cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

من؟ یه نمیدونمِ بزرگ

فا ام. اینجا هر آنچه گفته نمی‌شود، زخم می‌شود. https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1141841-4nb33n2

Більше
Рекламні дописи
446
Підписники
Немає даних24 години
+17 днів
+430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

وقتی مسکنِ منتخبم برای رفع درد زخمام، نمکه، معلومه که معتاد چاقو میشم و تیغه‌ش‌. وقتی بغض توی گلوم جای با گریه شکستن، با تیغ بریده میشه، معلومه که تا ابد تشنه ی زهرم و درد. من یه افتضاح بزرگم. یه پراکندگی مطلق. من یه زخمم و این زخم، تمایلی بی انتهاست به دیدار دوباره ی تیغ. ترس، میاد به گوشتم. و اضطراب، خوش میشینه روی روحم. نمیترسم از زمین خوردن و تا همیشه بلند نشدن. نمیترسم از لیز خوردن و باختنِِ همین اندک وجهه ای که ازم به جا مونده. نمیترسم ازینکه تو، دست دیگه ای رو ترجیح بدی به دستم. نمیترسم از دشمن شدن رفقای صمیمیم. نمیترسم ازینکه با تنهایی بمیرم و بوی تفعن جسدم، بقیه رو بندازه یاد بودنم نمیترسم ازینکه عشقِ جاری در نگاهِ دیوونه ی تو، جای خودشو بده به نفرت. نمیترسم ازینکه اسم عزیزم بره روی آگهی ترحیم. من میگم مهم نیست و واقعا مهم نیست. مهم نیست قرصامو جا به جا بخورم و در اوج بیداری خواب ببینم. مهم نیست که امشبم رو هم، به امید تا فردا مردن خواب کنم و فردا، به امید این زنده بمونم که تا شب بمیرم. بعضی چیزا هیچوقت عوض نمیشن. شایدم من نمیخوام بعضی چیزا هیچوقت عوض بشن. عوضی بودنم، یکی از همون بعضی چیزاست. دوست داشتنِ توام‌ همینطور. اشتیاق بی انتهای من به آواره شدنم، همینطور. کوین
Показати все...
منم دلم نمیخواست که در قبالِ هم، یک نمیدونمِ بزرگ باشیم.
Показати все...
😂🤌🏻‌
Показати все...
Repost from اُدَیِب
بی رحم تر از متروی تهران ندیدم. میبینه داری میایا. تخمشم نیست. ۵ ثانیه دیر رسیدی؟ هه! بای! به ما نمیرسی! عاشقان پرواز را میل به خزیدن نیست! آخرشم دستاشو برات 🤙🏻 اینجوری میکنه میره. پدرسگ🩴
Показати все...
همین‌که ۸ صبح دنبال تفاوت کپیتالیسم و سوسیالیسمم یعنی یه جای مغزم درست کار نمی‌کنه.
Показати все...
دانشگاه مورد نظرم توی برلین آیلتسِ ۹ می‌خواد. چه خبره داداش؟!
Показати все...
زنده‌ام. همچنان می‌نویسم و می‌خوانم و امید دارم به ناامیدی ای که در سرم می‌پرورانم. از خوشی‌های کوچک این روزهایم پرسیدن از جانا و دندان‌های تازه درآمده‌اش و دیدن خنده‌هایش از پشت صفحه‌ی غیر واقعی مضحکانه‌ی گوشی‌ست. گاهی اوقات ساعت‌ها به فیلم و عکس‌هایش خیره می‌مانم و تصور می‌کنم در بغلم نشسته و دست‌های کوچکش، انگشتم را گرفته‌. این روز‌ها نگاه می‌کنم. تلاش می‌کنم حرف بزنم اما کلمه‌هایم گم می‌شود. خودم را وسط جلسه‌ی مشاوره‌ای می‌بینم که چندین ماه قبل، میان تاریک‌ترین روزهایم گرفتم و حتی نمی‌دانستم تا آن روز زنده می‌مانم یا نه. زل می‌زند به چشم‌هایم و می‌گوید صحبت کن. باز هم کلمه‌هایم جلوی چشمانم می‌سوزند و خاکستر می‌شوند. به سختی چندین کلمه‌ را کنار هم می‌چینم و تبدیلشان می‌کنم به یک سری جمله‌های بی سر و ته. حرف می‌زند. سوال می‌پرسد. می‌گوید چشم‌هایت چی دیده‌اند که تا این حد غمگینند؟ باز هم نمی‌دانم. رو به رویم یک صفحه‌ی سفید ست و نمی‌دانم به چه چیزی دست بندازم. می‌گوید از آن روز ها بگو. تعریف می‌کنم. دوست ندارم تعریف کنم. گلویم می‌سوزد. مکث می‌کنم.‌ می‌گویم همه‌ی این‌ها اتفاق افتاد اما فکر می‌کنم دیگر نمی‌توانند حالم را بد کنند. فکر می‌کنم از پسشان برآمده‌ام. جمله‌ام تمام نشده چند گلوله‌ی آبی مزخرف از چشمانم لیز می‌خورند و همه چیز را خراب می‌کنند. ماسکم می‌افتد و ناچار بودنم توی ذوق می‌زند. نگرانی توی‌ چشمانش واضح است. اول جلسه گفته بود ممکن است به علت شلوغی نوبت‌هایش مرا هم مثل باقی، به دست درمانگر‌های همکارش بسپارد و حالا به من می‌گوید تا آخر این مسیر می‌ماند. می‌گوید هر جور شده نوبت‌ها را جور می‌کند تا بتواند در این مسیر کنارم باشد. ترسیده. تشخیص تکراری ای می‌دهد. نیاز به مصرف دارو. همان چیز هایی که قبلی‌ها هم گفته بودند. همان قرص‌های آبی و سبزی که یک غریبه‌ی نامحترم همیشه به شوخی می‌گفت یادت نرود بخوری. صبح ها آبی و شب ها سبز. بخور وگرنه تبدیل می‌شوی. حالا آخر جلسه رسیده‌ و باز هم دکتر می‌پرسد خوبی؟ جواب می‌دهم خوبم. مثل همیشه. می‌گوید دیگر تنها نیستم. چه جمله‌ی خنده‌داری. می‌گوید دیگر حق ندارم تصمیمی را تنهایی بگیرم. حق ندارم تصمیم بگیرم که بروم و سرخود همه چیز را تمام کنم. مکث می‌کند. به چشم‌هایم زل ‌می‌زند و منتظر تایید حرف‌هایش می‌ماند. سکوت می‌کنم. می‌گویم قول نمی‌دهم چون آدم بد قولی هستم. انسان‌های زیادی را ناامید کرده‌ام و نمی‌خواهم شما نفر بعدی باشید. فا
Показати все...
اگه می‌دونستی در حق خودت چیکار کردی هیچ‌وقت خودتو نمی‌بخشیدی.
Показати все...
خودت پلک‌هامو می‌بندی و این قصه تموم می‌شه.
Показати все...
نوازش _ ابی.mp33.65 MB
برو بابا مگه چقدر زنده‌ ایم که چیزی که اذیتمون میکنه رو تحمل کنیم. • یاس • @OfficialPersianTwitter
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.