cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

عقل آبی | صدیق قطبی

یادداشت‌ها و شعرها «به خاطر سنگ‌فرشی که مرا به تو می‌رساند نه به خاطر شاه‌راه‌های دوردست» __ احمد شاملو @sedigh_63 ایمیل: [email protected] ابتدای کانال: https://t.me/sedigh_63/9

Більше
Рекламні дописи
9 920
Підписники
+1124 години
+447 днів
+11130 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

باور کنید تماشای پلک‌های بسته‌اش در خواب حادثه‌ای عظیم بود و باران آن شب بر شاخه‌های درخت نارنگی وقتی دو یاکریم را پهلوی هم پناه می‌داد باور کنید حادثه بود باران که اشکی را پنهان می‌کرد و پرنده که شعری را شرمسار باور کنید ما از حادثه‌های بسیاری زنده بازگشته‌ایم
Показати все...
ترجمهٔ عبدالمحمد آیتی: اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى‌كرديم، از خوف خدا آن را ترسيده و شكاف‌خورده مى‌ديدى. و اين مثال‌هايى است كه براى مردم مى‌آوريم، شايد به فكر فروروند.(۲۱) اوست خدايى يگانه. هيچ خدايى جز او نيست. داناى نهان و آشكار و بخشاينده و مهربان است.(۲۲) اوست خداى يگانه كه هيچ خداى ديگرى جز او نيست، فرمانروا است، پاک است، عارى از هر عيب است، ايمنى‌بخش است، نگهبان است، پيروزمند است، با جبروت است و بزرگوار است. و از هر چه براى او شریک قرار مى‌دهند منزه است.(۲۳) اوست خدايى كه آفريدگار است، موجِد و صورت‌بخش است، اسم‌هاى نيكو از آن اوست. هر چه در آسمان‌ها و زمين است تسبيح‌گوى او هستند و او پيروزمند و حكيم است.(۲۴) (سوره حشر، آیات ۲۱ تا ۲۴) .
Показати все...
مرگ‌اندیشی و معنای زندگی در قرآن دکتر محسن آرمین @sedigh_63
Показати все...
تو باش! «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»(سوره رحمن، آیات ۲۶ و ۲۷) «هر که روی زمین است، فناپذیر است. و [تنها] ذاتِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی می‌ماند.»(ترجمه محمدعلی کوشا) «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(سوره قصص، آیه ۸۸) «جز ذاتِ او هر چیزی فناپذیر است.»(ترجمه محمدعلی کوشا) جهان، بقا ندارد و روزها از کف می‌روند. عمر دنیوی ما به آخر می‌رسد و پیوندش به مویی بند است. بر لب بحر فنا منتظرانیم و قصر آرزوها سخت سست‌بنیاد است. رودکی می‌گفت: «ابر و باد است این جهان، افسوس!». با هر نَفَس به مرگ نزدیم می‌شویم. با این حال، مولانا دریافته که جان پاکی در جهان و بر‌ جهان است که فانی نیست و دل‌بستن به او جبران همه چیز است. اگر خداوند خیر محض باشد، آنگاه عشق به او یاری‌مان می‌کند تا دلگرم بمانیم: به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی چه غم است عاشقان را که جهان بقا ندارد؟ (غزل ۵۱۵) خرمن من اگر بشد غم نخورم، چه غم خورم؟ صد چو مرا بس است و بس، خرمن نور ماه من (غزل ۱۷۹۲) روزها گر رفت، گو: رَو، باک نیست تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست (مثنوی، ۱: ۱۶) ضمن اینکه عشق به او با هر وضعیت اخلاقی‌ و در هر مرحله‌ای از عمر ممکن است. دیگران در شرایطی ما را از خود می‌رانند. اما او که دریای کرم و لطف است همواره پذیرا است و چشم‌به‌راه. همواره می‌‌توان او را «تو» خطاب کرد و «نزدیک» دانست. «قریب» است و «مُجیب» و ما را هشدار داده است که مبادا از بی‌کرانی رحمت او نومید باشیم: «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»(سوره زمر، آیه ۵۳) برای عشق ورزیدن به او هیچ‌گاه دیر نیست، بنابراین برای جبران هر آنچه از دست رفته است، هیچ‌گاه دیر نیست و از این روست که مولانا می‌گفت: «ناامیدی را خدا گردن زده است.» سعدیا گر بکَنَد سیل فنا خانه‌‌ٔ عمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست مولانا یک حرف اصلی بیشتر ندارد: عشقِ آن زنده گُزینْ کو باقی است کَز شَرابِ جانْ‌فَزایَت ساقی است عشقِ آن بُگزین که جُمله‌یْ اَنْبیا یافتند از عشقِ او کار و کیا و ادامه می‌دهد مبادا فکر کنی که تو را به آستان او راه نمی‌دهند. نه، او کریم است و کار که با کریم افتاد، دشوار نیست: تو مگو ما را بِدان شَهْ بار نیست با کَریمانْ کارها دشوار نیست @sedigh_63
Показати все...
روزی لبخندت را پیدا می‌کنم دست‌هایش را می‌گیرم و با او به دیدار باران می‌روم سرد می‌شود می‌خواهم کبریتی روشن کنم باد نمی‌گذارد به لبخندت نگاه می‌کنم و درمی‌یابم که دیگر نیازی به آتش نیست صدیق. .
Показати все...
تو که آغاز می‌شوی درخت به چه می‌اندیشد؟ توکه بند می‌آیی درخت به چه می‌اندیشد؟ موسیقی را قطع می‌کنم و گوش‌ می‌سپارم به دست‌های درخت که تو را لمس می‌کنند در تو همهٔ شعرها را پیدا می‌کنم در تو باران صدیق. .
Показати все...
Показати все...
خداوندِ مشتاق خداوند در ساحتی از وجودِ مطلق و غیب خویش با آدمیان رابطه‌ای شخص‌وار دارد. دام‌های دوستی پهن می‌کند و مشتاقانه چشم به راه آدمی می‌مانَد. به تعبیر مولانا او برای جذب آدمی از راه‌های گوناگونی عمل می‌کند. چیزهایی به آدمی می‌چشاند و به شیوه‌هایی او را به سوی خویش می‌کشاند. «چِشش» و «کِشش» دو عمل عاشقانه است که از خداوند سر می‌زند. چشاندن مزه‌ها و کشاندن به بالاها. خداوند در نگاه عارفان عاشق ما، از روی آوردن بندگان به سوی خویش دلشاد می‌شود. او اگر چه غنی و مستغنی است، اما در عینِ غنا و استغنا، عاشق و مشتاق است. و این عشق و اشتیاق، ناشی از پُرمایگی اوست و نه کاستی؛ برآمده از قوّت و قدرت است و نه ضعف. پیوند دوستی میان خدا و آدمی، یک‌جانبه نیست. اشارات عشق‌انگیزی در منابع عرفانی آمده که ناظر به این معنا است: ▪️در خبر است که مَلَک‌المَوت چون جان خلیل(ع) برمی‌گرفت [ابراهیم خلیل] گفت: «هرگز دیدی که خلیل جان خلیل را بستاند؟» وحی آمد به وی که «هرگز دیدی که خلیل دیدار خلیل را کارِه بوَد؟»[کارِه: ناخوش‌دارنده] گفت: «اکنون جان برگیر که رضا دادم.»(کیمیای سعادت، جلد دوم، ص۵۷۰) 🔹خدای_تعالی_ می‌گوید: طالَ شوقُ الاَبرارِ اِلی لقائی و إنّی الی لقائِهِم لأشَدُ شوقاً، دراز شد آرزوی نیکمردان به من و من به ایشان آرزومندترم از ایشان به من.(همان، ص۶۰۴) و جای دیگر چنین آمده: ابودردا، کعب اَحبار را گفت که از خاصترین آیت مرا خبر کن_یعنی در تورات_ گفت: «شوق نیکمردان به لقای من بسیار است، و شوق من به لقای ایشان قویتر.»(إحیاء علوم دین، جلد چهارم، ص۵۶۱) 🔹خدای_عزوجل_ به داود وحی فرستاد: «ای داود، اگر روی‌گردانندگان از من بدانند که انتظار من ایشان را و رِفق[مهر و نرمی] من بر ایشان و شوق من به ترک معاصی ایشان را چگونه است، هر آینه از اشتیاق من بمیرند و مفاصل ایشان از هم جدا شود از دوستی من. ای داود، این ارادت من است در حقّ روی‌گردانندگان از من، پس ارادت من در حق روی‌آرندگان به من چگونه باشد.»(احیاء علوم دین، ابوحامد محمد غزالی، جلد چهارم، ص۵۶۵) 🔹حق _عَزَّ اسْمُهُ_ وحی فرستاد به داود_علیه‌السلام_ که: «یا داود اگر بدانند آن گروه که از من برگشته‌اند چگونه منتظر ایشانم و رِفق[مهر و نرمی] من با ایشان و شوق من به ترک معصیت ایشان همه از شوق بمیرندی و اندام‌های ایشان از دوستیِ من پاره‌پاره گرددی، یا داود این ارادت من است اندر آن کس که از من برگشته باشد، اندر آن کس که مرا جوید و مرا خواهد ارادت من چون بوَد.»(رساله قشیریه، ص۵۸۱) 🔹از مالک دینار روایت کنند که گفت اندر تورات خوانده‌ام که: «به شوق آوردم شما را مشتاق نگشتید و سماع کردم شما را رقص نکردید.»(همان، ص۵۸۲_۵۸۳) در منابع حدیثی، سخنانی از پیامبر و ائمه دین آمده است در بیان شدّت شادمانی خداوند از بازگشتِ آدمی به سوی او. خداوند در این روایات همچون کسی تصویر شده که عزیز خود را گم کرده و بی‌تاب یافتنِ اوست: 〰️  پیغامبر_علیه السلام_ گفت: «هر آينه بارى تعالى به توبه‌ٔ بنده‌ٔ مؤمن خود خشنودتر است از مردى كه در زمين بيابان مهلک نزول كرد و راحله‌ٔ او با او بود و طعام و شراب او بر آن، پس سر خود بنهاد و يک خواب بخفت، و چون بيدار شد راحلهٔ[=مرکب] او برفته بود، او آن را بطلبيد، تا چون گرما و تشنگى يا آن چه حق تعالى خواست بر وى سخت شد گفت به جايى كه بودم بازگردم و بخسبم تا آن گاه كه بميرم، پس سر خود بر ساعد نهاد تا بميرد، پس بيدار شد راحلهٔ خود را با زاد و شراب نزديک خود ديد؛ پس خداى _عزّ و جل_ به توبهٔ بندهٔ مؤمن خود خشنودتر از اين كس باشد به راحلهٔ خود.»(مسلم: ۲۷۴۴؛ ترجمه به نقل از: إحیاء علوم دین، جلد چهارم، ص۸) 〰️ «شاد شدن خداوند از توبهٔ بنده‌اش بيشتر است تا شاد شدن مردى كه در شبى تار شتر و ره‌توشهٔ خود را گم كند و سپس آن را بيابد. خداوند از توبهٔ بندهٔ خود شادتر مى‌شود تا آن مرد كه از پيدا كردن شتر خود شادمان مى‌گردد.»(الکافی: ۲/۴۳۵/۸) 〰️ «هر آينه شادى خداوند از توبهٔ بندهٔ خود بيشتر است تا شادى نازايى كه بچّه مى‌آورد و گم‌كرده‌اى كه گمشدهٔ خود را مى‌يابد و تشنه‌اى كه به آب مى‌رسد.»(كنز العمّال: ۱۰۱۶۵) برخی احادیث قدسی نیز اشتیاق خداوند را به بازگشت آدمی چنین تصویر کرده‌اند: ◽️«اگر بندهٔ يک وَجَب به من نزديک شود، من يک گَز (فاصلهٔ ساعد تا آرنج) به او نزديک می‌شوم و اگر يک گَز به من نزديک گردد، من به‌اندازهٔ يک رَش (فاصلهٔ دو دست وقتی که از هم بازشوند) به او نزديک می‌شوم؛ اگر قدم‌زنان به سوی من بيايد، من دوان‌دوان به سويش می‌آیم»(بخاری: ۷۴۰۵، مسلم: ۲۶۷۵، کنزالعمّال: ۱۱۳۳) ◽️«اى فرزند آدم! براى آمدن نزد من از جا برخيز، سوى تو مى‌آيم. به سوى من قدم‌زنان بيا من، دوان‌دوان سويت مى‌آيم.»(الجامع‌الصغیر، سیوطی: ۶۰۳۲؛ کنزالعمّال: ۱۱۳۸) قدم‌زنان که به سوی او بروی، دوان‌دوان به سوی تو می‌آید.
Показати все...
حديث و آيات:امام باقر عليه السلام :شاد شدن خداوند از توبه بنده اش بيشتر است تا شاد شدن مردى كه در شب...

:: حدیث حديث و آيات:امام باقر عليه السلام :شاد شدن خداوند از توبه بنده اش بيشتر است تا شاد شدن مردى كه در شب...

روزهای عالی (Perfect Days) فیلمی در ستایشِ کار و تکرارِ زندگی (بخش دوم) جا دارد اشاره کنم به بُن‌مایه "تکرار" در فیلم و منظر و نگاه تازۀ کارگردان به این مفهوم. تکرار غالبا در جهان مدرن، همزاد ملال و خصم معنا و لاجرم خصمِ پویایی و بالندگی زندگی دانسته می‌شود. آدمها اغلب از افتادن در چرخۀ تکرار وحشت دارند و از همین رو، سعی می‌کنند با در پیش گرفتن شیوه‌های گوناگون از چنگال آن رهایی یابند. این گونه است که بسیاری از آنها در چرخۀ بس مصیبت‌بارتر دیگری می‌افتند که همانا نوجویی و نوخواهیِ پیوسته و مدام است که از قضا منطق بازار و جهان سرمایه هم آن را تشویق می‌کند و هر روز با توسل به ترفندهای مختلف، آتش ما آدمیان و در نتیجه بازار خویش را در این میدان مسابقه نفس‌گیر و بی‌پایان تیز می‌کند. این فیلم اما به نوعی در ستایشِ تکرار است. در این فیلم می‌بینیم که زندگی از دل همین تکرارهای هر روزینه است که معنا می‌یابد. با تماشای فیلم، درمی‌یابیم که می‌توان کارهای مشخصی را سالیان زیاد تکرار کرد بی‌آنکه دچار احساس دلزدگی و ملال شد. آری، همه چیز بستگی به نگاه آدمی دارد. نگاه او به هستی و به معنای کار و زندگی‌اش. این فیلم را که دیدم بیشتر از قبل با نویسنده کتاب" فضیلت کناره گرفتن" (هنر خویشتن داری در عصر افراط)، همدل و همداستان شدم. خاصه با این چند سطر پایانی کتابش که به بحث ما سخت مربوط است: نباید از تکرار واهمه داشته باشیم؛ همان‌طور که کیرکگور در تکرار می‎نویسد: آنچه به زندگی فردی و جمعی ما شکل می‌بخشد تکرار است. بدون تکرارهای چرخه‎ای، در "همهمۀ پوچی فرو می‌رویم که هیچ محتوایی ندارد." بدون تکرار هیچ تعهدی در کار نخواهد بود. تکرار یعنی هر روز صبح از خواب بیدار شدن و آماده کردن ناهار بچه‌ها. تکرار یعنی دیدار دوبارۀ دوستان قدیمی، حتی در مواقعی که افسرده‎اند و دیدن آن‌ها خیلی لذت‌بخش و مفرّح نیست. درواقع تکرار نیازمند حدی از شجاعت است، شجاعتِ انجام دادن کاری واحد به صورت متداوم، فقط به خاطر آنکه انجام دادن آن کار درست است. همان طور که این کتاب می‌گوید، این کار نیازمند کناره گرفتن نیز هست، مثل کناره گرفتن از روابط جدیدی که بالقوه برایمان هیجان‌انگیزند. اگر بخواهیم با همه دوست باشیم، درواقع، هیچ دوستی نخواهیم داشت. اگر بخواهیم کار خوبی انجام بدهیم نمی‌توانیم دست به همه کار بزنیم. (ص 103 کتاب یادشده، ترجمۀ محمد ملاعباسی، نشر ترجمان). در پایان مایلم توجه دوستداران فیلم را به جامعه و محیطی توجه دهم که با تحسین و قدردانی و احترام، به قهرمان قصه ما اجازه داده تا زندگی دلخواه خود را انتخاب کند. با تماشای این فیلم، روابط انسانی در جامعه ژاپن را بسیار مدنی و متمدنانه، بسیار ستودنی و رشک‌برانگیز می‌یابیم. با دیدن این فیلم به صدق این سخن نویسنده کتاب فضیلت کناره گرفتن بیشتر پی می‌بریم آنجا که می‌گوید: "انسانها دوست دارند که سخاوتمند باشند، با دیگران همکاری کنند و یاری دهندۀ آنها باشند، اگر در محیطی زندگی کنند که چنین رفتارهایی را تسهیل کند" (ص 57) @irajrezaie
Показати все...
روزهای عالی (Perfect Days) فیلمی در ستایشِ کار و تکرارِ زندگی (بخش اول) دیشب فیلم "روزهای عالی" ساختۀ ویم وندرس، محصول سال 2023 را یک بار دیگر دیدم. انگار زندگی عارفی از دیار خراسان خودمان، و به طور خاص، زندگی یکی از مریدان شیخ ابوسعید ابوالخیر را می‌دیدم که شیخ، با کراماتِ اسطوره‌وار شگفتی که داشته، او را جهت تربیت و تهذیب نفس، به زمانۀ ما پرت کرده، تا به کار پاک کردن توالت‌های عمومی شهر توکیو، همت گمارد. ‌انگار حسن مودّب، مرید و خادم خاصِ خانقاه شیخ را می‌دیدم که همچنان به تشخیص شیخ ما، چیزی از بقیت خواجگی دنیا در نهادش مانده بود و شیخ بنا داشت با گماشتن او به چنین کاری، آن اندک‌مایه کِبر و غرور را هم در او از میان بردارد. این شیوۀ تربیتی را که با رنج و ریاضت بسیار همراه بود، مشایخی چون ابوسعید در تربیت مریدان خویش به کار می‌گرفته‌اند. خود شیخ هم چنان که از گزارش‌های منابع کهن و معتبر در شرح زندگانی او پیداست، یک چندی به چنین کاری اشتغال داشته‌ است. پاک کردن مَبرَز و متوضّا یا همان مستراح و به برگ ساختن کلوخ آن جهت طهارت مقیمان و میهمانانِ خانقا. اما این مقایسه حق قهرمان فیلم را، چنان که باید ادا نمی‌کند. چراکه در رفتار او، در این کاری که در نظر عموم آدمیان با رنج و پستی همراه است، چیزی از جنس ریاضت و مشقت نمی‌دیدیم. او این کار را بی‌هیچ جان کندن و ریاضتی، با رضایت و با شوق و عشقی تمام انجام می‌داد. انجام چنین کاری از جانب او، به فرمان و اشارت شیخی نبوده تا که او نتواند همچون مرید سرسپرده‌ای از زیر بارش طفره رفته و راه گریز و مفرّی بیابد. او این کار را، با طوع و رغبت، از سر میل و اراده و انتخاب آگاهانۀ خودش انجام می‌داده، نه به دستور و تجویز پیر و شیخ خانقاه‌اش. او هر صبح، با نشاط و اشتیاق برای انجام چنین کاری از خواب برمی‎خاست. در چهره‌اش کمترین نشانی از مشقت و کراهتِ کار پیدا نبود. قهرمان قصۀ ما، کارش را حتی همانند شاگرد شیدا و سربه هوایش، به چشم وظیفه هم نمی‎دید که قاعدتا توقع می‌رفته با بردباری و دقت، بدون اهمال و سستی و رخوت به پایان رساند. او با کارش زندگی می‌کرد و در دل آن چیزی از جنس روح و معنای زندگی می‌دید. از جمله ویژگی‌های ستایش‎انگیزِ قهرمانِ دل‌آگاهِ فیلم ما، در کنار سادگی و سکوت و سبکباری و سرزندگی‌اش، در کنار عشق به موسیقی و عکاسی و طبیعت دوستی‌اش، در کنار مهر و شفقت و ادب و متانت و سخاوت و قناعت و آزادگی‌اش، کتابخوانی او بود. نظافتچی و کارگری که هر شب با خواندن کتاب به خواب می‌رفت. در فیلم تنها یک شب است که پیش از آنکه مثل همیشه در حین خواندن کتاب خواب بر او غالب شود، او را بدون مطالعه کتاب می‌بینیم. خوابی که عین بیداری است. با رویاهایی سرشار از لطف و بی‌وزنی و بازی‌ها و بازگوشی‎های سیاه و سفید و شاد و شنگِ نور و سایه‌ها. همان شبی که روزش را به خاطر حاضر نشدن و نیامدن همیشگی شاگردش در کار، ناچار می‌شود وظایف او را نیز بر عهده بگیرد. از نگاه بسیار عمیق و معنوی و انسانی او به کارش، می توان احتمال داد که شاید در میان کتاب‌هایی که هر شب می‌خوانده، کتاب "کار همچون زندگی" نوشته تامس مور را هم خوانده ( این کتاب توسط محمدرضا سلامت و با مقدمه‌ای از مصطفی ملکیان از سوی فرهنگ نشر نو، با همکاری نشر آسیم به فارسی ترجمه شده). اگر هم شخصیت زیبا و ستودنی و کم‌حرف فیلم که جز به ندرت و از سر ضرورت سخن نمی‌گوید، این کتاب را نخوانده باشد می‌توان حدس زد که کارگردان فیلم، کتاب را خوانده و در ساخت فیلمش از آن بهره و الهام گرفته است. @irajrezaie
Показати все...