#پارت708
شادی با رنگ پریده درو باز کرد و بریده لب زد: امیرجان.. چی شده؟این موقع روز...اینجا...
دست رو سینش کوبیدم و بی حرف جلو رفتم. نگاهم گوشه گوشه خونه میچرخید
توی عکس دیدم. فردین بود که یواشکی رفت خونه من...
چقد احمق بودم که به رفیقم اعتماد داشتم، به زنم اعتماد کردم!
راهمو سد کرد و گفت: امیر میشنوی؟حرف بزن ببینم چی شده؟ چشمات سرخه
سخت بود جلوی خودمو بگیرم و همینجا نیفتم به جونش
دوباره کنار زدمش و راهی اتاق خواب شدم
خدایا میشه اشتباه باشه؟ من هنوز عاشق این لعنتی بودم
خیانت؟شادی به من خیانت؟
کسی تو اتاق نبود
مامان خودش دید فردین یواشکی اومده خونه و عکس گرفت ازش
حتی حمام رو چک کردم
توی ۵مین همه چیزو پاک کردن؟محاله!
بازومو کشید
-نمیخوای حرف بزنی امیر؟ جون به لب شدم
با نیشخند گفتم:
چرا؟مگه کاری کردی که بترسی عروس خانوم؟
ابروهاش بهم پیچید و لب زد: منظورت چیه؟
خیرهی چشماش محکم گفتم: منظورم واضحه. کی اینجا بوده؟
رنگش بیشتر از قبل پرید؛پلک چپش هم!
حالم جهنم بود و شادی نمیفهمید
کاش میزد تخت سینم و میگفت دیوونه شدی؟معلومه که کسی اینجا نبوده و نیست!
صدای پیام گوشیش سکوت رو شکست و نگاه از عمق چشماش گرفتم
گوشی روی تخت بود. خیز برداشت سمتش که مچش رو گرفتم
کم مونده بود بزنه زیر گریه!
دختری که آبروی سیسالمو خرجش کردم چی رو ازم پنهون میکرد؟
پیام رو باز کردم
"شادی نگران هیچی نباش سپردم امیر رو تا شب سرگرم باشگاه کنن خودمم تا یه ربع دیگه برمیگردم"
دنیا دور سرم چرخید
اکسیژن تموم شد انگار
چند ثانیه قلبم نزد.
زخم به قدر کافی کاری بود. شادیِ من... با فردین؟؟
-امیر... بذار صحبت کنیم. من...
بوی گند خیانت تو خونه پخش شده بود
بین تنم و دیوار حبسش کردم و با جون کندن کلمههارو ردیف کردم:بگو... حرف بزن، توضیح بده
قبل از اینکه حرفی بزنه طاقت نیاوردم و پشت دستمو کوبیدم رو لباش تا لال بشه
جواب مردمو چی بدم؟ بگم دختری که واسش قید خونوادمو زدم یکی دیگه رو به من ترجیح داده؟رفیقم بیشتر بهش حال داد؟
بین موهایی دست کشیده که مال من بود؟؟
موهای بلندشو دور دستم پیچیدم. نباید دلم بلرزه واسه اشکاش
《امیر میدونی من عاشقتم؟ از جونم بیشتر دوست دارم》
کاش حرفاش یادم نمیومد
حرص شد زور توی دستام و سرشو کوبیدم به دیوار
صدای آخ گفتنش، درست مثل اولین باری بود که یکی شدم باهاش و آخ بلندش به فلک رسید
دوباره کوبیدم
《بیا قول بده انقد خوشبخت بشیم که همه انگشت به دهن بمونن》
فریادم خونه رو لرزوند
-مگه نمیخواستی با من خوشبخت بشی هرزه؟این بود قول و قرارت؟ با کی ریختی رو هم بیشرف؟
خواست ازخودش دفاع کنه ولی میدونستم لب باز کنه خامش میشم
خبر داشت تا صدای نفسش زیر گوشم نباشه خوابم نمیبره. مسکن بود واسم
با شدت بیشتر کوبیدمش
تقلاش کمتر شد و سر خورد روی زمین که لگد محکمی بهش زدم
جوری داد زدم که گلوم زخم شد
-چجوری دلت اومد برینی به زندگیمون حرومزاده؟ چندبار وقتی خونه نبودم اومد؟ روی این تخت باهاش خوابیدی؟
رو تختی رو محکم کشیدم که از وسط جر خورد. باید آتیشش میزدم، خودم و شادی و خونه رو حتی
هیچی نباید باقی بمونه
این ننگ رو پاک میکنم. نمیذارم با انگشت نشونم بدن بگم همونه که زنش با رفیقش خیانت کرد!
زانو روی سینش گذاشتم و سرشو بالا کشیدم
پلکای نیمه بازش مثل روز اولی بود که دلمو برد
-چه دل و جیگری شادی!نگفتی امیر بفهمه زنده چالت میکنه؟
نترسیدی از خیانت به شوهرت که یه لشکر آدم با اسمش خودشونو خراب میکنن؟
خیال کردی چون دلمو بهت باختم ازت میگذرم؟
تو و دلمو باهم چال میکنم هرزه
با جمله آخر یه قطره اشک از چشمم رو صورتش افتاد
خدایا قلبم داشت آتیش میگرفت
داد زدم و پشت هم سرشو به زمین کوبیدم
باید میکشتمش
زمین که خونی شد، زانومو از سینش جدا کردم.تکون نمیخورد
دیوانه وار خندیدم
یه عوضی خائن باید خیلی خوش شانس باشه که انقد راحت بمیره
نفس نکشید
رو پاهای لرزونم ایستادم و فندک کشیدم زیر سیگار
کاش آتیشش میزدم
ولی نه؛ حاج بابای حروملقمهش باید ببینه و بفهمه دخترش هرزهاس تا منو تهدید نکنه که طلاقشو میگیره و داغشو به دلم میذاره
خبر نداشت داغش به دلم مونده
بوی خون تو سرم پیچید و ناچار اتاق رو ترک کردم. نیاز داشتم به یکم هوا
فردینم میکشتم
هرچی به در باز تراس نزدیک میشدم تعجبم بیشتر میشد...چندتا بادکنک و جعبه رو میز...
تولد فردین بود؟
جعبه رو برداشتم و صدای فردین پیچید
-یالا... شادی خانم؟در چرا بازه؟کیکی که سفارش داده بودی اوردم...باید امیرو سورپرایز کنیا... شب همه میایم، یادت نره مژدگونی بابا شدنشو زودتر بگیری
قلبم نمیزد
چه غلطی کردم من
فردین با دیدنم با تعجب گفت: داداش تو اینجا چیکا...
خیره دستای خونیم شد
رو سرش کوبید و گفت: یازهرا...امیر چیکار کردی؟ کشتیش؟؟
https://t.me/+HPIVidgcvDY5OTA8
https://t.me/+HPIVidgcvDY5OTA8
#پارت708 💔🔥