807
Підписники
-124 години
-57 днів
-1130 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
دیروز ظهر ک خونه ناهار خورده بودیم تا امروز ظهر چیزی نخورده بودیم
صعف،تهوع،سردرد
دیشب یک بابام و داداش هام اومدن ده ، سه بود اومدیم یزد رفتیم خونه بابام با زن عموم و پسرش ،دخترش هم ده اینا اومد
دیگه از صبح هی اومدن هی گریه کردیم
مادر طفلکم دست تنها ناهار زیاد پخت پذیرایی کرد
منم ک انقد حالم بد
دو اومدم خونه بلکه یه ساعت بخوابم
❤ 8😢 4
34702
جاری طفلکم دیروز قالی هاشو شسته بود
عموم رو مبل تموم کرده بود
باز خوابوندیم رو قالی
یه پتو کشیدن روش آخر سر
همممون هم ک دست زدیم بهش همه زندگیش انگار ناپاک شد
باید همه رو بشوره
😐 18😢 5❤ 3
358010
آنا بسکه دیشب ولوله بود ترسیده بچم تا سه صبح بیدار بود بعدم کخوابید باز ۶بیدار شد انقد جیغ میزد امروز
اومدم خونه خوابید یه دوساعتیه
😢 11❤ 5👍 1
36800
علی خیلی با عموم رفیق بود همه جا باهم بودند تو همه عکس هاش دوتایی باهم هستند
دیشب انقد خودشو زد گریه کرد ک زنعموم اونرو آروم میکرد
❤ 33👍 1💔 1
424016
همش میگفتن این انقد کافره چطوری میمیره
این انقد زجر بکشه و نمیره
ب قول مامانم دیدی چقدر راحت تموم کرد
❤ 29😢 1
44409
دیدی آخر هم با خنده مردی هنوز استوری رقص و اوازت هست وخودت نیستی
❤ 20😢 4👍 1
448012
عموم و علی چ برادر شوهرم اومدن خونه جاریم
باهم چایی میخوردیم
عموم افتاد
❤ 15🤯 4
45900