cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

مَلَجا

من ترکیب اسم و فامیلی خودم هستم. گاهی می‌نویسم و رویایِ زیادی دارم. راستی ملجا یعنی پناهگاه :) ؛ t.me/HidenChat_Bot?start=5237177875

Більше
Рекламні дописи
1 052
Підписники
+224 години
+1167 днів
+32230 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
امروز حرف قشنگی شنیدم؛ “انرژی آدم‌هایی که میذاریشون کنار رو اگر از دلت پاک نکنی، باز هم شبیه این آدم‌ها رو جذب می‌کنی.” و منو واقعاً به فکر فرو برد. اینکه چرا نمی‌رسم؟ مگه لایق و توانمند نیستم؟ کجای کار اشتباهه که آدم اشتباه، کار اشتباه همیشه میاد سراغم که حالم اینه؟ نباید یکم بهتر خودمو بشناسم؟ من دوسال شروع کردم به شناختن هنوزم تو موقعیت‌هایی خودمو نمی‌شناسم. سخته‌ها، من الان روی زمین نشسته‌م حال بلند شدن ندارم. از بس که تلاش کردم کار کنم مستقل باشم. از بس جنگیدم با خانوادم تا بفهمونم دنیا و خواسته‌ی من با شما متفاوته. از بس جنگیدم تا کسی رو قلباً دوست داشته باشم و دوستم داشته باشه. دنبال کسی بودم که بگم باشه زندگی سخت بگیر اما فلانی رو کنار خودم دارم. از بس جنگیدم تا یکم شاد و متفاوت باشم تو جمع‌ها نگن مرخرفه دیگه نیاد تو جمع‌مون. از بس جنگیدم تا مقایسه نکنم. از بس جنگیدم تا ثابت کنم. از بس جنگیدم تا از دست ندم. از بس جنگیدم تا ناراحت نکنم. از بس جنگیدم تا کابوس‌های بچگی‌مو از یاد ببرم. من خیلی جنگیدم. حق بده الان بلند نشم برای ادامه دادن. حق بده از زمین و زمان ناراحت باشم. حق بده غمم رو نشون بدم و براش سوگواری کنم. من مجموعه‌ای از درک نشدن‌ها بودم. من همیشه تنها بودم و هیچکس اینو نفهمید. امروز اما به یه بی‌حسی خاصی رسیدم. نمی‌دونم این بی‌حسی شروع چه واقعه‌ای می‌تونه باشه.
825Loading...
02
قدرت کلام به والله که اکثرِ ارتباطاتِ من با انسان‌ها بر سرِ همین کلمات، قوت یافته و یا از هم پاشیده. میانِ بشین و بتمرگ تفاوت‌هاست. چه بسا بتمرگ را از کسی بشنوی که ادعای دوست داشتنت را دارد. دِ این که نشد حرف. هر که را دوست می‌داریم، صرفا به بهانه‌ی صمیمیت، بیشتر میرنجانیم. نه عزیزم این صمیمیت نیست. این مسئولیت از گردن باز کردن است. این که به خودت زحمت ندهی با انسان‌های ارزشمندِ زندگی‌ات، در شرایط مختلف، درست برخورد کنی. من یادم می‌ماند. یادم می‌ماند و به دل میگیرم. به دل میگیرم و از چشم می‌اندازم. از چشم می‌اندازم و میروم و آنجاست که تازه میفهمی، که بود و که نبود. حال در خیالت بپروران که بهانه گیر بود و رفتارِ کودکانه داشت. بارها گفتم، باز هم می‌گویم. زندگی همین دو روز نیست؛ دوستِ قدیمیِ من. -اُدَیب
981Loading...
03
آرامش.
950Loading...
04
قدرت کلام به والله که اکثرِ ارتباطاتِ من با انسان‌ها بر سرِ همین کلمات، قوت یافته و یا از هم پاشیده. میانِ بشین و بتمرگ تفاوت‌هاست. چه بسا بتمرگ را از کسی بشنوی که ادعای دوست داشتنت را دارد. دِ این که نشد حرف. هر که را دوست می‌داریم، صرفا به بهانه‌ی صمیمیت، بیشتر میرنجانیم. نه عزیزم این صمیمیت نیست. این مسئولیت از گردن باز کردن است. این که به خودت زحمت ندهی با انسان‌های ارزشمندِ زندگی‌ات، در شرایط مختلف، درست برخورد کنی. من یادم می‌ماند. یادم می‌ماند و به دل میگیرم. به دل میگیرم و از چشم می‌اندازم. از چشم می‌اندازم و میروم و آنجاست که تازه میفهمی، که بود و که نبود. حال در خیالت بپروران که بهانه گیر بود و رفتارِ کودکانه داشت. بارها گفتم، باز هم می‌گویم. زندگی همین دو روز نیست؛ دوستِ قدیمیِ من. -اُدَیب
10Loading...
05
صدا کردن اسمی که قرار نیست جوابت رو‌ بده. زدن به دری که قرار نیست باز بشه، دویدن برای بازی که به پایان رسیده، اوج حقارت انسان در برابر اتفاقات دنیاست. ولی ما حقارت می‌پذیریم، چون میارزه. اون یک قطره تلاشِ بعد از پایان، اوج تنهاییه.
1333Loading...
06
از اون لحظه‌هایی که در برابراتفافی که افتاده، حقیری. برای اون یک قطه تلاشِ خالی از امید، حقارت رو می‌پذیری، چون میارزه. برای آخرین بار به دری می‌زنی که قرار نیست باز شه.
1383Loading...
07
عصبانیت من کوتاهه، سطحیه و بسیار تبخیرپذیر. دلشکسته شدنم اما طولانیه، عمیقه و مقاوم. همیشه اگر ازت عصبانی بشم خیلی بهتره تا دلخور.
1437Loading...
08
1607Loading...
09
بچه‌ها من نمی‌دونم از کی مد شد که هر کسی اومد دو کلام از ناراحتی و استرس‌هاش بگه، اسمش شد غر و چسناله؟ من فکر می‌کنم ما آستانه صبر و تحملمون بسیار بسیار کم شده. حوصله دیگه نداریم. ظرفیت وجودیمون رو هر روز داریم کمتر می‌کنیم. اگر همینجوری ادامه بدیم یک مشت آدم غمگین و خشمگین و فرسوده دور هم جمع شدیم که حرفهامون شده حناق تو گلو. بگیم به هم. گوش شنوا باشیم. برای هم وقت بگذاریم شده اندازه یک ویس چند دقیقه‌ای یا چهارتا پیامک. از هم بپرسیم و احوال همدیگر رو چک کنیم. بخدا اینهمه دوری و مچاله شدن تو خود، عاقبت خوبی نداره. تازشم دانشمندا گفتن غر و چسناله در حد معمولش پیش آدمهای امنی که ما رو قضاوت نمی‌کنند، برای سلامت روان خوبه. پس تا وقتی هر کدوم از دوستامون میان پیشمون ناراحتی کنند، زود نگین درست میشه و انشالله خیره و... که کلامش قطع بشه. - صوفی
1793Loading...
10
گفتم خسته شدم از این همه اضطراب. ناراحتم وقتی پای قلبم وسطه اضطرابم گند می‌زنه بهم و آروم و قراره زندگی رو ازم می‌گیره. می‌خوام دیگه دارو نخورم. گفت واقعا انتظار داری باهات موافقت کنم؟ تو همونی نبودی که ۶ ماه پیش قصد خودکشی داشته؟ گفتم نمردم ولی الانم زندگیم با یه مرده فرقی نداره. ذوق ندارم و اصلا به آینده امیدوار نیستم. خیلی باهام حرف زد، شاید اگر چندماه پیش این حرفارو می‌زد من انگیزه‌م بیشتر میشد. اما من خسته‌م و حال ادامه دادن ندارم. هرچقدر فکر می‌کنم می‌بینم هیچ‌چیز زندگیم سر جای خودش نیست. تبریک به خانواده‌ی ایرانی با این نوع روش تخمی پیش رو و همینطور اضافه شدن دوز دارو.
1792Loading...
11
اومدم پیش بابا جان …
1840Loading...
12
هر گوه‌ کاری‌ رو به اسم روشن ‌فکری و مدرنیته نمیشه توجیه کرد. یه ‌سری چیزها تا ابد اشتباهه!
1917Loading...
13
🤍
2131Loading...
14
دیدی وقتی ناراحتی بهت میگه : بیا ببینم چی شده برام از روزت بگو! چیکارا کردی! کی اذیت کرده که حالت گرفتس؟! منم ندیدم ...
2161Loading...
15
مثلا دایرکت و پیوی من امشب شده تعریف. و من اصلا ذوق نکردم. دریغ از یه لبخند کوچیکه از ته دل.
2201Loading...
16
کاش زندگیم مثل استوری‌های اینستاگرامم رویایی بود. کاش بخت و‌ اقبالمم به زیبایی قلب و صورتم بود.
1991Loading...
17
آدمای عزیز زندگیم من یه اورتینکر منفی و مضطرب هستم. هر وقت ازتون دلیل کاری رو خواستم بدونید نمی‌خوام تو ذهنم تغییر کنید و قلبم از دوست داشتنش نسبت به شما کم کنه.
2247Loading...
18
هی به خوابم فکر می‌کنم هی به آخرین پیام و اشک‌هام … تازه الان دارم می‌فهمم چقد دلخورم.
2240Loading...
19
خواب دیدم دارم میرم. نمی‌دونم کجا فقط مصمم بودم و تو نگرانم بودی. گفتی نرو. صدات خسته و گرفته بود و من بیشتر نگران تو شدم تا رفتنم. من به صدات گوش دادم نه اون جمله‌ی «نرو» کاش از اون خواب بیدار نمی‌شدم.
2240Loading...
20
نگرانم هنوز. اما خواب دیدم. و کاش از اون خواب بیدار نمی‌شدم.
10Loading...
21
دلم تنگه.
2232Loading...
22
شب.
2402Loading...
23
نزدیک شو،اگر چه حضورت ممنوع است.
2358Loading...
24
نگرانم …
2531Loading...
25
نوازشی که به دستای من تزریق می‌کرد مثل این می‌موند خدا داشته شخصاً توی بهشتش ازم پذیرایی می‌کرده.
2641Loading...
26
سخته توضیحش ولی دست‌ها یا چشم‌ها اولین عضوی هستن که بهت می‌فهمونن احساست متفاوته. دستت می‌تونه هزاران نفر لمس کنه اما حسی دریافت نکنه. دست‌های من به شخصه انگار به قلبم اتصال داره. انگار می‌دونن اون کسایی رو که دوست داره چطور نوازش کنه. چشم‌هام می‌تونه بهت بگه تا چه حد غم یا خواستن در من وجود داره بدون اینکه لب باز کنم.
2683Loading...
27
امروز کلا تمام عکس‌هایی که درمورد ماجرای دست‌ها گذاشتی نگاه کردم. داستانی داره؟
2480Loading...
28
سلام بد نیستم تو خوبی؟
690Loading...
29
سلام خوبی
670Loading...
30
قلبم🥲🫂
2565Loading...
31
خبر که اومدم یه بهشت دیگه رو کشف کردم.✨ و حیف که با اکیپ یا آدمای دل‌به‌خواهم نیستم.🥲❤️
680Loading...
32
خودت چه خبر مهربون؟
700Loading...
33
چه خبر؟ حرف بزنیم؟🫂 t.me/HidenChat_Bot?start=5237177875
730Loading...
34
ماجرای دست‌ها.
2683Loading...
35
Night✨
2846Loading...
36
یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد.
2961Loading...
37
در رو که کامل نبندی نمی‌دونی بادِ بعدی که بیاد، می‌بندتش یا بازش می‌کنه، این میشه بلاتکلیفی تو زندگیت. همیشه یا برو بیرون یا بیا تو و بعدش در رو محکم ببند.
3003Loading...
38
برای کسی که برات عزیزه، گاهی به اندازه‌ی یه عابر توی خیابون هم ارزش نداری و این غم‌انگیزه …
3255Loading...
39
چه خوب بوداگر همه چیز را می‌شد نوشت. اگر می‌توانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، می‌توانستم بگویم. «نه ... یک احساساتی هست، یک چیزهایی است که نمی‌شود به دیگری فهماند، نمی‌شود گفت، آدم رامسخره می‌کنند. هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می‌کند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.» 📚زنده به گور~صادق هدایت🩶
3572Loading...
40
Morning.
3561Loading...
امروز حرف قشنگی شنیدم؛ “انرژی آدم‌هایی که میذاریشون کنار رو اگر از دلت پاک نکنی، باز هم شبیه این آدم‌ها رو جذب می‌کنی.” و منو واقعاً به فکر فرو برد. اینکه چرا نمی‌رسم؟ مگه لایق و توانمند نیستم؟ کجای کار اشتباهه که آدم اشتباه، کار اشتباه همیشه میاد سراغم که حالم اینه؟ نباید یکم بهتر خودمو بشناسم؟ من دوسال شروع کردم به شناختن هنوزم تو موقعیت‌هایی خودمو نمی‌شناسم. سخته‌ها، من الان روی زمین نشسته‌م حال بلند شدن ندارم. از بس که تلاش کردم کار کنم مستقل باشم. از بس جنگیدم با خانوادم تا بفهمونم دنیا و خواسته‌ی من با شما متفاوته. از بس جنگیدم تا کسی رو قلباً دوست داشته باشم و دوستم داشته باشه. دنبال کسی بودم که بگم باشه زندگی سخت بگیر اما فلانی رو کنار خودم دارم. از بس جنگیدم تا یکم شاد و متفاوت باشم تو جمع‌ها نگن مرخرفه دیگه نیاد تو جمع‌مون. از بس جنگیدم تا مقایسه نکنم. از بس جنگیدم تا ثابت کنم. از بس جنگیدم تا از دست ندم. از بس جنگیدم تا ناراحت نکنم. از بس جنگیدم تا کابوس‌های بچگی‌مو از یاد ببرم. من خیلی جنگیدم. حق بده الان بلند نشم برای ادامه دادن. حق بده از زمین و زمان ناراحت باشم. حق بده غمم رو نشون بدم و براش سوگواری کنم. من مجموعه‌ای از درک نشدن‌ها بودم. من همیشه تنها بودم و هیچکس اینو نفهمید. امروز اما به یه بی‌حسی خاصی رسیدم. نمی‌دونم این بی‌حسی شروع چه واقعه‌ای می‌تونه باشه.
Показати все...
👍 1 1
قدرت کلام به والله که اکثرِ ارتباطاتِ من با انسان‌ها بر سرِ همین کلمات، قوت یافته و یا از هم پاشیده. میانِ بشین و بتمرگ تفاوت‌هاست. چه بسا بتمرگ را از کسی بشنوی که ادعای دوست داشتنت را دارد. دِ این که نشد حرف. هر که را دوست می‌داریم، صرفا به بهانه‌ی صمیمیت، بیشتر میرنجانیم. نه عزیزم این صمیمیت نیست. این مسئولیت از گردن باز کردن است. این که به خودت زحمت ندهی با انسان‌های ارزشمندِ زندگی‌ات، در شرایط مختلف، درست برخورد کنی. من یادم می‌ماند. یادم می‌ماند و به دل میگیرم. به دل میگیرم و از چشم می‌اندازم. از چشم می‌اندازم و میروم و آنجاست که تازه میفهمی، که بود و که نبود. حال در خیالت بپروران که بهانه گیر بود و رفتارِ کودکانه داشت. بارها گفتم، باز هم می‌گویم. زندگی همین دو روز نیست؛ دوستِ قدیمیِ من. -اُدَیب
Показати все...
👍 4
Фото недоступнеДивитись в Telegram
آرامش.
Показати все...
4
قدرت کلام به والله که اکثرِ ارتباطاتِ من با انسان‌ها بر سرِ همین کلمات، قوت یافته و یا از هم پاشیده. میانِ بشین و بتمرگ تفاوت‌هاست. چه بسا بتمرگ را از کسی بشنوی که ادعای دوست داشتنت را دارد. دِ این که نشد حرف. هر که را دوست می‌داریم، صرفا به بهانه‌ی صمیمیت، بیشتر میرنجانیم. نه عزیزم این صمیمیت نیست. این مسئولیت از گردن باز کردن است. این که به خودت زحمت ندهی با انسان‌های ارزشمندِ زندگی‌ات، در شرایط مختلف، درست برخورد کنی. من یادم می‌ماند. یادم می‌ماند و به دل میگیرم. به دل میگیرم و از چشم می‌اندازم. از چشم می‌اندازم و میروم و آنجاست که تازه میفهمی، که بود و که نبود. حال در خیالت بپروران که بهانه گیر بود و رفتارِ کودکانه داشت. بارها گفتم، باز هم می‌گویم. زندگی همین دو روز نیست؛ دوستِ قدیمیِ من. -اُدَیب
Показати все...
صدا کردن اسمی که قرار نیست جوابت رو‌ بده. زدن به دری که قرار نیست باز بشه، دویدن برای بازی که به پایان رسیده، اوج حقارت انسان در برابر اتفاقات دنیاست. ولی ما حقارت می‌پذیریم، چون میارزه. اون یک قطره تلاشِ بعد از پایان، اوج تنهاییه.
Показати все...
3
از اون لحظه‌هایی که در برابراتفافی که افتاده، حقیری. برای اون یک قطه تلاشِ خالی از امید، حقارت رو می‌پذیری، چون میارزه. برای آخرین بار به دری می‌زنی که قرار نیست باز شه.
Показати все...
1
عصبانیت من کوتاهه، سطحیه و بسیار تبخیرپذیر. دلشکسته شدنم اما طولانیه، عمیقه و مقاوم. همیشه اگر ازت عصبانی بشم خیلی بهتره تا دلخور.
Показати все...
3
Показати все...
Erfan-Tahmasbi-Golom-Golom-320.mp35.53 MB
3
بچه‌ها من نمی‌دونم از کی مد شد که هر کسی اومد دو کلام از ناراحتی و استرس‌هاش بگه، اسمش شد غر و چسناله؟ من فکر می‌کنم ما آستانه صبر و تحملمون بسیار بسیار کم شده. حوصله دیگه نداریم. ظرفیت وجودیمون رو هر روز داریم کمتر می‌کنیم. اگر همینجوری ادامه بدیم یک مشت آدم غمگین و خشمگین و فرسوده دور هم جمع شدیم که حرفهامون شده حناق تو گلو. بگیم به هم. گوش شنوا باشیم. برای هم وقت بگذاریم شده اندازه یک ویس چند دقیقه‌ای یا چهارتا پیامک. از هم بپرسیم و احوال همدیگر رو چک کنیم. بخدا اینهمه دوری و مچاله شدن تو خود، عاقبت خوبی نداره. تازشم دانشمندا گفتن غر و چسناله در حد معمولش پیش آدمهای امنی که ما رو قضاوت نمی‌کنند، برای سلامت روان خوبه. پس تا وقتی هر کدوم از دوستامون میان پیشمون ناراحتی کنند، زود نگین درست میشه و انشالله خیره و... که کلامش قطع بشه. - صوفی
Показати все...
2
گفتم خسته شدم از این همه اضطراب. ناراحتم وقتی پای قلبم وسطه اضطرابم گند می‌زنه بهم و آروم و قراره زندگی رو ازم می‌گیره. می‌خوام دیگه دارو نخورم. گفت واقعا انتظار داری باهات موافقت کنم؟ تو همونی نبودی که ۶ ماه پیش قصد خودکشی داشته؟ گفتم نمردم ولی الانم زندگیم با یه مرده فرقی نداره. ذوق ندارم و اصلا به آینده امیدوار نیستم. خیلی باهام حرف زد، شاید اگر چندماه پیش این حرفارو می‌زد من انگیزه‌م بیشتر میشد. اما من خسته‌م و حال ادامه دادن ندارم. هرچقدر فکر می‌کنم می‌بینم هیچ‌چیز زندگیم سر جای خودش نیست. تبریک به خانواده‌ی ایرانی با این نوع روش تخمی پیش رو و همینطور اضافه شدن دوز دارو.
Показати все...
1💔 1