cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

"هَم‌خـ💦ـوٰابـــِ رُسـوٰایـ🔞ـی"

با زبون داغ و نرمش اینقدر برات بلیسه، که آبت بپاچه تو دهنش...👅💦 #رمان‌بزرگسالان🤫🔞 این رمان یکبار به خاطر ص.حنه‌های باز فیل.تر شد...⛔️❌️

Больше
Рекламные посты
12 451
Подписчики
-7324 часа
-5927 дней
+1 26430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from N/a
معتاد رمان های صحنه_دار ل.زبین و مالیدنی  هستی؟ 🍆🫦 ⊹تعداد رمان های bds.m  این چنل سرسام آوره😀🍑 _دختره یا زن؟ +باکرس آقا، از داخل سگدونی پیداش کردیم. رییس خلافکارا پیراهنش رو درآورد: _امروز خودم بکارتش رو میگیرم..جوری ترتیبش رو میدم که جون بده...😱♨️ باترس بهش نگاه کردم که شلوارش رو درآورد و لبه‌های ک‌..صم رو از هم باز کرد و با دقت نگاه کرد: _هنوز دختره، زن نشده...🍓🍑 مرد کناریش #کمربندش رو شل کرد و گفت: _ اره وقت #گ...اییدنش سر رسیدیم، الان خودم ترتیبش رو میدم و  میگامش... ک‌...یر #شق شدش رو دراورد، با دیدن ک‌...یر #کلفتش جیغی کشیدم که...👅🍆🥵 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 #تجا.وز_زوری_بزرگسال_صحنه_دار #دارای_صحنه‌های_کاملا_باز_زیر_۱۸سال_نیاد_ریمو_میشه💦🔞 #براساس_واقعیت🥵
Показать все...
🔞ﭼﺷﻣاﻧ ﺩﻟﺑﺭ🔥

دُختر بایٔد بَلَد باشٰه جٍوری آه آه کُنه پْسر هٰیٓچ کٖار نکّرده آ..بٰش بٖیاد♥🔞🔥

Repost from N/a
معتاد رمان های صحنه_دار ل.زبین و مالیدنی  هستی؟ 🍆🫦 ⊹تعداد رمان های bds.m  این چنل سرسام آوره😀🍑 _دختره یا زن؟ +باکرس آقا، از داخل سگدونی پیداش کردیم. رییس خلافکارا پیراهنش رو درآورد: _امروز خودم بکارتش رو میگیرم..جوری ترتیبش رو میدم که جون بده...😱♨️ باترس بهش نگاه کردم که شلوارش رو درآورد و لبه‌های ک‌..صم رو از هم باز کرد و با دقت نگاه کرد: _هنوز دختره، زن نشده...🍓🍑 مرد کناریش #کمربندش رو شل کرد و گفت: _ اره وقت #گ...اییدنش سر رسیدیم، الان خودم ترتیبش رو میدم و  میگامش... ک‌...یر #شق شدش رو دراورد، با دیدن ک‌...یر #کلفتش جیغی کشیدم که...👅🍆🥵 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 #تجا.وز_زوری_بزرگسال_صحنه_دار #دارای_صحنه‌های_کاملا_باز_زیر_۱۸سال_نیاد_ریمو_میشه💦🔞 #براساس_واقعیت🥵
Показать все...
🔞ﭼﺷﻣاﻧ ﺩﻟﺑﺭ🔥

دُختر بایٔد بَلَد باشٰه جٍوری آه آه کُنه پْسر هٰیٓچ کٖار نکّرده آ..بٰش بٖیاد♥🔞🔥

Repost from N/a
00:05
Видео недоступно
_امروز خودم پردت رو میزنم🫦👅 کمربندشو شل کرد و همزمان شلوار و شورتش رو کشید، با وحشت عقب رفتم و داد زدم: _کمکککک، کمکککک، یکی به دادم برسه.. آزاد سمتم هجوم آورد و محکم توی دهنم زد و گفت: _دهنتو ببند جنده‌ی خیابونی، تورو امشب خودم میگ..ام... بااین حرفش به جون سینم افتاد و لباسم رو درآورد، خواستم پسش بزنم که دستامو قفل کرد و #کی‌....رش رو لای پام گذاشت ، با فشارش ... https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 https://t.me/+iM48k_mObGJkZGE8 #دختری_که_به_دست_یه_خلافکار_اسیر_میشه_هرشب_باید_زیرش_باشه🔞🍑 سریعتر جویین بشید ظرفیتش محدوده❌❌ فقط85نفر برن🔥🚫
Показать все...
Repost from N/a
-پره های .صتو باز کن پردتو چک کنم! با خجالت پره هاشو باز کردم و دکتر سرشو برد پایین نفس داغش می خورد به #ک.صم و حالی به حالیم میکرد -خیس کردی می خوای پاکش کنم؟ فکر کردم میخواد با دستمال خشک کنه ولی وقتی داغی زبون مخملیشو روی ک.صم حس کردم ناله ی بلندی کردم -آه دکتر نکن... سیلی روی رونم زد و زیپ شلوارشو باز کرد -دکتر محرمه بچه جون #قمبل کن! https://t.me/+hicgy8rl70dmMjY0 https://t.me/+hicgy8rl70dmMjY0 #هات🔥 #ممنوعه🫦🍑
Показать все...
Repost from N/a
- .صم ورم کرده دارم می میرم؟! لنگامو داد بالا و دستشو روی چ.ـوچولم کشید -نبض میزنه #ک.ص صورتیت ح.شری شدی دختر کوچولوم؟ -آه ددی خیلی خوبه میشه دوباره دست بزنی؟ یه انگشتشو توی #سوراخم فرستاد که آخی گفتم و بعد بین پام خم شد زبونش که روی چو.چولم لرزید سیاهی چشمام بالا رفتن -آه آخخخ تندتر ددی خیلی حال میده انگشت دومشم اضافه کرد و تند تند تلم.به زد که حس کردم جیشم داره میاد و وقتی اب سفید رنگی توی دهنش پاشید....❌🫦🔥 https://t.me/+hicgy8rl70dmMjY0 https://t.me/+hicgy8rl70dmMjY0 دختره ی خنگ ح.شری آب بهشتشو با جیش اشتباه گرفته🍓💦
Показать все...
𝐊𝐢𝐬𝐬 𝐤𝐢𝐧𝐠💦

عشق یعنی حـ شری که میشه بیاد بگه درش بیار میخواامش🔥😋 به قلم: yas

🫦از تخفیف طلایی vip جا نمونید🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
Показать все...
-حاج امیر دلت میخواد ک.ص پرستار سکسی زنتو جر بدی؟😈👅 https://t.me/+LWwcTC7g_40xOWE8 -لا اله الا الله نصف شبی زده به سرت دختر جون لخت و پتی وسط سالن چه غلطی میکنی!! میدونستم به این راحتی ها وا نمیده ولی من میخواستمش از وقتی وظیفم شده بود مراقبت از زن مریضش چشمم اون مردونگی کلفت رو گرفته بود و دلم میخواست پردمو بزنه و شبانه روز رو ک.یرش سواری کنم از افکارم آهی کشیدم که زیر لب استغفار کرد و سرشو بیشتر پایین انداخت . نزدیکش شدم و دستشو سریع چنگ زدم و زیر دامنم بردم و روی ک.ص خیسم گذاشتم که شوکه تکون محکمی خورد و خواست دستشو پس بکشه که پاهامو بهم فشار دادم و دستش زیر بهشت خیسم گیر کرد ناله ای کردم و خودمو تو بغلش پرت کردم که نوک پستون هام به سینه ی عضلانیش فشرده شد - ک.صم برات خیس کرده حاجی اگر ارضا نشم امشب خوابم نمیبره دادی سرم کشید و با شدت پسم زد که روی زمین افتادم و از درد آخی گفتم -دختره ی هرزه جل و پلاستو جمع میکنی گورتو از این خونه گم میکنی میری سمت پله ها رفت که داد زدم - حالا که خودت نمیتونی ارضام کنی مطمئنا خدمتکار های عمارتت که میتونن حاجی جون سمت در رفتم که از پشت کمرمو چنگ زد و روی نزدیک ترین مبل پرتم کرد بلافاصله روم خیمه زد -حالا کارت به جایی رسیده که میخوای به نوچه های من سرویس بدی ؟؟ کمرمو قوس دادم و دستمو توی شلوارش فرو بردم،ک.یرشو بین دستام گرفتم و مالشش دادم که ناله ی توگلویی کرد -آهه....من زیر ک.یر هیشکی الا خودت نمیخوابم حاجی جون زودباش منو بکن ...ک.یر کلفتتو تو سوراخ تنگم عقب جلو کن بی معطلی شلوارشو پایین کشید و ک.یرشو دم سوراخم گذاشت -جوری جرت بدم و شکمتو پر آب کنم که تا ۹ ماه هوس جندگی به سرت نزنه .... حرفش تموم نشده بود که یهو حجم بزرگ آلتشو یه مرتبه توم فرو کرد و...... https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 امیر اعطا صارمی،حاجی بازاری متاهلی که ک.یرش برای پرستار لوند زنش سیخ میشه و بعد از حامله کردن کرشمه اونو صیغه میکنه.....😱🔞💦
Показать все...
غـمـزهِ شیـطـان

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

👍 1
#پارت‌708 شادی با رنگ پریده درو باز کرد و بریده لب زد: امیرجان.. چی شده؟این موقع روز...اینجا... دست رو سینش کوبیدم و بی حرف جلو رفتم. نگاهم گوشه گوشه خونه میچرخید توی عکس دیدم. فردین بود که یواشکی رفت خونه من... چقد احمق بودم که به رفیقم اعتماد داشتم، به زنم اعتماد کردم! راهمو سد کرد و گفت: امیر میشنوی؟حرف بزن ببینم چی شده؟ چشمات سرخه سخت بود جلوی خودمو بگیرم و همینجا نیفتم به جونش دوباره کنار زدمش و راهی اتاق خواب شدم خدایا میشه اشتباه باشه؟ من هنوز عاشق این لعنتی بودم خیانت؟شادی به من خیانت؟ کسی تو اتاق نبود مامان خودش دید فردین یواشکی اومده خونه و عکس گرفت ازش حتی حمام رو چک کردم توی ۵مین همه چیزو پاک کردن؟محاله! بازومو کشید -نمیخوای حرف بزنی امیر؟ جون به لب شدم با نیشخند گفتم: چرا؟مگه کاری کردی که بترسی عروس خانوم؟ ابروهاش بهم پیچید و لب زد: منظورت چیه؟ خیره‌ی چشماش محکم گفتم: منظورم واضحه. کی اینجا بوده؟ رنگش بیشتر از قبل پرید؛پلک چپش هم! حالم جهنم بود و شادی نمیفهمید کاش میزد تخت سینم و میگفت دیوونه شدی؟معلومه که کسی اینجا نبوده و نیست! صدای پیام گوشیش سکوت رو شکست و نگاه از عمق چشماش گرفتم گوشی روی تخت بود. خیز برداشت سمتش که مچش رو گرفتم کم مونده بود بزنه زیر گریه! دختری که آبروی سی‌سالمو خرجش کردم چی رو ازم پنهون میکرد؟ پیام رو باز کردم "شادی نگران هیچی نباش سپردم امیر رو تا شب سرگرم باشگاه کنن خودمم تا یه ربع دیگه برمیگردم" دنیا دور سرم چرخید اکسیژن تموم شد انگار چند ثانیه قلبم نزد. زخم به قدر کافی کاری بود. شادیِ من... با فردین؟؟ -امیر... بذار صحبت کنیم. من... بوی گند خیانت تو خونه پخش شده بود بین تنم و دیوار حبسش کردم و با جون کندن کلمه‌هارو ردیف کردم:بگو... حرف بزن، توضیح بده قبل از اینکه حرفی بزنه طاقت نیاوردم و پشت دستمو کوبیدم رو لباش تا لال بشه جواب مردمو چی بدم؟ بگم دختری که واسش قید خونوادمو زدم یکی دیگه رو به من ترجیح داده؟رفیقم بیشتر بهش حال داد؟ بین موهایی دست کشیده که مال من بود؟؟ موهای بلندشو دور دستم پیچیدم. نباید دلم بلرزه واسه اشکاش 《امیر میدونی من عاشقتم؟ از جونم بیشتر دوست دارم》 کاش حرفاش یادم نمیومد حرص شد زور توی دستام و سرشو کوبیدم به دیوار صدای آخ گفتنش، درست مثل اولین باری بود که یکی شدم باهاش و آخ بلندش به فلک رسید دوباره کوبیدم 《بیا قول بده انقد خوشبخت بشیم که همه انگشت به دهن بمونن》 فریادم خونه رو لرزوند -مگه نمیخواستی با من خوشبخت بشی هرزه؟این بود قول و قرارت؟ با کی ریختی رو هم بیشرف؟ خواست ازخودش دفاع کنه ولی میدونستم لب باز کنه خامش میشم خبر داشت تا صدای نفسش زیر گوشم نباشه خوابم نمیبره. مسکن بود واسم با شدت بیشتر کوبیدمش تقلاش کمتر شد و سر خورد روی زمین که لگد محکمی بهش زدم جوری داد زدم که گلوم زخم شد -چجوری دلت اومد برینی به زندگیمون حرومزاده؟ چندبار وقتی خونه نبودم اومد؟ روی این تخت باهاش خوابیدی؟ رو تختی رو محکم کشیدم که از وسط جر خورد. باید آتیشش میزدم، خودم و شادی و خونه رو حتی هیچی نباید باقی بمونه این ننگ رو پاک میکنم. نمیذارم با انگشت نشونم بدن بگم همونه که زنش با رفیقش خیانت کرد! زانو روی سینش گذاشتم و سرشو بالا کشیدم پلکای نیمه بازش مثل روز اولی بود که دلمو برد -چه دل و جیگری شادی!نگفتی امیر بفهمه زنده چالت میکنه؟ نترسیدی از خیانت به شوهرت که یه لشکر آدم با اسمش خودشونو خراب میکنن؟ خیال کردی چون دلمو بهت باختم ازت میگذرم؟ تو و دلمو باهم چال میکنم هرزه با جمله آخر یه قطره اشک از چشمم رو صورتش افتاد خدایا قلبم داشت آتیش میگرفت داد زدم و پشت هم سرشو به زمین کوبیدم باید میکشتمش زمین که خونی شد، زانومو از سینش جدا کردم.تکون نمیخورد دیوانه وار خندیدم یه عوضی خائن باید خیلی خوش شانس باشه که انقد راحت بمیره نفس نکشید رو پاهای لرزونم ایستادم و فندک کشیدم زیر سیگار کاش آتیشش میزدم ولی نه؛ حاج بابای حروم‌لقمه‌ش باید ببینه و بفهمه دخترش هرزه‌اس تا منو تهدید نکنه که طلاقشو میگیره و داغشو به دلم میذاره خبر نداشت داغش به دلم مونده بوی خون تو سرم پیچید و ناچار اتاق رو ترک کردم. نیاز داشتم به یکم هوا فردینم میکشتم هرچی به در باز تراس نزدیک میشدم تعجبم بیشتر میشد...چندتا بادکنک و جعبه رو میز... تولد فردین بود؟ جعبه رو برداشتم و صدای فردین پیچید -یالا... شادی خانم؟در چرا بازه؟کیکی که سفارش داده بودی اوردم...باید امیرو سورپرایز کنیا... شب همه میایم، یادت نره مژدگونی بابا شدنشو زودتر بگیری قلبم نمیزد چه غلطی کردم من فردین با دیدنم با تعجب گفت: داداش تو اینجا چیکا... خیره دستای خونیم شد رو سرش کوبید و گفت: یازهرا...امیر چیکار کردی؟ کشتیش؟؟ https://t.me/+HPIVidgcvDY5OTA8 https://t.me/+HPIVidgcvDY5OTA8 #پارت708 💔🔥
Показать все...
#تریسام 🔞🍼 #Part1 با دیدن ک.ص سفید و صورتی زنم نفسام سنگین شد. بدن بی نقص و سک.سیش آماده بود تا یه سک.س فوق العاده رو باهم داشته باشیم. قری به کمرش داد وه باعث شد اون ک.ص محشرش از دیدم قایم بشه. با خشونت پاهاشو گرفتم و از هم بازش کردم اهی کشید که منو جری تر میکرد لای ک.ص تپل سفیدش رو باز کردم و با دیدن چ.وچول صورتی رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یه بند انگشتم رو توی سوراخش فرستادم که با ناز گفت: -آههه احسان جونم ، آروم تر خیلی تنگه آیییی با صدای فوق حشریش بند دیگه‌ی انگشتم رو توی ک.صش فشردم جیغ نیمه بلندی کشید و مچ دستمو محکم گرفت -آییی احسان یکم بخورش برام ، خشک خشک درد داره بخداا ک.یر کلفتمو در اوردم و ...🔞💦 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 داره با زنش سک.س میکنه و کـ.صشو میخوره که متوجه میشن خدمتکارشونم داره دیدشون میزنه اونو خفت میکنن و دوتایی ک.ص صورتی خدمتکارشونو پر میکنن🙈🔞💦
Показать все...

👍 1
#پارت_۲۵۲❌🔞 - درد دارهههههه...🩸⛓ آرن بی توجه به داد و فریادم ضربه‌ی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #باسنم جر خورد! با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد - درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟ چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد - هنوز اولشه سورن! حالا حالا ها باهات کار دارم! و برم گردوند و باسنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت - به نظرت اگه اون بابای حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟ و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل باسنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید - ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه! دیوونه شده بود! این آرنی نبود که میشناختم! این پسر یه #خلافکار بیرحم شده بود! صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد! وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید - چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟ - ولم کن روانیییی! پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م... - میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم سورن! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی... و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #باسنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت - آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه... حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد ناله‌ی ریزی از بین لبام خارج میشد. پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت - وقتشه مردونگیتو بذاری کنار سورن! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به بابات نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪 بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ باسنم انداخت و گفت - حالا وقتشه... لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که... یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #گی اوردم براتون🔞🔥 بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵 #بزرگترین و #پرطرفدارترین رمان گی در #تلگرام❌👀 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
Показать все...
「افشاگـ🔥ـࢪ」

مبارزه عشق و نفرت دو سر باخته:)🥂🔞 ❌نکته بسیار مهم❌ این رمان روانشناختی بوده و شخصیت های اصلی با اختلالات روانی مختلف خلق شدن! بعضا رمان دارای صحنه های خشن و دلخراشه، پس با آگاهی کامل این رمان جذاب رو شروع کنید!😈🫵🏻 نویسنده:مآه پنهان‹ هانیـــه ›

👍 2