cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

Reza Nassaji

پارگفتارهایی از جامعه، تاریخ و ادبیات رضا نساجی: دانش آموخته فیزیک و علوم اجتماعی داستان نویس (سال سی ام: آرما،1396) پژوهشگر انسان شناسی فرهنگی و تاریخ شفاهی علوم انسانی ایران مطالب کانال صرفاً برای شبکه های اجتماعی است ارتباط: [email protected]

Більше
Рекламні дописи
2 654
Підписники
Немає даних24 години
+77 днів
+930 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

در جبهۀ غرب خبری از برجام نیست پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲، آن‌هم در همان دور نخست، و با عدد مشکوک چند هزار رأی بالاتر از ۵۰ درصد لازم، محصول نیاز نظام به دولتی متفاوت بود تا بتواند از شرایط مساعد جهانی استفاده کند. تحریم‌های کمرشکن نظام را به بن‌بست کشانده بود و در مقابل، بلوف‌های اوباما برای مذاکره با ایران، فرصتی بود تا او را بدوشند. مأموریت به روحانی داده شد و او که پیشتر بابت مسئولیت مذاکرات هسته‌ای دولت خاتمی به‌عنوان دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی که مسئول انفعال مقابل غرب قلمداد می‌شد، در فیلم دوم تبلیغاتی‌اش ناگهان تطهیر شد تا با حمایت مطبوعات هوادار هاشمی رفسنجانی به جنگ سخت برود و «پول‌های نظام» را آزاد کند. اوباما و جان کری از یک طرف، و روحانی و ظریف از طرف دیگر قهرمان این مذاکرات شدند؛ در ادامه، جایزۀ صلح نوبلش به اوباما رسید، ولی با روی کار آمدن ترامپ، کار گره خورد و ظریف و روحانی فحشش را خوردند. اما همان دولت‌های غربی با خیانت به توافق برجام، آبروی مذاکرات هسته‌ای ظریف و دولت روحانی را بردند تا زمینه برای به قدرت رسیدن رئیسی فراهم شود. همچنانکه پیشتر بوش و بلر به مذاکرات هسته‌ای روحانی و دولت خاتمی پشت کرده بودند و موجبات به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد را فراهم کردند. این دولت‌ها که در اوج مشروعیت دولت خاتمی و روحانی در داخل و اقتدار نیروهای برون‌مرزی ایران در منطقه، دولت ایران را دست انداختند و دوشیدند، اکنون به دولتی با مشروعیت حداقلی که ابزارهای فشار خارجی‌اش در منطقه به کلی منفعل شده‌اند، امتیاز تازه‌ای نخواهند داد. در مقابل، دولت‌های روسیه و چین ایران را به مانند مستعمرۀ خود می‌خواهند و آن‌قدر در کار دولتی غیرهمسو کارشکنی خواهند کرد که ساقط شود. ایران تجارب تاریخی متعددی در این زمینه داشته است. کارشکنی دولت‌های بلوک غرب و شرق در کار دولت مردمی مصدق که «مستظهر به پشتیبانی مردم ایران» و طرفدار سیاست «موازنۀ منفی» در قبال زیاده‌خواهی دولت‌های شوروی و بریتانیا بود، مثال بارزی است. همکاری تمامی دولت‌های بلوک شرق و غرب با رژیم پس از کودتا گواه دیگری بر اثبات این مدعاست. در چنین شرایطی و با روی کار آمدن احتمالی ترامپ پیداست که هیچ خبری از مذاکره و امتیاز نخواهد بود. و حتی با تداوم سیاست بایدن که در ابتدا چراغ سبزهایی چون خروج حوثی‌های یمن از لیست تروریسم آمریکا نشان داده بود و در ادامه با مشاهدۀ برخورد منفی جمهوری اسلامی، روی دیگرش را نشان داد و یک گام از حمایت از اسرائیل برای سرکوب متحدان جمهوری اسلامی کوتاه نیامد. پیروزی حزب کارگر بریتانیا، به رهبری کی‌یر استارمر هم که آشکارا خواستار تروریستی اعلام کردن سپاه است، دردسر تازه‌ای برای دولت خواهد بود. بدین ترتیب، کاری از ظریف و پزشکیان برای «علاج‌کردن» مشکلات نظام برنمی‌آید و نظام از برکشیدن آنان چندان طرفی نخواهد بست. همچنان که دولت پزشکیان نمی‌تواند دستاورد بزرگی در رفع تحریم‌های خارجی داشته باشد (مگر اینکه نظام برای گذار آرام جانشینی به پذیرش fatf تن بدهد) و شاید بهتر باشد روی تحریم‌های داخلی متمرکز شود؛ از جمله، مبارزه با فیلترینگ که خودتحریمی است، اما کاسبان تحریم را فربه می‌سازد. در این مورد هم البته بعید است دستاوردی حاصل شود، همچنان که دولت پیشین نخواست یا نتوانست. @RezaNassaji
Показати все...
برجامی در کار نیست پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲، آن‌هم در همان دور نخست، و با عدد مشکوک چند هزار رأی بالاتر از ۵۰ درصد لازم، محصول نیاز نظام به دولتی متفاوت بود تا بتواند از شرایط مساعد جهانی استفاده کند. تحریم‌های کمرشکن نظام را به بن‌بست کشانده بود و در مقابل، بلوف‌های اوباما برای مذاکره با ایران، فرصتی بود تا او را بدوشند. مأموریت به روحانی داده شد و او که گپیشتر بابیت مسئولیت مراکرات هسته‌ای دولت خاتمی به‌عنوان دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی که مسئول انفعال مقابل غرب قلمداد می‌شد، در فیلم دوم تبلیغاتی‌اش ناگهان تطهیر شد تا با حمایت مطبوعات هوادار هاشمی رفسنجانی به جنگ سخت برود و «پول‌های نظام» را آزاد کند. اوباما و جان کری از یک طرف، و روحانی و ظریف از طرف دیگر قهرمان این مذاکرات شدند؛ در ادامه، جایزۀ صلح نوبلش به اوباما رسید، ولی با روی کار آمدن ترامپ، کار گره خورد و ظریف و روحانی فحشش را خوردند. اما همان دولت‌های غربی با خیانت به توافق برجام، آبروی مذاکرات هسته‌ای ظریف و دولت روحانی را بردند تا زمینه برای به قدرت رسیدن رئیسی فراهم شود. همچنانکه پیشتر بوش و بلر به مذاکرات هسته‌ای روحانی و دولت خاتمی پشت کرده بودند و موجبات به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد را فراهم کردند. این دولت‌ها که در اوج مشروعیت دولت خاتمی و روحانی در داخل و اقتدار نیروهای برون‌مرزی ایران در منطقه، دولت ایران را دست انداختند و دوشیدند، اکنون به دولتی با مشروعیت حداقلی که ابزارهای فشار خارجی‌اش در منطقه به کلی منفعل شده‌اند، امتیاز تازه‌ای نخواهند داد. در مقابل، دولت‌های روسیه و چین ایران را به مانند مستعمرۀ خود می‌خواهند و آن‌قدر در کار دولتی غیرهمسو کارشکنی خواهند کرد که ساقط شود. ایران تجارب تاریخی متعددی در این زمینه داشته است. کارشکنی دولت‌های بلوک غرب و شرق در کار دولت مردمی مصدق که «مستظهر به پشتیبانی مردم ایران» و طرفدار سیاست «موازنۀ منفی» در قبال زیاده‌خواهی دولت‌های شوری و بریتانیا بود، مثال بارزی است. همکاری تمامی دولت‌های بلوک شرق و غرب با رژیم پس از کودتا گواه دیگری بر اثبات این مدعاست. در چنین شرایطی و با روی کار آمدن احتمالی ترامپ پیداست که هیچ خبری از مذاکره و امتیاز نخواهد بود. و حتی با تداوم سیاست بایدن که در ابتدا چراغ سبزهایی چون خروج حوثی‌های یمن از لیست تروریسم آمریکا نشان داده بود و در ادامه با مشاهدۀ برخورد منفی جمهوری اسلامی، روی دیگرش را نشان داد و یک گام از حمایت از اسرائیل برای سرکوب متحدان جمهوی اسلامی کوتاه نیامد. پیروزی حزب کارگر بریتانیا، به رهبری کی‌یر استارمر هم که آشکارا خواستار تروریستی اعلام کردن سپاه است، دردسر تازه‌ای برای دولت خواهد بود. بدین ترتیب، کاری از ظریف و پزشکیان برای «علاج‌کردن» مشکلات نظام برنمی‌آید و نظام از برکشیدن آنان چندان طرفی نخواهد بست. @RezaNassaji
Показати все...
نمایش تمام شد، برخیزیم برای رزم مشترک دعوت فعالان صنفی صنعت نشر برای مبارزه با حکم اعدام شریفه محمدی همزمان با نمایش انتخابات، خبر رسید شریفه محمدی، کنشگر کارگری، بابت عضویت در تشکل مدنی «کمیتۀ هماهنگی برأی کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» به اتهام مضحک وابستگی به گروه‌های مسلح و با عنوان سخیف «بغی»، در شعبۀ اول دادگاه انقلاب رشت به اعدام محکوم شده است. از این خبر می‌توان تفاسیر متفاوتی ارائه داد: اصلاحطلبان می‌توانند از چنین حکمی ضرورت رأی دادن به پزشکیان جهت جلوگیری از تشدید سرکوب اقتدارگرایان را نتیجه بگیرند. تودۀ عظیم تحریم‌کنندگان انتخابات می‌توانند بر استدلال خود اصرار ورزند که تمرکز قدرت در جایی بیرون از قوۀ مجریه است و سرکوب، فارغ از برکشیده شدن یکی از دو مدعی پوشالی «عدالت‌خواهی» و «جمهوریت» در انتخابات، همچنان ادامه خواهد داشت. حکومت هم می‌تواند با صدور چنین حکمی و انتشار چنین خبری افرادی را که قصد رأی دادن برأی تغییر وضع موجود دارند، نومید سازد. همزمان می‌تواند تحریم‌کنندگان را منفعل سازد و ضعف آنان را در مقابل چنین حدی از سرکوب به رخ بکشد. نتیجۀ نظری: توپ و میدان در اختیار حکومت است. با بک حرکت، هم تحریم‌کنندگان و هم مشارکت‌کنندگان به نفع اصلاحات را کیش می‌کند. پرسش عینی: چه باید کرد که از انفعال بیرون بیاییم و به کنش حداقلی رأی دادن یا ندادن بسنده نکنیم؟ چه باید کرد که از موضع بی‌عملی و واکنش حداقلی به کنش‌های حداکثری حکومت (سرکوب تام و تمام که کشتار سهل معترضان در خیابان و زندان است) خارج شویم و همچون روزهای جنبش ژینا در نبرد خیابانی و فضای مجازی، ابتکار عمل را به دست گیریم؟ پاسخ نزد شریفه محمدی است. آنچه به‌عنوان اتهام به او تفهیم شده، گواه نقطۀ بالقوۀ قوت ما و ضعف بالفعل حکومت است. پاشنۀ آشیل حکومت همان‌جایی است که بیشترین سبعیت را مرتکب می‌شود. بدیهی است که اگر ما به‌جای بسنده به رأی دادن یا ندادن و وکالت دادن برای اصلاحات به کاندیدای مورد تأیید نظام یا وکالت دادن برای براندازی به مدعیان پوشالی اپوزیسیون، بر عمل فعالانۀ تشکیلاتی تأکید کنیم، رعشه بر اندام نظام خواهیم انداخت و راه‌های تازه‌ای پیش روی مردم خواهیم گشود که به خروج از بن‌بست سیاسی کنونی بینجامد. بر این اساس است که بار دیگر وظیفۀ خود می‌دانیم که در هر موقعیتی که هستیم، تشکل‌های صنفی، مدنی و سیاسی بسازیم و آنچنان در فضای مجازی و دیگر روابط اجتماعی بر آگاهی جمعی، همبستگی اجتماعی و تشکل‌یابی اصرار ورزیم که کنش‌های صنفی و سندیکایی منحصر به کسانی چون این زندانی شریف نشود. این رزم نباید انفرادی باشد، بلکه باید آنچنان رزم مشترکی سازمان دهیم که کسی تنها به درد نماند. همۀ ما وظیفۀ خود را تشکل‌یابی صنفی و سیاسی می‌دانیم و خود را همپیمان و همدل با فعالان «کمیتۀ هماهنگی برأی کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» و شخص خانم شریفه محمدی، تأکید می‌کنیم که برای سرکوب فعالان سندیکایی ایران، در بیدادگاه‌های انقلاب رژیم قرون وسطایی احکام اعدام در شمار هزاران لازم است. چارۀ رنجبران وحدت و تشکیلات است. پس با صدای بلند و همصدا با دیگر تشکل‌های صنفی فریاد می‌زنیم: نمایش انتخابات برای مدعیان عدالت و جمهوریت تمام شد، بشتابیم برای همبستگی و تشکل‌یابی عدالتخواهان و آزادیخواهان! جمعی از فعالان صنفی کتاب و هسته‌های سازماندهی «سندیکای کارکنان صنعت نشر ایران» #شریفه_محمدی #کارگران_کتاب #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر #سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر @IranPubWorkers
Показати все...
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

🚩⚙🚩⚙🚩 ✅ صدور حکم ظالمانه اعدام علیه شریفه محمدی فعال اجتماعی به اطلاع میرسانیم که شعبه اول دادگاه انقلاب رشت، طی یک رای قرون وسطایی و جنایتکارانه، شریفه محمدی، فعال اجتماعی را به اعدام محکوم کرده است. این حکم بر اساس اتهام بغی و به بهانه عضویت خانم محمدی در یک دهه قبل در یک تشکل کارگری مستقل، علنی و قانونی صادر شده است که نشان دهنده بی پایه بودن رای صادره ست. به باور بسیاری این رای مضحک و بی پایه صرفا برای ایجاد فضای رعب و وحشت در میان فعالین گیلان صادر شده است زیرا هم مقامات امنیتی و هم قضایی به خوبی مطلعند که حوزه فعالیت های شریفه محمدی صرفا فعالیت های عمومی اجتماعی و به صورت علنی و قانونی و مستقل بوده است. کمپین دفاع از شریفه محمدی ضمن محکوم کردن این حکم ظالمانه و بی اساس، خواهان تبرئه شریفه و آزادی بی قید و شرط وی است. به باور ما این حکم تنها علیه شریفه صادر نشده بلکه اعلام جنگ و صدور حکم مرگ علیه همه فعالین اجتماعی و مدنی است. ما از همه وجدان های بیدار، نهادها و مجامع داخلی و  بین المللی، رسانه ها و همه کسانی که میتوانند همراهی کنند درخواست میکنیم در تلاش ما برای آزادی شریفه محمدی  صدور حکم ظالمانه…

دولت نیابتی و آرزوهای وکالتی کسانی که انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 را با جزئیات به خاطر می‌آورند، حتماً به یاد دارند که در دور دوم بین احمدی‌نژاد و هاشمی رفسنجانی، مناظرۀ فرهنگی بین حسین مرعشی (از طرف هاشمی) با مهدی کلهر (از طرف احمدی‌نژاد) برگزار شد که کلهر به‌عنوان یکی از افراد نزدیک به احمدی‌نژاد و چهره‌ای روادار در مسائل فرهنگی توانست پیروزی قابل توجهی داشته باشد. اما در مناظرۀ اقتصادی که باز هم پیروزی با نمایندۀ احمدی‌نژاد (دکتر محمد خوش‌چهره) در مقابل دکتر نوبخت بود، ماجرا فرق داشت. احمدی‌نژاد حامی مطرحی نداشت و ناگزیر چند ساعت پیش از مناظره، با تماسی تلفنی از خوش‌چهره (نمایندۀ مجلس) خواستند تا خود را به تلویزیون برساند و به‌جای آنها صحبت کند. طبیعی بود که او از طرف خودش حرف زد، نه احمدی‌نزاد که اصلاً نمی‌شناخت و نمی‌دانست چه برنامه‌ای دارد؛ چندان که بعدها با احمدی‌نژاد و طرفدارانش در مجلس که خود را «وکیل‌الدوله» می‌دانستند، به اختلاف خورد و به همراه کسانی چون دکتر حسن سبحانی، «فراکسیون اصولگرایان مستقل» را تشکیل داد. این مثال نه چندان دور (البته که دو دهه از عمر ما در دل بستن به این و دل کندن از آن تلف شد) گواه آن است که همراهی کسانی با یک کاندیدا در رقابت‌های انتخاباتی، به‌معنای بیعت کردن نخبگان حکومتی و علمی با یک کاندیدا (یعنی تمام کسانی که در مستند سوم پزشکیان مصاحبه کردند یا از زبان جلایی‌پور پسر به‌عنوان «نهاد» به‌عنوان حامی او معرفی شدند) یا «وکالت دادن» افراد منتقد و موافق نظام به یک کاندیدا، لزوماً نتیجۀ دلخواه آنان را ندارد. آنان که گمان می‌کنند دولتی نیابتی برای روحانی و خاتمی ساخته‌اند یا برای رئیسی و احمدی‌نژاد، به روحیات واقعی کاندیدایشان توجهی ندارند، در ذهنیات خود گرفتار شده‌اند. در این میان، کسانی برداشت شخصی خود را دارند (مثل دکتر کاتوزیان که کمترین درکی از تحولات ایران ندارد، مگر از طریق شاگرد سابقش جلایی‌پور پسر که خود او هم به‌رغم زیستن در ایران با واقعیت فاصلۀ عمیقی دارد) و کسانی نفع شخصی خود را (نظیر برخی اعضای هیئت علمی دانشگاه که آرزو دارند با تغییر وزیر، به تدریس بازگردند یا مدیرگروه شوند، بی‌تفاوت به سرنوشت دانشجویان اخراجی و تعلیقی). طبیعی است که متناسب با این اغراض، خیال بپرورند و دیگرانی را هم خام خوف و رجاهایشان کنند. اریکو مالاتستا، نظریه‌پرداز و کنشگر آنارشیست ایتالیایی، به‌وضوح میان تفاوت پروپاگاندا و علم تفاوت می‌گذارد که تبلیغات به واقعیت، منطق و برهان ربطی ندارد. مراقب باشید ضمن تبلیغات لبه یا علیه شرکت در انتخابات یا کاندیدای خاصی، در جهانی که خودتان ساخته‌اید، فرو نروید. گزاره‌هایی که نه قابل اثبات هستند نه قابل ابطال؛ پیش‌بینی‌های خودتحقق‌بخش یا خودتخریبگر؛ توهمات اتوپیایی و دیستوپیایی؛ ادعاهای آخرالزمانی از فروریختن نظام یا فروریختن ایران؛ و... بخشی از این جهان‌های ذهنی هستند. تو می‌توانی زهر را پادزهر بپنداری، اما نباید از دیگرانی که آن را نمی‌نوشند، دلچرکین شوی، همچنان که حق نداری پس از نوشیدن زهر، پیش روی زنهاردهندگان آه و ناله کنی. @RezaNassaji
Показати все...
آخرالزمان در انتخابات ایران ب. سیاست بیمار و نوک کوه یخ سیاست در ایران نوعی بیماری است؛ علائم بالینی را اگر جدی ‌نگیرند و به فکر علاج در خانه با مایعات ولرم و استامینوفن باشند، بیمار و دیگران را به کام مرگ خواهند فرستاد. درست مثل کووید۱۹ که علائم آغازین آن همان علائم سرماخوردگی یا آنفولانزا بود؛ بیمار اگر همان روزهای ابتدا نمی‌مرد، شاید شانس آن را داشت که به‌عنوان بیماری عفونی خطرناک‌تری ارزیابی شود و مراقبت جدی‌تری از او صورت گیرد. عطسه و سرفه فقط ظواهر بودند، واقعیت درگیری ریه‌ها با اسکن مشخص می‌شد. اما معادلۀ واقعی این نیست. مساله این است که کدام کاندیدا خطر بزرگ‌تری برای حاکمیت دارد. این حاکمیت است که کاندیداهای دلخواهش را تأیید می‌کند و تلاش می‌کند که از صندوق دربیاوردشان. و این حاکمیت است که اگر کاندیدای رقیبی پیدا شود که به پشتوانۀ مردم معترض بتواند بازی انتخابات را بر هم زند، از فردای انتخابات آنچنان بر دولت و مردم سخت می‌گیرد که مردم دولت را نه فقط نمایندۀ خود که دشمن و قاتل خود بپندارند. اما خطر کجاست؟ جایی بیرون در انتخابات ریاست‌جمهوری. نمایش انتخابات ریاست‌جمهوری نوک کوه یخ است: کوه یخ جانشینی. بابت عظمت لایه‌های زیر آب بود که بازیگردانان ترجیح دادند اصولگرای محافظه‌کاری چون لاریجانی را که آمادۀ انجام مأموریت‌های مذاکرات خارجی متناسب با منویات شخص اول را داشت، تایید صلاحیت نکنند، زیرا این هماهنگی‌ها به خطر بازگشت برادرش، به‌عنوان مدعی جانشینی رهبر، به سطح اول سیاست زنده نشود. به‌واسطۀ شورای نگهبان، خطر رئیس‌جمهور اصولگرای به‌اصطلاح میانه‌رویی که برادرش را به کاندیدای بالقوۀ رهبری بدل می‌ساخت و خطر رئیس‌جمهور به‌اصطلاح اصولگرایی که علیه دربار و قزلباشان شورش کرده بود، برطرف شده است. می‌ماند خطر رئیس‌جمهور اصلاحطلبی که نسخۀ ضعیف‌تر خاتمی است و پشتوانۀ مردمی او را ندارد، اما ممکن است ادای او را دربیاورد و خطر رئیس‌جمهور اصولگرایی که نسخۀ ضعیف‌تر احمدی‌نژاد است و پشتوانۀ مردمی او را ندارد، اما ممکن است ادای او را دربیاورد. کدام برای حکومت خطرناک‌تر است و کدام برای مردم؟ این مشکل خود نظام است که باید انتخاب کند. بازگشت اصلاحطلبان به سیاست که ممکن است گزینه‌های خودشان را برای رهبری مطرح سازند (از حسن خمینی و محقق داماد گرفته تا ناطق نوری) یا انحصار قدرت به دست پایداری‌ها که آنها هم گزینه‌های خودشان را در مقابل جانشینی آقازاده دارند. (مرگ ناگهانی رئیسی درست دو روز به انتخاب رئیس مجلس خبرگان را به یاد بیاورید.) اما آیا روی کار آمدن دولت اصولگرای پایداری به تنش‌های درون نظام دامن نمی‌زند؟ چرا اجازه ندهیم پایداری‌ها و غیرپایداری‌ها همدیگر را تضعیف کنند؟ با علم به اینکه دعوای جانشینی در بیت و سپاه است؛ انتخاب رئیس‌جمهور بین جلیلی و پزشکیان اهمیت چندانی ندارد. اما انتخاب جلیلی جناح پایداری را به قدرت مطلقه برمی‌گرداند و سطح تنش در جانشینی را بالا می‌برد. قدرت یکدست نمی‌شود و گذار به جانشینی پرتنش خواهد بود که حداقل فایده‌اش افشاگری‌های متقابل از فساد دو طرف است. در درازمدت موقعیت رهبر و سپاه تضعیف می‌شود؛ توهمات تودۀ مذهبی به صخرۀ سخت واقعیت می‌خورد؛ و... پس به‌جای آخرالزمان‌سازی از روز انتخابات به نفع پزشکیان یا تحریم، منتظر وقایع فردای انتخابات شویم. @RezaNassaji
Показати все...
آخرالزمان در انتخابات ایران الف. خطر برای مردم؟ «خطر بزرگ‌تر». گزاره «جلیلی خطر بزرگ‌تری برای مردم است» مردم را موضوع قرار می‌دهد، اما آیا مردم به صرف شناخت خطر بزرگ‌تر علیه خود، یا حتی اقدام برای انتخاب دیگری، عاملیتی در دفع خطر دارند؟ برجسته کردن خطر جلیلی شاید به کار پروپاگاندا بیاید، اما برهانی برای دفاع از آن در کار نیست. زیرا: - دولت جلیلی امتداد دولت رئیسی است، اما بعید است که جلیلی نادان‌تر و ناتوان‌تر از شخص او باشد؛ - اعضای ستاد کنونی و دولت آتی جلیلی هم‌اکنون مجلس را در اختیار دارند، داشتن یا نداشتن دولت - که همچون مجلس منفعل و بی‌خاصیت شده است - تفاوت چندانی در معادله ایجاد نمی‌کند؛ - طرفداران و نزدیکان جلیلی همچون خود او همواره در قدرت بوده‌اند و خواهند بود، چندان که توانستند برخی اقدامات دولت روحانی را منفعل کنند و به بن‌بست بکشانند؛ - رأی نیاوردن اصولگرایان آنان را جری‌تر می‌سازد و در کار دولت کارشکنی خواهند کرد، تا جایی که اوضاع بر مردم به‌مراتب دشوارتر شود و دولت بدنام و منفور گردد؛ - فروش نفت در ید قدرت نیروهای مسلح است و دولت دسترسی به درآمد نفتی ندارد. در مواجهه با کسری بودجه، دولت ناگزیر است همچون دولت روحانی با اقداماتی چون افزایش قیمت حامل‌های انرژی مشکلات خود و نظام را حل کند. در نتیجه، همچون آب 98 جوی خون به راه خواهد افتاد و ننگ فقیرکشی بر دامن دولت منتخب خواهد ماند؛ - رهبر فعلی و آتی چوب لای چرخ دولت خواهند گذاشت و ملت را در لجبازی با دولت شکنجه خواهند کرد، بدون آنکه مسئولیت مصیبت‌های تحمیلی را بپذیرند. پزشکیان هم لابد برای توجیه انفعالش هم متن عربی خطبۀ شقشقیه را خواهد خواند که «صبر كردم در حالى كه گويی خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود»؛ - اگر هم دولت نقش اصلی در ادارۀ کشور داشته باشد (که مثل مجلس ابداً نیست)، پزشکیان مرد این میدان نیست. توانایی ندارد؛ آدمی است خارج از لایه‌های روحانی و امنیتی نظام. انگشت کوچک روحانی هم نیست. اراده هم ندارد؛ از ستاد ضعیف و کمپین منفعلش پیداست. اصلاحطلب کهنه‌کار و هزینه‌داده را هم نمی‌تواند ترغیب کند، آرای خاکستری و تحریمی که بماند. ای بسا اگر هنری داشت، تأیید صلاحیت نمی‌شد؛ - همین که پزشکیان و اطرافیانش هنوز نمی‌دانند که کاری از دستشان برنمی‌آید، یعنی خطرناک است. اگر تودۀ هوادار منتظرند پس از چهار سال فایل صوتی از وزرای دولت منتشر شود - مثل فایل مصاحبۀ ظریف با لیلاز - که بگوید هیچ‌کاره بوده است، اجازه نخواهند داشت که اتفاقاتی مشابه 98 را توجیه کنند؛ - دولت‌های غربی امتیاز تازه‌ای به دولت آتی - هر دولتی که باشد، با هر گرایشی و هر اندازه مقبولیت مردمی - نخواهند داد. - دولت‌های روسیه و چین ایران را به مانند مستعمرۀ خود می‌خواهند و آن‌قدر در کار دولتی غیرهمسو کارشکنی خواهند کرد که ساقط شود. بدین ترتیب، و با همان قسم استدلال‌های طرفدار پزشکیان، دولت پزشکیان خطرات بزرگ‌تری را در پی خواهد داشت. همچنان که با نوع استدلال طرفداران تحریم، روی کار آمدن او به فروپاشی هر چه زودتر نظام کمک می‌کند. هر دو نوع استدلال اگر عقیم به نظر نرسند، دستکم می‌توانند به نتایج معکوس بینجامند. @RezaNassaji
Показати все...
رأی ما را می‌خواهی؟ دوستان بسیاری در این روزها از من پرسیده‌اند که رای می‌دهم یا نه. برخی هم تلاش کرده‌اند من را قانع به رای دادن کنند تا در واقع خودشان را قانع کرده باشند. البته رای من فی‌نفسه اهمیتی ندارد و آن را با کسی طرح هم نمی‌کنم، تا چه رسد به تبلیغ؛ مساله پرسش‌ها و برهان‌هایی است که من و مخاطبانم طرح می‌کنیم. پرسش نخست: من باید خود را قانع به رأی دادن به پزشکیان کنم یا پزشکیان باید مرا قانع کرده باشد؟ پاسخ: پزشکیان ادعاهایی در سیاست دارد و به رای من محتاج است. همچنانکه برای ایران ادعاهایی دارد و باید آرای تک‌تک مردم ایران را هدف بگیرد. اما باید دید پزشکیان رای کدام گروه‌های مردم را هدف گرفته است؟ رأی گروه‌های منتقد نظام و به‌ویژه تحریمی‌ها را، یا رأی طرفداران نظام و به‌ویژه تودۀ مذهبی را. پیداست که نمی‌توان تمام این گروه‌ها را با هم مجذوب ساخت و باید انتخاب کرد. (اتفاقاتی مانند خرداد ۷۶ که خاتمی هم با شعار «سلام بر سه سید فاطمی / خمینی، خامنه‌ای، خاتمی»، تودۀ عامۀ مذهبی و غیرسیاسی را فراخواند؛ هم احزاب «چپ خط امامی» که از ابتدا هوادارش بودند؛ و هم روشنفکران دینی و سکولار به او امید بستند، یا انتخابات ۸۸ که مذهبی عدالتخواه، بقایای چپ خط امامی، اصلاحطلبان حزبی و گروه‌های رادیکال اصلاحطلب و غیراصلاحطلب اطراف موسوی جمع شدند، تکرار نمی‌شود.) پزشکیان هم با علم به این موضوع و با روحیات مذهبی و محافظه‌گرای دیرینه‌اش، انتخاب کرد و از ابتدای کمپین انتخاباتی خود و به‌ویژه در مناظره‌های تلویزیونی آرای تودۀ مذهبی را هدف گرفت، نه رأی افراد و گروه‌های منتقد رادیکال، مطرود، و تحریمی را. بدین ترتیب، پزشکیان با اشارات مکرر به نهج‌البلاغه و تأکید بر «تبعیت از سیاست‌های مقام معظم رهبری»، آرای مشترک با جلیلی و قالیباف را هدف گرفت و چنین شد که از ۱۸میلیون رأی رئیسی در سال ۱۴۰۰، کمتر از ۱۳میلیون به جلیلی و قالیباف رسید. در این صورت، پزشکیان پیشاپیش انتخاب کرده و همان تودۀ مذهبی و طبقه متوسط میانه‌رو را هدف خود می‌بیند. طبیعی است که در دور دوم هم باید سراغ همانان برود و نه منتقدان رادیکالی که از نظام بریده‌اند؛ تا چه رسد به صندوق رأی و کاندیدای اصلاحطلب. پیداست که استفاده از سرود «آفتابکاران جنگل» (سر اومد زمستون) سرودۀ سعید سلطان‌پور و از نمادهای چریک‌های فدایی خلق همچون سرود «سپیده» (ایران ای سرای امید) سرودۀ سایه، ساختۀ محمدرضا لطفی و صدای محمدرضا شجریان، در کلیپ تبلیغاتی انتخابات پرشکیان در تلویزیون جمهوری اسلامی هم نه نمایشی رادیکال به مردم منتقد و مخالف، که «مصادره»ی نمادهای فرهنگی اپوزیسیونی است که جز با تحقق نۀ تام و تمام به وضع موجود کوتاه نخواهد آمد. برای چنین کاری باید از دادخواهان اعدام‌های دهۀ شصت و جنبش سبز دلجویی می‌کرد و آنان را با خود همراه می‌ساخت، نه آنکه نمادهای آنان را چون کالای یک‌بارمصرف مصادره کند. این پرسش به پرسش کلان‌تری راه می‌برد: من باید خود را قانع به رأی دادن کنم یا نظام باید مرا قانع کرده باشد؟ پاسخ: اگر دستگاه سیاسی اصول دموکراسی را به‌عنوان مبنای پایداری خود پاس ندارد، به همان ترتیب که احتمال تبدیل به دستگاه اقتدارگرا هست، مستعد وقوع اعتراض و انقلاب رادیکال است. نظام جمهوری اسلامی هم البته به‌عنوان رژیم اقتدارگرا و بنیادگرا و ملغمه‌ای ناجور از ظواهر جمهوری و بواطن اسلامی، طبیعی است که هرگز به دموکراسی باور نداشته و از حداقل‌های آن چون سلامت صندوق دفاع نمی‌کند. اما بازی آن با صندوق پیچیده است؛ از یک سو دوست دارد که مشارکت را بالا ببرد تا مشروعیت حداقلی حاصله را مصروف اهدافش در داخل و خارج کند. از سوی دیگر، مشارکت را کنترل می‌کند تا نتیجۀ دلخواه از صندوق خارج شود و بازی نهادهای انتصابی بر هم نخورد. تا بدینجا نکتۀ تازه‌ای نیست که تاکنون گفته نشده باشد، اما مثال‌های اخیر شاید جالب باشند. کشف ارقام نامتعارف از آرای تک‌تک کاندیداها و حتی باطله کشوری به‌صورت ارقام مضرب ۳ و نیز آرای تک‌تک کاندیداها و حتی باطلۀ استان اصفهان به‌صورت مضرب ۱۰۰ که شائبۀ دستکاری آمار را دامن زده، می‌تواند فراتر از دستکاری به نفع کاندیدای اصولگرا، بخشی از بازی امنیتی نظام باشد تا طرفداران پزشکیان و تحریمی‌های مردد را از تقلب بترساند و از مشارکت در دور دوم منصرف سازد. البته تقلب در مرحلۀ قبل بعید نیست و در مرحلۀ بعد هم. (بنگرید به پیروزی عجیب اصولگرایان در یزد) به هر حال، آن که در انتخابات شرکت می‌کند (چه انتخاب‌کننده و چه انتخاب‌شونده)، یا پیشاپیش سلامت انتخابات در نظام را پذیرفته یا با تردید وارد می‌شود و این ریسک را می‌پذیرد که ممکن است بازی بخورد. ضمن اینکه می‌پذیرد که معظم‌له آن آرا را «رأی به نظام» بخواند. (چنانکه در مرحلۀ قبل چنین کرد.) من شخصاً هیچ‌کدام از این دو ریسک را نمی‌پذیرم، اما رای شخصی من مهم نیست. @RezaNassaji
Показати все...
اشاره‌ی همزمان به خریت و پاره‌تو، مرا نخست یاد متن‌های دکتر محدثی با عنوان «دوسه خروار خریت» انداخت که برخی از آنها را شتاب‌زده خوانده بودم و اکنون قرارست به‌صورت کتاب منتشر ‌شود. طبیعی است که انتشار متن‌ها به‌صورت منسجم و با ویرایش زبانی و علمی (اگر ناشر جدی باشد) می‌تواند کار را جدی‌تر کند، و اگر مقدمه‌ی تئوریک خوبی ضمیمه‌ی آن باشد، ارزش آن را دوچندان سازد. در نتیجه، قضاوت پیشاپیش درباره‌ی آن کار خطایی است. اما آیا کارهایی چنین با فرم طنزآلود ارزش جامعه‌شناسانه ندارند؟ در اینجا لازم است به پاره‌تو، به‌غنوان جامعه‌شناس و اقتصاددان کلاسیک، بازگردم تا آن جمله‌ی شاهکارش را چونان استدلال مکرر به کار برم: «طنز همیشه سلاح اقلیت است. اکثریت مردم از ابلهان و نیز شیادان‌اند. برای همین شخص باید با زور آنها را سر جایشان بنشاند و در دوران انتقالی که هنوز چنین کاری امکان‌پذیر نیست، تنها کاری که برایمان باقی می‌ماند، خندیدن به بلاهت‌ها و شیادی‌هایشان است.» اگر تعبیر خریت به توده‌ی عامه تقلیل نیابد و انحای مدعیان فکر و فرهیختگی را هم به نقد بکشد و نیز چونان تعبیری کلی‌گویانه و درکی ذات‌گرایانه (در ژانر خلقیات) در باب کلیت جامعه تبدیل نباشد، بلکه مبنایی تمثیلی-استعاری برای دسته‌بندی متنوع افراد و گروه‌ها، و نیز طرز فکرها و عواطف شود، چرا آن را چونان کاری خلاقانه در (با همان تعریف سی. رایت میلز از بینش/تخیل/قریحه) در جامعه‌شناسی یا مردم‌شناسی جدی نگیریم؟ و چرا چونان پاره‌تو دنبال ردپای مشتقات و ته‌نشست‌ها در این فکر‌ها و کنش‌ها نگردیم؟ آیا علوم اجتماعی فقط مقالات علمی-پژوهشی با مفاهیم پرطمطراق و نظریه‌های ترجمه‌ای است که انطباقی با موضوعات تکینه و پدیده‌های منحصربه‌فرد ندارند، یا می‌توان از مشاهدات روزمره و توصیفات آغازید و با زبان انتقادی طنزآلود اما عامه‌فهم شامل دسته‌بندی و مفهوم‌سازی مقدمات کار علمی از جنس تحلیل و تبیین را فراهم آورد. من اگر قرار بود بر چنین یادداشت‌هایی مقدمه‌ای بنویسم، چنین خطی را دنبال می‌کردم. @RezaNassaji
Показати все...
Reza Nassaji

از وقتی سقوط چرخبال باعث شد چرخ‌های نظریۀ چرخش نخبگان پاره‌تو، موسکا و میشلز در ایران کمی روغن‌کاری شود، می‌شد احتمال رویارویی «شیران» و «روبهان» پاره‌تو را داد. اما به‌نظر می‌رسد چرخبال کذا مایۀ آموختن نشده است و سیاستمداران درگیر نمایش انتخابات بیشتر در دستۀ «خران» قابل ارزیابی‌اند. زیرا کسی که سرنوشت آن سید ساده را آینۀ عبرت قرار ندهد، کاندیدای آتی تکرار سرنوشت است؛ آن‌هم در کشوری که اجرای یک نقشه موجب اسپویل شدن آن نمی‌شود. اگر می‌شد که آن سیاستمدار به‌اصطلاح کاربلد به سرنوشت پدر دامادهایشان مبتلا نمی‌شد و نقش اول سیزن 2017 سریال «کلید اسرار» نمی‌بود. به هر حال، ریاست خری بر گلۀ خران به‌معنای خردمندی او نیست؛ خر را با اندازۀ نامتعارف کمیت فیزیکی دیگری می‌‌شناسند. @RezaNassaji

از وقتی سقوط چرخبال باعث شد چرخ‌های نظریۀ چرخش نخبگان پاره‌تو، موسکا و میشلز در ایران کمی روغن‌کاری شود، می‌شد احتمال رویارویی «شیران» و «روبهان» پاره‌تو را داد. اما به‌نظر می‌رسد چرخبال کذا مایۀ آموختن نشده است و سیاستمداران درگیر نمایش انتخابات بیشتر در دستۀ «خران» قابل ارزیابی‌اند. زیرا کسی که سرنوشت آن سید ساده را آینۀ عبرت قرار ندهد، کاندیدای آتی تکرار سرنوشت است؛ آن‌هم در کشوری که اجرای یک نقشه موجب اسپویل شدن آن نمی‌شود. اگر می‌شد که آن سیاستمدار به‌اصطلاح کاربلد به سرنوشت پدر دامادهایشان مبتلا نمی‌شد و نقش اول سیزن 2017 سریال «کلید اسرار» نمی‌بود. به هر حال، ریاست خری بر گلۀ خران به‌معنای خردمندی او نیست؛ خر را با اندازۀ نامتعارف کمیت فیزیکی دیگری می‌‌شناسند. @RezaNassaji
Показати все...
کانت و بوریدان در انتخابات ایران طرفدار شرکت در انتخابات می‌گوید رأی می‌دهد تا جلوی انحصار قدرت به دست اقتدارگرایان را بگیرد. برای فردای انتخابات، که رئیس‌جمهورشان نتوانست هیچ‌کاری بکند و اقتدارگرایان فشار بر مردم را بیشتر کردند تا این دولت ناخواسته را در هم بشکنند، چه برنامه‌‌ای دارید؟ «از اینجا به بعدش رو فکر نکرده‌ام.» طرفدار تحریم انتخابات می‌گوید رأی نمی‌دهد تا خون قربانیان سرکوب را پایمال نکرده باشد. برای فردای انتخابات، که برای براندازی از خارج یا انقلاب از درون نتوانستید هیچ‌کاری بکنید و اقتدارگرایان بار دیگر شما را سرکوب کردند تا قدرت را بیش از پیش یک‌دست کنند، چه برنامه‌‌ای دارید؟ «از اینجا به بعدش رو فکر نکرده‌ام.» فکر کردن یعنی طرح پرسش کردن. برای مثال، طرح پرسش از علت و نتیجه، هزینه و فایده، هدف و وسیله، منطق نظری و بازده عملی و... . البته ما به‌طور معمول هر گاه نمی‌توانیم منسجم این کار را صورت دهیم و از بن‌بستی (عاطفی، نظری یا عملی) بیرون بیاییم، می‌گوییم که «فکرم مشغول است» یا «تو فکرم»؛ در واقع، وقتی از فکر می‌گوییم که نمی‌توانیم فکر کنیم و به نتیجه‌ای برسیم. فکری که برای فردا نکرده‌ایم و تصمیمی که امروز گرفته‌ایم، ناشی از نیافتن یا نبودن رابطه‌ای میان دوگانه‌های بالاست. دوگانه‌هایی که گاه تصور و توصیف درست آن برای ما ممکن نیست، تا چه رسد به تحلیل و تبیین. بماند که عمل مفید و موثر به‌مراتب دشوارتر است. اما آیا دو تصمیم بالا یکدست هستند؟ طرفدار شرکت در انتخابات می‌گوید باید کاری بکنیم، چون غربی‌ها قرار نیست به براندازی حکومت یا انقلاب ما کمک کنند؛ بی‌توجه به رنج ما تحریم‌ها را تشدید خواهند کرد و ضعیف‌شدن تدریجی حکومت را رصد می‌کنند تا خطرش برای آنها روزبه‌روز کمتر شود، ولو اینکه خطرش برای مردم خود ایران بیشتر شود. مخالف شرکت در انتخابات هم می‌گوید نباید کاری بکنیم، چون غربی‌ها قرار نیست به مذاکرۀ جدی تن بدهند و برجام و امتیاز از در کار نخواهد بود؛ زیرا قرارست حاکمیت باز هم منزوی و به دست خودش فرسوده شود. چرا خودمان را علاف پزشکیان، پزشکیان را علاف رهبر و رهبر را علاف غرب کنیم، وقتی رهبر تمام ما را علاف لجبازی‌هایش با مردم و دولت‌های غرب کرده بود و خواهد کرد. طرفدار شرکت در انتخابات تجارب گذشته را نادیده می‌گیرد تا آیندۀ بهتری ولو نسبی را توصیف کند که به مردم فرصت اندکی نفس کشیدن می‌دهد. طرفدار تحریم انتخابات تجارب گذشته را برجسته می‌کند تا خودش را دلخوش به آیندۀ موهوم ولو نسبتاً بهتر نکند که به حکومت فرصتی اندکی تجدید مشروعیت می‌بخشد. در این صورت چه باید کرد؟ ما در موقعیت پارادوکس خر بوریدان قرار داریم و ناتوان از هر نوع انتخاب درستی، عمرمان ذیل تداوم حکومت استبدادی و برنامه‌های دولت‌های خارجی تلف خواهد شد؟ یا در موقعیت آنتی‌نومی‌های کانتی هستیم و هر کس باید نتایج انتخابش بین این دو را بپذیرد؟ من پاسخم را در روزهای پس از برگزاری شبه‌انتخابات خواهم نوشت. اما دو نوشتۀ محمدرضا نیکفر در این باره رهگشاست: «نقد شرکت در رأی‌گیری و نیز نقد رویۀ جاری تحریم» و ««این‌ها» کی می‌روند و چگونه؟» @RezaNassaji
Показати все...
M.R. Nikfar

محمدرضا نیکفر: نقد شرکت در رأی‌گیری و نیز نقد رویه‌ی جاری تحریم درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ۱۴۰۳ – ۴ روز مانده به روز رأی‌گیری. همچنانکه از مناظره‌های کاندیداها برمی‌آید، مسئله‌ی مرکزی حکومت بهبود وضع مدیریت است. فکر می‌کنند با مدیریت بهتر می‌توانند جامعه را بهتر کنترل کنند، و با اطمینان بیشتری با رخدادهای آینده مواجه شوند. همین مراسمی که برای انتخاب جانشین رئیسی برپا کرده‌اند، خود امری مدیریت شده است. به نظر می‌رسد تا کنون تا حدی موفق شده‌اند که توجه جامعه را برانگیزند و بعید نیست مشارکت در انتخابات از دور قبل بیشتر باشد. اگر مسعود پزشکیان انتخاب شود دلیل خاصی برای خوشحالی ندارم، چون معیارم این نیست که "این بهتر از بقیه است". چنین انتخابی را به مثابه سطح پایین سلیقه در میان بخشی از جامعه می‌بینم، و نیز علامت غلبه‌ی استراتژی بقا در میان بخشی محتملاً بزرگتر. فرودستان و بخش پایینی طبقه‌ی میانی درگیر مسئله‌ی بقا هستند، و از میان آنان، کسانی که می‌روند و به پزشکیان رأی می‌دهند، لاید فکر می‌کنند که شاید این فرد اندکی از مشکلات کم کند. و ممکن است قالیباف انتخاب شود، که در این حال با یقین بیشتری فکر می‌کنم…

Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.