cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🔞ﭼﺷﻣاﻧ ﺩﻟﺑﺭ🔥

دُختر بایٔد بَلَد باشٰه جٍوری آه آه کُنه پْسر هٰیٓچ کٖار نکّرده آ..بٰش بٖیاد♥🔞🔥

Більше
Рекламні дописи
8 409
Підписники
-14824 години
+8007 днів
+90030 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

فرصت استثنایی برای دریافت vip به صورت رایگان🔥🔥 چطوری؟ خب بزارین بگم ، کسایی که هنوز کارت وی پاد بانک پاسارگاد رو ندارن . میتونن با دانلود برنامه ویپاد و زدن کد معرف من و ثبت نامی که فقط ۴ دقیقه وقتتون رو میگیره . هم یه کارت فوق العاده که مزایای زیادی از جمله وام های مختلف از مبالغ کم تا ۵۰ ملیون بدون نیاز به موجودی توی حساب و با سود خیلی پایین بهتون میده . هم vip ما رو رایگان دریافت می کنید 🥹😍 چی دیگه بهتر از این ؟ فقط دقت کنید کد معرف رو درست و دقیقا شبیه چیزی که میگم بزنید😉 IN8K9N کد معرف بعد از اینکه مراحل رو انجام دادین به ادمین پیام بدین در صورت تایید vipرو بگیرین😘 @Mary_abdim : ایدی ادمین
Показати все...
شیب_شب 🌓🌓 آزاده_ندایی باران شدیدی می بارید، باد از گوشه ی پنجره ی شکسته دست در گریبانم انداخته تن نیمه برهنه و زخمی ام را می لرزاند، ترس مثل مرگ به جانم چسبیده و اشک چشمهای خمار از دردم را رها نمیکرد. نور کم جانی میان اتاق سرک کشید ‌و چند لحظه بعد صدای موتور ماشین در گوش هایم پیچید فاتحه‌ی خودم را خواندم می دانستم می‌آید، سیاهی سایه‌اش را خیلی‌وقت‌پیش‌روی سرم پهن کرده بود... 💔💔 https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
Показати все...
_بین پام میخاره برام خارشش و میگیری دایی؟ نگاهش و به بین پام دوخت. _واسه داییت حشری شدی؟! داغ کرده بودم، جلوش نشستم و پاهام و از هم باز کردم و بین پام و مالیدم. _دبدمت داشتی با شورتم جق می‌زدی تا خودم هستم چرا شورتم. حشری نشست بین پام و شلوارشو پایین کشید آلت شق شدش افتاد بیرون. _جوری جرت بدم که دیگه جلوم لنگ به هوا نشی توله سگ. کلفتش و با ضرب واردم کرد.. https://t.me/+zyfIhhMUL1w3N2Nk #رابطه_با_دایی_حشری🔞💦
Показати все...
گنــاهــم بــاش

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

شیب_شب 🌓🌓 آزاده_ندایی باران شدیدی می بارید، باد از گوشه ی پنجره ی شکسته دست در گریبانم انداخته تن نیمه برهنه و زخمی ام را می لرزاند، ترس مثل مرگ به جانم چسبیده و اشک چشمهای خمار از دردم را رها نمیکرد. نور کم جانی میان اتاق سرک کشید ‌و چند لحظه بعد صدای موتور ماشین در گوش هایم پیچید فاتحه‌ی خودم را خواندم می دانستم می‌آید، سیاهی سایه‌اش را خیلی‌وقت‌پیش‌روی سرم پهن کرده بود... 💔💔 https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
Показати все...
دکتر منو به سمت تخت هل میده و دستشو روی خشتک شلوارش میکشه سیلی به سینه هام درشتم میزنه و نوک سینه مو لیس میزنه💦🍓 ناله بلندی میکنم و دستشو روی بهشت تپل و نبض دارم میزارم با شهوت خشتکشو به نازم میکشه و من کلفتیشو حس میکنم که شلوارشو پایین میکشه و مردونگی کلفتشو...🔞 https://t.me/+k1ivXaHbp8tjNjE0 #دکتر_واسه_مریض_سکسی_ش_که‌دانشجوش‌هست_بهشتشو_میخوره
Показати все...
•شــیفته هـــ‌🔞ـــوس•

اگه بگن هوس چی کردی فقط میگم نفس نفس زدنات وقتی زیرمی🤤🔥 چنل اصلی رمان شیفته هوس♨ ژانر: اروتیک،معمایی،بزرگــ🔞سال ❌کپی ممنوع❌

Repost from N/a
Фото недоступне
اخطار⚠️محتوا دارای محدودیت سنی میباشد❌⛔️🔞🔞🔞🔞 هالوژن های درون سقف تماما نور#قرمز را عرضه میکردند. با #نفس هایی سنگین شده پا روی فرش قرمز اتاق گذاشتم. با اخم سعی کردم جرئتم را جمع کنم.به یکی از تابلو ها نزدیک شدم. به آنی #نفسم رفت. تابلوها، نقاشی هایی بودند با سبک رنگ روغن، چیزی که #نفسم را گرفته بود #پسرک #لخت میان #قاب بود. چهره ی محوی که آن چنان واضح نبود، بیش تر روی #اندام و سایه ها کار شده بود. بیش تر نقاشی ها گویای خواب بودن #پسرک روی #تخت بود. #بال_های_سوخته 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 روایت پسری که به خاطر #قتل و #تعرض توی بیمارستان روانی بستریه🔥🔥🔥🔥🔥 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
Показати все...
Repost from N/a
Фото недоступне
-یه بازی کنیم من میشم گرگ وتو یه آهو. چشای گردشدمومیخ چشای سیاهش کردم وباتعجب گفتم:  -چرا؟ -سوال نداریم، توفرارمیکنی وتاجایی که میتونی سعی کن نگیرمت. اب دهنموقورت دادم : -میفهمم چی میگیا اما متوجه نمیشم ! -اگه تا یه دقیقه دیگه به جای فرار هنوز زیرم باشی  وزر بزنی تضمین نمیکنم سالم از این خونه بیرون بری ومطمعن باش جوری به دندون میکشمت که تاعمر داری فراموش نکنی آهو کوچولو! پس تانشُمردم دست به کارشو. یه کوچولو فاصله گرفت میتونستم حرص وخواستن روتوچشاش به وضوح ببینم، دلهره ووحشت وجودمو پرکرده بود محکم کف دستامو تخت سینش کوبیدم وخودمواز زیرش بیرون اوردم. https://t.me/+I-Ieb1wbgycyMzY0 https://t.me/+I-Ieb1wbgycyMzY0 https://t.me/+I-Ieb1wbgycyMzY0 یه رمان تخیلی پیداکردم براتون عاشقش میشین یه لوسیفرداره نگم براتون سردسته همه موجوداته تاریکه پادشاه اهریمنا😈باهرپارتش نفس توسینتون حبس میشه! پیشنهادمیکنم ازدستش ندین🥺😌
Показати все...
Repost from N/a
مثبت #۱۸   😲ی گرگینه ی آلفا، کشته مارو بس #جذابه، #دلبره، و #دخترکشه! شما هم زودتر جوین شین بردارم این بنر رو. ی خلاصه ریز بدم. شش نفر میرن به ی روستای #عجیب_و_غریب، که پر موجودات #عجیب_و_غریبتره!   روستایی که توی ۲۰۰ سال پیش توقف کرده،   و قراره  راز زندگی قبلی یکی از کاراکترهای رمان مشخص بشه، سرنخ‌هایی که به خیلیا کمک می‌کنه بفهمن قبلاً توی زندگیشون...؟ پرده های ماورا کنار می رود و آفتاب حقیقتهای پوشانده شده، بر همه جا میتابد! لینک خصوصی که قراره نیم مین دیگه باطل شه. 🔗? 😲 https://t.me/+eolmS_UZQiM4YWE0 https://t.me/+eolmS_UZQiM4YWE0
Показати все...
کانال رسمی الهام قنبری(رمان ایستا)

ورود به دنیایی سرشار از #هیجان، #ترس و تخیل. 👺 👻🧟‍♂ #روستای_وحشت یک گروه شش نفره که متشکل از سه پسر و سه دختر میشن، درگیر ماجراهایی میشن که تهش خیلی بد و یا شایدم خوب تموم شه! ترسناک و تخیلی. شنبه تا چهارشنبه، شبی یک پست

- تنگی، قبلا سکس داشتی!؟ با عجله سر تکان دادم. من باید آن چک لعنتی را می‌گرفتم و میراث یکتا نباید میفهمید من باکره هستم! - شل کن پس... اگه دردت گرفت جیغ نمیکشی، خوشم نمیاد... فقط ناله کن کوچولوم. سر تکان دادم اما با اولین ضربه سرم گیج رفت و جیغم در اتاق پیچید، گرمی خون را حس کردم اما با خشم دوباره خودش را درونم...💦🥲❌ https://t.me/+oAFz8ZklURA2ZDA0 https://t.me/+oAFz8ZklURA2ZDA0 دختری که به خاطر پول بکارتش و تقدیم یه پسر دخترباز می‌کنه و..😔🔞🔥
Показати все...
کـــژال | "سودا ولی‌نسب"

°| ﷽ |° نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀 کـــــــژال ●آنلاین ● ~کژال‌ومیراث~ ژیــــــان ●به زودی... ● طــــوق ●حق عضویتی ●