cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخر

یادداشت‌های خانم ف . • دلبستهٔ کلمه‌ها و کوه‌ها • دانشجوی دکتری رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی • روایت‌نویس . . پیغام‌گیر: @Fatemeh_behruz_bot . . [email protected] . . . . .

Більше
Рекламні дописи
4 250
Підписники
+324 години
+57 днів
+1530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Фото недоступнеДивитись в Telegram
همین اول بدون تعارف بگویم که با نخواندن این کتاب چیزی از دست نمی‌دهید اما خواندنش، شبیه تماشای یک عکس است! عکسی کمتردیده‌شده از مردم فلسطین که برای معیشت و زنده ماندن باید به تکاپو و تقلا بیفتند. چیزی که من را به‌صرافت خواندن کتاب انداخت، واقعی‌بودن روایت و تلاشِ خانم سعاد العامری برای همراهی با گروهی از مردان فلسطینی است که برای معیشت مجبورند خود را به آن سوی دیوار -یعنی اسرائیل- برسانند تا بتوانند به‌عنوان کارگر روزمرد برای اسرائیلی‌ها کار کنند. اگرچه نویسنده ادعا دارد که قرار است راوی مردان فلسطین و مصائب آن‌ها در این مسیر باشد، اما کتاب بیش از هر چیزی روایت خودِ اوست: زنی که با گروهی از مردان همراه شده، مدام از آن‌ها عقب می‌ماند، باید حفظِ ظاهر کند، لحظه‌های زیادی برای رهایی از آن اضطراب کُشنده به دنیایِ خیال و رؤیا و خاطرات کودکی پناه می‌برد و... . و همه این‌ها باعث می‌شود که خواندن کتاب به‌عنوان یک روایت مستند -که ظرفیت پخته‌ترشدن را داشت- برای ساعت‌هایی دل‌چسب و البته همراه با تجربه اندوه و همدلی با مردمانی باشد که زندگی و استعمار، آن‌ها را مدام در تقلای همیشگی می‌خواهد.
Показати все...
دربارهٔ سمت روشن حقیقت مردی ایستاده است در میان آن هیاهو و شلوغی پارلمان ملی فرانسه و پرچم فلسطین را بالا برده است. در همین حین، زن و مردی با شتاب، سراسیمه و قدم‌‎هایی تند، پله‌های کوتاه پارمان را بالا می‌آید تا دست‌شان را به پرچم برسانند و به‌نشانه همراهی، شانه‌به‌شانه مرد بایستند. تو انگار کن که پارلمان فرانسه، همه‌ی دنیاست و آن مرد، نماینده‌ی آزادی‌خواهان جهان. و آن دو نفر، نماینده همه ما که آسیمه‌سر با قلب‌های تپنده برای گوشه‌ای از خاورمیانه، پرشتاب قدم برمی‌داریم تا دست به آن پرچم برسانیم. انگار که بخواهیم نشانی از انسانیت را به هویت فردی و اجتماعی خود سنجاق کنیم. کسی نوشته بود: «ما خیال می‌کردیم که قرار است فلسطین را نجات بدهیم، ولی این فلسطین است که دارد تمام دنیا را نجات می‌دهد.» شاید برای همین است که این روزها را دقیق می‌نویسم تا روزی –احتمالا نه‌خیلی دیر- برای فرزندانم بگویم که ما در زمانه‌ای می‌‌زیستیم که برخلاف دوره‌هایی که پشت‌سر گذاشتیم، معیار روشن، واضح و عیانی برای سنجش تمام آموزه‌های اخلاقی و پیداکردن نسبت خودمان با سمت روشن حقیقت و عدالت داشتیم. برایشان می‌گویم که چطور مسئله فلسطین به‌عنوان معیاری راستین خودش را از قیود تمام فیلسوفان اخلاق عصر مدرن، کلاس درس استادان انسان‌شناسی، بیانیه‌های بلندبالای سازمان ملل، محافظه‌کاری سیاستمداران، ادعاهای توخالی اکتیویتیست‌های سیاسی، سکوت فمینیست‌های سفید مدعی و... رهاند تا به‌سلامت، عریان و زلال، مقابل چشمانِ ما حی‌وحاضر شود تا انسانِ معاصر امروزی، دست‌ْخالی و بلاتکلیفِ چگونگیِ اندیشیدن به زندگی و مرگ، حق و حقیقت و واقعیت مسلم آزادی و آزادگی نباشد. دور نیست صبحِ روشنی که از پسِ خون و رنج مردمان خاورمیانه می‌دمد برای پنهان‌کردن تاریکی این روزها تا ما بارِ دیگر، به‌یاد آن نویسنده و شاعر عزیزِ شهید فلسطینی –رفعت العریر- با خود زمزمه کنیم: در درون همه ما فلسطینی است؛ فلسطینی که باید آزاد شود. #فلسطین #رفح
Показати все...
attach 📎

دربارهٔ سمت روشن حقیقت مردی ایستاده است در میان آن هیاهو و شلوغی پارلمان ملی فرانسه و پرچم فلسطین را بالا برده است. در همین حین، زن و مردی با شتاب، سراسیمه و قدم‌‎هایی تند، پله‌های کوتاه پارمان را بالا می‌آید تا دست‌شان را به پرچم برسانند و به‌نشانه همراهی، شانه‌به‌شانه مرد بایستند. تو انگار کن که پارلمان فرانسه، همه‌ی دنیاست و آن مرد، نماینده‌ی آزادی‌خواهان جهان. و آن دو نفر، نماینده همه ما که آسیمه‌سر با قلب‌های تپنده برای گوشه‌ای از خاورمیانه، پرشتاب قدم برمی‌داریم تا دست به آن پرچم برسانیم. انگار که بخواهیم نشانی از انسانیت را به هویت فردی و اجتماعی خود سنجاق کنیم. کسی نوشته بود: «ما خیال می‌کردیم که قرار است فلسطین را نجات بدهیم، ولی این فلسطین است که دارد تمام دنیا را نجات می‌دهد.» شاید برای همین است که این روزها را دقیق می‌نویسم تا روزی –احتمالا نه‌خیلی دیر- برای فرزندانم بگویم که ما در زمانه‌ای می‌‌زیستیم که برخلاف دوره‌هایی که پشت‌سر گذاشتیم، معیار روشن، واضح و عیانی برای سنجش تمام آموزه‌های اخلاقی و پیداکردن نسبت خودمان با سمت روشن حقیقت و عدالت داشتیم. برایشان می‌گویم که چطور مسئله فلسطین به‌عنوان معیاری راستین خودش را از قیود تمام فیلسوفان اخلاق عصر مدرن، کلاس درس استادان انسان‌شناسی، بیانیه‌های بلندبالای سازمان ملل، محافظه‌کاری سیاستمداران، ادعاهای توخالی اکتیویتیست‌های سیاسی، سکوت فمینیست‌های سفید مدعی و... رهاند تا به‌سلامت، عریان و زلال، مقابل چشمانِ ما حی‌وحاضر شود تا انسانِ معاصر امروزی، دست‌ْخالی و بلاتکلیفِ چگونگیِ اندیشیدن به زندگی و مرگ، حق و حقیقت و واقعیت مسلم آزادی و آزادگی نباشد. دور نیست صبحِ روشنی که از پسِ خون و رنج مردمان خاورمیانه می‌دمد برای پنهان‌کردن تاریکی این روزها تا ما بارِ دیگر، به‌یاد آن نویسنده و شاعر عزیزِ شهید فلسطینی –رفعت العریر- با خود زمزمه کنیم: در درون همه ما فلسطینی است؛ فلسطینی که باید آزاد شود. #فلسطین #رفح
Показати все...
attach 📎

Repost from بیگانه
انتخابات به کنار، چرا دانشجویان تشکلی ایرانی نوشتن بلد نیستند؟ یادداشت‌های حول انتخابات را که می‌خوانم سردرد می‌گیرم. یک متن روان و شیوا پیدا نمی‌کنی! بیشتر کتاب بخوانید، تمرین نوشتن کنید، روی متون ادبی وقت بگذارید و قلمتان را ارتقاء بدهید. وضعیت ناگواری است عجالتا.
Показати все...
برای هم یا مصاحبه دکتری را چطور پشت‌سر بگذاریم؟! سه سال پیش، این‌موقع‌ها بود که داشتم به‌خاطر اضطراب کُشنده مصاحبه‌های دکتری، طفلکی‌ترین روزهای خودم را می‌گذراندم. رتبه تک‌رقمی، اعتمادبه‌نفس کاذبی به من داده بود که فکر می‌کردم، برای قبولی در دانشگاه موردعلاقه‌م، همین رتبه کافی‌ست. اما اولین مصاحبه تمام معادلاتم را به‌هم ریخت. همه‌چیز در عینِ سادگی، پیچیدگی خاصی هم داشت که نیازمندِ آگاهی بود. بعد از مصاحبه دوم، دانشجویِ بهتری بودم: سروسامان‌داده به اطلاعات ذهنی‌اش، با باوری منطقی نسبت به خودش و توکل‌کننده به خیربودن پیشامدها. دست‌آخر دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی شدم. این‌همه قصه کردم که بگویم اگر کنکور دکتری ادبیات را پشت‌سر گذاشتید و روزهای مصاحبه را انتظار می‌کشید، اگر فکر کردید تجربه من می‌تواند کمک‌تان کند؛ خبرم کنید. آخرهفته می‌شود چندتا جلسه کوتاه آنلاین برای گپ‌زدن درباره مصاحبه دکتری ترتیب داد. اگر هم کسی از بینِ شما مصاحبه دکتری (در هر رشته‌ای) را با موفقیت پشت‌سر گذاشته بود و فرصت این را داشت از تجربه‌هایش برای دیگری بگوید تا چراغِ راهِ (حتی اگر کم‌سو) کسی باشد، خبرم کند تا خیلی زود فهرستی درست کنم. امید که روشنایی مسیری باشد...🌱 #نذر_فرهنگی
Показати все...
رنجِ طلبگیِ علوم‌ انسانی در دنیایِ تخصص‌ها، متخصص‌شدن در علوم انسانی، رنج و تاب‌آوری بیشتری می‌خواهد. حوزه‌های مختلف علوم انسانی چنان درهم‌تنیده‌ شده‌اند که نمی‌توانی خودت را فارغ از فهم یک یا چندتایِ آن‌ها بدانی. بودن در مسیر علوم انسانی میانه‌ای ندارد. یا هیچ‌چیزی یا همه‌چیز. برای همین، بودن در این مسیرِ صعب، فراغت‌های زیاد و دغدغه‌های بزرگِ علمی می‌خواهد که تو را صبور و استوار در این مسیر نگه دارد. دانشجوی علوم انسانی بودن، کاری تمام‌وقت است. شوخی‌بردار نیست. این‌طور نیست که مشغول زندگی باشی و کنارِ آن، به فهم بخش یا حوزه‌ای از علوم انسانی هم بپردازی. آکادمیسین‌های این حوزه همان‌هایی هستند که تمام زندگی‌شان طلبگی و آموختن تمام‌وقت است؛ با همهٔ رنج‌ها و قدرناشناسی‌ها. در خوشبینانه‌ترین حالتِ ممکن برای متخصص‌شدن در یکی از حوزه‌های علوم انسانی، باید سختیِ سال‌ها مطالعه و پژوهش و نوشتن را به‌جان‌ بخری و از طرفی، نسبت به حوزه‌های دیگر علوم‌ انسانی هم آگاهی تمام‌وکمالی داشته باشی. در نهایت بعد از سال‌ها مرارت و پُرخوانی‌های باکیفیت می‌توان انتظار داشت که حرفِ تازه، نظریه یا شیوه‌ای بدیع از تو متولد شود. کسی که در چنین جغرافیایی دل در گروِ علوم انسانی دارد، کنارِ همهٔ رنج‌های بودن در این مسیر، باید دغدغهٔ معیشت را یا به‌رسمیت نشناسد یا به کمترین سطح رفاهِ مالی رضایت بدهد. چراکه دغدغهٔ معیشت، راهزنِ عمر و انرژی جوانی فرد در مسیر خواندن‌های زیاد و شبانه‌روزی است. بااین‌که خوب می‌دانم برای بودنِ باکیفیت در این مسیر باید دغدغه‌های دیگر را از سر رضایت نادیده گرفت، من هنوز جرئت و جسارتِ کم‌داشتن و به‌کم‌قانع‌شدن محضِ خاطرِ دانشجوی تمام‌وقت‌‌‌بودن را پیدا نکرده‌ام. به‌همین‌دلیل، دوستانِ من -همان‌هایی که طوری لحظه‌هایشان را پای کتاب‌ها و پژوهش‌هایشان سپری می‌کنند- طوری درنظرم غبطه‌برانگیز جلوه می‌کنند که بارها به‌ خودم تشر می‌زنم «ببین چطور می‌شود به کم ساخت، اما در مسیر ماند و دوام آورد!؟» این نوشته بیشتر یک روضهٔ شخصی بود از چیزی‌که می‌خواهم، اما خودم را به‌دلایلی از آن منع می‌کنم. داشتم فهرست جمع‌وجوری مهیا می‌کردم از چندکتاب در حوزهٔ کلام اسلامی. مدت‌هاست که فهمیده‌ام، فهمِ ادبیات بدون دانستنِ کلام، شوخیِ محض است. کلام اگر بدانی، حظ و فهمت اعتلای بیشتری پیدا می‌کند از ادبیات. بعد، با خودم فکر کردم «وقت خواندن هم پیدا می‌کنی با این حجم از کارکردن‌ها؟» دیدم نه آن‌طور که باید و شاید. شاید دور نباشد روزی که بیایم اینجا و بنویسم «همه‌چیز را رها کردم تا تمام‌وقت خودم را صرف کتاب‌های تلنبارشده و فیش‌برداری‌های نیمه‌تمام کنم» و امید که آن‌روز خیلی دور و دریغ نباشد. چراکه این روزها، تمرکز و تأمل روی دغدغه‌هایم که جواب همهٔ آن‌ها از بودن در مسیرِ علوم انسانی حاصل می‌شود، عمیق‌ترین چیزی است که می‌خواهم. #خویشتن_نویسی
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
همهٔ ما در هر دفتر نشر یا در هر شرکت و محل‌کاری به حضور یک زنِ عزیزِ خوش‌ذوق -مثل خانم‌دکتر پورآذر- نیاز داریم که وقتی همهٔ ما هنوز در رخوت و خواب‌آلودگیِ مانده در جان‌مان دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، او از راه برسد با دسته‌های گل به‌قرارِ اول‌هفته‌های همیشگی و نانِ تازه و مهربانی خالصی که در یک چشم‌برهم‌زدن، یک جریان آرام زندگی را به‌جای خمودگی بنشاند. همهٔ ما باید یک آدم عزیز را کنار خودمان داشته باشیم که ما را با جزئیات کوچک به جریان زندگی متصل کند. #اطراف_ما
Показати все...
Repost from محبوب من!
Фото недоступнеДивитись в Telegram
معنی سهلِ ممتنع را که می‌دانید؟ صفتی که بیشتر درباره‌ی اشعار جناب #سعدی به کار می‌رود. یعنی اشعار او ظاهراً ساده و آسان‌خوان است واقعاً پیچیده و پررمز و راز است. در دوره‌ی برخطّ قول غزل سعدی پیچیدگی‌ها و رمز و رازهای غزلیات ایشان را کشف می‌کنیم؛ از کشف‌هایمان لذت می‌بریم و از ذوق و شوق، سر به گردون می‌ساییم! اگر دوست‌دارید در این عیش جانفزای دو ماهه همراه و همسفر ما باشید به این نشانی تلگرام پیام بدهید. سایر نکات هم که در پوستر نوشته شده. گوشم همه روز از انتظارت بر راه و نظر بر آستان است #سعدی‌_خوانی #قول_غزل_سعدی @shooreneveshtan
Показати все...
توسعه، حاصل تلاش‌های کوچک برای حل مسائل مربوط به خودشان است. در جایی از مسیر تدریس است که آدم باید بپذیرد اندوخته علمی و تجربی‌‌اش کفاف نمی‌دهد و اگر دانشجویان و همراهان پیگیر و علاقه‌مندی باشند که اهل تعامل و گفت‌وگو هستند، پس باید از افراد صاحب‌تجربه و صاحب‌نظر برای پویایی کلاس‌ها کمک گرفت. پنجشنبهٔ هفتهٔ پیش بود که میزبان آقای پیمان حقیقت‌طلب بودیم؛ مدیر اندیشکده دیاران که در زمینه مهاجرت دستاوردهای خوب و قابل‌تأملی داشته است. اگرچه عمدهٔ توجه و گفت‌وگوی ما درباره شناخت مسائل افغانستان و چگونگی کنشگری قشر تحصیلکرده بود، اما همهٔ آن‌‌ صحبت‌ها و یادآوری‌ها و توصیه‌های مهمان عزیزمان را می‌شد به زیستن در هر وطنی تعمیم داد: انتظار این را نداشته باشیم که تلاش‌هایمان زودبازده باشد و پله‌به‌پله برای حل مسائل کشور با سعی و خطا پیش برویم. #ما
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
خرمشهر را اگر دیده باشید، می‌دانید که تا همیشهٔ‌خدا رد جنگ روی تن‌وبدن زخمی خانه‌ها و دیوارهایش مانده است. به‌قول رضا براهنی: «وجب به وجب خمپاره و انگشت به انگشت ترکش. اگر از ماه کسی آهنربای بزرگی به دست می‌گرفت، خوزستان می‌چسبید به ماه.» [عکس از صفحه اینستاگرام Mirzahaamid] امروز [سوم خرداد] خرمشهر آزاد شد. #ما
Показати все...