cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

مامان آزیتا

Більше
Рекламні дописи
798
Підписники
-124 години
-37 днів
-1330 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
از وقتی عموم رو ازدست دادم بیشتر دلتنگ پدرم میشم و بیشتر قدرشو می‌دونم قدرادمای خوب تو زندگیتون رو بدونید
1870Loading...
02
از اون ور میگم ب خودم زنعموم گفت مثلا خاله یا مادرت بودند من چی بگم بگم زر زدن غلط کردن گوه خوردن ؟!
3690Loading...
03
به تخم چشم خودتون هم اعتماد نکنید حرف نزنید بچه ها درددل نکنید که هیچچچچچچ درمانی توی درد دل کردن برای آدمای واقعی و نزدیک زندگیتون برای شما وجود نداره و بعدش هزار برابر دردتون بیشتره
3560Loading...
04
اونم چون یه کاری کرده بود حرصشو کرده بودم ،زنعموم هم خبر نداشت و کارش اشتباه بود عمو کاش حلالم کنی
3470Loading...
05
تازه منی ک انقد این عمو رو دوست داشتم و به اندازه موهای سرم خودم و‌علی بهش خدمت خوبی کردیم یه کلمه حرف از روی نادونی و‌نفهمی زدم هیچوقت قرار نیست یادم بره
3710Loading...
06
توروخدا حرفی نزنید ک بعد پشیمون بشید و‌فرصت جبران نباشه وگرنه تا عمر دارید مث من باید ‌حسرت بخورید
3700Loading...
07
یادتونه گفتم یه حرفی رو پشت سر عمو خدابیامرزم به مادرم و خالم‌گفتم فقط؟! ویه هفته قبل فوتش یکی به زنعموم اون حرفا رو زده بوده و انقد این دوتا تو خونه دعوا کردند و عموم رفته پیش علی وگفته فلان حرف روشنیدم علی هم بهم گفت قطعا تو گفتی به یکی وتمام ومنم گردن نگرفتم بعدم ک عموم فوت کرد یعنی من هر لحظه دارم میسوزم تو عذاب حرفی ک زدم ،کاش لال میشدم و نمیگفتم عموم یه کاری کرده بود منم رو حالت تعریف فقط به مادرم و خالم گفته بودم مادرم گفت من نبودم و می‌دونم آدم خبر ببری نیست خالم هم میگه نه من نگفتم منتظرم زنعموم رو تنها گیر بیارم قسمش بدم کی بهش گفته
3700Loading...
08
یه عذاب وجدان سنگینی دارم
3530Loading...
09
از هفت آماده شدم برم خونه مادرم هی گفت ده دقه دیگه میام . هنوز نیومده بعدم آنا اذیت میکرد نق میزد گفتم برم اونجا بلکه دارو غذا چیزی بخوره از دست مادرم بردمش تو کوچه بالا آورد باز بغلش کردم خوابید دیگه اومدم تو
4450Loading...
10
بی نهایت از علی حرصی ام
4450Loading...
11
آوردم دکتر و دارو داد با سرم ک بهش بدم بخوره گفت تا عصر اگه خوب نشدمیای بستری شه
6300Loading...
12
انا از صبح ناگهانی مریض شده و بالا میاره نوبت گرفتم ببرمش دفعه قبل از بالا آوردن رفتیم بیمارستان خیلی ترسیده شدم
6460Loading...
13
وقتی بچه رو تحویل خاله میدی
6720Loading...
14
خالم هر موقع میاد کمکم یه جا یه خسارتی میزنه تو تمیز کردن خونه کمکم کرد ولی سطل چرخشیم رو خراب کرد هفته قلبم اومد کمکم تو مراسم هفت عموم ظرفا روشست منم دنبه چرخ کرده بودم وسایلش رو شستم گذاشتم تو سبد اومدن دیدم بسته و گذاشته رو چرخ گفت خشک شده بوده الان هرکار میکنم باز نمیشه بد بسته خیس بوده حالت زنگ هم زده
5680Loading...
15
دیروز ب اصرار علی وبابام باهم رفتیم یکی از روستاهای اطراف شیراز،خونه یکی از دوستای بابام وعلی انقد دست پخت زنش خوووووووب بود خوب بود ک نگم مرغ و قیمه پخته بود بااینکه تو روستا بودند انقد این مرغ رو رستورانی و شیک و تمیز و خوشمزه در آورده بود ک نگم بعدم یه دوری زدیم وعصرش برگشتیم می‌رفتیم ک روحیمون عوض بشه خیلی خوب بود ولی توی مسیر هی یاد عموم افتادیم ک بود الان چایی میداد ،بود بچه رو بغل میکرد،بود مثل من خواب نمی‌رفت و با علی حرف میزد و ...
9160Loading...
16
دوتا آقای ۶۰و۵۵ساله به فاصله دوساعت از هم امروز صبح فوت کردند 😵‍💫 عمو جان پارتی گرفتی فدات شم یعنی این صدای روضه و صدای قرآن عبدالباسط قطع نمیشه عزرائیل فعلا اینجا در کمین است
1 0590Loading...
17
سلام دوستان‌ ارز دیجیتال میخاین؟ - این یه بازیه‌ احتمالا تو فامیل و رفقا دیدین‌. - میری توش یه سکه هس‌ میزنید روش و سکه جمع میکنید و در آخر هم وقتی لیست شد میفروشین‌ -- دفعه قبل ربات نات‌ کوین‌ بود که همه فک کردن بازیه‌ فقط و آخرش لیست شد و فروختیم‌ من جدی نگرفتم ولی تونیم ۵۰ دلار درآمد کسب کنم -- اگه دوست داشتین تا بسته نشده از این ربات استفاده کنید
1 1400Loading...
18
https://t.me/yescoingame_bot?start=r_6999019846
9990Loading...
19
میگه نمیتونم زیر ساخت خونه بلند شم دوساله هرچی درآوردم خرجش کردم هیچ طبقه ای کامل نشده ، هنوزم حداقل یه۱۴,۱۵ م پول میخواد بفروشم اینو بدهی هامو بدم بقیشو هم میزارم بانک سودشو میخورم هیجا هم نمیرم ،دلم هم نمیاد بفروشم از بس سر ساختش حرص خوردم و خایه مالی هزار و هفت ملت رو کردم بهش میگم منم انقد اونجا رو دوست دارم روز شماری میکنم برم خونه نو،ولی تو رو بیشتر از خونه دوست دارم فدای سرت برای کی انقد خودتو ب آب و آتیش بزنی حرص بخوری نمیتونی هرجا رو میتونی بفروش و از زیر قرض و بدهی وحرص خودت رو بکش بیرون
1 2690Loading...
20
یعنی از اول سال نو امسال همش ما بدبیاری و گرفتاری داشتیم
1 1370Loading...
21
این خونه ای هم ک توش هستیم هنوز سندش درست نشده ودیوثِ فروشندش نمیاد تکلیف مارو روشن کنه لااقل پول ما رو بده خونش مال خودش اینجا رو بفروشه بدهی هاشو بده و حدتقلش یه طبقه مسکونی زمینمون رو کامل کنه خودمون بشینیم
1 1210Loading...
22
علی تو شرایط خیلی سختیه بدهکاری امسالش و ضرر سنگین یه عالمه چکی ک برای این ساختمون کشیده و موعدش شده و هنوز چقدر خرج داره رفتن عموم و عملا تنها شدنش تو کاراش خیلی خیلی تو فشاره میگه نمیدونم چ‌غلطی کنم
1 0760Loading...
23
صبحونه بدم بخورن بلکه برن ما هم بریم یزد علی هم انقد دلش میجوشه یه هفته هست همه کاراش مونده اینا هم راااکت نشستن و هی میگن بریم
1 0570Loading...
24
خوابم میاد مهمون بندری هام رو کلید دادیم رفتند خونه یزد اینجا هم خواهر علی هست پانمیشن هی میگن نمی‌دونیم بریم نریم میرید پاشید برید نمیرید هم پاشید من می‌خوام بخوابم خستم
9820Loading...
25
خواهر شوهر کوچیکه با ۴تا بچه هاشاز صبح اینجان وای انقد جیغ جیغ میکنند از چهار عصر دارن میرن و نرفتند بچه هاش هم ک میگن نه نریم نریم شب بمونیم انقد هم من سرم درد می‌کنه فقط می‌خوام بخوابم
9330Loading...
26
طاقت گریه و شیون و زاری و غم رو ندارم دیگه😔
9150Loading...
27
یه پسرجوون مرد😔
9530Loading...
28
عموم خونه و باغ روستا داره ک‌ازث پدربزرگ و پدر زنش هست و فقط خونش الان حداقل ،شش ،۷ تومن میخرن بهش گفتم عمو من ک فیض اینا رو نبرد باید بفروشن یا خونشون یا باغشو یه خونه دو طبقه بگیرن برا زنعموم و دخترش و پسرش هر کدوم هم‌دو‌دنگ بزنن ب اسم‌خودشون
9760Loading...
29
علی گفت آره صاحب خونه گفتن خونه رو خالی کنند روحش آگاه بوده .
8620Loading...
30
علی از ته قلبش داره برا این عموم خرج می‌کنه از روز اول هم همش اون هزینه هاشو داده دامادش دایی کوچیکه منه که آه در بساط نداره بابام و علی هر چی خرج کنند و یعنی بگم انقد تو مراسم هاش هم آدم زیاد هم فراوونی دیشب داداش علی یه وانت کیک یزدی آورده بود چقدر زیاد اومد صبح بردیم روضه زنونه خونش فرداشب هم سر مزارش و پس فردا ظهر هم هفتمش
8610Loading...
31
خواب دیدم رو تخت حیاط روستا نشسته گفتم عمو چایی بیارم گفت نه بیا برات از مشهد نقل آوردم از این بادومی ها دوست داشتی تو گرفتم ازش و گفتم عمو تو ب علی قول داده بودی تنهاش گذاشتی الان چیکار کنه انقد کار داره گفت بگو غمش نباشه من خودم انقد مواظبش هستم و هواش دارم هیچی غمش نباشه فقط من خیلی خالتو(زنعموم)اذیت کردم عمو خیلی خِفت دادم این زنو نذارید بعد من بچرزه بعدم گفت دیدی عمو ....(کوچیکه)خونه منو چطوری بالا کشید عمو این بچه من (پسر فلجش)در ب در و آواره نشه ها بند کفشش رو بست گفتم کجا گفت برم مهمون دارم از ....(روستامون)داره مهمون میاد برام
7180Loading...
32
دیشب خواب عموم رو دیدم وسط شب از گریه من علی بیدار شده بود ممنون از خواب بیدار کرد
5870Loading...
33
امروز افشین فیلم گرفته بود بهم نشون میداد ک عمم داشت با حالت دعوا با بابام حرف میزد گفتم چی شده ب بابام گفت آره هی گفته جوونا من مردن بقیه هم بمیرن چرا همش من جوون بکنم زیر خاک🫤 یقه داداشا منو هم گرفته ک بچه من مرد نیومدید فلان فلان شده ها🫤
5670Loading...
34
بعد من که اصلا حواسم ب حواشی نبود
6750Loading...
35
دیروز خیلیییییی شلوغ شده بود. ۱۴تا تریلی گل زده و بنر زده و یعنی هرکسی ک فکرشو نمی‌کردیم اومده بودند نصفشون هم دوست ورفیقا بابام بودند ک عموم رو هم می‌شناختند و بابام تو‌مراسم اونا رفته بود
6700Loading...
36
یادتونه چند وقت قبل پسرش فوت شده بود گفتم زنگ زدم چجوری دخترش ب من پرید؟
6970Loading...
37
آدم بی شعور عمه وسطی
6620Loading...
38
دیروز ظهر ک خونه ناهار خورده بودیم تا امروز ظهر چیزی نخورده بودیم صعف،تهوع،سردرد دیشب یک بابام و داداش هام اومدن ده ، سه بود اومدیم یزد رفتیم خونه بابام با زن عموم و پسرش ،دخترش هم ده اینا اومد دیگه از صبح هی اومدن هی گریه کردیم مادر طفلکم دست تنها ناهار زیاد پخت پذیرایی کرد منم ک انقد حالم بد دو اومدم خونه بلکه یه ساعت بخوابم
7720Loading...
39
جاری طفلکم دیروز قالی هاشو شسته بود عموم رو مبل تموم کرده بود باز خوابوندیم رو قالی یه پتو کشیدن روش آخر سر همممون هم ک دست زدیم بهش همه زندگیش انگار ناپاک شد باید همه رو بشوره
7210Loading...
40
آنا بسکه دیشب ولوله بود ترسیده بچم تا سه صبح بیدار بود بعدم ک‌خوابید باز ۶بیدار شد انقد جیغ میزد امروز اومدم خونه خوابید یه دوساعتیه
6720Loading...
از وقتی عموم رو ازدست دادم بیشتر دلتنگ پدرم میشم و بیشتر قدرشو می‌دونم قدرادمای خوب تو زندگیتون رو بدونید
Показати все...
12
از اون ور میگم ب خودم زنعموم گفت مثلا خاله یا مادرت بودند من چی بگم بگم زر زدن غلط کردن گوه خوردن ؟!
Показати все...
😢 6 1
به تخم چشم خودتون هم اعتماد نکنید حرف نزنید بچه ها درددل نکنید که هیچچچچچچ درمانی توی درد دل کردن برای آدمای واقعی و نزدیک زندگیتون برای شما وجود نداره و بعدش هزار برابر دردتون بیشتره
Показати все...
12👏 6👍 3
اونم چون یه کاری کرده بود حرصشو کرده بودم ،زنعموم هم خبر نداشت و کارش اشتباه بود عمو کاش حلالم کنی
Показати все...
8
تازه منی ک انقد این عمو رو دوست داشتم و به اندازه موهای سرم خودم و‌علی بهش خدمت خوبی کردیم یه کلمه حرف از روی نادونی و‌نفهمی زدم هیچوقت قرار نیست یادم بره
Показати все...
7
توروخدا حرفی نزنید ک بعد پشیمون بشید و‌فرصت جبران نباشه وگرنه تا عمر دارید مث من باید ‌حسرت بخورید
Показати все...
😢 13👍 2 2
یادتونه گفتم یه حرفی رو پشت سر عمو خدابیامرزم به مادرم و خالم‌گفتم فقط؟! ویه هفته قبل فوتش یکی به زنعموم اون حرفا رو زده بوده و انقد این دوتا تو خونه دعوا کردند و عموم رفته پیش علی وگفته فلان حرف روشنیدم علی هم بهم گفت قطعا تو گفتی به یکی وتمام ومنم گردن نگرفتم بعدم ک عموم فوت کرد یعنی من هر لحظه دارم میسوزم تو عذاب حرفی ک زدم ،کاش لال میشدم و نمیگفتم عموم یه کاری کرده بود منم رو حالت تعریف فقط به مادرم و خالم گفته بودم مادرم گفت من نبودم و می‌دونم آدم خبر ببری نیست خالم هم میگه نه من نگفتم منتظرم زنعموم رو تنها گیر بیارم قسمش بدم کی بهش گفته
Показати все...
5😢 2🎉 1
یه عذاب وجدان سنگینی دارم
Показати все...
😢 7
از هفت آماده شدم برم خونه مادرم هی گفت ده دقه دیگه میام . هنوز نیومده بعدم آنا اذیت میکرد نق میزد گفتم برم اونجا بلکه دارو غذا چیزی بخوره از دست مادرم بردمش تو کوچه بالا آورد باز بغلش کردم خوابید دیگه اومدم تو
Показати все...
17😢 10🤣 1
بی نهایت از علی حرصی ام
Показати все...
😢 3