cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

🚬⚧♠️زیر پوست طهران♣️🃏🎴

به قلم : آراز طالبی ...

Больше
Рекламные посты
5 160
Подписчики
-2224 часа
+2077 дней
+10430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

من میلادم... کسی که با دستاش جون پدر و مادرش رو گرفت... همه ازم فراری بودن و منو یه دیوونه تمام عیار میدونستن... دادگاه حکم به روانی بودنم داد... تا اینکه دختری وارد زندگیم شد و ...🌈 https://t.me/+q05TaLu-TKphODc0 https://t.me/+q05TaLu-TKphODc0 https://t.me/+q05TaLu-TKphODc0
Показать все...
Repost from N/a
Фото недоступно
اون یه نقابداره مردی که به شبح معروفه ، یه شکارچی حرفه ای وزیادی هااات🫦 اما نه رحم داره نه قلب،درتاریک ترین نقطه زندگیش  یهودختری باچشم های جنگلیش سرراهش قرارمیگیره و.... شیرین دخترجوونی که برای حفظ جونش مجبوره به بی رحم ترین شکارچی انسان ها کمک کنه، اماچی میشه اگه این مرد بی قلب ووحشی یهوعاشق این دختر دلبر وسکسی بشه؟ یه رمان تخیلی پیداکردم براتون عاشقش میشین یه لوسیفرداره نگم براتون سردسته همه موجوداته تاریکه پادشاه اهریمنا یه موجود سه رگه 😈 پیشنهادمیکنم ازدستش ندین🥺 https://t.me/+AHcgYbkqNPFmMTA0 https://t.me/+AHcgYbkqNPFmMTA0 #تخیلی  #هیجانی #تناسخ
Показать все...
🟣
Показать все...
Repost from N/a
-چیکار میکنی؟ خواستم خودم را آزاد کنم اما تلاشم بی فایده بود. -میلاد! فکم را محکم تر فشرد، طوری که ساکت شدم. +ااا دکتر، چرا اسم کوچیک بیمارتو بدون پیشوند میگی؟ باز خودم را تکان دادم. دست هایم را به سینه ام فشرد و روی تنم نیم خیز شد. +جواب آزمایشتون چیشد خانوم دکتر؟! -ولم کن. صورتم را کج کرده بودم تا بی محلی کنم. طوری صورتش را نزدیک کرد که نوک بینی اش پوستم را لمس میکرد. با اینکه قلبم جایی میان دهانم ضرب گرفته بود به روی خودم نیاوردم. بینی اش را از کنار چشم تا کنار لبم کشید. عضلاتم منقبض شده بودند.سعی میکردم آرام نفس بکشم. فشار مقطعی به فکم داد. +جوابمو بده. خودم را بیشتر به تخت فشردم. -ولم کن. دندان هایش روی چانه ام نشست. من هنوز دنبال تکلیف بودم و او پیش روی میکرد. شدید تر از قبل تقلا کردم. +یه سوال پرسیدم جوابش انقدر سخت نیست. گردن کشیدم تا چانه ام را از دسترسش دور کنم.ولی انگار همه جا در دسترسش بود. -گرفتم گرفتم...ولم کن. +جواب؟ کمی فاصله گرفته بود تا به چشم هایم نگاه کند. سرم را سمتش چرخاندم. -مثبت بود...خیالت راحت شد؟حالا برو اون ور. چند لحظه فقط نگاهم میکرد. مچ دست هایم را از تنم فاصله داد و دوباره به سینه ام کوبید. ناله ای بین گلویم جان گرفت. +چرا دروغ میگی؟ -خودت جواب خواستی منم جوابتو دادم. با پوزخند سرش را تکان داد. +پس منفی بوده..... https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 میلاد بیمار روانی که با دکترش وارد رابطه میشه و.... پارت واقعی🔥🔥
Показать все...
Repost from N/a
-سقطش کن! ناباور از آن چه شنیده بودم یک گام به عقب برداشتم. مرد اما یه گامی رو که من به عقب برداشته بودم با دو گام بلند جبران کرد: -اصلا از کجا معلوم که راست بگی و نخوای توله ی یکی دیگه رو به اسم خانوادگی ما ببندی هان؟ هق زدم و یک گام دیگه به عقب برداشتم. دستش رو دراز کرد و محکم بازوم رو گرفت و گفت: -پای یه مرد توی خونه ی تو باز شده و یه جنازه روی دست من مونده... اون وقت توقع داری باور کنم که داری راست می گی و حامله گیت مشروعه؟! دستش رو ناگهان رها کرد و فریاد زد: -نمی تونی با یکی دیگه بخوابی و ادای زن های نجیب رو در بیاری و توقع داشته باشی سایه ی سر بشم برای اون نطفه ی حرومی که توی شکمته! سرم گیج می رفت! گناه من فقط عاشقی بود و حالا داشتم تاوان عشقم رو به بدترین شکل ممکن می دادم. رفت و من سقوط کردم روی زمین... باید می رفتم... رفتم اما نمی دونستم اون یه روزی وجب به وجب این خاک رو دنبالم می گشت... پیدام کرد اما وقتی که دیگه خیلی دیر شده بود... اما اون دست بردار نبود تا این که....🙈🙈🙈 رمانی عاشقانه هیجانی❌❌❌❌ قبل از چاپ رایگان بخوانید https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8
Показать все...
کانال مرجان مرندی (وصله‌ی جان)

بسم الله الرحمن الرحیم نویسنده رمان های : ارزوهای پرتقالی- ماه من بمان( چاپ شده) نشون به اون نشونی- هوژین(در دست چاپ) پارت گذاری : شنبه و چهارشنبه کپی و پخش این قصه بدون رضایت نویسنده است ارتباط با نویسنده: @author_marjan_marandi

🟣
Показать все...
Repost from N/a
رابطه ممنوعه بین دکتر و بیمار❌ لحظه ای به در خیره شدم که میلاد با خنده وارد اتاق شد و بدون اینکه ترسیده باشد گفت: - ببین برای اینکه بخوام یه بوس ازت بگیرم به چه دردسری افتادم! عصبی به سمتش هجوم بردم و با مشت کوبیدم به سینه اش: - میلاد تو مریضِ منی؟ متوجه این هستی؟ برو بیرون الان یکی میاد آبروم میره... بی توجه به من گازی از گردنم گرفت که جونم رفت و آروم تر گفتم: - بس کن میلاد....من طاقت ندارم... خنده ی شیطانی ایی کرد و من رو به در اتاق کوبید، خواستم از زیر دستش در برم که لب‌هاش رو روی لبهایه تشنم قرار داد و بی قرار شروع به بوسیدنم کرد... - میلاد....نفسم بالا نمیاد خفه شدم... خنده ایی کرد و فاصله گرفت همینکه کمی نفس گرفتم خواستم در را باز کنم و فرار کنم که چند بار دستگیره را بالا پایین کردم ولی باز نشد... - خانم دکتر نداشتیماااا! تو فکر کردی من میزارم امشب بدونه هیچ کاری از این اتاق بری بیرون پرنسس؟!.... https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 #لینکش_بعد_از_۱_ساعت_باطل_میشه🔥
Показать все...
❌❌❌❌❌❌❌❌ ولم کن عوضی تو یه قاتل دیوونه ای که به پدر و مادر خودتم رحم نکردی... خنده ی عصبی میکنه و بازوم رو محکم فشار میده که از دردش ناله ی بلندی میکنم... یه بار دیگه این حرفو تکرار کنی یلدا... نزاشتم حرفش تموم بشه و گفتم تو دیوونه ای... با عصبانیت هولم داد که سرم به دیوار برخورد کرد و...🔥 https://t.me/+q05TaLu-TKphODc0 بگردم برای دل دخترک داستانمون🥹
Показать все...
Repost from N/a
حوله رو دور موهای بلندم پیچیدم و پام رو از حمام گذاشتم بیرون که با دیدن زنی با چشم های سرخ و ابروهای در هم گره خورده بی اختیار جیغ خفه ای کشیدم و یه قدم به عقب برداشتم! زن اما مثل ماده پلنگی خشمگین جلو اومد و من رو از درگاه حمام بیرون کشید و گفت: -این جا چه غلطی می کنی دختره ی هرزه؟ لال شده بودم. چی باید می گفتم به زنی که اون طور حق به جانب و خیره خیره داشت نگاهم می کرد؟!موهام رو دور دستش پیچوند و من رو به سمت خودش کشید و گفت: -آدمت می کنم بی آبرو! اشک به چشمام نیش زد و زن موهام رو محکم تر کشید خبر نداشت درد اصلی نه از ریشه ی موهام که از جایی وسط قلبم منتشر شده! همون جایی که انگار یک صدا شور گرفته بودند: -بی آبرو!!!! https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8
Показать все...
Repost from N/a
Фото недоступно
☠🔥لوسیـــــفر 🔥☠ قدرتمندترین مافیای ایران،یه شکارچی حرفه ای ونقاب دار زیادی هااات 🫦 بهش لقب لوسیفردادن چون نه رحم داره نه قلب،درتاریک ترین نقطه زندگیش  یهودختری باچشم های جنگلیش سرراهش قرارمیگیره و.... شیرین دخترجوونی که برای حفظ جونش مجبوره به بی رحم ترین شکارچی انسان ها کمک کنه، اماچی میشه اگه این مرد بی قلب ووحشی یهوعاشق این دختر دلبر وسکسی بشه!؟ https://t.me/+AHcgYbkqNPFmMTA0 https://t.me/+AHcgYbkqNPFmMTA0 داستانی به شدت جذاب وجدید😍😭 باهرپارتش نفس توسینتون حبس میشه پسرش کراشیه که نگم براتون پادشاه موجودات تاریکه یه موجود سه رگه 😈
Показать все...