مَــلَــجــا
730
Підписники
-124 години
+57 днів
-1830 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
در ستایش تن. تنی نه چندان بینقص، اما به غایت باشکوه و امن.
و شب بخیر✨
حرصم میگیره
دلم به شدت میگیره
چقدر آدما نادون و ناآگاهن
چرا همیشه حق آدمایی که باید همیشه لگدمال میشه …
در تاریکترین روزهای زندگی، به لبه پرتگاه میرسی. بعد به سادگی میگوید دوستت دارم، و مرگت به تعویق میافتد.
اما من هیچوقت جایگاه نداشتم.
و اولین بار بود که از کسی میخواستم به من جایی بده. در بهروم بسته شد، عین یه دختر کوچولوی تنها با درد و اشک اون راه رو برگشتم چون کسی نبود بهم پناه بده.
اما من پناه خیلیها بودم.
کمک حالِ خیلیها بودم.
من باعث خیلیچیزا بودم.
من دلم خیلی درد میکنه معصومه.
دلم واسه صدات تنگه. خیلیام تنگه! برا تو که فرقی نمیکنه فقط محض قرار دل بی قرار من زنگ بزن و تا برداشتم بگو: عه! اشتباه شده! اشتباه گرفتم شماره رو! بعد اشتباهی یه شب تا صبح حرفای اشتباه تر بزن که من فقط گوش کنم صدات رو که مرهم بذارم رو زخم دلتنگیام، که آروم کنم دل بی تابم رو، که صدای نفسات رو بشنوم.
همهی این روزا میره یه جایی از ذهنت و ثبت میشه، یه وقتایی هم مرور میکنی و یه وقتایی هم فقط براش یه جا تعیین میکنی تو وجودت و دیگه هیچوقت بهش سر نمیزنی. ولی من الان برنامهی مرور ریختم. اینکه بشینم از روز اول تا الان رو به یاد بیارم و لبخند بزنم. قشنگی یه روزایی رو هی مرور کنم و بیشتر بیشتر لبخند بزنم و زمانی که تشنگیِ دلتنگیم رو سیراب کردم. چشمهام رو باز میکنم و میبینم گلوم سفت و سخت شده، چشمام لب ریز از اشکِ و قلبم نفساش تنده. نمیدونم ارزش داره اینکه سه وعده در روز مرور میکنم و قورتشون میدم؟
Фото недоступнеДивитись в Telegram
یاد کلیپی افتادم که پسره تو کافه کار میکرد و لیوان دختره رو برای خودش برمیداشت.😂😭💋