نمونهای از سانسور در نامههای نیما
#یادداشت
در دوران معاصر، سانسور حضوری تقریباً دائمی در فضای نشر ایران داشته است. با این حال، با تغییر دولتها و اوضاع سیاسی، این بلا شدت و ضعف پیدا میکرده است. برای مثال دکتر خانلری—که خود در حکومت پهلوی به سناتوری و وزارت هم رسید—در مورد وضع سانسور در سالهای سلطنت رضاشاه مینویسد: «در دورهی دیکتاتوری فشار پلیس و سانسور به حدی شدید بود که شهربانی دستور میداد اشعار غمانگیز ممنوع است و همه باید در شعر خشنودی و رضایت را بیان کنند و حتی شاعری که در وصف جنگل شعر سروده بود، پلیس به بهانهی آنکه ممکن است این همان جنگلی باشد که میرزا کوچکخان در آن بوده است انتشار آن شعر را اجازه نداد» (1). از خلال خاطرات دکتر خانلری میتوان دریافت که سانسور در سالهای پیش از انقلاب 1357 بار دیگر شدت گرفت تا آنجا که یک شمارهی مجلهی
سخن را به خاطر داستانی که در آن به خشک شدن مزرعهای در اثر بیآبی دریاچه اشاره شده بوده، توقیف کردند. وقتی دکتر خانلری که سردبیر
سخن بود، توضیح خواست، گفتند: «با وجود اصلاحات ارضی نباید نوشت که مزرعهای خشک میشود» (2).
این شدت و ضعف گرفتن سانسور را من نیز در سالهای نه چندان طولانی کتابخوانی خود بهوضوح دیدهام. دیدهام چیزی که چند سال پیش اشکالی نداشته و چاپ شده، ناگهان اشکال پیدا میکند و حذف میشود و آدم متعجب میماند که در این چند سال مگر چه اتفاقی افتاد که معیار سانسور تغییر کرد؟ دست آخر البته میفهمد که معیاری در کار نیست. از جمله، چند سال پیش موقعی که مشغول خواندن نامههای نیما بودم، به این عبارت رسیدم: «البته هرگز معتقد به وجود مرئی بعضی چیزها نبوده و نیستم. بلکه مفهوم این دو کلمه را یک سمبل شاعرانهی قدما میدانم که با مذهب اختلاط پیدا کرده و عبارت از محرکین بد و خوب است. عقیدهی فلاسفهی ایرانی هم غیر از این نبوده است» (3). عبارت به نظرم گنگ آمد چون معلوم نبود منظور نیما کدام «دو کلمه» است. حدس زدم که باید بخشی از متن سانسور شده باشد. من چاپ انتشارات نگاه سال 1393 را در دست داشتم. نسخهی پیدیاف چاپ نشر علم سال 1376 در فضای مجازی در دسترس بود. نامه را پیدا کردم و دیدم این بند اینگونه آغاز میشود: «در خصوص جن و شیطان نوشته بودی. البته هرگز معتقد به وجود مرئی بعضی چیزها نبوده و نیستم...» (4). گویا در سال 1376 اشکالی نداشته که مردم بدانند بعضیها به وجود جن و شیطان اعتقاد ندارند ولی در طی سالهای بعد مردم صلاحیت روبرو شدن با این کفر بزرگ را از دست دادهاند.
هر بار با چنین مسألهای روبرو میشوم، این فکرهای آزارنده به سراغم میآیند: چند عبارت دیگر از این کتاب سانسور شده بیآنکه من بدانم؟ از همهی کتابهای دیگری که خواندهام چطور؟ سانسورچی چند بار تشخیص داده که من نباید از فلان فکر یا عقیده باخبر شوم؟ چند کتاب هست که هیچ نسخهی بدون سانسوری ندارد؟ چند کتاب به خاطر سانسور هرگز چاپ نشدند؟ چند کتاب به خاطر سانسور هرگز نوشته نشدند؟
---
(1). نخستین کنگره نویسندگان ایران، چاپخانه رنگین، 1326، ص 50.
(2). قافلهسالار سخن، نشر البرز، 1370، ص 471.
(3). نامهها (از مجموعهی آثار نیما یوشیج)، نیما یوشیج، گردآوری سیروس طاهباز، مؤسسه انتشارات نگاه، 1393، ص 470.
(4). مجموعهی کامل نامههای نیما یوشیج، نیما یوشیج، گردآوری سیروس طاهباز، نشر علم، 1376، ص 512.
https://t.me/in_a_short_moment