cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

مونتیگو ⚽️

°•○●°•○● ﷽ ●○•°●○•° سباسالار #اکالیپتوس #جگوار #مونتیگو #گرگاس #آرتِمیس #پارادایس ✨پایان‌خوش✨ کپی پیگرد قانونی دارد

Більше
Рекламні дописи
71 148
Підписники
-13024 години
-9327 днів
-4 07830 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

کسایی که زیر ۵ تومن درآمد دارن فقط جواب بدن👇Anonymous voting
  • به دلایلی نمیتونم بیرون کار کنم
  • دانشجو ام
0 votes
بچه ها ، درآمد ماهانتون چقدره؟!Anonymous voting
  • زیر ۵ تومن
  • بالای ۵ تومن
  • بالای ۲۰ تومن
0 votes
بچه ها اگر شرایط بالا رو دارید و میخواید تو خونه با گوشی یه کار کوچیک اما به نسبت پردرآمد انجام بدید یه پیشنهادی دارم این کانال آموزش رایگان درآمدزایی داره تو خونه و با هر سرمایه کم و زیادی! تا فردا برای ممبرهای رمان میتونن برن بدون هیچ هزینه ای ( چون تو کانالای رمان اکثرا دخترای نوجوان با درآمدهای پایین هستن) https://t.me/+6s7k8DmyfVw2MDg0 https://t.me/+6s7k8DmyfVw2MDg0
Показати все...
Repost from N/a
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 #طنزززززز بهترین و اعتیاد آورترین رمان تلگرام دختره دیوانس😂😂😂😂😂😂😂👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 _همونطور که مشاهده میکنید مجتمع ما از بهترین و ممتاز ترین پوئن برخورداره به طوریکه‌.. از لای جمعیت داد کشیدم: _کم گوز گوز کن بابا دستم توسط ستاره کشیده شد و سرمو دزدیدم تا کسی متوجه حضور من نشه! ولی من تا آبروشو نمیبردم نمیتونستم خفه خون بگیرم! دستِ خودم نبود..کاری که دیشب کرد هنوزم از ذهنم بیرون نمیره! هنوزم خیسی و طعم لبهاش زیر زبونم مونده بود! ارکا با نگاهی به جمعیت انگار که میدونست صدا صدای کیه پوزخندی زد و با اعتماد بنفس بیشتری ادامه داد: _این مجتمع ۱۰۰ تا اتاق مستقل با سرویس دهی عالی داره و.. _چه وضعشه رئیس خان نه پول میخوایم نه مهمان همه دنبالِ منبع صدا میگشتن و فکر میکردن سوگل خدمه ی چاقمون که جلوم ایستاده داره شعار میده! آرکا با اون ژست مغرورانه و خاصش با پاهاش ضرب گرفت روی زمین و با انگشت شصتش چونشو میخاروند.. لبخند نمایشی ای زد و ادامه‌ی صحبتهاشو به همکارش سپرد! از بین کارمند ها عبور کرد و به خیالِ اینکه نمیدونه من کجام ..همچنان پشتِ سوگلِ تپل قایم شده بودم.. اما با کشیده شدنِ دستم و پرت شدنم داخلِ آسانسور پشت بهش برگشتم و اشهدِ خودمو خوندم .. خواستم برگردم که اجازه نداد و از پشت بهم چسبید و با لحن خمار و شهوت آمیزی کنار گوشم پچ زد : _تنت میخواره بازم نه؟ دیشب کمت بود؟خودم میخارونمت عزیزم! از نفسهای داغش کنارِ گوشم گر گرفته بودم و از آینه ی آسانسور خیره به قد بلند و استایل بینظیرش شدم! بدون توجه به سوالی که پرسید کاملا بی‌مقدمه لب زدم: _آقا ..زیپتون بازه! حس کردم چشماش خندید! با کمی مکث خونسردانه گفت: _ببندش! بسرعت برگشتم سمتش و گستاخانه پرسیدم: _چیو؟؟ _اونی که باید بسته بشه! شونه بالا انداختم و بی توجه به موقعیتِ کارمند بودنم گفتم: _دهنتونو؟ اون که اختیارش دست خودتونه! دستمو کشید به سمت خودش و با نیشخند گفت: _زیپمو! خم شو ببندش! _عمرا! به من چه! _نگات هرز میپره جوجه! به چی نگاه میکردی متوجه باز شدن زیپم شدی؟ #طنززززززز #عاشقانه #دختر_زبون_سه_متری #پسر_مغرور_جذاب این رمان عالیه😂😂😂😂😂😂😂😂😂 به قلم توانای:سامان شکیبا https://t.me/+RJZ4hQ_vlx05NWM0 https://t.me/+RJZ4hQ_vlx05NWM0 https://t.me/+RJZ4hQ_vlx05NWM0 https://t.me/+RJZ4hQ_vlx05NWM0 https://t.me/+RJZ4hQ_vlx05NWM0 https://t.me/+RJZ4hQ_vlx05NWM0
Показати все...
Repost from N/a
_هی دختر بپر برو اتاق ارباب دیشب مهمون داشته.. با چندش اون تیکه لاستیکی پر ملات رو از بغل تخت برداشتم و توی پلاستیک انداختم.. چقدر چندشه این مرد... دستم رو روی دهنم گذاشتم تا عق نزنم که چیز سیاه رنگی نظرم رو جلب کرد. سوتین کاپ دار مشکی! اوه عجب چیزی مارک لاپرا؟ جنده هاشم باکلاسن.. سوتی زدم و وارسیش کردم، معلوم بود نوئه! _معلوم نیست چقدر وحشیه که دختره بیچاره سوتینی که تازه خریده جا گذاشته. چه جنسی داره.. نگاهی به اطرافم کردم و سوتین رو روی سینه هام گذاشتم. دوبرابر سینه های من بود.. جهنم مفت باشه کوفت باشه. یکم دستمال کاغذی کارم و راه میندازه میشه اندازه خودش. _معلوم نیست ممه اس یا کله گاو. سوتین رو توی پلاستیک جدا گذاشتم موقع رفتن ببرم که باز چشمم به یه کاندوم دیگه و صورتم رو جمع کردم. چندش...چندش...چندش. _بزنه تو کمرت کافر بی دین. یکی رو صیغه کن هرشب بکنش دیگه! لا حول و لاقو... دولا شدم جارو رو زیر تخت کشیدم که با اومدن صدای بسته شدن در مات موندم. و این یعنی یکی اومده تو و.... صدای قدم هاش کنار تخت متوقف میشه و... خودشه بدبخت شدم! _واسه کی اینجور قنبل کردی؟ صدای بم و خشنش توی گوشم نشست و با ضریه دستی که روی لپ باسنم زد تکونی خوردم و سرم محکم خورد زیر تخت.. _اوخ... وای.. _اوف آه و نالتم مثل پایین تنت به دل میشینه.. جون میده هی بخوای صداشون در بیاری ... همونجا بمون تکون نخور.. نفس بریده و خشک شده نیمه راه موندم سرم زیر تخت و باسنم روی هوا اونم با اون لباس فرم نیم وجبی که مجبور بودم بپوشم معلوم نیست تا کجاها رو داره نمایش میده.. صدای خش خش پلاستیک بلند شد.. _مثل این که از سوتین خیلی خوشت اومده. نظرت چیه خودم سایز بزنم برات تا همون قدری کنم که اندازه بشه؟ با دیدن کفش های براق و مشکیش که برمیگرده طرفم خودم و از زیر تخت بیرون میکشم و با هول و استرس عقبتر می ایستم.. گره ی روسریم رو سفت کرده و سر پایین انداختم. بار پیش ناهید و چون اومده بود فضولی توی حیاط فلک کرد، منو قطعا میکشت و جنازم رو سطل اشغال کاندوم هاش میکرد. _ببخشید...ارباب، غلط کردم کمرم درد گرفت الان گم میشم. نگاهش رو خریدارانه روم چرخوند و عقب تر رفتم. یهو هوس نکنه کاری باهام بکنه! هنوز لپ باسنم از ضربه دست بزرگش میسوخت.. این مرد حشرش زیاد بود. اون شبی که دختره جیغ میزد و میگفت یواشتر و یادمه صبح هم که اومد همه جاش کبود بود حتی لپش! ببین بقیه جاهاش و چیکار کرده.،؟ مرد نیست که گرگه! گرگ! _روسری تا روی ابروهاته و یقت تا نافت بازه. نیم وجب دامنتم که چاک پاینتو به زور پوشونده بود.. نکشیمون با عقایدت. سرم رو خم کردم و با دیدن خط سینه ی بهم فشردم لعنتی بر خودم و جدو آبادم فرستادم. انگار مجوز ورود دادم بهش این مرد امروز منو می کرد! مطمئنم.. _اش.. اشتباه... ششده.. _میدونی عاقبت فضولی چیه دیگه؟ من حاضر بودم فلک شم ولی باهاش نباشم. به خاطر همین بالا زدن هورمون هاشون از کارم بیکار شدم. من الان باید خانم دکتر میبودم نه خدمتکار این بشر. لعنت به کمر و زیر شکمشون اگه پسر رئیس بیمارستان به خاطر این که بهش پا نمیدادم چو نمینداخت که انحراف جنسی دارم الان تو اتاق عمل بودم نه در حال جمع کردن کاندوم پر ملات این و معشوقش. _فقط گفتن اتاق و تمیز کنم مگه من فضولم کی رو میکنید.. چشمای سیاهش برقی زد و.. پف.. گاف دادم لعنتی _فلکم کنید.. _حیف نیست..! قبل این که بتونم به طرف در برگردم به دیوار سنجاقم کرد. جیغی کشیدم که دستش رو روی دهنم گذاشت و تنش رو روم بالا کشید که چشم هام از قدش چپ شد. _خوبه نه؟ این از رو شلواره، صبر کن تا واقعا حسش کنی. جیغی از ته دل کشیدم که دستش توی یقم رفت و... https://t.me/joinchat/FifRhvSM28NmMzc0 https://t.me/joinchat/FifRhvSM28NmMzc0 کسی نمیدونه این دختر از کجا اومده از گذشتش خبری نیست.. ❌❌🔥 کارش نظافت اتاق شخصی اربابه که هرشب صدای جیغ دخترا از اتاقش میاد و...یه شبم صدای خودش مهمون تخت اربابش میشه و انگار خیلی به اربابش مزه میکنه که طرح صیغه رو روی خودش پیاده میکنه اما ممکنه این دختر همون گمشده خاندان بزرگ صولتی ها باشه؟ همونکه از سر سفره عقد فرار کرد! ♨️🔞 https://t.me/joinchat/FifRhvSM28NmMzc0
Показати все...
Repost from N/a
_دیشب صدای آه و ناله تو با مامانم شنیدم. چشمکی زد و گفت: _دلت خواست؟ هوسی شدی؟ اخمی کردم و به تته پته افتادم _چ..چه ربطی داره من... من فقط میگم یکم آروم تر دختر مجرد هست تو خونه، چه معنی داره بلند اه و ناله میکنید! بهم نزدیک شد، بالا تنه ی لختش وسوسه‌م میکرد دست بکشم روش، آخ مامان کوفتت بشه. سرش و زیر گوشم آورد و پچ زد: _اگه بخوای میتونی تو خودت حسش کنی، یبار میدم دستت. گیج لب زدم: _چیو؟ دستم و گرفت و گذاشت رو خشتکش. برجستگی پایین تنش برق از سرم پروند. _همینی و که برات سیخ کرده رو، دلت میخواد بخوریش؟ خیره به پایین تنش آب دهانم و قورت دادم. _برو عقب شاهرخ، تو شوهر مادرمی توجهی نکرد، دستش و فرو برد داخل شورتم و خیسی بین پام و لمس کرد _واسه شوهر مادرت خیس کردی؟ حرکت دستاش دیوونه کننده بود. وا دادم و آهی کشیدم.. _جووون، همینه حتی صدای ناله هاتم تحریک کنندس دختر شلوارم و کشید پایین و سرش و برد بین پام.. https://t.me/+lBKE7g5xL6tlMzhk https://t.me/+lBKE7g5xL6tlMzhk https://t.me/+lBKE7g5xL6tlMzhk https://t.me/+lBKE7g5xL6tlMzhk گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه.. گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز می‌کنه.. همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!! و حماقتی که تبدیل شد به ویرانی.. #عاشقانه‌وصحنه‌دار💦💦 #عشقی_ممنوعه🔞
Показати все...
گـیــــــوا

حس خوب یعنی تو هوای سرد بیرونم با خوردن لب همدیگه داغ شیم... رمان اروتیک گیوا🔥 به قلم: راحله dm

Repost from N/a
محرمیتمون دیگه مشکل شرعی داره. یک ساله رنگ زیر شکم منو ندیدی. اینجوری به من نامحرمی ساعی! تو رو به جدت قسم امشب کاندوم بگیر یه سکس بکن باهام. دستش را جلوی دهانش گرفت و ریز ریز خندید. باورش نمی‌شد خاله‌اش در آستانه 50سالگی، اینگونه عاجزانه از شوهر جوانش، درخواست سکس کند. مجدد گوشش را به در اتاقشان چسباند و گوش داد: _ باهات با کاندوم سکس کنم؟ یادت رفته یائسه شدی؟توهم زدی که حامله میشی؟ چند ثانیه سکوت و بعد مجددا صدای طعنه دار ساعی به گوشش شنید. _ من با هزار بدبختی اینو بلندش کنم، چشمم به زیر شکم تو بیوفته میخوابه! یادت رفته قول دادی پرت به پرم نخوره؟اصلا من چشم به زیر شورت تو خورده تا حالا که با اعتماد به نفس میگی کاندوم بخر شب؟ با تعجب لب گزید و با خودش نجوا کرد. (پــشمـــام! اصلا سکس نداشتن تا حالا!) قبل آن که فرصت کند پنهان شود، در اتاق باز شد و ساعی با صورتی برافروخته بیرون آمد. با دیدن او، مکثی کرد و آرام گفت: _ فالگوش وایسادی کوچولو؟ در همین حین، خاله‌اش با طلبکاری کیفش را کول گرفت و از اتاق خارج شد. سپس بدون آن که به حضور او توجه کند، رو به ساعی فریاد زد: _ میرم به حاج بابات میگم ساعی خان. میگم یک ساله زن پسرت شدم اما رنگ آغوششو ندیدم. میگم دستت به تن من نخورده... میگم تا اون بیاد تکلیف این محرمیت و مشخص کنه. ساعی با خونسردی به دیوار تکیه داد و پاسخ داد: _ خدا به همرات. خاله‌اش که از خانه بیرون رفت، با خجالت نگاهی به ساعی انداخت. این که متوجه شده بود که پنهانی حرف‌هایشان را کاملا شنیده، معذب‌اش می‌کرد. برای فرار از زیر نگاه داغ او موهایش را پشت گوش فرستاد و با خجالت لب زد: _ اوم... چیزه..منم برم تو اتاقم.... خواست عقب گرد کند که دست ساعی دور کمرش حلقه شد و او را از پشت به خودش چسباند. _ کجا فضول خانوم؟ بودی حالا. ترسیده آب دهانش را بلعید و معذب لب زد: _ و... ولم کن! س... ساعی؟ لب‌های داغش با عطش روی گردن گیلی نشست و هرم صدایش لباس زیر گیلی را خیس کرد.... _ جانِ ساعی... عشق ساعی... روح و تن ساعی... تو همیشه صدام کن تا من تا ابد گوش بشم برات نبض من. به سختی پلک بست و جلوی نفس نفس زدنش را گرفت. مدت ها بود متوجه عشق پنهانی ساعی به خودش شده بود امــا.... به روی خودش نیاورده بود اما امشب... ساعی علناً داشت اعتراف می‌کرد. میان آغوشش تکانی خورد و زمزمه کرد. _ ولم کن... اشتباهه... خیانته... گناهه.... ولم کن ساعی! دست‌های داغش را از بالای کش شلوار گشاد خانگی‌اش به بین پایش رساند و نقطه حساسش را نوازش کرد. سپس با لحن داغی، مماس با گوشش نالید: _ به پاکیت قسم میخوامت گیلی... به همون خدایی که منو به زور نشوند پای سفره عقد با زن برادرم، دلم برات سریده لامروت... دِ این ساعی یاغی و خدا نترس عین سگ از نداشتنت ترسیده... دل بده به دلم تا دور دلت بگردم. به سختی جلوی آه و ناله‌اش را گرفته بود. اما نمی‌شد با نوازش انگشتان داغ ساعی، مانند ماهی در آغوشش تکان نخورد!!! _ به شرفم قسم طلاقش میدم این نقطه نحس و.... نوعروسم شو گیلی... بذار طعم زندگی و کنارت بچشم... بذار دلم کنارت قرار بگیره..... آه و ناله‌تو خفه نکن دردت به سرم... خیسی خواستنت و حس میکنم... داره نبض میزنه برام عروسک... بذار پیش برم گیلی... بذار امشب و برات قشنگ کنم عروسم... دوست داری ساعی ارضات کنه؟ آره؟ من ارضات کنم دخترک قشنگم؟ ندانست چرا... انگار قدرت دست‌هایش بود که عقل و منطق را ازش صلب کرد. هرچند... خودش هم دل داده بود به این عشق ممنوعه! خودش را بیشتر در آغوشش رها کرد و پاهایش را بیشتر گشود تا دسترسی ساعی به نقاط خصوصی‌اش بیشتر شود... سپس نفسش را رها کرد و لب زد: _ ارضام کن ساعی! تمومش کن فقط....... اگه #تابوشکنی و #عشق_ممنوعه نمیخونی نیا که روی دست این رمان نیست🔥👇👇👇👇 https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk https://t.me/+NHSV5bxepkUxODNk ----------—--—---- اینم کانال vip👇👇👇 « لینک و کپی نکنین که باطل میشه، آروم جوین بدین فقط» بزنین روی نوشته آبی👇 ( کانال vip•کانال خصوصی)
Показати все...
رلم فک کرد خودمم
Показати все...
دیگه عکس خودتو نزار از این عکسا بزار که فکر میکنن خودتی: @aks_fake
Показати все...