cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

𖣐 کانال رسمی مجموعه حُسَامُ اَلْمَسْلُولِ عَلَىٰ اَلْمُنْحَرِفِيِنَ عَنْ سُنَّةِ اَلْرَّسُول𖣐

Рекламні дописи
189
Підписники
Немає даних24 години
-47 днів
-1530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

◼️دوما : امام ابن خزیمه کلابیه که اجداد اشاعره هستند را لعن می کند و این یعنی در این خصومت مشکل امام ابن خزیمه با معطله و کلابیه و مشابه آنان (اشاعره) بوده است. ◼️سوما : امام ابن خزیمه ابوبکر الصبغی را در زمره کسانی که قرار داده که بر او دروغ بسته اند و صبغی کسی بوده است که ماجرای نامه را روایت کرده است.و همچنین سایر شاگردانش که متمایل به کلابیه بوده اند و برگه نوشته را داشته اند. ▪️امام ذهبی می گوید : ما هؤلاء بكذبة، بل أئمة أثبات، وإنما الشيخ تكلم على حسب ما نقل له عنهم فقبح الله من ينقل البهتان، ومن يمشي بالنميمة [سير أعلام النبلاء - ط الرسالة ١٤/‏٣٨٠ ] 🔰 ترجمه : آنها دروغگو نیستند و بلکه امامان ثابت شده هستند ، بلکه شیخ بر حسب آنچه از آنها به او رسیده است سخن گفته است و خداوند کسی را که بهتان را نقل می کند و با سخن چینی راه می رود را رسوا می کند. 🔵توجه : شاهد این مسئله این است که امام ابن خزیمه در خصوص آنچه از او نقل کرده اند ، شاگردانش را دروغگو خطاب نموده است ، ولو اینکه ثقه باشند ، چنان که امام ذهبی گفته است ، و در نتیجه صحیح نیست که مطالب داخل این برگه به امام ابن خزیمه نسبت داده شود ، زیرا امام ابن خزیمه در خصوص آنچه که از او نقل شده است ، تنها کسی است که حق دارد که تشخیص دهد و بر آن حکم دهد ، زیرا این کلام و نوشته از جانب او می باشد و چه بسیار افراد ثقه و عادلی بوده اند که کلام استادشان را نفهمیده اند و این مسئله در زمان امام ابن خزیمه به دلیل نزدیک بودن مصطلحات و تلبیس اهل بدعت بوده است. 🔵سوما مطابق آنچه أبو بكر الصبغي نقل نموده است گفت که : امام ابن خزیمه از ابوعمر حیری خواسته بود که آن نوشته را برای او بفرستند ، ولی ابوعمر حیری این کار را نکرد تا اینکه امام ابن خزیمه از دنیا رفت و این دلیل مهمی است که این نوشته که عبارت { زعم أن الكلام من صفة الفعل، فهو جهمي ضال مبتدع} در آن بوده است قابل اعتماد نیست و نباید به امام ابن خزیمه نسبت داد. 🔵چهارم : اینکه شاگردانش گفته اند که امام ابن خزیمه قائل به حدوث قرآن است و این یعنی امام ابن خزیمه قائل به اثبات حدوث آحاد افعال اختیاری برای خدا بوده است ، زیرا اگر امام ابن خزیمه قائل به اثبات حدوث آحاد افعال اختیاری خدا در صفت کلام نبود که دیگر چنین اتهامی معنا نداشت و در نظر بگیرید که شاگردان ایشان متاثر از کلابیه بوده اند. 🔵پنجم : اگر فرض کنیم که امام ابن خزیمه با این کلام موافقت نموده است _ و این در حالی است که او با شاگردانش موافقت نکرده است و ثابت کردیم_ و این در حالی است لفظ "ٌصفات فعل" برای اولین بار در اصطلاح کلامی در نزد متکلمین به عنوان مخلوق منفصل بود و سپس معتزله آن را در کتاب هایشان استفاده کردند و اگر بعضی از ائمه اهل حدیث گفته اند که صفات فعل ، ذاتی است ، منظورشان این بوده است که منفصل و مخلوق نیست و دلیل این مسئله قول ابوبکر الصبغی است که می گوید : «أو زعم أن الكلام من صفة الفعل، فهو جهمي ضال» یعنی : «یا گمان کند که کلام از صفت فعل است ، پس او جهمی گمراه است» و اگر مراد از{الكلام من صفة الفعل} این بود که با مشیتش تکلم می کند ، پس شایسته بود که می گفت «فهو مُشبه» یعنی «او مشبهه است» و این در حالی است که جهمیه مشبهه نیستد و بلکه معطله هستند. ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
🔰ادامه ترجمه متن قبلی : ( أبو بكر الصبغي از امام ابن خزیمه روایت می کند که گفت) که وصیت کردم که آن (نوشته) را با من (ابن خزیمه) دفن کنند تا در نزد خدا به آن متوسل شوم ، و آنچه که در آن (در برگه) آمده بود : قرآن کلام الله تعالی است و صفتی از صفات ذاتش است و هیچ چیزی از کلامش مخلوق و مفعول و محدث نیست و هر کسی گمان کند که چیزی از آن مخلوق یا محدث است یا گمان کند که کلام از صفت فعل است ، پس او جهمی گمراه مبتدع است و می گویم : همچنان الله متکلم است و کلام صفتی ذاتی برای او است و هر کسی گمان کند که همانا الله تکلم نکرده است مگر یکبار و تکلم نمی کند ، مگر به آنچه که تکلم نموده است ، سپس کلامش پایان یافت ، کافر به خدا بوده و اینکه الله به آسمان دنیا نازل می شود ، پس می گوید که آیا درخواست کننده ای است تا او را اجابت کنم و هر کسی گمان کند که (مراد از نزول) نزول عملش یا اوامرش است گمراه شده است و با بندگانشان بدون در نظر گرفتن کیفیت تکلم می کند و بر روی عرش است ، نه آنگونه که جهمیه گفته است. 🔴توجه : متن بالا را امام حاکم از ابوبکر الصبغی نقل کرده است. 💠اما آنچه که اشاعره نو ظهور به آن استناد می کنند این قسمت از متن عربی قبلی است که در آن آمده است { زعم أن الكلام من صفة الفعل، فهو جهمي ضال مبتدع } 🟢پاسخ : 🔵اولا : همانطور که مشاهده می کنید ، امام ابن خزیمه با کلابیه مشکل دارد و کلابیه اجداد اشاعره هستند و امام ابن خزیمه بیان می کند که امام احمد بن حنبل با عبد الله بن سعيد بن كلاب و یارانش مانند حارث المحاسبي كلابي مشكل داشته است و این در حالی است که اشاعره معاصر از عبدالله بن سعید بن کلاب به عنوان امام اهل سنت یاد می کنند که در تصویر زیر قرار داده ایم 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/1671 ▪️و دلیل آن این است که ابوالحسن اشعری بعد رجوعش از اعتزال متمایل به کلابیه شد و دوباره از کلابیه توبه کرد و عقاید اشاعره بعدی از عقیده کلابیه گرفته شده است. 🔵دوما : شاگردان امام ابن خزیمه به صورت توبه کننده به نزد امام ابن خزیمه آمده بودند ، تا اینکه امام ابن خزیمه را از خود راضی کنند و نه اینکه امام ابن خزیمه به عقیده آنها که متاثر از عقیده کلابیه بوده است ، متمایل شود. 🔵سوما کسانی که سعی می کنند که به این قسمت از قول { زعم أن الكلام من صفة الفعل، فهو جهمي ضال مبتدع } چنگ بزنند در حقیقت می خواهند به عقیده کلابیه چنگ بزنند و نه اهل حدیث و سلف 🔵چهارم: ادعای موافقت امام ابن خزیمه با عقیده شاگردانش از بیهقی قابل قبول نیست ، زیرا امام ابن خزیمه تصریح کرده است که آنها پس از نوشتن برگه بر او دروغ بسته اند ، چنانکه حاکم نیشابوری می گوید : القرآن كلام الله ووحيه وتنزيله غير مخلوق، ومن قال: شيء منه مخلوق. أو يقول: إن القرآن محدث، فهو جهمي، ومن نظر في كتبي، بان له أن الكلابية -لعنهم الله- كذبة فيما يحكون عني بما هو خلاف أصلي وديانتي، قد عرف أهل الشرق والغرب أنه لم يصنف أحد في التوحيد والقدر وأصول العلم مثل تصنيفي، وقد صح عندي أن هؤلاء -الثقفي، والصبغي، ويحيى بن منصور- كذبة، قد كذبوا علي في حياتي، فمحرم على كل مقتبس علم أن يقبل منهم شيئًا يحكونه عني، وابن أبي عثمان أكذبهم عندي، وأقْوَلُهم عليَّ ما لم أقله» [سير أعلام النبلاء - ط الرسالة ١٤/‏٣٧٩ ] 🔰 ترجمه : امام ابن خزیمه گفت که قرآن کلام الله است و وحی و تنزلش و غیر مخلوق است و هر کس بگوید که چیزی از آن مخلوق است یا اینکه قرآن محدث (محدث به اعتبار مخلوق که جهمیه به آن معتقد بوده اند) جهمی است و هر کسی در کتاب های من نگاه کند ، متوجه می شود که کلابیه که خدا لعنتشان کند ، در خصوص آنچه که از من می گویند دروغ گفته اند به صورتی که این مخالف اصل و دیانت من است و اهل شرق و غرب می دانند هیچ کسی در خصوص توحید و قدر و اصول علم مانند من تصنیف ننوشته است و چیزی که در نزد من ثابت شده است ، این است که اینها یعنی ثقفی و صبغی و یحیی بن منصور در حیات من بر من دروغ بسته اند و بر هر طالب علمی حرام است که چیزی را که از من نقل می کنند را ، از آنها بپذیرد (چرا که بر امام ابن خزیمه دروغ بسته اند) و ابن ابی عثمان دروغگو ترین آنها در نزد من است و آنچه را که من نگفتم را درباره من می گوید. ◼️نکته : منظور امام ابن خزیمه از محدث ، محدث مد نظر جهمیه است ، زیرا محدث مد نظر جهمیه به اعتبار مخلوق بوده است و دلیل ما این است که امام ابن خزیمه میگوید : {فهو جهمي} و جهمیه معطله هستند و محدثی که ما به آن معتقد هستیم به اعتبار صفت است و الا باید مثل اشاعره و ماتریدیه به مشبهه و یا کرامیه نسبت می دادند و نه معطله 🟡🟡ادامه متن در لینک زیر 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2590 ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

وقتی میگیم که اشاعره ، گونه تکامل یافته از معتزله بودند و در این بین کلابیه حلقه میانی بوده چون ابوالحسن اشعری ابتدا بعد از توبه خودش از معتزله ، متاثر از کلابیه شده بود. جهمیه (سوپ بنیادین) 👈 معتزله 👈 کلابیه 👈 اشاعره متقدم 👈اشاعره متاخر تصویر بالا : سعید فوده اشعری ، از امام خودش که رئیس فرقه کلابیه بوده (السادة الأشاعرة)، یعنی عبدالله بن سعید بن کلاب تمجید می کنه ┄┄┅━𖡹 ━┅┄┄┄┅━𖡹 ━┅┄┄┄┅ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss

🟪دوما : این که بیان شده است که امام ابن خزیمه نوشته شاگردانش را تایید کرده است و این مسئله صحت ندارد. امام حاکم نیشابوری می گوید : رواه الحاكم قال: سمعت أبا بكر أحمد بن إسحاق يقول: لما وقع من أمرنا ما وقع، وجد أبو عبد الرحمن ومنصور الطوسي الفرصة في تقرير مذهبهم، واغتنم أبو القاسم، وأبو بكر بن علي، والبردعي السعي في فساد الحال، انتصب أبو عمرو الحيري للتوسط فيما بين الجماعة، وقرر لأبي بكر بن خزيمة اعترافنا له بالتقدم، وبين له غرض المخالفين في فساد الحال، إلى أن وافقه على أن نجتمع عنده، فدخلت أنا، وأبو علي، وأبو بكر بن أبي عثمان، فقال له أبو علي الثقفي: ما الذي أنكرت أيها الأستاذ من مذاهبنا حتى نرجع عنه؟ قال: ميلكم إلى مذهب الكلابية، فقد كان أحمد بن حنبل من أشد الناس على عبد الله بن سعيد بن كلاب، وعلى أصحابه مثل الحارث وغيره. حتى طال الخطاب بينه وبين أبي علي في هذا الباب، فقلت: قد جمعت أنا أصول مذاهبنا في طبق، فأخرجت إليه الطبق، فأخذه وما زال يتأمله وينظر فيه، ثم قال: لست أرى هاهنا شيئا لا أقول به. فسألته أن يكتب عليه خطه أن ذلك مذهبه، فكتب آخر تلك الأحرف، فقلت لأبي عمرو الحيري: احتفظ أنت بهذا الخط حتى ينقطع الكلام، ولا يتهم واحد منا بالزيادة فيه. ثم تفرقنا، فما كان بأسرع من أن قصده أبو فلان وفلان وقالا: إن الأستاذ لم يتأمل ما كتب في ذلك الخط، وقد غدروا بك وغيروا صورة الحال. فقبل منهم، فبعث إلى أبي عمرو الحيري لاسترجاع خطه منه، فامتنع عليه أبو عمرو، ولم يرده حتى مات ابن خزيمة، وقد أوصيت أن يدفن معي، فأحاجه بين يدي الله تعالى فيه وهو: القرآن كلام الله تعالى، وصفة من صفات ذاته، ليس شئ من كلامه مخلوق، ولا مفعول، ولا محدث، فمن زعم أن شيئا منه مخلوق أو محدث، أو زعم أن الكلام من صفة الفعل، فهو جهمي ضال مبتدع، وأقول: لم يزل الله متكلما، والكلام له صفة ذات، ومن زعم أن الله لم يتكلم إلا مرة، ولم يتكلم إلا ما تكلم به، ثم انقضى كلامه، كفر بالله، وأنه ينزل تعالى إلى سماء الدنيا فيقول: ” هل من داع فأجيبه “. فمن زعم أن علمه تنزل أوامره، ضل، ويكلم عباده بلا كيف (الرحمن على العرش استوى) [طه: 5] لا كما قالت الجهمية: إنه على الملك احتوى، ولا استولى. وإن الله يخاطب عباده عودا وبدءا، ويعيد عليهم قصصه وأمره ونهيه، ومن زعم غير ذلك، فهو ضال مبتدع. وساق سائر الاعتقاد [سير أعلام النبلاء - ط الرسالة ١٤/‏٣٨١] 🔰 ترجمه : امام حاکم روایت نموده است که ابوبکر احمد بن اسحاق می گوید : چون امر ما پیش آمد ، ابو عبدالرحمن و منصور طوسی و ابوبکر بن علی و بردعی در خصوص تقریر مذهبشان و فاسد کردن اوضاع، فرصت را غنیمت شمردند و ابوعمر حیری در بین جماعت به عنوان واسطه بپا خواست و به امام ابن خزیمه در خصوص پیش دستی برای بیان اعترف به او (به امام ابن خزیمه) را در میان گذاشت و هدف مخالفین (منظور شاگردان امام ابن خزیمه) كه بيانگر فساد حالشان بود را برای او بیان نمود ، تا اینکه امام ابن خزیمه موافقت نمود که همگی در نزد او جمع شوند ، پس من و ابو علی و ابوبکر بن ابی عثمان داخل شدیم ، پس ابو علی الثقفی گفت : ای استاد چه چیزی از مذهب ما را انکار کرده ای که از آن برگردیم ؟ امام ابن خزیمه گفت : تمایل شما به مذهب کلابیه ، چرا که همانا احمد بن حنبل از شدید ترین انسان ها بر علیه عبدالله بن سعید بن کلاب و بر علیه یارانش مانند حارث و دیگران بود.تا اینکه سخن بین او و بین ابی علی در این باب طولانی شد ، تا اینکه گفتم که من اصول مذهب خودم را در یک برگه جمع کرده ام و آن برگه را بیرون آوردم و (امام ابن خزیمه) گفت من در اینجا چیزی را نمی بینم که من قائل به آن نباشم ، پس گفتم که بنویس که این مذهب تو است ، و در قسمت آخر برگه نوشت که این مذهب من است.به ابوعمرو حیری گفت تو این دست خط را نگه دار تا اینکه آشوب این مسئله فروکش نماید.تا اینکه کسی از ما متهم به این نشود که کسی از اینها ، خط ابن خزیمه را دستکاری کرده است ، سپس از یکدیگر جدا شدیم.چیزی نگذشت که ابو فلان و ابوفلان به سوی استاد (ابن خزیمه) رفتند ، و به او گفتند که ای استاد (یعنی ابن خزیمه) در آنچه در دست خط نوشته شده بود دقت نکردی ، و این در حالی است که صورت مسئله را برای شما تغییر دادند و به تو خیانت کرده اند ، پس سخن آنها را پذیرفت ، و به سوی ابوعمر حیری فرستاد که آن نوشته را برگردان ، و این در حالی بود که ابوعمرو از انجام اینکار خود داری نمود ، و (نوشته) را برنگرداند تا اینکه ابن خزیمه رحلت نمود. 🟡🟡ادامه متن در لینک زیر 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2589 ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

🔰ادامه ترجمه متن قبلی : ( أبو بكر الصبغي از امام ابن خزیمه روایت می کند که گفت) که وصیت کردم که آن (نوشته) را با من (ابن خزیمه) دفن کنند تا در نزد خدا به آن متوسل شوم ، و آنچه که در آن (در برگه) آمده بود : قرآن کلام الله تعالی است و صفتی از صفات ذاتش است و هیچ چیزی از کلامش مخلوق و مفعول و محدث نیست و هر کسی گمان کند که چیزی از آن مخلوق یا محدث است یا گمان کند که کلام از صفت فعل است ، پس او جهمی گمراه مبتدع است و می گویم : همچنان الله متکلم است و کلام صفتی ذاتی برای او است و هر کسی گمان کند که همانا الله تکلم نکرده است مگر یکبار و تکلم نمی کند ، مگر به آنچه که تکلم نموده است ، سپس کلامش پایان یافت ، کافر به خدا بوده و اینکه الله به آسمان دنیا نازل می شود ، پس می گوید که آیا درخواست کننده ای است تا او را اجابت کنم و هر کسی گمان کند که (مراد از نزول) نزول عملش یا اوامرش است گمراه شده است و با بندگانشان بدون در نظر گرفتن کیفیت تکلم می کند و بر روی عرش است ، نه آنگونه که جهمیه گفته است. 🔴توجه : متن بالا را امام حاکم از ابوبکر الصبغی نقل کرده است. 💠اما آنچه که اشاعره نو ظهور به آن استناد می کنند این قسمت از متن…

▪️نکته دوم : آحاد کلام الله تعالی ، یعنی تکلم الله تعالی با رسول الله صلی الله علیه وسلم در شب معراج یا تکلم الله تعالی با موسی علیه السلام یا تکلم الله با آدم علیه السلام یا تکلم الله که قرآن را برای جبرئیل امین تکلم نموده است یا تکلم الله تعالی با اهل بهشت ، به اینها آحاد کلام گفته می شود که حادث هستند ، یعنی الله تعال هر گاه که بخواهد به مشیت خودش ، شروع به تکلم می کند و این محدث است ، چون شروع دارد. ▪️نکته سوم : آنچه که در متن بالا آمده است این بوده است که امام ابن خزیمه قائل به محدث بودن قرآن به اعتبار صفت بوده است ، ولی اینکه شاگردان امام ابن خزیمه ، استادشان را به قول جهمیه نسبت داده اند به این دلیل است که در بعضی اقوال آمده است که قرآن محدث نیست و مراد از آن اقوال ، محدث به اعتبار مخلوق بوده است. ▪️زیرا محدث می تواند به اعتبار صفت باشد مانند عقیده اهل حدیث و یا محدث به اعتبار مخلوق که اشاعره و معتزله و دیوبندیه و اشعریه قائل هستند که قرآنی که در بین ما است و آحاد کلام لفظی الله تعالی محدث به اعتبار مخلوق است و این عقیده کفر است و صحیح این است که محدث به اعتبار صفت است و شاگردان تصور کرده اند که مطلق محدث به اعتبار مخلوق است و این صحیح نیست و برای همین بی جهت قول امام ابن خزیمه را به جهمیه نسبت داده اند. 🔵بیهقی ماجرا را چنین تعریف می کند : ” أخبرنا أبو عبد الله الحافظ، قال: سمعت أبا عبد الله محمد بن العباس الضبي يقول: سمعت أبا الفضل البطاييني، ونحن بالري يقول-وكان أبو الفضل يحجب بين يدي أبي بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة إذا ركب- قال: خرج أبو بكر محمد بن إسحاق يومًا قرب العصر من منزله فتبعته وأنا لا أدري مقصده، إلى أن بلغ باب معمر، فدخل دار أبي عبد الرحمن ثم خرج وهو منقسم القلب، فلما بلغ المربعة الصغيرة وقرب من خان مكي وقف، وقال لمنصور الصيدلاني: تعال، فعدا إليه منصور، فلما وقف بين يديه قال له: ما صنعتك؟ قال: أنا عطار قال: تحسن صنعة الأساكفة ؟ قال: لا، قال: تحسن صنعة النجارين؟ قال لا، فقال لنا إذا كان العطار لا يحسن غير ما هو فيه، فما تنكرون على فقيه راوي حديث أنه لا يحسن الكلام، وقد قال لي مؤدبي –يعني المزني- غير مرة: كان الشافعي رضي الله عنه ينهانا عن الكلام. قلت: أبو عبد الرحمن هذا كان معتزليًا ألقى في سمع الشيخ شيئًا من بدعته وصور له أصحابه، يريد أبا علي محمد بن عبد الوهاب الثقفي، وأبا بكر بن إسحاق الصبغي، وأبا محمد بن يحيى بن منصور القاضي، وأبا بكر بن أبي عثمان الحيري رحمهم الله أجمعين، أنهم يزعمون أن الله تعالى لا يتكلم بعدما تكلم في الأزل، حتى خرج عليهم وطالت خصومتهم، وتكلم بما يوهم القول بحدوث الكلام، مع اعتقاده قدمه [الأسماء والصفات - البيهقي ٢/‏٢١ ] 🔰 ترجمه : شنیدم که ابوالفضل بطایینی می گوید که ما در ری بودیم که ابوالفضل در مقابل ابن خزیمه می نشست و سپس ابوبکر محمد بن اسحاق (امام ابن خزیمه) ، نزدیک عصر از خانه خارج شد ، و نمی دانستم که به کجا می رود ، تا اینکه به باب معمر رسید ، سپس وارد خانه ابی عبد الرحمن (معتزلي) شد ، سپس خارج شد و آشفته بود و زمانی که به مربعه رسید و به خانه مکی نزدیک شد و ایستاد ، به ابو منصور صیدلانی گفت بیا ، و او هم با سرعت به سمتش رفت ، زمانی که جلویش ایستاد گفت : تو چه کاره هستی ؟گفت من عطار هستم ، گفت که کفاشی می دانی ؟ گفت نه ، گفت نجاری بلدی ؟ گفت نه ، (امام ابن خزيمه ) گفت : پس وقتی که ، عطار نمی تواند غیر از شغل خودش را انجام بدهد ، پس چرا شما ایراد می گیرید از یک فقیه راوی حدیث ، که علم کلام را به خوبی نمی داند ، در حالی که مودب من یعنی امام مزنی بارها به من گفته است ، شافعی ما را از علم کلام نهی می کرده است ، گفتم : این ابو عبدالرحمن معتزلی بود ، که از مسائل کلامی بدعتی خودش ، چیزی را به امام ابن خزیمه گفته بود و در مورد اصحابش (یعنی اصحاب امام ابن خزیمه) به او توضیح داده بود منظورش أبا علي محمد بن عبد الوهاب الثقفي، وأبا بكر بن إسحاق الصبغي، وأبا محمد بن يحيى بن منصور القاضي، وأبا بكر بن أبي عثمان الحيري رحمهم الله أجمعين بود ، که گمان کرده بودند که الله بعد از این که در ازل تکلم کرده است دیگر تکلم نمی کند ، تا اینکه بر آنها خارج شد و خصومت (امام ابن خزیمه ) با این افراد ( شاگردانش) زیاد شد ، (و امام ابن خزیمه) چیز هایی را گفت که بیانگر قول به حدوث کلام است ، با اعتقاد به قدم آن 🔴دقت کنید که بیهقی می گوید که امام ابن خزیمه به چیزی هایی قائل بوده است که بیانگر حدوث کلام است و منظور حدوث آحاد کلام است. 🟡🟡ادامه متن در لینک زیر 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2585 ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

🟪اولا : آنچه که بیهقی از رجوع امام ابن خزیمه بیان نموده است : سمعت أبا الحسن علي بن أحمد الزاهد البوشنجي يقول: دخلت على عبد الرحمن بن أبي حاتم الرازي بالري فأخبرته بما جرى بنيسابور بين أبي بكر بن خزيمة وبين أصحابه، فقال: ما لأبي بكر والكلام ؟ إنما الأولى بنا وبه أن لا نتكلم فيما لم نتعلمه. فخرجت من عنده حتى دخلت على أبي العباس القلانسي فقال: كان بعض القدرية من المتكلمين وقع إلى محمد بن إسحاق فوقع لكلامه عنده قبول. ثم خرجت إلى بغداد فلم أدع بها فقيها ولا متكلما إلا عرضت عليه تلك المسائل، فما منهم أحد إلا وهو يتابع أبا العباس القلانسي على مقالته، ويغتم لأبي بكر محمد بن إسحاق فيما أظهره. قلت (أي البيهقي): القصة فيه طويلة، وقد رجع محمد بن إسحاق إلى طريقة السلف وتلهف على ما قال، والله أعلم [الأسماء والصفات - البيهقي ٢/‏٢٣ ] 🔰 ترجمه : ابوالحسن بوشنجی می گوید : در ری ، بر عبد الرحمن بن ابی حاتم (از کبار ائمه اهل حدیث) داخل شدم و از آنچه در نیشابور میان ابن خزیمه و اصحابش روی داده بود برایش گفتم ، ایشان گفت : ابوبکر را چه به علم کلام ؟ سزاوارتر برای ما و ایشان این است که در آنچه نیاموخته ایم سخن نگوییم ، از…

🔴توجه کنید : در کلام قبلی امام ابن خزیمه مخالف کسانی است که قائل به این هستند که خدا فقط کلام ازلی دارد و قابل تجدید نیست (لاَ يَتَكَلَّمُ بِشَيْءٍ مرَّتينِ) و این یعنی امام ابن خزیمه قائل به تجدد کلام بوده است و تجدید کلام دلالت بر محدث بودن و فعل اختیاری الله تعالی می کند. 🔵همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه از شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصار اینگونه نقل می کند : وقالَ شَيْخُ الإسْلامِ (الهروي) فِي كِتابِ «مَناقِبِ الإمامِ أحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ» فِي بابِ الإشارَةِ عَنْ طَرِيقَتِهِ فِي الأُصُولِ...... ثُمَّ جاءَتْ طائِفَةٌ فَقالَتْ: لا يَتَكَلَّمُ بَعْدَ ما تَكَلَّمَ؛ فَيَكُونُ كَلامُهُ حادِثًا.......قالَ: وهَذِهِ سخارة أُخْرى تُقْذِي فِي الدِّينِ غَيْرَ عَيْنٍ واحِدَةٍ. فانْتَبَهَ لَها أبُو بَكْرِ بْنِ إسْحاقَ اللنجرودي ابْنُ خُزَيْمَة وكانَتْ حِينَئِذٍ نَيْسابُورُ دارَ الآثارِ... فَطارَ لِتِلْكَ الفِتْنَةِ ذاكَ الإمامُ أبُو بَكْرٍ؛ فَلَمْ يَزَلْ يَصِيحُ بِتَشْوِيهِها ويُصَنِّفُ فِي رَدِّها؛ كَأنَّهُ مُنْذِرُ جَيْشٍ حَتّى دَوَّنَ فِي الدَّفاتِرِ وتَمَكَّنَ فِي السَّرائِرِ؛ ولَقَّنَ فِي الكَتاتِيبِ ونَقَشَ فِي المَحارِيبِ: أنَّ اللَّهَ مُتَكَلِّمٌ إنْ شاءَ تَكَلَّمَ وإنْ شاءَ سَكَتَ؛ فَجَزى اللَّهُ ذاكَ الإمامَ وأُولَئِكَ النَّفَرَ الغُرَّ عَنْ نُصْرَةِ دِينِهِ وتَوْقِيرِ نَبِيِّهِ خَيْرًا. [درء تعارض العقل والنقل ٢/‏٧٦ ] 🔰 ترجمه : شیخ الاسلام هروی در کتابش به نام «مَناقِبِ الإمامِ أحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ» در باب «الإشارَةِ عَنْ طَرِيقَتِهِ فِي الأُصُولِ» می گوید : سپس گروهی آمدند که گفتند که خداوند تکلم نمی کند بعد از این که (در ازل) تکلم کرده است ، چرا که در غیر این صورت کلامش حادث می شود. و (چنین عقیده ای) زهر دیگری است که در دین ، دیدگان دیگران را قربانی می کند و برای همین ابوبکر بن اسحاق ابن خزیمه متوجه آن شد و او در آن هنگام در شهر اهل اثر یعنی نیشابور بود.....و امام ابوبکر ابن خزیمه به آن فتنه برخورد کرد و همچنان نسبت به آن فتنه هشدار می داد و بر آن ردیه می نوشت ، به مانند نگهبان ارتش ، تا اینکه دفتر هایی را مدون ساخت و بر راز ها تمکن پیدا کرد و در کتیبه ها حک شد که همان خدا تکلم می کند اگر بخواهد و اگر بخواهد ساکت می شود ، پس خداوند به آن امام و به کسانی که به خاطر دینش و اطاعت پیامبرش به پا خواستند را جزای خیر بدهد 🛑توجه : شیخ الاسلام ابو اسماعیل هروی می گوید که امام ابه خزیمه قائل به این بوده است که الله تعالی هرگاه بخواهد تکلم می کند و هرگاه بخواهد سکوت می کند { أنَّ اللَّهَ مُتَكَلِّمٌ إنْ شاءَ تَكَلَّمَ وإنْ شاءَ سَكَتَ } و این یعنی امام ابن خزیمه قائل به افعال اختیاری بوده است و قائل به ازلیت آحاد تکلم الله تعالی نبوده است.زیرا ساکت بودن و تکلم کردن در یک هنگام قابل جمع نیستند و الله تعالی هرگاه بخواهد شروع به تکلم می کند و بعد تکلم ، پایان میابد و سکوت می کند و سکوت شروع می شود ، و داشتن شروع دلالت بر حدوث می کند. 🔵شیخ الاسلام ابن تیمیه ماجرا را اینگونه شرح می دهد : «ولما كان الإثبات هو المعروف عند أهل السنة والحديث -كالبخاري وأبي زرعة وأبي حاتم ومحمد بن يحيى الذهلي وغيرهم من العلماء الذين أدركهم الإمام محمد بن إسحاق بن خزيمة- كان المستقر عنده ما تلقاه عن أئمته: من أن الله تعالى لم يزل متكلمًا إذا شاء وأنه يتكلم بالكلام الواحد مرة بعد مرة، وكان له أصحاب كأبي علي الثقفي وغيره تلقوا طريقة ابن كلَّاب، فقام بعض المعتزلة وألقى إلى ابن خزيمة سرَّ قول هؤلاء، وهو أن الله لا يوصف بأنه يقدر على الكلام إذا شاء ولا يتعلق ذلك بمشيئته، فوقع بين ابن خزيمة وغيره وبينهم في ذلك نزاع حتى أظهروا موافقتهم له فيما لا نزاع فيه، وأمر ولاة الأمر بتأديبهم لمخالفتهم له، وصار الناس حزبين، فالجمهور من أهل السنة وأهل الحديث معه، ومن وافق طريقة ابن كلاب معه، حتى صار بعده علماء نيسابور وغيرهم حزبين، فالحاكم أبو عبد الله وأبو عبد الرحمن السلمي وأبو عثمان النيسابوري وغيرهم معه، وكذلك يحيى بن عمار السجستاني وأبو عبد الله بن منده وأبو نصر السجزي وشيخ الإسلام أبو إسماعيل الأنصاري وأبو القاسم سعد بن علي الزنجاني وغيرهم معه، وأما أبو ذر الهروي وأبو بكر البيهقي وطائفة أخرى فهم مع ابن كلاب [درء تعارض العقل والنقل ٢/‏٨ ] 🟡🟡ادامه متن در لینک زیر 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2583 ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

🔰 ترجمه : و چون حجت آن چیزی بود که اهل سنت و حدیث شناخته بودند - مانند بخاری و ابوزرعه و ابوحاتم و محمد بن یحیی ذهلی و سایر علما که امام محمد بن اسحاق بن خزیمه آنها را دریافته بود. آنچه برای او (برای امام ابن خزیمه) از امامانش ثابت شده بود ، این بود ، الله تعالی همچنان هر وقت بخواهد متکلم است و اینکه الله می‌تواند بعد از هر کلامی، کلامی دیگر بگوید.ایشان شاگردانی متأثر به تفکر ابن کلاب مانند ابو علی ثقفی و افرادی دیگر داشت لذا بعضی از معتزله ، راز عقیده‌ی آنان (شاگردان امام ابن خزیمه) را به او (به امام ابن خزیمه) فاش کردند مبنی بر اینکه (شاگردانت قائل به این هستند که) نمی‌توان الله را به اینکه هر وقت بخواهد تکلم کند ، وصف کنیم و این مرتبط به مشیئت او نیست.در نتیجه میان ابن خزیمه و این افراد نفرت و بحث افتاد، سپس بعداً این افراد در مواردی که با ابن خزیمه توافق نظر داشتند، کلام خود را اظهار می‌نمودند، ابن خزیمه از حاکمان درخواست می کرد در مواردی که مخالفت می‌کردند تأدیب و تنبیه شوند.سپس علما در این برهه دو گروه شدند، گروهی اهل سنت و حدیث هستند که با او بودند و گروهی متأثر به روش ابن کلاب که این‌ها با او نیز بودند.در…

🔴منظور بعضی از علماء در مورد قدیم بودن قرآن به چه معنا است-6📣 🔴بررسی قول نسبت داده شده به امام ابن خزیمه ⁉️آیا امام ابن خزیمه از عقیده اش در کتاب التوحید و اثبات صفات اختیاری برای الله تعالی رجوع کرده بود ؟ ⁉️آیا "قول {أو زعم أن الكلام من صفة الفعل، فهو جهمي ضال مبتدع} متعلق به امام ابن خزیمه است. 💠آنچه که سبب شده است که اشاعره و ماتریدیه به نادرست خیال کنند که امام ابن خزیمه از عقیده خودش در کتاب التوحید رجوع کرده است ، مطلبی است که بیهقی آن را ذکر نموده است که گفته است : وقد رجع محمد بن إسحاق إلى طريقة السلف وتلهف على ما قال، والله أعلم [الأسماء والصفات ص: 269] 🔰ترجمه : محمد بن اسحاق (امام ابن خزیمه) به راه سلف بازگشت و از آنچه که گفته بود پشیمان شد. والله اعلم 💠و این در حالی است که ماجرا چنین نیست که امام ابن خزیمه از عقیده ی خودش که آن را در کتاب التوحید بیان نموده است ، رجوع کرده باشد ، بلکه منظور یک ماجرای مخصوصی است در خصوص مسئله حدوث افعال اختیاری که جزئی از مباحث مسئله اثبات صفات خبری است و حتی امام ابن خزیمه از مسئله افعال اختیاری نیز رجوع نکرده است ، بلکه شاگردان ایشان بوده اند که با حالت توبه به نزد امام ابن خزیمه آمده اند ، همانطور که امام حاکم نیشابوری الاثری بیان کرده و خواهیم آورد. 💢توجه : آنچه که امام ذهبی و شیخ الاسلام در این خصوص ذکر کرده اند بر اساس روایاتی است که امام حاکم نیشابوری در کتابش تحت عنوان "تاریخ نیشابور" روایت نموده است و این کتاب در نزد علماء مشهور بوده است و متاسفانه ، جزو کتاب های مفقوده است که به دست ما نرسیده است.چنانکه شیخ الاسلام می گوید : قلت: هذه القصة التي أشار إليها عن ابن خزيمة مشهورة ذكرها غير واحد من المصنفين كـ الحاكم أبي عبد الله في تاريخ نيسابور وغيره [درء تعارض العقل والنقل ٢/‏٧٨ ] 🔰 ترجمه : گفتم که این ماجرا که (خواجه عبدالله انصاری در کتاب «مناقب الإمام أحمد») به آن اشاره نموده است ، ماجرای مشهوری از ابن خزیمه است که دیگران مانند حاکم ابی عبدالله در کتاب تاریخ نیشابور به آن اشاره کرده اند. 💠نفل کنندگان افعال اختیاری به دو گروه تقسیم می شدند : گروهی که حروف و صوت را ثابت کرده که به آنان سالمیه گفته می شد و بعضی از حنابله و فرقه دوم که منکر اثبات حرف و صوت برای کلام الله بودند که همان کلابیه و اشعریه و دیوبندیه (ماتریدیه) بودند. ⚫️گروه اول : یعنی سالمیه ، بدعتشان در میان بعضی از حنابله که متاثر از افکار کلامی بوده اند به دلیل نزدیکی شدید مذهب سالمیه به مذهب اهل حدیث منتشر شد که مخلص عقیده آنها این است که الله تعالی به مشیت خودش تکلم نمی کند ، چرا که حروف و اصوات ازلی هستند و الله تعالی حجاب را از کلام ازلیش برای هر کسی از بندگانش که بخواهد بر می دارد و شبهه آنها در این مورد این است که اگر کلام الله تعالی تجدید شود ، محدث می شود. و نشانه های پیدایش این بدعت در ابتدای زمان امام ابن خزیمه بود آن هم به دلیل شباهت عقیده آنان به عقاید امام احمد - البته ظاهراً - بنابراین برخی از شاگردان امام ابن خزیمه در این موضوع دچار سردرگمی شدند و گفتند که آحاد کلام خدا ، ازلی است و بر اساس آن بیان نمودند که کلام خدا بعد از این که در ازل تکلم نموده است ، تجدید نشده و تکرار نمی شود. 🔵امام ذهبی از حاکم چنین نقل می کند : قَالَ الحَاكِمُ: وَسَمِعْتُ مُحَمَّدَ بنَ أَحْمَدَ بنِ بَالُوْيَه، سَمِعْتُ ابْنَ خُزَيْمَةَ يَقُوْلُ: مِنْ زَعْمِ بَعْضِ هَؤُلاَءِ الجَهَلَةِ: أَنَّ اللهَ لاَ يُكرِّرُ الكَلاَمَ، فَلاَ هُم يَفهَمُوْنَ كِتَابَ اللهِ، إِنَّ اللهَ قَدْ أَخبرَ فِي مَوَاضِعَ أَنَّهُ خَلَقَ آدمَ .....وَلَمْ أَتَوَهَّم أَنَّ مُسْلِمًا يَتَوَهَّمُ أَنَّ اللهَ لاَ يَتَكَلَّمُ بِشَيْءٍ مرَّتينِ [سير أعلام النبلاء - ط الرسالة ١٤/‏٣٨٠ ] 🔰 ترجمه : امام ابن خزیمه می گوید : برخی از این نادانان ادعا می کنند که خداوند کلام را تکرار نمی کند، پس کتاب خدا را نمی فهمند، چرا که خداوند در جاهایی به ما گفته که آدم را خلق کرده است... و من هرگز تصور نمی کردم که یک مسلمان چنین تصور کند که خداوند دو بار به چیزی تکلم نمی کند. 🟡🟡ادامه متن در لینک زیر 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2582 ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

🔴توجه کنید : در کلام قبلی امام ابن خزیمه مخالف کسانی است که قائل به این هستند که خدا فقط کلام ازلی دارد و قابل تجدید نیست (لاَ يَتَكَلَّمُ بِشَيْءٍ مرَّتينِ) و این یعنی امام ابن خزیمه قائل به تجدد کلام بوده است و تجدید کلام دلالت بر محدث بودن و فعل اختیاری الله تعالی می کند. 🔵همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه از شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصار اینگونه نقل می کند : وقالَ شَيْخُ الإسْلامِ (الهروي) فِي كِتابِ «مَناقِبِ الإمامِ أحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ» فِي بابِ الإشارَةِ عَنْ طَرِيقَتِهِ فِي الأُصُولِ...... ثُمَّ جاءَتْ طائِفَةٌ فَقالَتْ: لا يَتَكَلَّمُ بَعْدَ ما تَكَلَّمَ؛ فَيَكُونُ كَلامُهُ حادِثًا.......قالَ: وهَذِهِ سخارة أُخْرى تُقْذِي فِي الدِّينِ غَيْرَ عَيْنٍ واحِدَةٍ. فانْتَبَهَ لَها أبُو بَكْرِ بْنِ إسْحاقَ اللنجرودي ابْنُ خُزَيْمَة وكانَتْ حِينَئِذٍ نَيْسابُورُ دارَ الآثارِ... فَطارَ لِتِلْكَ الفِتْنَةِ ذاكَ الإمامُ أبُو بَكْرٍ؛ فَلَمْ يَزَلْ يَصِيحُ بِتَشْوِيهِها ويُصَنِّفُ فِي رَدِّها؛ كَأنَّهُ مُنْذِرُ جَيْشٍ حَتّى دَوَّنَ فِي الدَّفاتِرِ وتَمَكَّنَ فِي السَّرائِرِ؛ ولَقَّنَ فِي الكَتاتِيبِ ونَقَشَ فِي المَحارِيبِ:…

🔴منظور بعضی از علماء در مورد قدیم بودن قرآن به چه معنا است-4📣 🔴بررسی قول امام احمد بررسی قول امام احمد که گفته است : فالقرآن من علم الله [مسند أحمد - ت شاكر - ط دار الحديث ١/‏١٣٤ ] و [مسائل الإمام أحمد رواية ابنه أبي الفضل صالح ٢/‏٤٣٠] السنة لعبد الله بن أحمد ١/‏١٠٢ 🔵اولا معلوم است که قرآن از علم ازلی الله تعالی است ، نه پس از چی هست ؟ و برای همین امام احمد قبل از این سخن ، به این آیه استناد می کند : {وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا ۚ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ} 🔵دوما : خدا از ازل به تمام محتوای قرآن علم داشته است و تمام آیات قرآن از ازل در علم الله تعالی بوده است و این هم صحیح است. و این منظور امام احمد است و مخالفتی با این سخن ما که می گوییم قرآن به عنوان کلام الله محدث است ، ندارد ، چون کلام ، صفتی غیر از صفت علم است و در اینجا امام احمد به نسبت صفت علم صحبت می کند. ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
🔴منظور بعضی از علماء در مورد قدیم بودن قرآن به چه معنا است-3📣 🔴بررسی قول امام شافعی قال الله عزَّ وجلَّ: (وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا (164)(بیهقی در) مناقب الشَّافِعِي: باب (ما يؤثر عنه - الشافعى - في دلائل التوحيد) : أخبرنا أبو عبد اللَّه الحافظ، قال: أخبرني أبو عبد اللَّه (محمد بن إبراهيم المؤذن) ، عن عبد الواحد بن محمد الأرغياني، عن أبي محمد الزبيري قال: قال رجل (معتزلی) للشافعي: أخبرني عن القرآن خالق هو؟ قال الشَّافِعِي رحمه اللَّه: اللهم لا.قال: مخلوق؟ قال الشَّافِعِي: اللهم لا. قال: فغير مخلوق؟ قال الشَّافِعِي: اللهم نعم. قال: فما الدليل على أنه غير مخلوق؟ فرفع الشَّافِعِي رأسه وقال: تقرُّ بأن القرآن كلام اللَّه؟ قال: نعم. قال الشَّافِعِي سُبقْتَ في هذه الكلمة، قال اللَّه تعالى ذكره: (وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ) .وقال: (وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا) .قال الشَّافِعِي رحمه الله: فتقرُّ بأن اللَّه كان وكان كلامه؛ أو كان اللَّه ولم يكن كلامه؟ فقال الرجل: بل كان اللَّه، وكان كلامه.قال: فتبسم الشَّافِعِي وقال: يا كوفيون، إنكم لتأتوني بعظيم من القول: إذا كنتم تقرون بأن اللَّه كان قبل القَبل وكان كلامه، فمن أين لكم الكلام: إن الكلام اللَّه، أو سوى اللَّه، أو غير اللَّه، أو دون اللَّه؟!قال: فسكت الرجل وخرج. 🔰ترجمه : مردی معتزلی بر امام شافعی وارد شد، و خطاب به ایشان‌ گفت به من‌ بگو آیا قرآن خالق هست ؟ امام شافعی در جواب گفت : خیر! آن‌ مرد سپس گفت آیا قرآن‌ مخلوق هست؟ امام شافعی در جواب گفت: خیر! ، و پرسید غیر مخلوق هست؟ امام شافعی گفت : بلی !  پس آن مرد گفت آیا دلیلی برای گفته ات داری که قران غیر مخلوق هست؟ امام شافعی سر خویش را بلند کرد و در جواب آن‌ معتزلی گفت : آیا تو اقرار میکنی قرآن کلام الله هست ؟ آن مرد گفت بلی! امام شافعی فرمود: این‌ اعتراف مسبوق به سابق هست در این مورد به نسبت نصوص (گریزی و چاره ای جز اعتراف به آن نداشتی) ، الله تعالی میفرماید ذکر آن را (  و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله الله ، و فرمود : (و کلم الله موسی تکلیما) بعد امام شافعی خطاب به او گفت :  آیا اقرار میکنی الله تعالی در ازل بوده ؟ و کلام او هم بوده؟ یا اینکه الله از ازل بوده ولی فاقد کلام بوده است؟ مرد معتزلی گفت الله در ازل بوده و کلام او هم بوده است ، امام شافعی تبسمی کرد و گفت ای کوفی ها این‌ گزافه گویی های شما برای چیست؟ وقتی اعتراف میکنید که الله از ازل بوده و کلام ازلی هم داشته ، پس این سخنان ناراوا و پوچ چه‌ معنا میدهد که یا آحاد کلام ، عین الله هست ؟ یا غیر الله است ؟ یا جدا از الله هست؟ مرد معتزلی بعد از این رسوایی ساکت شد و از جلسه خارج شد! [تفسير الإمام الشافعي، ٦٨٤/٢] بررسی : 🔵اولا : این قول که آمده است : { فتقرُّ بأن اللَّه كان وكان كلامه؛ أو كان اللَّه ولم يكن كلامه؟} در مورد مطلق کلام صحبت می کند و نه آحاد کلام و شکی نیست که جنس و نوع کلام از ازل و همیشه با الله تعالی بوده است و از ازل و همیشه الله تعالی هر گاه که بخواهد تکلم نموده و تکلم خواهد کرد ، ولی آحاد تکلم الله تعالی حادث است و لفظی که در این قول امام شافعی آمده است در مورد مطلق کلام است و نه آحاد کلام 🔵دوما در مورد این قسمت از کلام امام شافعی که می گوید { فمن أين لكم الكلام: إن الكلام اللَّه، أو سوى اللَّه، أو غير اللَّه، أو دون اللَّه؟!} در رد معتزلی (اجداد اشاعره و ماتریدیه) است که سعی داشت که بگوید که آحاد کلام الله یا باید عین خود الله باشد و یا غیر از الله و این هر دو باطل و اشتباه است.زیرا آحاد کلام الله تعالی عین الله تعالی نیست و مانند مخلوقات ، جدای از ذات الله نیست ، زیرا کلام قائم به ذات متکلم است. 🔵سوما : این سخنان امام شافعی در رد معتزله است که قائل به مخلوق بودن قرآن و قائل به مخلوق بودن آحاد کلام الله هستند و معتزلی می خواهد بگوید که قرآن یا مخلوق است و جدای از ذات الله است و یا اینکه باید عین ذات الله باشد که هر دو خطا است و سخن امام شافعی در مقابل کلام و در رد کلام ما نیست. نتیجه : این سخن امام شافعی هم هیچ ربطی به ازلیت قرآن نداشت. ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
به سراغ قسمت بعدی می رویم : وَإِنَّمَا أَرَادَ: أَنَّ نُزُولَ الْقُرْآنِ عَلَيْكَ يُحْدِثُ لَكَ وَلِمَنْ سَمِعَهُ عِلْمًا وَذِكْرًا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَهُ، أَلَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ {وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ} [النساء: ١١٣]. وَقَالَ تَعَالَى {وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ} [الشورى: ٥٢]. وَقَالَ: {وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا} [طه: ١١٣]، فَأَخْبَرَ أَنَّ الذِّكْرَ الْمُحْدِثَ هُوَ مَا يحْدثُ مِنْ سَامِعِيهِ وَمِمَّنْ عَلِمَهُ وَأُنْزِلَ عَلَيْهِ، لَا أَنَّ الْقُرْآنَ مُحْدَثٌ عِنْدَ اللَّهِ، وَلَا أَنَّ اللَّهَ كَانَ وَلَا قُرْآنَ، لِأَنَّ الْقُرْآنَ ⦗١٨٥⦘ إِنَّمَا هُوَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ، فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الْقُرْآنَ هُوَ بَعْدُ، فَقَدْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ كَانَ وَلَا عِلْمَ وَلَا مَعْرِفَةَ عِنْدَهُ بِشَيْءٍ مِمَّا فِي الْقُرْآنِ، وَلَا اسْمَ لَهُ، وَلَا عِزَّةَ لَهُ، وَلَا صِفَةَ لَهُ حَتَّى أَحْدَثَ الْقُرْآنَ. وَلَا نَقُولُ: إِنَّهُ فِعْلُ اللَّهِ، وَلَا يُقَالُ: كَانَ اللَّهُ قَبْلَهُ، وَلَكِنْ نَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ عَالِمًا لَا مَتَى عَلِمَ وَلَا كَيْفَ عَلِمَ، وَإِنَّمَا وَهَّمَتِ الْجَهْمِيَّةُ النَّاسَ وَلَبَّسَتْ عَلَيْهِمْ 🔰ترجمه : و مراد از آن این است ، که نزول قرآن به نسبت تو جدید است و برای کسی که آن را از حیث علم و ذکر شنیده اند که آن را نمی دانستید ،......قرآن نزد الله جدید نیست (چرا که از ازل به محتوای قرآن علم داشته است) ، و اینگونه نیست که الله بوده باشد ولی (علم به محتوای) قرآن نباشد زیرا به تاکید که قرآن از علم الله است ، ( یعنی محتوای قرآن به اعتبار علم خدا ، از ازل در علم خدا بوده است) پس هر کسی گمان کند که این قرآن (که در بین ما است) بعد ( از خلقت برای خدا جدید بوده است و تازگی داشته است که گویا قبلا به آن علم نداشته است) ، پس قطعا چنین گمان کرده که الله بوده و نسبت به هیچ چیزی از قرآن ، هیچگونه علم و معرفتی نداشته است و نه اسمی برای او است و نه عزتی برای او است و نه صفتی برای او است ، تا اینکه این قرآن (که العیاذ با الله به محتوای آن علم نداشته است را برای اولین بار) ابداع کرده است.و آن فعل الله نیست! و نمیگویم الله قبل از قرآن بوده است ! و لکن میگوییم: الله لا یزال عالم هست ، نه اینکه کی دانست و چگونه دانست! و جهمیه مردم را دچار توهم کرده اند، و امر را بر آن ها مشتبه و مبهم کرده اند. 📋بررس این متن : همانطور که می بینید از ابتدا تا همینجا صحبت از علم است و مراد کلی امام ابن بطه این است که الله تعالی از ازل و همیشه به محتوای قرآن عالم است و این قسمت از کلام امام ابن بطه که می گوید : { وَلَا أَنَّ اللَّهَ كَانَ وَلَا قُرْآنَ} مراد علم الله تعالی به محتوای قرآن است و دلیل آن ادامه کلام امام ابن بطه است که می گوید { لِأَنَّ الْقُرْآنَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ} ترجمه : {زیرا به تاکید که قرآن از علم الله است} و الا قرآن نه تنها علم است و بلکه کلام الله تعالی نیز می باشد ، و اگر کسی بگوید که قرآن فقط علم است و نه کلام الله تعالی دچار کفر شده است و لذا مراد ابن بطه عالم بودن خدا به کل محتوای قرآن است.پس علم قرآن در نزد الله تعالی حادث نشده است ، زیرا حدوث علم یعنی الله تعالی قبلا به محتوای قرآن علم نداشته و بعد به آن عالم شده است و برای همین علامه ابن بطه در مورد افراد گمراه جهمیه می گوید {پس قطعا (فرد گمراه) چنین گمان کرده که الله بوده و نسبت به هیچ چیزی از قرآن ، هیچگونه علم و معرفتی نداشته است و نه اسمی برای او است و نه عزتی برای او است و نه صفتی برای او است ، تا اینکه این قرآن (که العیاذ با الله به محتوای آن علم نداشته است را برای اولین بار) ابداع کرده است.} 🟡ادامه در لینک زیر 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2527 ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

سپس علامه ابن بطه می گوید : بِأَنْ يَقُولَ: أَلَيْسَ اللَّهُ الْأَوَّلَ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ، وَكَانَ وَلَا شَيْءَ، وإِنَّمَا الْمَعْنَى فِي: كَانَ اللَّهُ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ قَبْلَ السَّمَاوَاتِ وَقَبْلَ الْأَرَضِينَ وَقَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ مَخْلُوقٍ، فَأَمَّا أَنْ نَقُولَ: قَبْلَ عِلْمِهِ، وَقَبْلَ قُدْرَتِهِ، وَقَبْلَ حِكْمَتِهِ، وَقَبْلَ عَظَمَتِهِ، وَقَبْلَ كِبْرِيَائِهِ، وَقَبْلَ جَلَالِهِ، وَقَبْلَ نُورِهِ، فَهَذَا كَلَامُ الزَّنَادِقَةِ وَقَوْلُهُ {مَا يَأْتِيهُمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ} [الأنبياء: 2]، فَإِنَّمَا هُوَ مَا يُحْدِثُهُ اللَّهُ عِنْدَ نَبِيِّهِ، وَعِنْدَ أَصْحَابِهِ، وَالْمُؤْمِنِينَ مِنْ عِبَادِهِ، وَمَا يُحْدِثُهُ عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ، وَمَا لَمْ يَسْمَعُوهُ،....... فَأَعْلَمَنَا أَنَّ الْقُرْآنَ يُحْدِثُ نُزُولُهُ لَنَا عِلْمًا وَذِكْرَا وَخَوْفًا، فَعِلْمُ نُزُولِهِ مُحْدَثٌ عِنْدَنَا وَغَيْرُ مُحْدَثٍ عِنْدَ رَبِّنَا عَزَّ وَجَلَّ. 🔰ترجمه : و از استدلالی که میگویند: آیا الله اول نیست و قبل از هر چیزی نیست و بود و چیزی نبود (و رد کلام جهمیه از حیث آلوده بودن نیتشان در…

🔴منظور بعضی از علماء در مورد قدیم بودن قرآن به چه معنا است-1📣 🔴بررسی قول امام لالکائی 💠لفظ قدیم در نزد فلاسفه و متکلمین به معنای ازلی است ، یعنی امری که ابتدا و قبلی ندارد و مسبوق به عدم نیست ، و این در حالی است که قدیم در زبان عربی به معنای {يطلق على المتقدم على غيره} می باشد. مثلا شما قبلا پراید داشته اید ، سپس یک پژو می خرید ، در این حالت پراید قدیم است و مثلا می گویید که آن (پراید) خودر قدیم بوده است و در اینجا قدیم به معنای ازلیت نیست ، بلکه مراد این است که پراید شما متقدم تر از پژو بوده است. قدیم با این معنای خودش حتی در قرآن نیز وجود دارد مانند آیات زیر ﴿وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ﴾ [يس: ٣٩] ﴿قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ﴾ [الشعراء: ٧٥ و٧٦] ﴿وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ﴾ [الأحقاف: ١١] 🔴و قدیم در این آیات به معنای ازلیت فلسلفی نیست ، بلکه به معنای متقدم بودن بر وجود دیگری است.(مثل مثال خودرو) 🔴و ما از فهم سلف صالح ثابت کرده ایم که قرآن بدایت و ابتدایی داشته است و داشتن ابتدا در تضاد با ازلیت 👇👇👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2383 https://t.me/ahlol_hadiss/2392 و بعضی از سلف گفته اند {من اللّه خرج} و بعضی {مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَاءَ} که در اینجا فعل ماضی یعنی "جاء" و "خرج" دلالت بر حدوث می کند👇 https://t.me/ahlol_hadiss/2408 و از علمای اهل حدیث که لفظ قدیم را اطلاق نموده است ، منظورشان قدیم در معنای ازلیت فلسفی نبوده است و بلکه منظورشان متقدم برخلق است و مخلوق نیست ، چنانکه الله تعالی می فرماید : (ألا له الخلق والأمر) و در این اینجا الله تعالی بین خلق و امر تفاوت گذاشته است. شیخ الاسلام ابن تيمية در مجموع الفتاوى (13/ 132) می فرماید : وَلَمْ نَعْرِفْ عَنْ أَحَدٍ مِنْ السَّلَفِ أَنَّهُ قَالَ: هُوَ قَدِيمٌ لَمْ يَزَلْ. وَاَلَّذِينَ قَالُوا مِنْ الْمُتَأَخِّرِينَ: هُوَ قَدِيمٌ كَثِيرٌ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يَتَصَوَّرْ الْمُرَادَ؛ بَلْ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: هُوَ قَدِيمٌ فِي عِلْمِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَدِيمٌ أَيْ مُتَقَدِّمُ الْوُجُودِ مُتَقَدِّمٌ عَلَى ذَاتِ زَمَانِ الْمَبْعَثِ؛ لَا أَنَّهُ أَزَلِيٌّ لَمْ يَزَلْ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ بَلْ مُرَادُنَا بِقَدِيمِ أَنَّهُ غَيْرُ مَخْلُوقٍ وَقَدْ بُسِطَ الْكَلَامُ عَلَى هَذَا فِي غَيْرِ هَذَا الْمَوْضِعِ. (سلف) اتفاق داشتند که قرآن کلام الله ، نازل شده ، غیر مخلوق است و هیچ یک از سلف را نمی شناسیم که گفته باشند که : آن (یعنی قرآن) هنوز ازلی است ، و آن عده از متاخرین که گفته اند که آن (یعنی قرآن) قدیم است لکن بسیاری از آنها در تصورشان چنین مرادی نبود (که قرآن از ازل بوده باشد) ، بلکه در میان آنان کسانی هستند که می گویند : { قرآن از ازلی در علمش بوده است} (یعنی تمام محتوای قرآن از ازلی در علم خدا بوده است) و از میان آنها کسانی هستند که می گویند : یا به معنای متقدم الوجود ، تقدم بر ذات زمان مبعث است ، نه اینکه مرادشان این باشد قرآن همیشگی از ازل بوده باشد و هم چنین از انها کسانی مرادشان از قدیم این است که قرآن غیر مخلوق است} به عنوان مثال امام لالكائي در کتابش می آورد : سِيَاقُ مَا رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقُرْآنَ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ الْقَدِيمَةِ 🔰ترجمه : {سیاق آنچه روایت شده از پیامبر خدا دلالت می‌کند بر اینکه قرآن از صفات قدیم الله متعال است. حال اگر بعد از این جمله به اولین اثر که امام لالکائی آورده است ، مراجعه نمایید ، می بینید که امام لالکائی اثر زیر را آروده است : قَالَ آدَمُ لِمُوسَى: أَنْتَ الَّذِي اصْطَفَاكَ اللَّهُ بِرِسَالَاتِهِ وَكَلَامِهِ وَآتَاكَ التَّوْرَاةَ , أَنَا أقْدَمُ أَوِ الذِّكْرُ؟ قَالَ: بَلِ الذِّكْرُ. آدم به موسی گفت: تو همانی هستی که خداوند با پیام ها و کلامش او را برگزید و تورات را به تو داد، من مقدم هستم یا تورات؟( موسی علیه السلام گفت ) «ذکر مقدم تر است استناد امام لالکائی به این حدیث نشان می دهد که منظور امام لالکائی از لفظ قدیم در {أَنَّ الْقُرْآنَ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ الْقَدِيمَةِ } در اینجا به معنای قدیم فلسفی ازلیت نیست ، بلکه تقدم بر غیر خودش است ، چنانکه در این اثر آمده است که حضرت آدم از موسی علیه السلام پرسید که من قدیمی تر هستم یا تورات که این معنای قدیم {يطلق على المتقدم على غيره} است. ┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄┄┅━𖡹━┅┄┄𖡹━┅┄┄ @ahlol_hadiss @ahlol_hadiss
Показати все...
العروة الوثقی

🔴قرآن کلام الله محدث و غیر مخلوق است_1📣 🔴امام سفيان ثوري از علمای بزرگ سلف و امیر المومنین در حدیث می گوید : اكْتُبْ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْقُرْآنُ كَلَامُ اللَّهِ غَيْرُ مَخْلُوقٍ مِنْهُ بَدَأَ وَإِلَيْهِ يَعُودُ , مَنْ قَالَ غَيْرَ هَذَا فَهُوَ كَافِرٌ 🔰ترجمه : بنویس : بسم الله الرحمن الرحیم : قران کلام الله غیر مخلوق است ، از او شروع شده {مِنْهُ بَدَأَ} و به سویش برمی‌گردد و کسی که غیر از این بگوید کافر است. 📝نکات این اثر : ◼️1-اثبات اینکه قرآنی که در بین ما است شروع و بدایتی داشته است ، چنانکه «منه بدأ» با همزه آمده است که به معنای شروع است و امری که شروع و بدایت دارد محدث است. ◼️2-دوما جمله «وإليه يعود محتمل دو معنای صحیح است ▪️الف : در حکم به الله باز می‌گردد به معنای اینکه صفتی از صفات الله بوده و این جمله تاکیدی برای جمله اول است. ▪️ب : به صورت حسی و حقیقی به الله باز می‌گردد ◼️3- {الْقُرْآنُ كَلَامُ اللَّهِ غَيْرُ مَخْلُوقٍ مِنْهُ بَدَأَ وَإِلَيْهِ يَعُودُ } ثابت می کند که مراد از قرآن که کلام حقیقی الله است و مخلوق نیست ، همین قرآنی است که در بین ما است و جز این قرآنی…

Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.