cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼

+🕊 ت‍‌و ت‍‌ن‍‌ه‍‌ای‍‌ی‍‌ات ک‍‌سی ب‍‌ود اروم‍‌ت ک‍‌نه؟! 🕊 🕊کانالی برای شنیده شدن ! این صداست که می ماند!🌈 همراه با گویندگان #دکلمه ارسال آثارو ارتباط با مدیر و مالک @Royamr2

Більше
Рекламні дописи
1 450
Підписники
-924 години
-1437 днів
-20630 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
عشق_سلطانیست باتو ای مهربان عشق سلطانیست ... بی تو اما ، بسی پریشانیست ، شکر بادا که عاشقم مستم ... بی تو چشمم همیشه بارانیست ، اول و آخِر سخن ،،، اینست ... بی وجودت دل به ویرانیست ، حلقه ی گوش ما ز بهر تواست ... این نه فاشست و این به پنهانیست ، مست مستم ز باده ی عشقت ... ساغرت را دوا و درمانیست ، خوبریی چه گویمت خوشتر ... ؟ از دلم بر دلت هزار پیمانیست ، بوسه ای نذر کن زان لب لعلت ... بر لبم لعل تو گوهر افشانیست ، گر سبک سر شدم ز خود مرانیّ . ام .. در هوایت همیشه حیرانیست ، دل که  دادیم ، جان چه میباشد ... جان ما از غمت به پایانیست ، این عیانست ز ما چه می پرسی ؟ هر نفس شعر ما ز عرفانیست ، جان راحم ، به وادی عشقت ... نیست قابل وگرنه قربانیست ، راحم_تبریزی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
10Loading...
02
#نمایشنامه #بارون ❤️میگم جمشید داره بارون میاد 💙اره تازه نم نم شروع کرده ❤️میگم جمشید ؟ 💙جان دل جمشید! ❤️تا حالا دقت کردی ؟  صدای بارون از خود بارون قشنگتره 💙نه من صداشو دوست ندارم خودشو دوست دارم ❤️عههه داری اذیتم میکنیا!! 💙نه !من و اذیت؟ ❤️اخه میدونی هر وقت بارون میاد یاد تو می افتم 💙یاد من؟ چرا من مگه من ابرم؟ ❤️نه دیوونه جونم  اخه صدای توام از خودت قشنگتره🥹 💙عهه اینجوریاس؟ ❤️اوهوم... نه اونجوریاس 💙حالا که اونجوریاس منم هرشب ماه که میاد تو آسمون یاد تو میفتم اخه اسمش از خودش قشنگتره  درست مثل تو ❤️ ❤️جمشید؟ 💙جان جمشید! ❤️میگم اگه یه روز من تو این دنیا نباشم تو چیکار میکنی راستشو بگو خب؟؟ 💙این حرفارو از کجات میاری من همونجارو خراب کنم حرف از این قشنگتر نداشتی؟ ❤️توروخدا بگو من میخوام بدونم بدون من چی میشه 💙اخه دور چشات بگردم زندگی من ادم مگه بدون نفس زندگی میکنه ؟؟ ادم بدون قلب زنده س؟ ❤️خب ....نه. 💙بس  تو قلب منی ...  تک تک نفسای منی.. بدون تو نمیخوام دنیارو ..یادت نره سپیده من؛ من برای داشتنت دارم تلاش میکنم تا یه روزی بشی مال خودم بشی خانوم خونه خودم .. ❤️میشه بیام بغلت؟ میشه قربونت برم؟ میشه دورت بگردم مثل ماه دور زمین؟ 💙اره بغل من خونه توعه بیا ؛بیا،بغلم گرما بهم بده عشق من 💙سپیده من ❤️جان دلم 💙بارون زیاد شد داریم خیس میشیم بنظرت خیس بشیم  زیر بارون؟ ❤️اره دستاتو بده من.. 💙چقدر بارون امروز قشنگه ❤️اره عشقم همه چی با تو قشنگه 💙بیا اسممو داد بزنیم همه بفهمنن که دنیا مثل  من و تو عاشق به خودش ندیده ❤️اره داد بزنیم به گوش همه برسه 💙بیا بدوییم دستاتو بده.... ❤️ولی جدی جدی خیس شدیما قیاقه هامونو 💙اره بزار بشوره ببره همه دلتنگیامونو غمامونو بزار بشوره ببره درد دوریو ❤️خانم 💙آقا به قلم✍ #سپیده_زاهدی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
32Loading...
03
‍ پیامش روی صفحه ی گوشی بالا اومد "جلوی در دانشگاه منتظرتم. تموم شدی بیا‌" یکم خیره به صفحه ی گوشی موندم. با مکث تایپ کردم: "کلاس دارم" فوری جواب داد: "یکشنبه ها تا سه کلاس داری" انگشتامو رو کیبورد به دروغ لغزوندم "جبرانی انداخته استاد هماتولوژی" یه دقیقه نگذشت که پیامش رسید: "همکلاسیات دارن میرن همه؛ منتظرتم" از روی نیمکت جلوی دانشکده بلند شدم و بی عجله و قدم زنون رفتم تا دربِ فنی. اونور خیابون با همون استایل همیشگیش وایساده بود؛ دست به جیب، با لبخند یه وری مغرورش! خیابونو رد کرد و رسید کنارم. فکر کردم قدم به زور تا بازوش میرسه! دستشو که تکون داد سمتم، هردوتا دستامو فرو کردم تو جیبامو نگاهمو دوختم به کفشام. آروم زمزمه کردم: "هوا یهویی خیلی سرد شد" جرئت نکردم دیگه نگاهش کنم. صدای خنده ی زورکیشو شنیدم "بریم آب هویج بستنی؟!" آهسته گفتم: "سرده هوا! قهوه ی تلخو ترجیح میدم" دیگه نخندید؛ سرمای هوا دلیل خوبی نبود برای رد کردن پیشنهاد بستنی از طرف منی که بستنی به قول خودش دینم بود! دستاشو بُرد تو جیبش. قبلنا بهش گفته بودم این ژاکتتو دوست دارم، جیباش اندازه ی دستای جفتمون جا دارن، اما این بار دیگه حسرت نخوردم به گرمای دستایی که... دستشو حائل کمرم کرد و راه افتادیم. زیادی جنتلمن بود مرد من، گویا برای همه! توو کافی شاپ همیشگی، کنار شیشه ی بخار گرفته ی رو به شلوغی خیابون دم غروب نشست جلوم. با انگشت اشاره خط انداختم رو بخار شیشه، یکم که گذشت شیشه به گریه افتاد. پرسید: "مطمئنی بستنی نمی‌خوری؟!" باید از یه جایی شروعش می‌کردم که تمومش کنم بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: "می‌دونی؟! وقتایی که توی برف و کولاک زمستون می‌اومدیم و بستنی می‌خوردیم و می‌خندیدی بهم و می‌گفتی دختر تو دیوونه ای، دیوونه نبودم، دلم گرم بود! دستامو که می‌گرفتی و میذاشتی توو جیب خودت، دستام گرم میشد و سلول به سلول جون می‌گرفت و راه می‌گرفت تا دلم. بعد دلم گامب گامب می‌زد واس عشقی که مال من بود. الان سردمه، شاید یه فنجون قهوه گرمم کنه!" نمی‌دونم چقدر توو سکوت گذشت، به حرف اومدم دوباره "دیروز با لیلا رفتیم تا ولیعصر" دستش روی میز مشت شد. چقد رگای برجسته ش بهش میومد "من به دلم نبود بریم، لیلا اصرار کرد؛ بعد نمی‌دونم کجا بود که لیلا گفت: هی! اونجارو! این پسره رو، چقد شبیه آقاتونه! بعدم خندید. من بازم به دلم نبود نگاهش کنم، هیشکیو جز تو نگاه نمیکنم آخه! بعد که لیلا گفت این... این همون دستبندی نیس که تو براش گرفته بودی؟! نگاهش کردم. شبیه تو نبود، همه چیز همون بودا! همین قد و بالا، غرور، پالتوی مشکی، دستبند چرم مشکی، همین دستای مردونه با رگای برجسته که قفل شده بود توو دستای هرکی غیر از من، خودت بودیا... اما تو نبودی!" خواست حرفی بزنه که انگشتمو گرفتم جلو بینیم "هیس! یادته می‌گفتم هیشکی مثل تو نیست؟! از دیروز هر مردی که دیدم و دست دختریو گرفته بود شبیه تو بود. نمی‌خوام بعد از این با دیدن دستای توو هم قفل شده ی دونفر دلم بلرزه که شاید تو...!" صداشو به زور می شنیدم "تو عشقی... اون فقط... یعنی من..." کیفمو چنگ زدم و بلند شدم، بازم نگاهش نکردم "اگه عشق بودم چشمات جز من کس دیگه ایرو نمی‌دید. اگه عشق بود گرمی دستاتو حروم هر رهگذری نمی‌کردی، اگه عاشق بودی، اگه بودی...!" یه قطره اشکی رو که میومد راه بگیره رو گونه م پاکش کردم "کاش لااقل نمی‌بردیش پاتوق همیشگیمون" دستشو دراز کرد دستمو بگیره، اما وسط راه پشیمون شد انگار، مشتش کرد و محکم کوبید رو میز. بی صدا از کنارش گذشتم. شنیدم یه بیت از شعرامو زیر لب زمزمه می‌کرد: "چقدر ساده از دست دادم تورو..." #طاهره_اباذری_هریس #آوا_شیدا »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
362Loading...
04
من خواهانم؛ خواهان تو ، خواهان دستانت ، و لبانت که نامم را چه زیبا صدا می زند و جانم گفتن های پی در پی لبان من که در تمام وجودم  انعکاس می یابد .. و من لبریز می شوم از بوی خوش داشتنت نگاه زیبای تو از صدای تو ایمن می شود چه مؤمنانه نام مرا آواز میکنی و من با تمام وجودم فریاد میزنم دوستت دارم بس که لبریزم از توام می‌خواهم بدوم در میان صحراها سر بکوبم به سنگ کوهستان ها تن بکوبم به موج دریاها من به پایان دگر نمی اندیشم که همین دوست داشتن تو در همین جهان همین لحظه برایم زیباست به قلم #مهــدی_محمـــودی آوایش بانو #مژگان »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
12Loading...
05
‍ از فراق روی ماهت در فغانم روز و شب شمع رخسارت زند آتش بجانم روزو شب در هوای بوستان و غنچه ی لعل لبت بلبلی شوریده و بی آشیانم روز و شب شانه ای گم کرده راهم در خم گیسوی تو سُنبلت را دسته دسته میکشانم روزوشب نغمه ی شور آفرینت دارد اعجاز مسیح میدواند بر تن بیجان روانم روزو شب شهره ی آفاقی و محبوب خلقی چون قمر نازنین ای زُهره ی هفت آسمانم روز و شب قصه ی لیلا و مجنون داستانی کهنه شد من کنون مجنون تو شیرین زبانم روزو شب ای  (امیدی)  با صبا از حال زار من بگو از جفای آن پری بی خانمانم روزو شب شعر✍بهمن_امیدی اوا🎙ژاکلین »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
111Loading...
06
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 پس چه هستی ای فلک، گر دور باطل نیستی چیستی ای عمر، گر زهر هلاهل نیستی زهر نوشاندن هم ای تقدیر ، بی‌آداب نیست من به قسمت راضی‌ام اما تو عادل نیستی در وفاداری ندیدم هیچ‌کس را مثل تو ای غم از حال دلم یک لحظه غافل نیستی گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظه‌ای دیگر ، تو در آغوش ساحل نیستی هر که با من بود روزی دل برید از من، تو نیز دل به رفتن می‌سپاری، گرچه مایل نیستی گفت: روزی بازمی‌گردم، فراموشم مکن گفتمش: در بی‌وفایی نیز کامل نیستی #فاضل‌_نظری #ایفا_فرزانه »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1523Loading...
07
دردی که در من است به درمان نمی رسد این سر شکسته است به سامان نمی رسد هی زل نزن به پنجره ی بسته ی قطار این ریل های شوم به  پایان نمی رسد لیلا مران مرا به خدا خُرد و خسته ام این بار کار من به بیابان نمی رسد لالا بخواب ,هیچ گلی توی با غ نیست عمریست بوی پونه و ریحان نمی رسد تهمینه خوب چهره ی سهراب را ببین حتی جنازه اش به سمنگان نمی رسد مادر برای خستگی ام نذر کن ولی دردی که در من است به درمان نمی رسد نرگس کاظمی زاده از کتاب در حال چاپ " آن زن که با تو بود " »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1605Loading...
08
آرامم! دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم به‌حالِ تو قدم می‌زنم آرامم ! دارم برایِ تو چای می‌ریزم کم رنگ وُ استکان باریک پر رنگ وُ شکسته قلم آرامم! دارم برایِ تو خواب می‌بینم خوابی خوب خوابی خوش خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو! صدایِ جانَ‌م گفتنِ تو وُ برایِ تو مُردنِ، من! آرامم، به ‌خوابی پر از خیلی دوستت دارم! پر از کجا بودی پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است دارم برایِ تو خواب می‌بینم آرامم! کنارِ تو حرف می‌زنم چای می‌ریزم تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ لبت را می‌بوسم دستت را می‌گیرم و به‌ سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ دل، به ‌دریا می‌زنم وَ به تو سلام می‌کنم سلام علاقه‌یِ خوبم علاقه‌ جانِ من من به خیالِ تو آرامم ! می‌دانی؛ من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم . . . #افشین_صالحی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1725Loading...
09
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم برات من  شبی آمد o که در آیینه لرزیدم شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم دعایی بود و تحسینی، درودی  بود و آمینی اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم علیرضا قزوه اجرا #سید_یوسف_صفوی_هیر »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1354Loading...
10
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زنده گی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود #قیصر_امین_پور »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1645Loading...
11
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 از آن زمان که زندگی، تو را کنار من نخواست غروب پنجشنبه هم، شبیه عصر جمعه هاست! هزار روز بی قرار و طعم تلخ انتظار نگو به من "سکوت کن! که گریه کار بچه هاست" از آن زمان که رفته ای، به اشک خو گرفته ام خودت بیا به خانه یا، بگو که خانه ات کجاست؟ نگو دگر ز صبرها، که بین سنگ قبرها به جستجوی نام تو، دلم پر از گلایه هاست کدام امید دیگری؟ کدام روز محشری؟ چنین که بعد رفتنت، قیامتی به دل به پاست! شکایتی نمی کنم، سکوت می کنم دگر؛ فقط بگو چرا خدا، تو را کنار من نخواست؟؟ #مریم_صفری اجرا #سید_یوسف_صفوی_ »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
8605Loading...
12
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 ‍ دانه های دل دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم علیرضا قزوه اجرا:سید یوسف صفوی هیر »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
7975Loading...
13
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 ای بکرترین برکه! هلا سوره ی صافی! پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی! مهری بزن از بوسه به پیشانی سردم بد نام که هستیم به اندازه ی کافی! تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی! با یافتن چشم تو آرام گرفتم چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی.. چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت.. بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی.. شاعر#علیرضا_بدیع اجرا #سید_یوسف_صفوی_ »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
8545Loading...
14
من معشوقه ی کاغذیِ شاعری هستم که هر عصر جوانی ام را تا می کند لای دفترش می گذارَد وَ با خودش به محفل ها می بَرَد بلند بلند می خوانَدَم؛ ...همه را با من به گریه می اندازد! به خانه که بر می گردد با کلمات مرا می بوسد و لابه لای سطرها به آغوشم می کشد نفسم در قفسِ دفترش می گیرد ...! می خواهم یک صبح وقتی روی تختِ کاغذی اش به خواب رفته است بی صدا از لای دفترش بیرون بزنم وَ او را با زنی که در شعرهایش دلبری می کند تنها بگذارم سالهاست تشنه ی قدم زدن در خیابانی هستم که هیچ کس آن را شعر نکند ...!!! #مینا_آقازاده💜💫 »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
10Loading...
15
به شبها با نوایی ناله کن نی حکایت از دل دیوانه کن نی یک از صدها غمم در زندگانی بگو ، از بی کسی ، بی همزبانی بزن تا ناله هایم گردد افزون ز خاکستر بگو ، وز آتش و خون بزن تا لکنت افتد بر زبانم بزن ، رسواتر از این کی توانم ؟ بزن ، همبسترم کن با غم و درد به خاکستر نشانم در شبی سرد بزن ای نی هم آواز شبم کن چو مجنونی گرفتار تبم کن من و تو رازها در سینه داریم هزاران غم در این گنجینه داریم بزن با اشک و این قلب پریشان بسوزانم ز رنج و درد هجران »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0298Loading...
16
خانه دلتنگِ غروبی خفه بود مثلِ امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید؛ «زود بر خواهد گشت.» ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد آری، آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنیِ «هرگز» را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ آه ای واژه ی شوم! خو نکرده ست دلم با تو هنوز من پس از این همه سال چشم دارم در راه که بیایند عزیزانم، آه #هوشنگ_ابتهاج »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0688Loading...
17
ز یاد بردنت ای آشنای من ، سخت است ببخش مثل تو بودن برای من سخت است مرا رها کن از این شهر غرق دود برو نفس کشیدن تو در هوای من سخت است بدون اینکه بخواهم دلیل درد تو ام خدا کند که نباشی بجای من ، سخت است برای او که مرا هیچوقت دوست نداشت چقدر شعر سرودن خدای من سخت است برای تو که خدایی ، خدای من تو بگو که استجاب کدامین دعای من سخت است؟ ✍ #سیدتقی_سیدی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 05710Loading...
18
من معشوقه ی کاغذیِ شاعری هستم که هر عصر جوانی ام را تا می کند لای دفترش می گذارَد وَ با خودش به محفل ها می بَرَد بلند بلند می خوانَدَم؛ ...همه را با من به گریه می اندازد! به خانه که بر می گردد با کلمات مرا می بوسد و لابه لای سطرها به آغوشم می کشد نفسم در قفسِ دفترش می گیرد ...! می خواهم یک صبح وقتی روی تختِ کاغذی اش به خواب رفته است بی صدا از لای دفترش بیرون بزنم وَ او را با زنی که در شعرهایش دلبری می کند تنها بگذارم سالهاست تشنه ی قدم زدن در خیابانی هستم که هیچ کس آن را شعر نکند ...!!! #مینا_آقازاده💜💫 »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0459Loading...
19
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 پیش پای تو مرا کشت دو چشم رنگی چشمهای تو سلاح اند سلاحی جنگی تنم از جنس بلور است ولی بی تردید خورد کردند مرا آینه های سنگی از همان روز که همراه رقیبم رفتی سهم ام از عشق شده دلهره و دلتنگی بوسه هایت همگی طعم دو رنگی دارد روی تو سرخ و سفید است دل تو زنگی تا سحر جان مرا تنگ در آغوش بکش بی جهت با خودت و با دل من می جنگی #حسین_فراهانی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0283Loading...
20
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼   از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری؟ دیوانه خندید و گفت : "عشقم" ... ‌گفتند: "عشقت" کیست؟؟ گفت: "عشقی" ندارم!! ‌خندیدند و گفتند : برای "عشقت" چه کارهایی حاضری بکنی...؟ گفت: مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ، دروغ نمیگویم ، تنهایش نمیگذارم ، خودم را فدایش میکنم... به او گفتند : اگر عشقت تنهایت گذاشت ، ‌بی وفایی کرد ، خیانت کرد چه... اشک در چشمان دیوانه حلقه بست و گفت: ‌اگر بامن اینکار را نمیکرد که....!!! ‌دیوانه نمیشدم »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0526Loading...
21
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم بگفتم خالقا،یارب تو فکر کردی که من مستم؟کجایی تو؟چه هستی تو؟ تو از عمرم چه میجویی؟ تو فرعون را خدا کردی،توشیرین را زفرهادش جدا کردی، سپردی تیغ بر ظالم به مظلومان جفا کردی،به ان شیطان خونخوارت،توظلم را اعطا کردی، مرا از عشق دیرینم سوا کردی،سپس گویی نشو کافر؟ توفکر کردی که من مستم؟ خدایا گر عزیزت را کسی دیگر به مستی بغل گیرد،تو ایا همچنان از صبر ایوبت در ان قران جاویدت سخن اری؟ تو بی پرده کفر خواهی گفت،نخواهی گفت؟ خداوندا غرورم را هوس داران شکستندو جوانی ام گرفتندو و هنوزم پای میکوبندو می رقصند عجب دنیایی بی رحمی عطا کردی خدا بی پرده میگویم خطا کردی خطایت را نمیبخشم، تو دستم را رها کردی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0745Loading...
22
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش ! سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست ! رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش  جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها یک طرف سیگار و من یاد تو سمت دیگرش ... مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0934Loading...
23
زمانی  می شود که دیگر زمانی نیست عمر  را فرمانی  در  .... ✍#امیر(احمد)فتحی     »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
9946Loading...
24
#سناریو سناریوی طنز روزی روزگاری... ((دوستان این سناریو میتونه ۴ نفره یا ۳ نفره اجرا بشه)) نقش ها: ×× راوی 🔴آقا 🐴آقا و 🦄خانوم ××راوی: روزی روزگاری در ایام قدیم نقل است که مردی سالک بنام مشتی درویش که کارش درس اکابر به فقیران بوده می زیسته و چون مواجب ناچیزی دریافت داشته از آن رو برای امرار معاش ادعا میکند که خرش سخن گو است و در جمع مردم میتواند سخنوری کند و حتی با اشعاری که از حفظ میخواند طرفدار جمع کند تا اینکه در یکی از این مجالس خرش عاشق خر ماده ایی از طایفه ی کدخدا میشود. 🔴مرد سالک: ...آخر خر بی شعور من تورا بال و پر دادم ...من تورا معروف کردم تا بتوانم مواجب بیشتری دریافت کنم ...مگر قرار نبود که در کار خویش ثابت قدم باشیم حال بین این همه خر ماده رفتی عاشق خر کد خدا شدی؟ 🐴تو هر روز بر کمرمن می ایستی  و سخنوری میکنی اما من لب به شکایت نگوشودم ...حال بعد از عمری خر حمالی نمیتوانم عاشق یک خر ماده ی با اصالت شوم؟ 🔴مرد سالک: حرف تو متین... من از تو تشکر میکنم بابت سواری دادنت...ولی خر جان کوتاه بیا خر کدخدا را بیخیال شو به شرفم قسم اگر جز این خر ... هر خر دیگه ایی را بخواهی برایت خواهم گرفت... 🐴من خر کدخدا را میخواهم هیچ خر دیگه ایی برایم مهم نیست یا خر کدخدا را میگیری یا من دیگر تو را سواری نمی دهم.... 🔴مرد سالک: ای واااای عجب خر سمجی ...باشد قبول اما یک شرط دارد... 🐴چه شرطی...؟ 🔴خر کد خدا را برایت میگیرم به شرطی که میانجی گری کنی و دختر کدخدا را برای من خواستگاری کنی.... 🐴پس ماجرا این است تو خودت گرفتار دختر کدخدایی .............باشه قبول من شخصا با دختر کدخدا حرف میزنم... ××روای: القصه مرد سالک فرداری آنروز به در خانه ی کدخدا میرود و قراری میگذارد تا خرش با خر کدخدا دیدار کند اما...خر کد خدا با سوار خود یعنی دختر کدخدا به محل قرار می آید...و... 🦄خر ماده: ... سلام اسم من گلابتونه اینم صاحب من طوبی خانوم اسم شما و صاحبتون چیه؟؟ ×× راوی: بله عزیزان خر مشتی درویش ناگهان دچار شوک شده و قدرت حرف زدن خود را از دست میدهد و از این رو خر کدخدا شاکی شده و به مشتی درویش میگوید ×× 🦄مشتی درویش ...این چه وضعش هست...؟ خر شما که اصلا هیچ حرفی نمیزند ....مطمئن هستید که خره شما سخن گو است و عاشق من شده؟ 🔴یعنی چی حرف نمیزند...تا لحظاتی پیش غزلیات عاشقانه سر میداد و با خود آواز سنتی میخواند ...حال چه شده...البته صاحب شما هم که حرف نمیزند؟ 🦄من چمیدانم... از خر خود بپرسید...ضمنا صاحب من روزه ی سکوت دارد...حرف نمیزند.. 🔴چه رمانتیک ...صبر کنید ببینم آهای...خر نفهم من چه شد ؟ چرا سخنی نمیگویی؟ ...مگر تو عاشق نبودی مگر خر کدخدا را نمیخواستی؟ .....ببخشید خرکدخدا و صاحب خر بانوی محترم.....خر من الان خیلی خر شده// 🦄مشتی درویش شما دارید به طایفه خر ها اهانت میکنید من اینجا را به نشانه ی اعتراض ترک میکنم...صاحبم راهم باخود میبرم... 🔴نه خر کد خدا نه ...لطفا نروید بگذارید تا من با یک حرکت این خر را به حرف بیاورم...چون پای خودم هم الان به حرف زدن این خر گیراست... 🦄مثلا چه حرکتی...؟ ××راوی: چشمتان روز بد نبیند ..مشتی درویش چوب بلندی را گرفته و در .......خر داخل میکند...خر فریادی از درد میکشد و با یک لگد محکم به صورت مشتی درویش میزند 🐴آخ مشتی ....وای مشتی ....دردم آمد ای بی صاحب...مارا کشتی....من حرف میزنم خوب هم حرف میزنم ...فقط از دیدن روی ماه این خر و صاحبش دچار شوک شده بودم...چون حرف نزدم تو باید بیایی در ما تحتم چوب داخل کنی؟ 🦄عه وااا...چه خر با غیرتی ... از اینکه اون چوب و هنوز خارج نکردی واقعا خوشم اومد امثال خر هایی مثل تو خیلی کم پیدا میشه از اینکه مشتی درویش و حالیش کردی که باید به حقوق حیوانات احترام بگذاره هم خوشحالم 🐴حالا نمیشه شر صاحبتو کم کنی باهم بریم یه جا میشناسم یونجه های تازه داره میشینیم باهم نشخار میکنیم و درباره ی آینده حرف میزنیم... 🦄پس مشتی درویش چی؟؟ 🐴فعلا بیهوشه ولش کن.... ××بعله در اینجا خر کدخدا سوار خود را با یک حرکت آکروباتیک پیش مشتی درویش میفرستد و دو خر عاشق محل را ترک میکنند...اما دوستان مشتی درویش که در لحظات آخر از حالت گیجی در آمد تنها تصویر مبهمی که دید رفتن دو خر بود که یکی از آنها چوبی در ما تحت خود داشت...و کنارش دختر کدخدا بود که نیاز به تنفس مصنوعی داشته و در حال مرگ بود.... »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0345Loading...
25
متن دکلمه عشق تلخ از مازیار مقدم 💙نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت * ❤️دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را هم چو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود *** 💙آمد و هم آشیان شد با منو هم نشین و هم زبان شد با منو خسته جان بودم که جان شد با منو نا توان بود و توان شد با منو دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی ** ❤️وای از آن شب زنده داری تا سحر وای از آن عمری که با او شد به سر مست او بودم ز دنیا بی خبر دم به دم این عشق می شد بیشتر آمد و در خلوتم دم ساز شد گفتگو ها بین ما آغاز شد *** 💙گفتمش در عشق پا برجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل گر تو ذورق وان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل دل ز عشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سرگردان شده *** ❤️گفت در عشقت وفا دارم بدان من تو را بس دوس میدارم بدان شوق وصلت را به سر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان با تو شادی می شود غم های من با تو زیبا می شود فردای من *** 💙گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوی رخت افسون شده جز تو هر یادی به دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش * ❤️در سرم جز عشق او سودا نبود بحر کس جز او در این دل جا نبود دیده جز بر روی او بینا نبود هم چو عشق من هیچ گل زیبا نبود خوبی او شهره ی آفاق بود در نجابت در نکوهی طاق بود * 💙روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی مارا نداشت پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس *** ❤️یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون و عاشق کم نبود بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود **** 💙با من دیوانه پیمان ساده بست ساده ام آن عهد و پیمان را شکست بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست *** ❤️آن کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار دیگر عهد بست با که گویم او که هم خون من است خسم جان و تشنه ی خون من است **** 💙بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول آن رحمت نشد آن طلا حاصل به این قیمت نشد عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست با چنین تقدیر بد تدبیر نیست * ❤️از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ی او من شدم مست و مخمور و خراب از غم شدم زره زره آب گشتم کم شدم آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا پر پروانه را * 💙عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر خاطراتم را تو بیرون کن ز سر دیشب از کف رفت فردا را نگر ** ❤️آخرین یک بار از من بشنو پند بر منو بر روزگارم دل نبند عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار و پود گرچه آب رفته باز آید به رود ماهی بیچاره اما مرده بود **** 💙بعد از این هم آشیانت هر کس است باش با او یاد تو مارا بس است »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0927Loading...
26
می‌دانی غمگین‌ترین حالت دوست داشتن کجاست؟ دوست داشتنِ زیادِ یک آدم و ناگهان دوست نداشتنش، مورد توجه زیاد قرار دادن و ناگهان رها کردنش! تو انگار کن آدمی را به اصرار ببری روی بلندی، زیباییِ ارتفاع را نشانش بدهی و به او اطمینان بدهی که محکم او را با طناب نگه‌ داشته‌ای و او در نهایت باور و اعتمادش برگردد به عقب نگاه کند و ببیند نیستی و طنابش به هیچ‌جا وصل نیست!!! حالتِ روحیِ وحشتناکی‌ست. آدم از ترس، پاهایش سست می‌شود و هر لحظه احتمال دارد سقوط کند! آدم‌ها انتخاب نمی‌کنند که ما دوستشان داشته‌باشیم اما با گذار زمان، به این دوست داشتن عادت می‌کنند و برای این دوست داشتن فضا باز می‌کنند و فقدان آن، حفره‌ای در جهانشان ایجاد می‌کند، پس ما در قبال این دوست داشتن، مسئولیم... دردناک است زیاد دوست داشته‌شوی و ناگهان دوست داشته نشوی. بی‌اختیار دنبال دلیل می‌گردی؛ -دیگر خوب نبودم؟ -نگاهم جذابیت قبل را نداشت؟ -خوب حرف نمی‌زدم؟ -چیزی گفتم که نباید می‌گفتم؟ -کاری کردم که نباید می‌کردم؟ -دیگر دوست‌داشتنی نبودم؟ بی‌رحمی‌ست بدون اجازه برویم #نرگس_صرافیان_طوفان🎙دکلمه »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
10Loading...
27
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#بانو_پدیده_احمدی 🎙گوينده:#بانو_افسون #آنلاین_خوانی بیا که خسته ام از این سکوت طولانی بیا که می‌کشد این درد،این پریشانی #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید ‌ »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0717Loading...
28
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 گاهی چه بی گناه ، دلت پیر میشود اینجا همان دمی است که زود دیر میشود گاهی به رغم تشنگی عشق ، عاقبت با حسرتی فقط ، عطشت سیر میشود گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود بی رحم چون کمان کمانگیر میشود گاهی همان گلی که به دل پروراندیش خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود گاهی که آرزوست بغل سازیش به مهر تنها سراب اوست که تصویر میشود گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود چون نیست قسمتت ، به دلت تیر میشود گاهی صدای بارش باران که دلربا ست با چتر تک سواره چه دلگیر میشود گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد من کم شوم ز یار ، چه تفسیر میشود گاهی مسیر عشق ، ز پیکار عقل و دل از تیزی و خطر ، چو شمشیر میشود گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل باید نشست و دید ، چه تقدیر میشود . . . »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0607Loading...
29
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 آمــدم عـرض ادب بـر قـدم یـار کنـم دل و جـان را بـه فدای گل بی خار کنم آمدم تاکه شوم بر در تو حلقه به گوش دل دهم بر تو و خود را به تو دلدار کنم من که عمریست زچشمت شده ام مست و خراب چه شود تا ز وصالت دل و هوشیار کنم کرده بودند رقیبان همـه روزم شب تار همــه روز رقیبـان چـو شب تـار کنـم گر تـو خواهی که بیایی ز دلم یاد  کنی گل بپـاشم بـه رهت، شهر خبردار کنـم یا که خواهی تو بیایی بـه رقیبم برسی ســر راه تـو بگیـرم ز تــو دیـدار کنـم ای خلیل ازغم عشق چه کسی مینالی؟ گـو کـه دل را بدهـم شهره بـازار کنـم #آوایش_بانو_آسمـــان »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0315Loading...
30
شعر ‍ سلام حضرتِ جان! نیستید و دلتنگم! سلام وصله یِ تن! بین ز غصه بی رنگم؟ #دلم_گرفته ، نمی داند از همه دنیا برای او که نبودست و نیست می جنگم!؟ تو را به دل به گمانم که اعتقادی نیست بگو چرا به خیالم به جز تو یادی نیست؟ هزار گوشه ی دنیایِ خسته را گشتم یکی که وعده به دلدادگی م دادی؟نیست! دوباره پیرهنی از تو مانده بر دوشم دلم گرفته ز تو، باز از تو می پوشم! دلم گرفته ولی تو اگر دلت غم داشت فرار کن ز ِ همه زندگی به آغوشم! ببین که نیستی و سخت با تو زیسته ام که خاک بر سرِ هر چیز ِ بی تو ریخته ام! کجاست شانه ات ای کوه ِ من که ساعتِ غم به روی ِ شانه یِ آیینه ها گریسته ام؟؟ برای تو همه چیزم، برای من همه چیزی صدام کن دل ِ دیوانه حال ِ پاییزی نگو که عقربه ها رویِ دوری ات ماندند دل است! او که نمی فهمد از زمان چیزی! مرا زِ آخر این قصه هیچ در یاد است بگو به گوش ِ دلم بعد از این دلت شاد است بگو! بگو که من و تو هر دو یک جانیم که غیر ِ این ته این قصه هر چه...بر باد است... »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0784Loading...
31
Media files
1 0165Loading...
32
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#حکیم_عمر_خیام 🎙گوينده:#بانو_اعظم_پناهپور #ادیتور_بانو_ساناز این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده‌ست #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
9945Loading...
33
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#علی_فرزانه_موحد 🎙گوينده:#بانو_نرگس با اینکه یک لباس بدون اتو نداشت با هیچ کس قرار کمی گفت و گو نداشت #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید #اجراۍآنلاین »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0577Loading...
34
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#جلال_کوهی 🎙گوينده:#بانو_آرزو سـەڵام شـیـریـن بێ نــیشـان خـوەمـم !!! لـە هـۊردەو چـیـمـە چـەوەیـلـم  هـا تـەمـاد هـەر شـەو مـەنـووڕەێ وەفـر پـیـریـمـە #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0577Loading...
35
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 صبح است و دلم باز ندانم به کجا رفت گویی که سرآسیمه به دنبال شما رفت با یاد تو و عهد تو با این دل شیدا شعر و غزلی گفت و به امید وفا رفت صد بار سرودم غزلی با همه احساس سوی تو و رویای تو اندیشه ی ما رفت 📝به قلم:#پرویز_غلامی سلام، صبحتون بخیر دوستان 🌼💐 »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 1209Loading...
36
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 رد انگشت تو بر پیرهنِ پاره‌ی من بر تنم جز اثرِ مرگ مگر چیزی هست در لباسی ڪه از این معرڪه‌ها می‌گذرد سایه‌ی بی‌سر و پایی‌ست اگر چیزی هست رد انگشت تو بر حلق من و حلق خودت هر دوتامان سرِ ڪیفیم ڪه مرگ آمده است ڪفن گرم به تن ڪن ڪه در این قبرِ غریب پیش پای من و تو باز تگرگ آمده است پشت یڪ میز خزیدیم ڪه بازی بڪنیم رو به رو بودنِ با عشق جگر می‌خواهد این قمار عاقبتش جانِ مرا می‌بازد با تو سرشاخ شدن دستِ قَدَر می‌خواهد زنده‌ام،هر چه زدی تیغه به شریان نرسید خیز بردار ببینم‌ خطری هم داری؟ زخم از این تیغ و تبر تا ڪه بخواهی خوردم عشق من،اَره‌ی تَن‌تیزتری هم داری؟ تند و ڪُندی،همه‌ی مساله این است،فقط خنجرت ڪُند و عجولی ڪه رگی باز ڪنی مثل پایان غم‌انگیزترین ڪرمِ جهان سعی داری ڪه پس از مرگِ خود آغاز ڪنی مثل گاوی ڪه زمین خورد،خودم را خوردم تو در اندیشه‌ی آن پیله به خود چسبیدی قصه از ڪوه به این گاو رسیده،تو بگو غیرِ پروانه شدن خوابِ چه چیزی دیدی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
8802Loading...
37
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 روی عکس من و هر قافیه هاشور زدند زنده زنده به منِ می زده کافور زدند پدر شعر بسوزد که به جرم کلمات استخوان های مرا اینهمه ساطور زدند رشته ی شعر و شعور و غزلم پاره که شد بر تن قافیه ها وصله ی ناجور زدند به من و قبرِ ترِ هر غزلم خندیدند با دو دستم سر قبرم کف و سنتور زدند "دوستت دارم" ِ من سوژه ی دنیا شد و بعد اتهامی به من و "جمله ی مذکور" زدند از زمانی که عروس تو شدم ای دنیا جای سر بر سر راهم پی هم تور زدند شهناز_امیرمجاهدی #اواراحله »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0607Loading...
38
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#🦋 🎙گوينده:#محسن_کمالے زندگے هر ڪسے یجور متفاوتـے نوشـته شده... #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0845Loading...
39
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#نسیم_سرلڪ 🎙گوينده:#باران_جبرئیلۍ عصر بارانے تنها آغوش مے طلبد و بارش بوسه... #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید #اجراۍآنلاین »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0505Loading...
40
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 📝به قلم:#چارلزبوکوفسکی 🎙گوينده:#جناب_محمد_فولادیان دوستت دارم ؛ چونان مردی که عاشق زنی ست که هیچگاه لمس نکرده… فقط برایش نوشته است، و چند عکسش را نگاه می دارد #صدای_ماندگار #آنچه_شما_خوانده_اید #اجراۍآنلاین »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
1 0786Loading...
عشق_سلطانیست باتو ای مهربان عشق سلطانیست ... بی تو اما ، بسی پریشانیست ، شکر بادا که عاشقم مستم ... بی تو چشمم همیشه بارانیست ، اول و آخِر سخن ،،، اینست ... بی وجودت دل به ویرانیست ، حلقه ی گوش ما ز بهر تواست ... این نه فاشست و این به پنهانیست ، مست مستم ز باده ی عشقت ... ساغرت را دوا و درمانیست ، خوبریی چه گویمت خوشتر ... ؟ از دلم بر دلت هزار پیمانیست ، بوسه ای نذر کن زان لب لعلت ... بر لبم لعل تو گوهر افشانیست ، گر سبک سر شدم ز خود مرانیّ . ام .. در هوایت همیشه حیرانیست ، دل که  دادیم ، جان چه میباشد ... جان ما از غمت به پایانیست ، این عیانست ز ما چه می پرسی ؟ هر نفس شعر ما ز عرفانیست ، جان راحم ، به وادی عشقت ... نیست قابل وگرنه قربانیست ، راحم_تبریزی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
#نمایشنامه #بارون ❤️میگم جمشید داره بارون میاد 💙اره تازه نم نم شروع کرده ❤️میگم جمشید ؟ 💙جان دل جمشید! ❤️تا حالا دقت کردی ؟  صدای بارون از خود بارون قشنگتره 💙نه من صداشو دوست ندارم خودشو دوست دارم ❤️عههه داری اذیتم میکنیا!! 💙نه !من و اذیت؟ ❤️اخه میدونی هر وقت بارون میاد یاد تو می افتم 💙یاد من؟ چرا من مگه من ابرم؟ ❤️نه دیوونه جونم  اخه صدای توام از خودت قشنگتره🥹 💙عهه اینجوریاس؟ ❤️اوهوم... نه اونجوریاس 💙حالا که اونجوریاس منم هرشب ماه که میاد تو آسمون یاد تو میفتم اخه اسمش از خودش قشنگتره  درست مثل تو ❤️ ❤️جمشید؟ 💙جان جمشید! ❤️میگم اگه یه روز من تو این دنیا نباشم تو چیکار میکنی راستشو بگو خب؟؟ 💙این حرفارو از کجات میاری من همونجارو خراب کنم حرف از این قشنگتر نداشتی؟ ❤️توروخدا بگو من میخوام بدونم بدون من چی میشه 💙اخه دور چشات بگردم زندگی من ادم مگه بدون نفس زندگی میکنه ؟؟ ادم بدون قلب زنده س؟ ❤️خب ....نه. 💙بس  تو قلب منی ...  تک تک نفسای منی.. بدون تو نمیخوام دنیارو ..یادت نره سپیده من؛ من برای داشتنت دارم تلاش میکنم تا یه روزی بشی مال خودم بشی خانوم خونه خودم .. ❤️میشه بیام بغلت؟ میشه قربونت برم؟ میشه دورت بگردم مثل ماه دور زمین؟ 💙اره بغل من خونه توعه بیا ؛بیا،بغلم گرما بهم بده عشق من 💙سپیده من ❤️جان دلم 💙بارون زیاد شد داریم خیس میشیم بنظرت خیس بشیم  زیر بارون؟ ❤️اره دستاتو بده من.. 💙چقدر بارون امروز قشنگه ❤️اره عشقم همه چی با تو قشنگه 💙بیا اسممو داد بزنیم همه بفهمنن که دنیا مثل  من و تو عاشق به خودش ندیده ❤️اره داد بزنیم به گوش همه برسه 💙بیا بدوییم دستاتو بده.... ❤️ولی جدی جدی خیس شدیما قیاقه هامونو 💙اره بزار بشوره ببره همه دلتنگیامونو غمامونو بزار بشوره ببره درد دوریو ❤️خانم 💙آقا به قلم✍ #سپیده_زاهدی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
پیامش روی صفحه ی گوشی بالا اومد "جلوی در دانشگاه منتظرتم. تموم شدی بیا‌" یکم خیره به صفحه ی گوشی موندم. با مکث تایپ کردم: "کلاس دارم" فوری جواب داد: "یکشنبه ها تا سه کلاس داری" انگشتامو رو کیبورد به دروغ لغزوندم "جبرانی انداخته استاد هماتولوژی" یه دقیقه نگذشت که پیامش رسید: "همکلاسیات دارن میرن همه؛ منتظرتم" از روی نیمکت جلوی دانشکده بلند شدم و بی عجله و قدم زنون رفتم تا دربِ فنی. اونور خیابون با همون استایل همیشگیش وایساده بود؛ دست به جیب، با لبخند یه وری مغرورش! خیابونو رد کرد و رسید کنارم. فکر کردم قدم به زور تا بازوش میرسه! دستشو که تکون داد سمتم، هردوتا دستامو فرو کردم تو جیبامو نگاهمو دوختم به کفشام. آروم زمزمه کردم: "هوا یهویی خیلی سرد شد" جرئت نکردم دیگه نگاهش کنم. صدای خنده ی زورکیشو شنیدم "بریم آب هویج بستنی؟!" آهسته گفتم: "سرده هوا! قهوه ی تلخو ترجیح میدم" دیگه نخندید؛ سرمای هوا دلیل خوبی نبود برای رد کردن پیشنهاد بستنی از طرف منی که بستنی به قول خودش دینم بود! دستاشو بُرد تو جیبش. قبلنا بهش گفته بودم این ژاکتتو دوست دارم، جیباش اندازه ی دستای جفتمون جا دارن، اما این بار دیگه حسرت نخوردم به گرمای دستایی که... دستشو حائل کمرم کرد و راه افتادیم. زیادی جنتلمن بود مرد من، گویا برای همه! توو کافی شاپ همیشگی، کنار شیشه ی بخار گرفته ی رو به شلوغی خیابون دم غروب نشست جلوم. با انگشت اشاره خط انداختم رو بخار شیشه، یکم که گذشت شیشه به گریه افتاد. پرسید: "مطمئنی بستنی نمی‌خوری؟!" باید از یه جایی شروعش می‌کردم که تمومش کنم بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: "می‌دونی؟! وقتایی که توی برف و کولاک زمستون می‌اومدیم و بستنی می‌خوردیم و می‌خندیدی بهم و می‌گفتی دختر تو دیوونه ای، دیوونه نبودم، دلم گرم بود! دستامو که می‌گرفتی و میذاشتی توو جیب خودت، دستام گرم میشد و سلول به سلول جون می‌گرفت و راه می‌گرفت تا دلم. بعد دلم گامب گامب می‌زد واس عشقی که مال من بود. الان سردمه، شاید یه فنجون قهوه گرمم کنه!" نمی‌دونم چقدر توو سکوت گذشت، به حرف اومدم دوباره "دیروز با لیلا رفتیم تا ولیعصر" دستش روی میز مشت شد. چقد رگای برجسته ش بهش میومد "من به دلم نبود بریم، لیلا اصرار کرد؛ بعد نمی‌دونم کجا بود که لیلا گفت: هی! اونجارو! این پسره رو، چقد شبیه آقاتونه! بعدم خندید. من بازم به دلم نبود نگاهش کنم، هیشکیو جز تو نگاه نمیکنم آخه! بعد که لیلا گفت این... این همون دستبندی نیس که تو براش گرفته بودی؟! نگاهش کردم. شبیه تو نبود، همه چیز همون بودا! همین قد و بالا، غرور، پالتوی مشکی، دستبند چرم مشکی، همین دستای مردونه با رگای برجسته که قفل شده بود توو دستای هرکی غیر از من، خودت بودیا... اما تو نبودی!" خواست حرفی بزنه که انگشتمو گرفتم جلو بینیم "هیس! یادته می‌گفتم هیشکی مثل تو نیست؟! از دیروز هر مردی که دیدم و دست دختریو گرفته بود شبیه تو بود. نمی‌خوام بعد از این با دیدن دستای توو هم قفل شده ی دونفر دلم بلرزه که شاید تو...!" صداشو به زور می شنیدم "تو عشقی... اون فقط... یعنی من..." کیفمو چنگ زدم و بلند شدم، بازم نگاهش نکردم "اگه عشق بودم چشمات جز من کس دیگه ایرو نمی‌دید. اگه عشق بود گرمی دستاتو حروم هر رهگذری نمی‌کردی، اگه عاشق بودی، اگه بودی...!" یه قطره اشکی رو که میومد راه بگیره رو گونه م پاکش کردم "کاش لااقل نمی‌بردیش پاتوق همیشگیمون" دستشو دراز کرد دستمو بگیره، اما وسط راه پشیمون شد انگار، مشتش کرد و محکم کوبید رو میز. بی صدا از کنارش گذشتم. شنیدم یه بیت از شعرامو زیر لب زمزمه می‌کرد: "چقدر ساده از دست دادم تورو..." #طاهره_اباذری_هریس #آوا_شیدا »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
attach 📎

من خواهانم؛ خواهان تو ، خواهان دستانت ، و لبانت که نامم را چه زیبا صدا می زند و جانم گفتن های پی در پی لبان من که در تمام وجودم  انعکاس می یابد .. و من لبریز می شوم از بوی خوش داشتنت نگاه زیبای تو از صدای تو ایمن می شود چه مؤمنانه نام مرا آواز میکنی و من با تمام وجودم فریاد میزنم دوستت دارم بس که لبریزم از توام می‌خواهم بدوم در میان صحراها سر بکوبم به سنگ کوهستان ها تن بکوبم به موج دریاها من به پایان دگر نمی اندیشم که همین دوست داشتن تو در همین جهان همین لحظه برایم زیباست به قلم #مهــدی_محمـــودی آوایش بانو #مژگان »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
‍ از فراق روی ماهت در فغانم روز و شب شمع رخسارت زند آتش بجانم روزو شب در هوای بوستان و غنچه ی لعل لبت بلبلی شوریده و بی آشیانم روز و شب شانه ای گم کرده راهم در خم گیسوی تو سُنبلت را دسته دسته میکشانم روزوشب نغمه ی شور آفرینت دارد اعجاز مسیح میدواند بر تن بیجان روانم روزو شب شهره ی آفاقی و محبوب خلقی چون قمر نازنین ای زُهره ی هفت آسمانم روز و شب قصه ی لیلا و مجنون داستانی کهنه شد من کنون مجنون تو شیرین زبانم روزو شب ای  (امیدی)  با صبا از حال زار من بگو از جفای آن پری بی خانمانم روزو شب شعر✍بهمن_امیدی اوا🎙ژاکلین »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 پس چه هستی ای فلک، گر دور باطل نیستی چیستی ای عمر، گر زهر هلاهل نیستی زهر نوشاندن هم ای تقدیر ، بی‌آداب نیست من به قسمت راضی‌ام اما تو عادل نیستی در وفاداری ندیدم هیچ‌کس را مثل تو ای غم از حال دلم یک لحظه غافل نیستی گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظه‌ای دیگر ، تو در آغوش ساحل نیستی هر که با من بود روزی دل برید از من، تو نیز دل به رفتن می‌سپاری، گرچه مایل نیستی گفت: روزی بازمی‌گردم، فراموشم مکن گفتمش: در بی‌وفایی نیز کامل نیستی #فاضل‌_نظری #ایفا_فرزانه »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
دردی که در من است به درمان نمی رسد این سر شکسته است به سامان نمی رسد هی زل نزن به پنجره ی بسته ی قطار این ریل های شوم به  پایان نمی رسد لیلا مران مرا به خدا خُرد و خسته ام این بار کار من به بیابان نمی رسد لالا بخواب ,هیچ گلی توی با غ نیست عمریست بوی پونه و ریحان نمی رسد تهمینه خوب چهره ی سهراب را ببین حتی جنازه اش به سمنگان نمی رسد مادر برای خستگی ام نذر کن ولی دردی که در من است به درمان نمی رسد نرگس کاظمی زاده از کتاب در حال چاپ " آن زن که با تو بود " »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
آرامم! دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم به‌حالِ تو قدم می‌زنم آرامم ! دارم برایِ تو چای می‌ریزم کم رنگ وُ استکان باریک پر رنگ وُ شکسته قلم آرامم! دارم برایِ تو خواب می‌بینم خوابی خوب خوابی خوش خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو! صدایِ جانَ‌م گفتنِ تو وُ برایِ تو مُردنِ، من! آرامم، به ‌خوابی پر از خیلی دوستت دارم! پر از کجا بودی پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است دارم برایِ تو خواب می‌بینم آرامم! کنارِ تو حرف می‌زنم چای می‌ریزم تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ لبت را می‌بوسم دستت را می‌گیرم و به‌ سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ دل، به ‌دریا می‌زنم وَ به تو سلام می‌کنم سلام علاقه‌یِ خوبم علاقه‌ جانِ من من به خیالِ تو آرامم ! می‌دانی؛ من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم . . . #افشین_صالحی »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم برات من  شبی آمد o که در آیینه لرزیدم شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم دعایی بود و تحسینی، درودی  بود و آمینی اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم علیرضا قزوه اجرا #سید_یوسف_صفوی_هیر »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...
🎼 ܭߊ‌ܦ̇ܘ ܥ‌‌ܭܠܩܘ ܢܚ݅ܫܝ‌ ܝ݆ߺܝ‌ܢܚࡅ࡙ߊ‌ࡅ߭ߊ🎼 کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زنده گی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود #قیصر_امین_پور »»———❁ 🔱 ❁———««       @cafe_persyana »»———❁ 🔱 ❁———««
Показати все...