمدن اصلاح‌طلبان اوضاع بدتر (و نه «کمی» بهتر) می‌شود؟ یک. از نظر سیاسی: از آنجا که اختلاف اصلاح‌طلبان با اصول‌گرایان کمتر ایدئولوژیک و بیشتر نزاع بر سر مزایا و مقام است، هر یک از این دو گروه در زمان دیگری سعی در تخریب همدیگر دارند. هنگامی که اصلاح‌طلبان روی کار می آیند جناح رقیب آن‌ها که نفوذ بالایی در حاکمیت دارد، همه جور کارشکنی در کارشان می‌کند. به یاد دارید که در دولت پیشین اصلاح‌طلبان ما با قطعی برق، آب، کمبود مواد اولیه، قحطی روغن، قحطی واکسن، قحطی کاغذ و گرانی بنزین و تورم‌های وحشتناکی روبرو بودیم که در دو دولت اصول‌گرای قبل و بعد از او سابقه نداشتند. در عجبم از اینکه اصلاح‌طلبان هنگام سفیدشویی خود همه چیز را به گردن کارشکنان می‌اندازند اما هنگام گدایی رای از شما، مدعی تغییر و بهبود می‌شوند. وقتی خودشان بارها و بارها می‌گویند همه‌ی این‌ها از اختیار ما خارج بوده چرا ادعای بهبود می‌کنند؟ آیا مردم هنوز نمی‌دانند که تصمیم‌گیری‌ها از کجا می‌آید؟ آیا نامزد اصلاح‌طلبان روزی هزار بار نمی‌گوید صرفا اجراکننده‌ی سیاست‌های کلی رهبر نظام است؟ پس هم دروغ می‌گویند و هم قصد آن‌ها چیزی نیست جز شکستن مدنی‌ترین مقاومت شما و «نه» شما. و با آمدنشان صرفا گروه‌های موازی در قدرت دست بازتری برای ایجاد مشکلات قبلی خواهند داشت بدون هیچ شفافیتی که معلوم کند واقعا چه کسی مقصر است. دو. از نظر سرکوب و خشونت متاسفانه در دوران اصلاح‌طلبان سرکوب‌ها وحشیانه‌تر و بی‌رحمانه‌تر خواهد بود چون با اینکه خود اصلاح‌طلبان مدعی می‌شوند که این سرکوب و کشتار کار ما نیست، سرکوب‌گران هم ادعا خواهند کرد که کار این دولت است و کار ما نیست! اما کار همه‌ی آن‌هاست و در مواقع بحرانی شورایی از همه‌ی آن‌ها تصمیم‌گیری می‌کند. تنها فرق ماجرا اینجاست که چون کسی سرکوب را گردن نمی‌گیرد شیوه‌ی رفتار سرکوبگران نه مثل دوران جنبش مهسا بلکه مثل آبان 98 خواهد بود و بجز سر «به پا هم» شلیک خواهند کرد. در خارج و بین‌الملل هم با وجود کسی مثل ظریف برخلاف الان، حتی یک نهاد نخواهد توانست صدای مادر داغداری باشد که نمی‌داند داد فرزندش را به کجا ببرد. سه. از نظر فرهنگی گشت ارشاد و فیلترینگ جزو همان سیاست‌های رهبری است که نامزد اصلاح‌طلبان به شکل عجیبی هر روز روی آن تاکید دارد و در این زمینه چاره‌ای جز مطیع بودن ندارد. به یاد داشته باشید که بعد از عید امسال پس از سخنان رهبر انقلاب بود که حجاب‌بان‌ها برگشتند و رئیسی در این باره چیزی نگفته بود. و این نکته مهم است که بدانید اصلاح‌طلبان اسلام‌گرایانی هستند که فقط بدحجابی را تحمل می‌کنند و بی‌حجابی حتی با نظر خودشان سازگار نیست. ولی به فرض که چنین باشد. آیا کف مطالبه‌ی مردم گشت ارشاد است یا حق تعیین سرنوشت؟ خواسته‌ی آن‌ها به رسمیت شناخته شدن و تحقیر نشدن و نقش داشتن در سیاست و آینده‌ی خود است یا التماس برای نوع پوشش؟ آیا پوشش اختیاری مبارزه برای حقوق اساسی و فردی است یا در پوشش خلاصه می‌شود؟ آیا این وعده تحقیر ملت ایران نیست؟ آیا وعده‌ی گشت ارشاد چیزی است که به خاطر آن نه صریح خود را برای اعاده‌ی غرور و عزت و پاسخگو کردن حاکمیت زیر پا بگذاریم؟ چهار. نهاد دانشگاه تا کی می‌خواهد برای بقای خود به اصلاح‌طلبان لابه کند؟ دانشگاه باید برای استقلال خودش بجنگد. در سال‌های قبل دانشجویان و اساتید پیشرو با اعتصاب با اعتراض برای آرمان‌هایشان جنگیدند. آیا این کار درستی است که مقاومت نهاد دانشگاه در مقابل نهاد قدرت را بشکنیم و از آنان عده‌ای لابه‌گر بسازیم که برای کمی حق (آیا بدهند آیا ندهند) به پای مقامات بیفتند؟ آیا تاریخ مبارزات دانشگاهیان برای استقلال از قدرت‌ها این را نشان می‌دهد؟ یا دانشگاهیان هم در تمام مبارزات آزادی‌خواهانه پیشرو مردم آزادی‌خواه و حتی محرک آنان بوده‌اند؟ آیا بهتر نیست دانشگاهیان در کنار مردم و نه صریح آن‌ها بایستند تا همه با هم قدرت را تسلیم اراده‌ی مردم کنند و به نوسازی سیاست دست بزنند؟
Показати все...
👍 1
امید به دولت از نظر من انتخابات این دوره اصلاً حائز اهمیت نیست، مانند انتخابات ریاست‌جمهوری قبلی. در شرایطی که بحران مشروعیت حاکمیت، عیان و برملا شده و هم حاکمان و هم طیف‌های مختلف مردم از کاهش چشمگیر سرمایۀ اجتماعی و مقبولیت جمهوری اسلامی آگاه‌اند، شرکت یا عدم شرکت، هر دو به تنهایی واکنشی، منفعلانه‌ و بی‌ثمرند. مسئلۀ اصلی این است که چگونه می‌توان از خودِ «امید به دولت» رها شد، چگونه می‌توان از خودِ فرافکنی مسئولیت ناکارآمدی به این یا آن رئیس‌جمهور، از خود بازیِ رقت‌انگیز و تحقیرآمیز انتخاب بین بد و بدتر، از خود محدودیت‌ها و قواعد بازی‌ای خارج شد که زمینش را حاکمیتی ناکارآمد، ایدئولوژیک و غیردموکراتیک رقم زده است. چه رای بدهیم چه ندهیم، هیچ کار مهمی انجام نداده‌ایم و بازهم صرفا به یک عمل بی‌خاصیت امید بسته‌ایم. کار مهم یافتن راه‌های بدیل رهایی‌بخش برای مقابلۀ همزمان است با هرشکلی از استبداد، چه داخلی چه خارجی، مقابله با مکانیسم‌های فریبکاری رسانه‌ای، چه از سوی حکومت چه از سوی اپوزیسیون، با تحمیل ایدئولوژیک سبک زندگی، با مکانیسم‌های ناعادلانه، چه دولتی چه خصوصی، چه شفاف چه غیرشفاف. مسئله تغییر زمین بازی است، نه درجا زدن یا پسرفت به تجربه‌های شکست‌خورده‌ی تکراری و جنگ‌های زرگری بین شرکت و تحریم، بین بد و بدتر، بین ترس و نفرت، بین انفعال و انفعال. با این وصف، من شخصاً در این انتخابات رای نخواهم داد، نه چون عدم شرکت را مبارزه می‌دانم، بلکه چون هیچ اهمیتی برای انتخابِ یک تدارکاتچیِ بی‌اختیار، آن هم از بین این گزینه‌های گوش به فرمان، قائل نیستم و در عوض، خواهم کوشید تا در راستای تحقق آزادی و پرورش آگاهی، به وظیفۀ سیاسی و اخلاقی‌ام، به عنوان شهروند، به عنوان انسان، بیرون از این مسیرهای بی‌خاصیتِ از پیش هدایت‌شده و اشغال‌شده، عمل کنم. محمدمهدی اردبیلی ۷ تیرماه ۱۴۰۳
Показати все...
👍 8
خطر نه بی‌کنشی، که فعال‌نمایی است. یعنی اصرار به فعالیت و مشارکت. مردم همواره مداخله می‌کنند و تلاش دارند کاری بکنند، کاری که واقعا سخت است گام به عقب نهادن و پس نشستن است. قدرتمندان معمولا حتا مداخله‌ی انتقادی را به سکوت ترجیح می‌دهند و تلاش می‌کنند ما را درگیر دیالوگ کنند تا مطمئن شوند بی‌کنشی یا انفعال نامیمون‌مان شکسته شده است. در مقابل این وضعیت درون انفعالی، نخستین قدم انتقادی راستین پس نشستن و رویگردانی از مشارکت است. این گام آغازین، راه را برای کنش راستین می‌گشاید، کنشی که به شکلی موثر مختصات همه‌چیز را تغییر می‌دهد.
#ژیژک
Показати все...
👍 1
Repost from اکبر جباری
📝 درباره فواید قصه و مضار تاریخ ✍ دکتر اکبر جباری چرا دیگر کسی قصه نمی خواند و چرا دیگر برای کودکانمان قصه نمی گوییم؟ برغم افزایش اطلاعاتمان درباره اهمیت قصه و قصه گویی در حیات بشری و برغم تاکیدات فراوان همه عالمان علوم تربیتی و جانشناسی بر اهمیت و نقش تربیتی قصه، ما قومی شده ایم که کمترین اهمیت را به قصه می دهیم. شاید یکی از علل این وضعیت، میل مفرط ما به پیشرفت و توسعه باشد. گمان می کنیم، پیشرفت و توسعه، با عقل و عقلانیت بدست می اید و چون می پنداریم، قصه و قصه گویی، خلاف عقلانیت یا حداقل کاری غیر عقلانی است، پس باید دست از قصه و قصه گویی برداریم! از همینرو، دوست میداریم حتی قصه ها را نیز به مثابه تاریخ بخوانیم. فرقی هم نمیکند چه قصه ای باشد. از قصص قرآنی گرفته تا قصه های آیینی در متون ادب فارسی. تاریخ انگاری قصص، دو فرایند معکوس را همزمان برای ما رقم زده است. از یکسو ماهیت قصه را که "کاتارسیس" و "پایدیا" است، از بین می برد، از دیگر سو امکان مواجهه درست با تاریخ را نیز سلب میکند. 🔸قصه به مثابه کاتارسیس یونانیان لفظ کاتارسیس(Catharsis)، به معنای تطهیر، پالایش و رسیدن به خلوص بکار میبردند. این واژه از کلمه یونانی "کاتارین" به معنی پاک کردن، مشتق شده است که در هنر خاصه در تراژدی بیشتر ظهور و تجلی را دارد. هنر نزد یونانیان، برای پالایش روح و جان آدمی ست. قصه چنین کارکرد و خاصیتی دارد. ما درون قصه ها، و در آنِ شنیدن قصه به نوعی پالایش روح میرسیم، و برخلاف اخلاق و تاریخ که بین دانستن آن و تاثیرگذاریش فاصله است، در قصه چنین فاصله ای وجود ندارد. اخلاق و تاریخ اگر نسخه شفابخش باشند، قصه داروی شفابخش است. نسخه را باید فراهم کرد. هیچ نسخه ای (بر فرض صحیح بودنش) هیچ بیماری را شفا نمیدهد. اما دارو به محض رسیدن به بدن، اثر خود را می گذارد. قصه ها اینگونه اند‌. به محض شنیدن قصه، ما در معرض تاثیر پالایشی آن قرار می گیریم. 🔸قصه به مثابه پایدیا پایدیا (paideia) نیز کلمه‌ای‌ست یونانی به معنی پرورش کودک یا تربیت‌. به تعبیر گادامر «پاییدیا عبارت است از شکل بخشیدن به هماهنگی درونی روح آدمی...» و این نیز در قصه محقق میشود. اگر قومی قرار است متخلق به اخلاق شود یا قانون را محترم شمارد، این مهم نه با اخلاق گویی و امر و نهی، بل با تربیت و کاتارسیس ممکن است. تاریخ انگاری قصص، همهٔ این خصیصه ها را از بین می برد و آن نیروی درونی قصه را به فنا میدهد. از همینروست که قران و سایر قصص آیینی در فرهنگ ما، کمترین نقش تربیتی و پالایشی را داشته اند و حتی منبعی برای بی اخلاقی و خشونت نیز بوده اند. این نتیجه طبیعی و متطقی، تاریخ انگاری قرآن و قصه است. 🔸 تاریخ به مثابه الگو تاریخ انگاری قصص، خود تاریخ را نیز بی خاصیت و مضر میسازد. باب تفکر و خردورزی را میبندد و تنبلی فکری به ارمغان می آورد. مواجهه ما با تاریخ، برای کشف اینهمانی ها و استخراج فرمول ها و دستورالعملهایی برای مسائل روز میشود. این نوع مواجهه همواره تاریخ را به رخدادهای تاریخی تقلیل میدهد و قوه تفکر در مواجهه با مسائل مستحدثه را سلب میکند، چراکه همواره در گذشته، شبیه این مساله رخ داده و صرفا باید ببینیم، گذشتگان چگونه عمل میکردند و ما نیز آنگونه عمل کنیم! نیچه پنج آفت و خطر اصلی تاریخبرای زندگی را اینگونه بیان میکند: «۱- تقابلی میان جهان درون و برون بوجود می اورد...که حاصل ان تضعیف شخصیت است. ۲- به این گمان باطل دامن میزند که گویی عصر مذکور بیش از هر عصر دیگری از عدالت، این نادرترین فضائل، برخوردار است. ۳- امیال و غرایز مردمان را مختل میکند، و فرد و جمع را به یک اندازه از رسیدن به بلوغ باز میدارد‌. ۴- باور به پختگی و کهنسالی بشریت را، که در حال حاضر مضر و مخرب است، در اذهان القا میکند، یعنی این باور که گویی ما ثمرهٔ نهایی بشریت هستیم. ۵- و دست آخر انکه، عصر یا دوره مذکور را وا میدارد تا در قبال خود موضع خطرناک طنز و کنایه را اختیار کند و در مرحلهٔ بعد نیز به موضع خطرناک تر کلبی مسلکی درغلتد. ولی اتخاذ این مواضع نتیجه ای در بر ندارد مگر رشد روزافزون نوعی خودپرستی عملیِ مآل اندیشانه که نیرویهایحیاتی را فلج و در نهایت نابود میکند» ما ایرانیان امروزه تک تک این پنج خطر را در زندگی خود لمس میکنیم و با گوشت و پوست خود انرا آزموده ایم. @jabariakbar
Показати все...
👍 1 1
موازنه دو توان عمل ۱.ساختار قدرت چیزی جز موازنه دو توان عمل( مرکب از خلق گفتار و کردار) نیست: در یک سو توان عمل سیاسیونی وجود دارد که قدرت را در دست دارند.این افراد هم از مواهب قدرت مشروع برخوردارند و هم از توان سرکوب که خود دو شکل دارد: سرکوب نرم از طریق ایدئولوژی و گفتار و سرکوب سخت از طریق ابزارهای خشونت چون اسلحه و باتوم و...در سوی دیگر توان عمل مردم قرار دارد که هم به درخواست از قدرت برای برآوردن نیازهایشان می پردازند و هم از توان مقاومت برخوردارند که خود دو شکل دارد: مقاومت نرم یا مقاومت منفی با نه گفتن به ایده ها و کردارهای قدرت و مقاومت سخت از طریق خیابان و شورش خیابانی و نهایتا انقلاب. ۲.اگر گفتار و کردار مورد انتظار سیاسیون با گفتار و کردار مورد قبول مردم هماهنگ باشد که جامعه در وضعیت دموکراتیک و صلح قرار دارد و مردم و قدرت به شکل مسالمت آمیز در پیوند با هم قرار می گیرند و بر سر موارد مورد اختلاف با یکدیگر گفتگو خواهند کرد.اما اگر گفتار و کردار سیاسیون با مردم یکسان نباشد دو طرف از توان عمل خود برای بر کرسی نشاندن گفتار و کردار مورد قبول خود استفاده می کنند: سیاسیون با ایدئولوژی و اسلحه و مردم با "نه" گفتن و شورش خیابانی.ما در تاریخ معاصر خود بارها راه خیابان را آزموده ایم چون از توان درونی و فکری لازم برای فهم قدرت "زبان" خود و " نه" گفتن برخوردار نبوده ایم.اکنون که جامعه تا حدود زیادی با دانش روز آشناست نیازی به دادن هزینه های زیاد برای رسیدن به خواسته هایش نیست.کافی است جامعه در مقابل قدرت به زبان بارتلبی در داستان " ترجیح میدهم که نه" به درخواست های قدرت " نه" بگوید. ۳.وقتی مردم به سیاسیون " نه" می گویند، توان عمل سیاسیون یعنی توان برخورداری آنها از مواهب قدرت و توان آنها در سرکوب جامعه ( چه از طریق گفتمان چه از طریق اسلحه) دچار بحران می شود.قدرت در چنین وضعیتی راهی جز بازاندیشی در خود ندارد چون قدرت چیزی جز تعدادی انسان دارای تریبون رسمی سخن گفتن و توان استفاده از اسلحه نیست.اگر به آنها " نه" بگویید، تریبون سخن گفتن و اسلحه آنها به هیچ کاری نمی آید.اینکه گفته می شود قدرت سرسخت است و نمی شکند توهمی بیش نیست.هیچ قدرتی توان مقاومت در مقابل "نه" جامعه را ندارد، چون جامعه با این "نه" از یکطرف زندگی را برای خود منتفی می کند( و به همین دلیل به آن می گویند مقاومت) و از طرف دیگر زندگی و سیاست را برای اهل سیاست منتفی می کند( و به همین دلیل به آن منفی می گویند). ۴. انتخابات مکانیسم سیاسی یک جامعه برای جلوگیری از فعال شدن توان سرکوب اهل قدرت یا توان مقاومت مردم است.در انتخابات مردم و اهل قدرت به شکل صلح آمیز و آرام وارد گفتگو می شوند و به مبادله آرام خواسته های خود می پردازند.اما اگر انتخابات تبدیل به مکانیسم فریب و سرکوب اهل قدرت شود باید با "نه" گفتن به آن، آن را بی معنا ساخت و به قدرت نشان داد که باید به ایجاد تحول بنیادی در ساختار قدرت بپردازند.عده ای در نقد می گویند این تحلیل کارکردی است و قدرت هرگز خود را تغییر نمی دهد.در پاسخ باید گفت همه تحلیل های کلان اجتماعی کارکردی - ساختاری هستند و تحلیلی جز تحلیل کارکردی وجود ندارد حتی وقتی مارکس سعی در نقد نظم موجود دارد.عده ای دیگر می گویند قدرت سرسخت است و ما فقط تاوان میدهیم.این هم توهمی بیش نیست چون نه اهل قدرت خدا هستند که نشکنند و نه تابحال جامعه توان مقاومت منفی خود را تا اوجش آزموده که نتیجه نگرفته باشد.حضور دوباره گروه اصلاح طلب در بازی انتخابات چیزی جز نتیجه مقاومت منفی مردم نیست. ۵.عده ای می گویند رای ندهیم سعید جلیلی یا زاکانی یا قالیباف رای می آورد.رای بیاورد.هیچ ایرادی ندارد چون اصولا قوه مجریه جایگاهی در ساختار قدرت ندارد.حتی اگر پزشکیان هم رای بیاورد چیزی جز بزک کردن یک ساختار نادرست سیاسی نیست.شما به یک نظام سیاسی که "نه" می گویید، منازعه از سطح ریاست جمهوری به سطوح بنیادین قدرت می رود: یا آنجا تغییر می کند یا شما با بی معنا کردن مناسک قدرت چون انتخابات و..‌سیاست و قدرت را منتفی می کنید: چهل و پنج سال گذشته نشان داده مهم نیست رئیس جمهور شما چه شخصی با چه ویژگی هایی باشد چون او فاعل قدرت نیست بلکه مفعول قدرتی است که بر او جاری می شود. در بهترین حالت شما محمد خاتمی هستید که هر چند روز با یک بحران روبرو می شود یا حسن روحانی هستید که در آخر خائن شناخته می شوید.میدانم همه تحت فشاریم و مستاصل، اما اندکی بیشتر مقاومت کنید چون پایان اینهمه فشار و استیصال نتیجه اش قدرت ماست. http://t.me/mostafamehraeen
Показати все...
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست برداشته ایم.(والتر بنیامین) @mostafamehraeen1975

Repost from مدرسه
تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات علی‌نجات غلامی اینکه این بازی چیست را بگذارید به این پرسش برگردانیم که این بازی حاکی از چه معنایی در منطق حیات اقتصادی امروز است؟ امروز در میان یاس و امید جمعیت عظیمی در حال انجام این بازی‌اند و طبعاً گروهی بر آن‌اند که بازی در نهایت چیزی نیست بجز یک سوءاستفاده‌ی تبلیغاتی که سازندگان مبلغی به جیب بزنند و برخی معتقدند نظر به تجربه بازی قبلی امکان دارد مبلغی قابل ذکر دست کم به ریال کسب کنند. اما تصور می‌کنم باید ملاک تحلیل را عمیق‌تر کرد. اگرچه هر تحلیلی در این باب‌ها عملاً با منطق احتمالات کار خواهد کرد و نتایجِ کلی و ضروری نمی‌توان گرفت. اول این نکته را باید در نظر گرفت که این "حجم عظیم" اگر نومید شوند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ - تلگرام عملاً آسیب جدی خواهد دید و دست کم «بی‌اعتمادی» قابل توجهی نسبت به هرگونه پروژه‌ی پول‌ساز جانبی‌اش صورت خواهد گرفت که این بی‌اعتمادی به ‌دیگر پلت‌فورم‌ها نیز سرایت خواهد کرد پس ضررِ کلی عملاً هنگفت خواهد بود. - بازار ارز دیجیتال هدف‌اش جایگزینی نهایی یا دست کم قرار گرفتن در مقام یک بدیل جدی برای ارز واقعی است. در طول دهه گذشته تاکنون توانسته است کمتر از چند درصد جمعیت جهان را با این ارز آشنا کند و آن را در مسیر مبادلات‌شان 1) در مقام وسیله و واحد ارزش مبادله‌ی کالا و 2) خودش در مقام کالای قابل سرمایه‌گذاری و مبادله‌ی ایشان قرار دهد. حال بازی همستر کومبات سد را شکسته است و جمعیت عظیمی را با آن این ارز آشنا کرده است. نومید شدن و عقب کشیدن این جمعیت، ریسک را متوجه «کل بازار ارز دیجیتال» خواهد کرد و فراگیر شدن آن را به تأخیر خواهد انداخت که این ریسک مرگباری است. بنابراین، احتمال اینکه این پروژه فیک از آب دربیایبد نظر به خطراتش کم به نظر می‌رسد. اما نکته‌ی بعدی در خصوص ماهیت ارز دیجیتال است: نقدینگی به‌مثابه ارز دیجیتال از آنجاکه برخلاف ارز واقعی، همزمان "سرمایه و کالا و ارزش" است، نوعی نقدینگی «تعلیقی» و چند بعدی است که امکان‌های "سودهای جانبی" و ارزش‌های افزوده‌ی چندبعدی و به اصطلاح "قماری-احتمالی" و "قابل کنترل" دارد. لذا توزیع فراگیر ارز دیجیتال بین جمعیتِ بسیار «اساس ابزار تولید بودن‌اش» را «از کنترل نظام سرمایه‌داری» خارج نمی‌کند. اگرچه منطق بسیار پیچیده‌تری به کنترل ابزار تولید می‌بخشد. بر این اساس، به نظر من می‌رسد که این پروژه‌های ایردراپ نوعی قطره‌چکان نقدینگی مجازی هستند که درکنار سودهای لحظه‌ای، هدف بلند مدت‌ترِ «آشنایی» و «محبوبیت» برای دنیای ارز دیجیتال در رقابت با ارز واقعی را دارند که هدف در نهایت غلبه بر آن در این رقابت است. لذا هدف فقط درآمدهای اتفاقی برای گروهی سرمایه‌دار نیست. البته باید مکرر کنم که «به احتمالِ زیاد» چنین است. دنیای ارز دیجیتال هدف‌اش بدواً جلب مشتری و صرف کسب درآمد نیست قبل از آن، آشناسازی و درگیرسازی با خود این عالم برای ساختن میدان درآمد است، پس طوری می‌کند که طوری نشود.
Показати все...
👍 2
۸.اکنون پرسش این است که جامعه می تواند چه کند؟ اصلاح طلبان عاشق قدرت و ثروت و حامیان رسانه ای آنها با افتادن در بازی قدرت سخت در پی تشویق مردم به پیوند دوباره با قدرتند. استراتژی اصلاح طلبان معلوم است: یا به ما رای بدهید یا سیاستمدار ناکارآمدی چون جلیلی و زاکانی و قالیباف و..‌بر سر قدرت می آید و وای به حالتان. مردم خود به این بازی آگاهند و دیگر وارد این بازی نمی شوند، اما چند نکته خطاب به آنان که می گویند اگر وارد این بازی نشویم چه کنیم: الف.این چه سیاستی است که دامنه آن محدود به چند چهره شود که دائم قاعده بد و بدتر بر آن حاکم است.نباید گفت بد بهتر از بدتر است، باید در پی انحلال قدرتی برآمد که بازی را این گونه می چیند. ب.به فرض که باز کاندید اصلاح طلبان رای آورد، او می خواهد چه کند وقتی همه می دانید سیاست های این نظام سیاسی در وضعیتی دیگر تعیین می شود و رئیس جمهور کاره ای نیست جز ابزار حفظ عقلانیت بوروکراتیک حداقلی که در خدمت ایدئولوژی و برنامه های نظام است. ج.آیا میدان اصلاح طلبی فقط میدان سیاست و انتخابات است که شما خود را فقط میانجی رابطه مردم و قدرت در فرصت بیگانه شدن مردم از سیاست می دانید تا به پاس ایجاد این پیوند شکننده کاذب به پست و مقام و میز و صندلی و راننده شخصی و تریبون و ....دست پیدا کنید.چرا در هیچ جای دیگر زندگی مردم در کنار مردم نیستید؟ چرا هر وقت که نماینده نظام، نماینده دولت و نماینده قوه قضاییه علیه مردم هست، مردم احساس نمی کنند که در کنار آنها اصلاح طلبی ایستاده است که از حق آنها دفاع می کند و مردم با بودن آنها احساس تنهایی و ناتوانی نمی کنند؟ د.چرا یکبار هم که شده به جای پیوند دادن مردم بیگانه شده با قدرت نمی کوشید قدرتی که مردم را زائد می بیند و به آنها و نیازهایشان بی اعتناست را وادار کنید تا با تغییر در قانون اساسی و ماهیت خود، مردم را اساس قدرت حکومت قرار دهد؟ راه حل این است: از قدرت بخواهید تا بار دیگر خود را مبتنی بر خواست و نیازها و آرزوها و آرمان های مردم بازطراحی کند تا مردم به سیاست باز گردند و گرنه آوردن دوباره مردم به میدان سیاست به هر شکلی خیانت به مردم و این سرزمین است.سیاست میدان مذاکره بر سر منافع است.قبل از رای دادن و ندادن از سیاست بخواهید به سر میز مذاکره با مردم بنشیند و گرنه در رابطه ای که میزی میان دو طرف گفتگو وجود ندارد، با اولین کلمه مذاکره منجر به خشونت می شود. http://t.me/mostafamehraeen
Показати все...
👍 3
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.