cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

سندیکالیسم در صنعت نشر

ادمین: @IrPuWoSy تجمیع فعالیت‌های داوطلبانه برای آگاهی، تشکل‌یابی و همبستگی همه‌ی صنوف صنعت نشر کتاب در ایران و مبارزه با سانسور، استثمار و نادانی Syndicate of publishing workers in Iran

Більше
Рекламні дописи
228
Підписники
-124 години
-27 днів
+130 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

خبر مراسم بزرگداشت بکتاش آبتین با فشار مأموران امنیتی‌ ناتمام ماند. https://telegra.ph/%D8%AE%D8%A8%D8%B1-01-09
Показати все...
خبر

مراسم بزرگداشت بکتاش آبتین با فشار مأموران امنیتی‌ ناتمام ماند ساعت سه عصر ۱۸ دی شماری از اعضای کانون نویسندگان ایران، خانواده و دوستان بکتاش آبتین برای گلباران مزار او در امامزاده عبداله شهرری حضور یافتند. آنان آمده بودند تا یاد بکتاش آبتین، شاعر و فیلم‌ساز و عضو سربلند کانون نویسندگان ایران، را در دومین سالگرد قتل او گرامی بدارند و بر دادخواهی جان جوانش پای بفشارند. اما فشار نیروهای امنیتی که در مسیر ورود و جای جای گورستان حضور داشتند این مراسم را ناتمام گذاشت. صدای شعرخوانی بکتاش که در فضا پیچید حاضران…

⚫️ شهلا لاهیجی؛ نویسنده و مترجم، ناشر و کارآفرین ایران و پیشکسوت نشر در حوزه زنان درگذشت. 🔆 #معرفی_زنان_تاثیر_گذار ➖➖➖➖➖➖ ⚫️ #شهلا_لاهیجی (متولد ۱۳۲۱/ ۱۸ دی ۱۴۰۲) نویسنده، مترجم و ناشر ایرانی است. او انتشارات روشنگران و مطالعات زنان را در سال ۱۳۶۲ پایه‌گذاری کرد. لاهیجی در سال ۲۰۰۱ جایزه آزادی نوشتن (Freedom to Write Awards) انجمن جهانی قلم (PEN) را دریافت کرد. ▫️شهلا لاهیجی در اردیبهشت سال ۱۳۲۱ در خانواده‌ای آزاداندیش در تهران زاده شد که در نوجوانی وی به شیراز رفتند. او از نوجوانی به مقاله‌نویسی در نشریات پرداخت و در ۱۵ سالگی در رادیو شیراز برنامه تهیه می‌کرد. ▫️ مدتی بعد با انجمن جهانی زنان نویسنده و روزنامه‌نگار مکاتبه کرد و به عضویت آن درآمد. لاهیجی مدتی نیز در روابط عمومی سازمان زنان ایران کار کرد. در همین زمان به روش آموزش مکاتبه‌ای با دانشگاه آزاد لندن دوره فشرده‌ای در رشته جامعه‌شناسی گذراند. 🔲 کتاب‌هاي تأليفي شهلا لاهيجي که تاکنون منتشر شده، عبارت است از: ➖تصویر زن در آثار بهرام بیضایی، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۶۸ ➖پژوهشی در هویت تاریخی زنان ایران، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۱. تألیف مشترک با مهرانگیز کار ➖زن در جستجوی رهایی. ➖شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش‌تاریخ و تاریخ. تألیف مشترک با مهرانگیز کار ➖شناخت هویت زن ایرانی ۲ (در گستره مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان)، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۹۶ ▫️لاهیجی از ۱۶ سالگی عضو انجمن نویسندگان و روزنامه نگاران زن ایران است. او بعدها مؤسسه پژوهشی مرکز تحقیقات زنان را بنیان نهاد. ▫️او، به گفته انجمن قلم، با پایه‌گذاری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سال ۱۳۶۲، نخستین ناشر زن ایرانی به‌شمار می‌رود. ولی به گفته نیلوفر بیضایی، سیما کوبان با تأسیس انتشارات دماوند در سال ۱۳۶۰ اولین ناشر زن ایران محسوب می‌شود. ♦️ #زنان_تاثیر_گذار ⚛ @Zane_Ruz_Channel
Показати все...
attach 📎

Repost from کاغذ
Фото недоступнеДивитись в Telegram
شهلا لاهیجی، مدیر انتشارات روشنگران، درگذشت. لاهیجی در سال ۱۳۲۱ متولد شد و از اولین ناشران زن ایران بود. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سال ۱۳۶۳ تأسیس شد. لاهیجی در سال ۲۰۰۱ جایزه جهانی آزادی نوشتن انجمن جهانی قلم (PEN) را دریافت کرد. ایرنا #خبر @kaaghaz
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
پوستر کانون نویسندگان ایران به مناسبت دومین سالگرد جان باختن رهرو آزادی بکتاش آبتین طرح از: ناصر نصیری
Показати все...
بوک‌لند؛ سرزمین وحشت و بیماری فروشندگان روایت سوم استثمار در کتابفروشی بوک‌لند کانال سرخط در ادامه روایتهای اخیر در استثمار کارگران، روایت دیگری از استثمار کارگران کتابفروشی در بوک‌لند منتشر کرد. ما نیز ضمن بازنشر این روایت‌ها، از مخاطبان دعوت می‌کنیم روایات خود از استثمار کارگران در صنوف مختلف کتاب و نشر، همچون مراکز نشر و کتابفروشی، را برای ما ارسال نمایند تا پس از ارزیابی منتشر شود. هفته گذشته پستی درباره ۲ #روایت_استثمار از بوک‌لند منتشر کردیم که واکنش‌های موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت. حالا سومین روایت درباره تجربه استثمار در این مجموعه زنجیره‌ای با پوشش کار فرهنگی به دست ما رسیده است که در کنار روایت‌های پیشین می‌تواند یادآور یکی از پست‌های این کتابفروشی زنجیره‌ای در اینستاگرامش باشد. در این پست جمله‌ "مگر نه اینکه مجبور بودیم در این مملکت در ترس و وحشت راه برویم، غذا بخوریم، بخوابیم و عشق بورزیم" از کتاب "سرزمین گوجه‌های سبز" منتشر شده است که تا حدی گویای شرایط کارگران و فروشندگان آن است. راوی درباره تجربه خود نوشته است: تحمل بیگاری برای نیاز مالی من زمانی به استخدام بوک‌لند درآمدم که مدیریت اون هنوز با آقای شهرابی نبود. زمانی که آقای شهرابی اومدن اولین چیزی که سرپرست من بهم گفت این بود که [...] میخوان تو رو اخراج کنن!! پرسیدم چرا؟! گفت که تو و یک نفر دیگه که درست نیست الان اسمشون رو بگم رو نپسندیدن و از مدل تو خوششون نیومده! به من گفت که حالا ناراحت نباش من پیششون از تو خیلی تعريف کردم. تو هم تلاشت رو بکن که جا بیفتی. من خیلی تلاش کردم تا بتونم باهاشون بُر بخورم و اخراجم نکنن. اون زمان من تو بخش کودک و لوازم تحریر بودم. منو انتقال دادن به بخش هدایا. من خیلی خیلی تلاش کردم تا بخش رو احیا کنم و فروشش رو بالا ببرم تا اخراج نشم. موفق هم شدم. فروش بخش به شکل چشم گیری بالا رفت و اخراج نشدم. اما برای این کار نزدیک به چهار ماه فول تایم (تقریبا از آذر تا شب عید) اگر درست یادم باشه بدون روز آف و فقط آف چند ساعته، یعنی به جای ساعت ۱۰ اومدن ساعت ۱۱ گاهی هم ساعت ۱۲ اجازه داشتم برم. این چند ماه فشار بسیار بسیار بالایی به من آورد به همین دلیل دچار مشکل کمردرد شدم و لنگان لنگان در فروشگاه کار می‌کردم. من خیلی به این کار نیاز داشتم و خودم و خانواده‌ام در موقعیت مالی افتضاحی بودیم. برای همین تمام این سختی ها رو تحمل کردم. به من گفتن عید رو استراحت کن تا خوب بشی چون دوباره نیازت داریم در فروشگاه. اما من خوب نشدم و با فقط یکی دو ساعت روی پا ایستادن دوباره دردم شروع می‌شد. مدیران بوک‌لند: چرا لبخند و آرایش نداری؟! بعد از عید من رو انتقال دادن دوباره به بخش لوازم‌التحریر و گفتن که همون تلاشت در بخش هدایا رو دوباره نیاز داریم تا فروش بخش تحریر هم بالا بره. من خیلی حالم بد بود. از طرفی نمی‌تونستم نه بگم و از طرفی کمردردم بهم اجازه نمی‌داد درست کار کنم. بعد از اون همه تلاش و فداکاری هنوز هم مدیریت و سرپرست‌ها من رو به جمع رفاقتی خودشون راه نداده بودن و سرپرستم بدون اینکه شرایط جسمی من رو در نظر بگیره گزارش عملکرد من رو به مدیریت می‌داد. نتیجه این شد که گفتن [...] دوباره در خطر اخراجه و اگر تلاشت بیشتر نشه باید باهات خداحافظی کنیم. اما من هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم. نه این که استعفا بدم نه که بیشتر کار کنم. اونها هیچ وقت تلاش واقعی من رو ندیدن و به موضوعات پیش پا افتاده مثل اینکه چرا لبخند نداری، چرا آرایش نداری، چرا امروز بی‌حالی، چرا مشتری رو مجاب به خرید نمی‌کنی، چرا فروش لوازم التحریر بالا نمیره، چرا مثل قبل از عید کار نمی‌کنی... از کمردرد به خاطر بیگاری تا بیهوشی در فروشگاه چرا های خیلی زیادی که همه‌شون بدون در نظر گرفتن این بود که من حالم بده و درد شدید دارم و از شدت درد نمی‌تونم بایستم و از شدت درد بغض گلوم رو می‌گیره و نمی‌تونم با مشتری حرف بزنم.... حتی یادم هست که یک بار پریود بودم و دردهای زمان پریود علاوه شده بود به کمردردم و من در فروشگاه غش کردم. اما حتی در این شرایط هم هی می‌آمدند و من رو صدا می‌کردند که خوب شو سریع بخشت کسی نیست تو باید بری.... خلاصه تمام این فشارها که علاوه بر درد جسمی فشار روحی هم اضافه شده بود من استعفا دادم! بدون اینکه شرایط ویژه‌ای برای من در نظر گرفته بشه به خاطر مشکل جسمی که به من وارد شده بود و دلیلش اون چندماه کار فشرده‌ای بود که به زور و با تهدید اخراج از من گرفتند. متن کامل این روایت را در این لینک بخوانید. #کارگران_کتاب #صنف_کتابفروشان #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر #سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر @IranPubWorkers
Показати все...
سرخط

🔴 بوک‌لند؛ سرزمین وحشت و بیماری فروشندگان ارسالی از یاران #همراه_سرخط 🔺هفته گذشته پستی درباره ۲ #روایت_استثمار از بوک‌لند منتشر کردیم که واکنش‌های موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت. حالا سومین روایت درباره تجربه استثمار در این مجموعه زنجیره‌ای با پوشش کار فرهنگی به دست ما رسیده است که در کنار روایت‌های پیشین می‌تواند یادآور یکی از پست‌های این کتابفروشی زنجیره‌ای در اینستاگرامش باشد. در این پست جمله‌ "مگر نه اینکه مجبور بودیم در این مملکت در ترس و وحشت راه برویم، غذا بخوریم، بخوابیم و عشق بورزیم" از کتاب "سرزمین گوجه‌های سبز" منتشر شده است که تا حدی گویای شرایط کارگران و فروشندگان آن است. متن کامل را اینجا بخوانید: http://tinyurl.com/232mts3d #تجارب_استثمار #بهره_کشی #استثمار #بوکلند #استثمار_کارگران @sarkhatism

👍 1👏 1
بیانیه کانون نویسندگان ایران: گرامی باد یاد بکتاش آبتین، ستم‌کشته‌ی راه آزادی پیش از ظهر ۱۸ دی‌ماه ۱۴۰۰، قلب پرشور بکتاش آبتین از تپش ایستاد. زندان‌بانان حکومت که در بی‌اعتنایی به جان و سلامت زندانیان، کارکشته‌اند، این‌بار نیز پس از ابتلای مجدد آبتین به کرونا، به‌رغم‌ علائم آشکار بیماری، با اخلال عامدانه در روند درمان او، «جنایت عمدی» دیگری را کلید زدند؛ آبتین را پس از چندین روز سرگردانی میان بند و بهداری شبانه به بیمارستان طالقانی بردند، به تخت بیمارستان زنجیر کردند، در بی‌خبری مطلق جامعه او را شبانه‌روز آزار دادند و سرانجام جسم نیمه‌جانش را به خانواده‌ سپردند. کار از کار گذشته بود و چنان‌که خودش، بریده بریده، در روزهای آخر بر زبان می‌آورد در آن مهلکه مرگ را پیش چشمانش آورده بودند. بکتاش آبتین آزادی‌خواه و آزاد‌اندیش بود. در برابر سرکوب و ستم، سکوت و مصالحه نمی‌شناخت. کانون نویسندگان ایران را پرچم‌دار آزادی‌خواهی می‌دانست و عضو پایدار کانون بود. مبارزه را فضیلت می‌شناخت و از همین رو ایستاد و جان بر سر آرمان‌های ‌خود نهاد. هم‌ او‌ که پیش از زندان در پیامی گفته بود: «امروز به اندازه‌ی کافی شاعر خوب، فیلمساز خوب، هنرمند خوب داریم. چیزی که کم داریم این است که یک سری آدم بایستند و مبارزه کنند» اکنون دو سال از قتل حکومتی آبتین گذشته است. او خود نبود تا جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم را ببیند. او‌ نبود تا دلاوری زنان را بستاید و همچون همیشه دوشادوش مردم به جان آمده بایستد. نبود تا در برابر جنایت و سرکوب حاکمیت همراه یاران کانونی‌اش باشد و بانگ آزادی‌خواهی برآورد. اما عزم و آرمان آبتین در یاد و آثارش ماندگار است و در قلب مردم آزادی‌خواه زنده می‌ماند. گرامی‌‌داشت یاد آبتین، پاسداشت پایداری و ایستادگی است، پاسداشت آنان که چشم بر آزادی‌کشی نمی‌بندند و جانشان را نیز در راه تحقق آزادی دریغ نمی‌کنند. اکنون که حکومت به ضرب و‌ زور، گرد یأس می‌پراکند و سایه‌ی سنگین خفقان را بر سر و سامان مردم می‌گستراند، اکنون که صدای دادخواهان را خفه می‌کند تا مگر دادخواهی به محاق رود، کانون نویسندگان ایران یاد بکتاش را به یاد همه‌ی ستم‌کشتگان راه آزادی؛ همچون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و ... گره می‌زند و به بانگ بلند اعلام می‌کند که دادخواه جان جوان پرپر شده‌ی آبتین است و تا روشن شدن تمامی ابعاد این جنایت و محاکمه‌ی عاملان و مقصران آن از پا نمی‌نشیند. روز دوشنبه ۱۸ دی ساعت ۱۵ در گورستان امامزاده عبدالله شهرری در کنار خانواده و دیگر دوستداران بکتاش آبتین مزار او را گلباران می‌کنیم. کانون نویسندگان ایران ۱۶ دی‌ ۱۴۰۲ منبع: کانون نویسندگان ایران #کانون_نویسندگان_ایران #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر #سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر @IranPubWorkers
Показати все...
کانون نویسندگان ایران

بیانیه گرامی باد یاد بکتاش آبتین، ستم‌کشته‌ی راه آزادی

https://telegra.ph/%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87-01-06

👍 1
01:48
Відео недоступнеДивитись в Telegram
در ستایشِ پایداری یادی از بکتاش آبتین، در سالمرگش "بله من ایدئالیستم، من آرمان‌خواهم، من آزادی‌خواهم. حاضرم همه زندگی‌ام را بدهم و شرافتم را به دست بگیرم. من حاضرم همین الان درعین جوانی جان شیفته‌ام و خون پُر شورم را فدا کنم." در چنین روزی در سال ۱۴۰۰ #بکتاش_آبتین شاعر و فیلم‌سازِ عضو #کانون_نویسندگان_ایران به قتل رسید. بکتاش در طی دورانِ زندان دو بار به کرونا مبتلا شد که در بار دوم با وجود وخیم شدن شرایط جسمی، سرکوبگران آن‌قدر از اعزام او به بیمارستان جلوگیری کردند تا به کما رفت. پیکر نیمه‌جان بکتاش را با زنجیر به تخت بستند تا اینکه در روز ۱۸ دی چشم از جهان فرو بست. منبع: صدای ماهی سیاه #کانون_نویسندگان_ایران #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر #سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر @IranPubWorkers
Показати все...
👍 1
کار «مشتی» فرهنگی «حوض نقره» با طعم لذیذ استثمار یکی از آسیب‌های کتابفروشی‌های زنجیره‌ای، که از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای الگو گرفته‌اند، تبدیل کتاب از یک کالای فرهنگی به یک کالای تجاری و تبدیل کتابفروشی از یک کار فرهنگی به یک کسب و کار تجاری است. به این ترتیب کتابفروشی‌های زنجیره‌ای در عمل در خدمت حکومتی هستند که دشمن کتاب و کتاب‌خوانی است و تعطیلی کتابفروشی‌های کوچک در نتیجه‌ی ورشکستگی عملا به معنی تعطیلی پاتوق‌هایی است که در آن «عناصر خطرناک کتاب‌خوان» امکان دیدار و گفتگو با هم را دارند. در عین‌حال کتابفروشی‌های زنجیره‌ای حکم اجزای یک مافیا را دارند که از انتشاراتی‌های بزرگ آغاز می‌شود، نشریات فرهنگی و صفحات فرهنگی نشریات را به خدمت می‌گیرد و به کتابفروشی‌های زنجیره‌ای ختم می‌شوند، مافیایی که نفس فرهنگ و ادبیات مستقل را گرفته و آن را تا مرز نابودی پیش برده تا جایگزین شعر واقعی دلنوشته‌های اینستاگرامی صابر ابر شود، جایگزین داستان‌های جدی آثار مهم بهاره رهنما و کتاب جای خودش را به محصولات پر فروش انتشارات و کتابفروشی حوض نقره بدهد که چیزی نیست غیر از دفتریادداشت‌های بی خط و خط‌دار با طرح جلد تن‌تن و فریدا و بیتلز، برای هر جور سلیقه. از زیر پوست این «کار فرهنگی» اما تاول‌های ناسور استثمار نیروی کار بیرون می‌زند. این روایت یکی از افراد شاغل در یکی از کتابفروشی‌های حوض نقره است که چهار شعبه دارد: «کار اینها دقیقا استثماره. شما مجبور هستید گاهی ۸ ساعت و گاهی ۱۴ ساعت روی پاتون بایستید و دائما مجبورتون می‌کنن که لبخند به صورت داشته باشید. جوری که اگر انسان خنده‌رویی نباشید تمام عضلات صورت شما درد می‌گیره. برای ۱ تا ۵ دقیقه تاخیر جریمه مالی و حتی اخراج می‌شید. دائما قفسه‌ها باید خالی و تمیز بشن و فروشنده‌ها موظفند بخش خودشون رو جارو و تی بکشن و در ضمن سراپا در اختیار مشتری باشن. حتی اگر بحثی پیش بیاد و حق با مشتری نباشه باز هم شما جریمه و اخراج می‌شید. تمام روز حتی برای یک قهوه خوردن و استراحت کردن باید استرس داشته باشید و این عکس‌هایی هم که در صفحاتشون استوری می‌کنن کاملا فیک است. در یک کلمه این مجموعه‌ها گرگی بیش نیستن در لباس میش... همه‌ی این مجموعه‌ها در پوشش کار فرهنگی در اصل بدنبال سود بیشتر و در نهایت درآمد گزاف‌تری هستند. بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد سود روی تمام کالاها کشیده می‌شه و گاهی ۱۰۰ درصد. در مجموعه‌ی حوض نقره ۳ روزی که بخاطر انقلاب زن زندگی آزادی فروشگاهشون رو بستن به نیروهاشون حقوقی پرداخت نکردن و زمانی هم که اونجا رو پلمب کردن استوری گذاشتن که ما به خاطر آزاد گذاشتن همکارانمون در نوع پوشش پلمب شدیم اما در واقع و پشت پرده تمام نیروها جریمه شدن و نیرویی که باعث پلمب مجموعه شده بود اخراج شد. در تمامی دو شعبه‌ی باملند و هایپر که من اطلاع دارم، تمام تلاششون رو می‌کنن که به هر نحوی که شده، چه با جریمه چه با حقوق کم و... از حق و حقوق شما بزنن و شما کاملا باید در اختیارشون باشید، برای هر چیزی که می‌گن و در هر زمانی که می‌گن. درست مثل یک برده. مدیریت حوض نقره چندین پرونده‌ی باز حقوقی در دادگاه‌ها داره چون حق و حقوق کسانی که براشون کار می‌کنن رو درست و به موقع پرداخت نکرده اما این پرونده‌ها تا الان به جایی نرسیدن». (پایان روایت) همین کتابفروشی هنگام افتتاح شعبه‌ی باغ فردوس کتابفروشی‌اش در متنی سوزناک نوشته بود: «اونروزى كه دل اين حوض و به دريا زديم و آستينارو بالا كه يه كار مشتى توى بدترين شرايط فرهنگى ايرانمون بكنيم ته آرزومون يه كتابفروشى بود كه دل آدمارو بلرزونه. امروز ما ته آرزوى اون روزامون ايستاديم.» ظاهرا «ته آرزوی» مالکان حوض نقره این بوده که علاوه بر «دل آدما» دل نیروی کار شاغل در حوض نقره را نیز بلرزانند و تسمه از گرده‌ی آنان بکشند. منبع: سرخط #کارگران_کتاب #صنف_کتابفروشان #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر #سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر @IranPubWorkers
Показати все...
سرخط

Фото недоступнеДивитись в Telegram
سازمان‌گرانِ سندیکایی و پژوهش‌گران از شش کشور اروپای شرقی در روزهای 26 تا 29 اکتبر سال 2023 برای تبادلِ تجربه در سازمان‎دادنِ اتحادیه‌ی کارگری و گفت‌وگو درباره‌ی امکاناتِ استفاده از اعتصاب به عنوان ابزاری برای پیش‌بردِ یک دستورکارِ مترقی که تلاش می‌کند تغییراتِ مهمِ اجتماعی، اکولوژیکی و اقتصادی را به‌عهده بگیرد، گردِهم آمدند. متن حاضر گزارش این گردهم‌آیی است. ________________ 👈متن کامل
Показати все...
به مترجم محبوس نوشتۀ شیما وزوایی برای سرونازاحمدی سروناز عزیزم، هر بار که صدا و نامه‌ای از تو منتشر می‌شود، با دیدن اسمت دستم بی‌حرکت و سَرم بی‌حس می‌شود؛ یک جایی ذخیره‌اش می‌کنم و دَرش را سه‌قفله می‌کنم. که بعد نفس عمیقی بکشم، توانم، تنم را جمع کنم و بتوانم گوشش کنم. آخر می‌دانی؟ خوب می‌دانم که آتشین‌ترین کلمات در صدای پنبه‌ای تو آرام گرفته‌اند. تو می‌دوزی و جارزدن در کوچه‌ها و ریسیدن پنبه‌هایش با ماست. دلم می‌خواهد آنطور که شایسته است آنها را بشنوم، به خاطر بسپارم، و از نو بازگویشان کنم. آن روز که پیام سیلویا فدریچی برایت منتشر شد، فقط می‌گفتم کاش خبرش زودتر به «سرو» برسد تا قدرتی باشد برای زندگی و مقاومت. آرزو می‌کردم تا آن‌روز که برگردی «کودکی» در درونت کشته نشود، و هنوز جایی در تو دلش بخواهد بعد از جدی‌ترین پیام‌ها و حتی سرزنش ما به خاطر کم‌کاری برای کودکان، با امید، یک گل آفتاب‌گردان بگذارد. اینها را می‌گفتم که نامه‌ای از تو منتشر ‌شد که انگار تاریخ یک جمع را در انسانی‌ترین و زنانه‌ترین حالتش مکتوب و روایت کرده بود. به خودم برای دست‌کم گرفتنت لعنت ‌فرستادم. سروناز جان، قدرت، قدرت در کلام توست. تو وقتی می‌نویسی، انگار مخاطبت فضا-زمان این روزهای ما و تمامِ کسانی است که زمانی در تاریخ در تلاش برای یک رهاییِ جمعی به ناحق محبوس شده‌اند. من اما می‌خواهم فقط برای تو بنویسم، چیزهایی که شاید ندانی و شنیدنشان خوشحالت کنند. جایی گفتم: «نامه‌های سروناز واقعا به‌خوبی نامه‌های گرامشی و جیمز بالدوین است. بهتر از نامه‌های سیمین دانشور و ابراهیم گلستان. مثل آن نامه عجیب ماندلا و به‌خوبی غلامحسین ساعدی. نمی‌‌فهمم چرا داستان‌‌نوشتن را شروع نمی‌کند؟» می‌دانستی که گروهی از زنان خانه‌دار در حلقه‌های کتاب‌خوانی‌شان کتاب «انقلاب در نقطه صفر» را جمع‌خوانی کرده‌اند؟ برایت بگویم که دانشجویان بیشتری این روزها انتخاب می‌کنند درباره موضوع مهاجرت پایان‌نامه بنویسند. بین حرف‌ها و پرسش و پاسخشان از تو و روش تحقیق و نتیجه کارت می‌پرسند، بدون اینکه از نزدیک تو را شناخته باشند. می‌دانم روزی پایان‌نامه‌ات را خواهند خواند و از آن کمک خواهند گرفت. راستی این روزها همانقدر که از کودکان افغانستان می‌نویسیم از کودکان فلسطین هم می‌گوییم. صبح ویدئوی کودکی در غزه را دیدم که روبروی تلی از ویرانی می‌گفت: «همه‌چیز شکست.» خبرنگار تصحیحش کرد: «همه‌چیز نابود شد؟»، باز جواب داد: «همه‌چیز شکست.» حالا خوب می‌دانم، تو بودی که نگذاریم کودکی در هیچ‌جای جهان بشکند. متن کامل در دیدبان آزار #صنف_مترجمان #کمیته_حمایت_از_زندانیان_نشر #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر #سندیکالیسم_در_صنعت_نشر @IranPubWorkers
Показати все...
«قلب‌هایی که شکستند را دوباره بهم پیوند خواهیم زد»

سروناز عزیزم، هربار که صدا و نامه‌ای از تو منتشر می‌شود، با دیدن اسمت دستم بی‌حرکت و سَرم بی‌حس می‌شود؛ یک جایی ذخیره‌اش می‌کنم و دَرش را سه‌قفله می‌کنم. که بعد نفس عمیقی بکشم، توانم، تنم را جمع کنم و بتوانم گوشش کنم. آخر می‌دانی؟ خوب می‌دانم که آتشی

1