پروانهای آبی
190
Підписники
-124 години
-27 днів
-11730 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
متأسفانه دقایقی بعد از تماس و در عمق لذت و رهایی و عرفان و خاطرات، رعد و برقهای عجیب و طوفان رخ داد. و بنده هم چون همیشه با رعد و برق چهرهی جادوگر کتاب سفیدبرفی سر کوه یادم میآد، شیههکشان به خانه برگشتم و داستان بد به پایان رسید.
Фото недоступнеДивитись в Telegram
صبح صبحانهی حیاطی خوردیم و بازی حیاطی کردیم. عصر آسمون خیلی قشنگ بود. باد و بارون میاومد و احساس میکردم به پرواز نزدیکم. رستاک خوند "یاد تو میافتم، هر وقت بارونه" و خواستم صداش رو بشنوم. پس زنگ زدم، شنیدم و کیف کردم.
آخرین روز، آخرین جمعه و اولین پیادهروی فروردین.
میزان اثر استرس و ترس با بدن من با اثر سلاحهای کشنده برابری میکنه. وا. چهته؟
🐳 1
"چه توی راه من یه فانوس باشی
چه ماه جنگلهای چالوس باشی
قسم بخور که تا همیشه دوست باشی"
🐳 1
دلم برای وقتی که فکر میکردم چیزی شبیه دوستداشتن بینمونه تنگ شده.
🐳 1
Repost from -تعلیقاتِ من-
در مقابل هیجانات مثبت آدمها یبسهجون نباشید. یه آن به خودتون میاین میبینید چقدر دلتون میخواد براتون ذوق کنن؛ اما دیگه اونا یاد گرفتن چطور در مقابلتون آروم باشن.
بعد اونی که به فنا میره شمایید نه اونا.
🐳 1
گل به خودی فقط معدهی من. دیگه وقتی بهت چیزی میدم که نباید این کارها رو کنی. از فردا فقط هوای آلودهی پالایشگاهی شهر سهمت تو زندگی خواهد بود.
🐳 1
خدایا من واقعاً وضع خوبی ندارم ولی این چیه؟ انگار دارند میرن نون بربری بخرند و امیدوارند خشخاشی کنجدی بهشون برسه.
🐳 1