cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜

به نام آفریننده ی کلام🧿 به قلم: خورشیــــ🌞ـــــد گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜 روایت دختر تنهایی که باید خودش زندگیش رو بسازه... گلاریس به معنای؛ موی بافته شده... هر روز پارت داریم به جز جـمــعـه ها✅

Більше
Рекламні дописи
21 595
Підписники
-4024 години
-2457 днів
-73230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

پارتمون و خوندین؟
Показати все...
Repost from N/a
- لب دریا با بیکینی داری دعا میکنی خانوم؟ با شنیدن صدای زمختی سریع برگشتم عقب. مرد اخمویی جلوم ایستاده بود‌. - س...سلام اقا، شما این وقت شب اینجا کاری دارید؟ لبش چین خورد و پاش رو گذاشت رو صخره ای که ایستاده بودم. با ترس عقب تر رفتم. نکنه متجاوز باشه؟ - من اینجا چیکار میکنم یا تو؟ روی صخره ایستادی و هیچی تنت نیست جز یه لامبادا! میخوای به روح دریا بدی؟ از حرفش سرخ شدم و خجالت زده دستامو‌دو طرف باسنم گذاشتم. - من...مهاجر غیر قانونی ام قایقی ک باهاش اومدم غرق شد. - عجب. نکنه اون قایقه باهاتم خوابید نه؟ هی حرف میزد و من هی بیشتر خجالت میکشیدم. - شما کی هستید؟ می خواید به من تجاوز کنید نه؟ پوزخندی زد و بلند خندید. دست انداخت و منو کشید تو بغلش که جیغی کشیدم ولی اون محکم دهن منو گرفت. - نه من پلیس مرزم. مهاجرهارو میگیرم. دستش روی باسن لختم حرکت کرد و نیشگونی از تنم گرفت که دلم ضعف رفت. - تو خیلی قشنگی. خیلی هم نرمی. - منو زندونی میکنید؟ فشار دستش روی باسنم زیاد شد جوری که نفسم داشت از دردش میرفت که روی سنگا درازم کرد. چشمای سبزش توی شب خیلی برق میزدن و منو میترسوندن. - میشه از روم بلند شید دارم میترسم. انگشتو روی لبم گذاشت. - این دریا و ساحل مال منه تو الان توی ملک منی و لامصب من خیلی هورنیم. فکر میکردم توهم زدم ولی وقتی دیدمت فهمیدم نه. زیادی واقعی. باسنمو بیشتر فشار داد که به گریه افتادم. - مگه نگفتید پلیسید پس ولم کنید. - نه من نگفتم. بذار پای مست بودنم، حالا مثل یه دختر خوب پاهات رو باز کن. - من باکرم. - مهم نیست، من با پنیر هم دوست دارم. دنبال حرفش قهقهه زد و جوری خودشو بهم کوبید که.‌‌... https://t.me/+9uoHLG9dHdo3NDY0 https://t.me/+9uoHLG9dHdo3NDY0 https://t.me/+9uoHLG9dHdo3NDY0 https://t.me/+9uoHLG9dHdo3NDY0 هاکان پسر دورگه ی ایرانی و ترک جذابی که از دخترها خیلی خوشش نمیاد تموم زندگیش سرگرم کار و کسب اعتبار بوده اما یک شب دختری رو لب دریا میبینه که زیباییش اونو مسخ میکنه و زمانی که مسته باهاش همخواب میشه اما فردا که بیدار میشن تازه با فهمیدن حقیقت ... #بزرگسال_هات 💦
Показати все...
Repost from N/a
یه سوال! تو آغوش مردی که دوستش نداری زن شدن چه شکلیه؟ واس من که خیلی وحشتناک بود! ناخواسته صدای گریم تو اتاق پیچیده بود و در گوشم پچ میزد: - جونم اذیتت نمی‌کنم آروم پیش می‌ریم این قدر استرس داری تحریک نمیشی آروم باش نمی‌خوام بکشمت که سرمو تو سینه ی مردونش فشرد: - بزاریمش واس بعد مسعود ترو خدا نه ی جدی مردونه ای گفت که هق هقی کردم و دستشو لای موهام کشید: -دور سرت بگردم این جوری گریه نکن... به این باور برس که پسر عموت برنمیگرده دیگه پیشت که تموم شده همه چیز بین اونو تو پسر عموم؟! مردی که عاشقش بودم عاشقم بود اما سرنوشت نزاشت بهم برسیم و نالیدم: -یکم صبر کن یکم دیگه تا ماه عسل صبر کن روی تنم خیمه زد و اشکامو پس زد: -قرار ما تا شب عروسی بود الان عروس منی! دیگه هم دلم نمی‌خواد اسمش تو زندگیم بیاد این واقعیت برام مثل زهر بود که دوباره دستی تو صورتم کشید و لبخند ملایمی زد و زمزمه میکرد:- جون دلم می‌خوای یه چیزی بخوریم اکه فشارت افتاده؟ -پس امشب کاریم نداری؟ تو گلو خندید و جوابمو نداد اما به جاش گفت: -قلبت مثل گنجیشک داره میزنه پاشو یه آبی آبمیوه ای بخوریم حالا از روم که بلند شد حالم بهتر شد، نفسم بالا اومد و دستمو گرفت بلندم کرد ولی با اون لباس خواب مشکی که از سر وظیفه پوشیده بودم خجالت می‌کشیدم جلوش اما به قدری باهام طبیعی رفتار میکرد و نگاه سنگین بهم نمی‌نداخت که منم طبیعی شدم! آب میوه و کیک خوردیم حتی خندوندم ساعت سه شب شد که خمیازه ای کشیدم که از جاش بلند شد و به آغوشش کشیدم سمت اتاق خواب رفت که باز ترسیدم پیرهنشو چنگ زدم: -می‌خوابیم فقط دیگه؟ روی تخت گذاشتم و پیراهنشو درآورد و روم اومد و با لبخندی شیطون گفت: -نخیر جناب عالی تا صبح به نام من می‌خوری چشمام باز داشت نم دار می‌شد که این‌بار جدی غرید: -به ولای علی دختر چشمات باز اشکی شه دیگه هم کر میشم هم کور کاری که باید کنمو میکنم من امشب هیچ جوره از حقم کوتاه نمیام پس واسه خودت سختش نکن لبمو به دندون گرفتم فقط سری به تأیید تکون دادم که چونمو بوسه زد: - باز کن پاهاتو برام و من دیگه چاره ای نداشتم و پاهام رو باز کردم تا... ادامش👇🏻 https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0 https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0 https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0
Показати все...
Repost from N/a
_ از گرسنگی می‌لرزی قشنگم مگه نه؟ دخترک بی حال از روی تخت به میز پر از غذا خیره شد بین پاهایش خون بود طوفان چنگالش را در مرغ بریان فرو برد _ نترس بخاطر اینکه اولین رابطت بوده ضعف داری بغض کرده نالید _تشنمه آقا طوفان جرعه ای از نوشيدنی اش فرو داد و خندید _ آره قشنگم ... می‌دونم نیم ساعت پیش فهمیدم! ماهی با یاداوری اش بغض کرده چشمانش را بست مجبورش کرده بود میان رابطه دهانش را باز کند و.... سعی کرد بهش فکر نکند بغضش منفجر شد _ میمیرما مظلوم و ملتمس آمیز گفته بود طوفان دندان روی هم فشرد تا دلسوزی الکی به خرج ندهد _ نترس نمیمیری توله‌ی حروم زاده‌ی خسروشاهی ها سگ جون تر از این حرفاست ماهی چشمانش را بست التماس به این مرد فایده ای نداشت طوفان خندید _ نمیخوای بیشتر التماس کنی؟ _ نیم ساعت پیش فهمیدم التماس کردن به تو بی فایدست گفته بود تا مرد خجالت بکشد اما او بلند خندید _ کِی عزیزم؟ اون موقع که داشتی دل میزدی تا به شکم نخوابونمت؟ ماهی از خجالت و غم سرخ شد طوفان با نفرت ادامه داد _ یا وقتی روح مادرمو قسم میدادی که آروم تر روت پایین بالا بشم؟ ماهی هق زد طوفان غرید _ روح مادری که خودتون کشتید _ توروخدا ... من اون موقع حتی به دنیا هم نیومده بودم طوفان از پشت میز بلند شد و با خشم سمتش آمد _ پس اعتراضتو ببر پیش همونی که میدونست طوفان خسروشاهی دنبال نقطه ضعفه و باز یک دختر بیچاره دنیا آورد! بازوی دخترک را گرفت و بلندش کرد ماهی هق زد _ نه نکن ... لختم... بسه طوفان اعتنا نکرد او را برهنه به میز جسباند _ بشین ماهیِ ۱۷ ساله اشک ریخت مظلومانه و ملتمس _ پاهام ... پاهام خونیه ...صندلیاتون کثیف میشه طوفان دندان هایش را روی هم فشرد زمانی خیال نمیکرد اینگونه بچه ای را شکنجه کند! با خشم او را روی صندلی نشاند ماهی ناخواسته لبخند زد طوفان خندید _ فکر کردی قراره غذا بخوری؟! لبخند ماهی خشک شد معذب بود تلاش میکرد سینه های برهنه ی کوچکش را مخفی کند طوفان با سرگرمی خندید _ چی میخوری خوشگل کوچولو؟ ماهی دودل نگاهش کرد واقعی می‌پرسید؟ معصومانه زمزمه کرد _ میخوای اذیتم کنی؟ طوفان ابرو بالا انداخت باید اعتراف میکرد پسرعموی تازه برگشته اش چهره ای جذاب و شرقی داشت _ میخوام زیرخوابمو سیر کنم تا جون داشته باشه برای راند بعد! ماهی سر‌پایین انداخت هیچکس برای نجاتش نمی آمد این را در این ده روز به خوبی فهمیده بود طوفان به هرحال کارش را انجام میداد کسی نمی‌توانست نجاتش دهد آرام زمزمه کرد _یک تیکه نون طوفان خندید _کوچولوی خسروشاهیا کم توقعه! بشقابی برداشت مرغ های برشته را کنار برنج زعفرانی قرار داد و سمت دیگرش خورشت قرمه سبزی و کمی سالاد ریخت دخترک از گرسنگی آب دهانش را فرو داد طوفان که بشقاب را جلویش گذاشت به سرعت دستش را سمتش دراز کرد اما پشت دستش به آتش کشیده شد صدای جیغش بلند _آخ خدا بغضش ترکید طوفان با نامردی با کفگیر فلزی سنگین روی دستش کوبیده بود بلند هق زد طوفان خندید _چرا برنمیداری دردونه‌ی اصلان خان؟ ماهی زمزمه کرد _ پشمیون میشی طوفان تشر زد _بردار گفتم ماهی با ترس دستش را سمت بشقاب دراز کرد مردمک های لرزانش خیره کفگیر بود انگشتش گوشه برنج ها را لمس کرد دلش از گرسنگی مالش رفت ضربه اینبار طوفان محکم تر بود _آییییی دستش را پشت دست دیگرش گذاشت و هق زد _نزن ... خیلی ...خیلی درد میگیره ... توروخدا طوفان اشاره زد _بخور ماهی اشک ریخت _ گرسنمه _ برای همین میگم بخور ماهی بچگانه نالید _ نزن تا بخورم _ بخور گفتم توله سگ دستش را دراز کرد و باز ضربه ای دیگر از درد زار زد _ آی ... مامان طوفان خندید سعی داشت نشان دهد از درد کشیدن دختری ۱۷ ساله لذت میبرد! که به خودش ثابت کند عذاب وجدان نداد _ حالا که سیر شدی برو تختو مرتب کن ملافه های خونی رو بنداز تو حمام بین پاهاتو بشور و دراز بکش تا شامم تموم شه و بیام ماهی بی جان از روی صندلی بلند شد تمام تنش از ضعف می‌لرزید با وحشت هق زد _ نگام ... نگام نکن طوفان بی حوصله پوف کشید _ چی زر میزنی توله؟ نیم ساعت پیش از زیرم بلند شدی نیم ساعت دیگم دوباره زیرمی خصلت همه‌ی خسروشاهیا رو مخ بودنه؟! ماهی جوابش را نداد نتوانست به محض ایستادن پاهایش لرزش شدیدی گرفت ۴۸ ساعت بی آب و غذا شکنجه جنسی شده بود لب هایش تکان خورد و پچ زد _ حالم ... خیلی بده طوفان پوزخند زد _اگر اینرار کمتر جیغ و داد کنی نزدیک صبح بهت آب بدم ماهی دستش را به سرش گرفت دنیا می‌چرخید طوفان با تمسخر ادامه داد _ البته تعیین نمیکنم کدوم آب! خودت تصمیم میگیری اگر خوب سرویس بدی این آبی که تو پارچه نصیبت میشه اگرم نه که.... جمله اش تمام نشده دخترک بیهوش روی زمین افتاد.... https://t.me/+1Qhl0N7Ov101NzQ8 https://t.me/+1Qhl0N7Ov101NzQ8 واقعیه👆 (پارت 13)
Показати все...
Repost from N/a
-‏رفتم فوق تخصص میگم ورودی باسنم درد میکنه. گفت تا وقتی به چشم ورودی بهش نگاه می‌کنی دردش خوب نمیشه، اون فقط یه خروجیه. بوران برافروخت شد. -رفتی اون سگ دونی لنگ باز کردی و چاک انداختی بیرون که انگشت کنن تو روده معده‌ت به بهونه درد و کوفت زهر مار؟ وای سوفیا خونت‌ حلال بازومو محکم گرفت و کشید. -انگشت چیه بی‌شعور، میگم درد داشتم نباید می‌رفتم؟ اصلا میفهمی چی میگم یا دردت اینه که رفتم پاهامو باز کردم؟ بدترعصبی شد. -من دیوث مگه مرده بودم که رفتی لخت و عور خودتو وا کردی جلو هر بی‌کس و کاری؟ انگشت من نبود؟ هیچ جوری اروم نمیشد. -نگفته بودم حتی ننه‌ت هم حق دیدن تنت رو نداره؟ نگفتم فقط من بیشرف باید دست بکشم رو بهشت تنت؟ از خشونت دستاش اشکم درومد ولی رحم نکرد و منو سمت اتاق خوابمون کشید تا کسی صداشو نشنوه هرچند همه خوب شنیده بودند ولی کسی جرات حرف زدن نداشت تا وقتی بوران تو این خونه حرف اول رو نیزد. -الان اینا مهمه بوران؟ وقتی دخترخونده‌ت رو عقد کردی باید فکرش‌و می‌کردی. عوضی نمیتونم بشینم مامانت هم مجبورم میکنه ده کیلو برنج پاک کنم، این باسن دیگه به درد نشستن نمی‌خوره بابا دکتر گفت این خروجیه خروجی، تو کردی ورودی معلومه زجرکش میشم هرروز خون میاد پررو نگام کرد. -مال خودمه عشقم میکشه ورودی و خروجیتو یکی کنم، سوفیا اون خراب شده رو روی سرشون اوار میکنم، چشمی که به تن زن من بخوره درمیارم حرومزاده ها به بهونه روده درد زن مردم رو دستمالی میکنن گریه ام گرفت. -اره خب بهونه بیار نفهمی میگم باسن درد گرفتم از دست تو منو لبه ی تخت نشوند. -باسن درد گرفتی که گرفتی به خودم میگفتی دیگه هوس داگی‌ به کلم نزنه نه که بری وا کنی بگی دست روش بکشن بفهمن‌ دردت چیه، تا ته سوختم سوفیا دستشو از رونم کنار زدم. -وقتی میزنی بالا کور و کر میشی هرچقدر جیغ و داد میکنم نمی‌فهمی همین میشه، وحشی بازی‌هات منو می‌کشه بوران، وقتی عین حیوون میوفتی به جونم باید لال بشم و هیچی نگم؟ دوباره تنمو محکم رو تخت پرت کرد و مانع بلند شدنم، شد. -همین حیوونی که میگی کور و کر میشه میوفته به جونت رو خودت انگولک میکنی، وقتی بهت میگم جلو من ننداز بیرون، میندازی می‌کنی تو چشم و چالم تهش میشه باسن نیمه جونت جیغ بلندی کشیدم که مادرش تا پشت در اتاق اومد. میترسید از اینکه بلایی سرم بیاره ولی بوران یهو لحنشو ملایم کرد چون دید چقدر ترسیدم. -حالا بغض نکن جوجه رنگی، باسن دیگه خودش خوب میشه، این دکتر پفیوز دارویی چیزی هم داد یا فقط انگشت کرد تو تنت؟ لبامو جلو دادم. -خیلی عوضی بوران، انقدر‌ انگشت انگشت نکن، پماد داده گفت روزی سه بار بزنم -کجاست پماد؟ اشاره ای به کیفم کردم که نیشخند رد و پمادو درآورد. فهمیدم قصدش چیه که خجالت مشیدم. -پشت کن برات بزنم صدات کل خونه رو برداشت -نمی‌خوام رو تخت انداختم و پمادو به سر انگشتش مالید. -برگرد سوفی نزار سگ‌تر از اینی که کردی بشم که دندون‌هام‌ فقط خودتو تیکه میکنه، پشت کن شلوارتو درار ببینم چه گلی به ورودیت‌ زدم باخجالت گفتم: -نمی‌خوام بوران، شلوار در بیارم باز کور میشی اذیت میکنی این سری دیگه حتی نمیتونم بشینم، خودم میزنم برو بیرون شلوارمو پایین کشید و انگشت سردش رو تنم نشست. -کم زر زر کن جوجه.....جووون سوفیا چه ژله‌ای ساختی دختر، این بی‌پدر صاحاب داره رفتی انداختی جلو دکتر چندبار انگشتشو بالا و پایین کرد و صداش خمار شد. - آخ سوفی این ورودیت‌ خوب میشه میدونم چه بلایی به سرت بیارم که دیگه مال منو دو دستی نندازی کف دست هر مادر خطایی https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0 https://t.me/+dtDVcQ8ZOcc1YTA0
Показати все...
پارتمون و خوندین؟🍓
Показати все...
👍 4
پارتمون و خوندین؟🍓
Показати все...
پارتمون و خوندین؟🍓
Показати все...
👍 2