cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

Больше
Рекламные посты
11 628
Подписчики
-324 часа
-227 дней
-14630 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

برای ایران امروز روز مهم و سرنوشت‌سازی است. من به دکتر پزشکیان رأی دادم.  این را برای ایران سودمند و ضروری می‌دانم. به‌گمانم رأی به دکتر پزشکیان کوششی کم‌هزینه در راه بهبود تدریجی اوضاع، ترمیم شکاف‌ها و تحکیم انسجام ملی است. تلاشی برای بسط آشتی و عزیز داشتن جانب عقل و اعتدال و میانه‌روی است. برای کسانی که به دکتر جلیلی رأی می‌دهند و کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند احترام قائل هستم. طبعا آنها به مصلحت‌دید خود عمل می‌کنند و ما نیز هم. تلقی ما از منافع ملی متفاوت است. ان‌شاءالله همه در پیشگاه ایران مأجوریم. فردا باید در کنار هم زندگی و کار کنیم و مدارا و رواداری بایستهٔ این هم‌زیستی است.    امیدوارم سرانجام کار به سود ایران و ملت ایران باشد. https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

همای همایون سال ۱۴۰۲ را با دیده شدن ناگهانی هما به یاد خواهم آورد. همای همایون. طایر غایب از نظر که گفته‌اند: «همایون ز کم دیدن آمد همای». مرغ دورپرواز آسمان اسطوره و راز. دورپروازتر از هر پرنده. زیر پرآورندهٔ هر ستیغ. فرخ‌فال فرخنده‌فر. با شاه‌پری سایه‌گستر و فره‌مند. همان‌که گفت: «تو هیچ سایه همایون‌تر از همای مدان». بر درفش و چتر و تخت ایرانیان نشان پیکرش بود. به قصد تبرک. با زر و گوهر تندیسش را می‌ساختند. برای بشگونی. پر خجسته‌اش آویزۀ تاج شاهان بود. تا فال نیکو گرفته آید. دودی که از پرش برمی‌خاست رمانندۀ خرفستران بود. هر که دست و لب به خونش می‌آغشت به دست و پای می‌مرد. و چشم‌های سرخش که شاعران به شراب و اشک ماننده‌اش کرده‌اند. ارمغان‌آور انگور. در‌آمیخته با شراب. به خواب دیدنش هم مژده‌بخش برکت و باران و خوشی و دوستکامی بود. فری آن جثهٔ کلانش. آن تن مبارک نیرومندش. پیروزمند بی‌آزار. با بوم صبور و با زاغ بردبار. خرسند اندک‌خوار. کم‌شهوت. بلندهمت. لب به جیفه نیالاینده. خاموش‌ هنرنمای. گیتی‌آرای. شکاننده و فروبرنده و گدازندهٔ هر استخوان تیز. فراخ‌حوصله. چونان ایران که به صبر و ثبات هر استخوان صعب برنده‌ای را بشکند و فروبرد و بگدازد و بگوارد. باورنکنی؟ گنبد سلطانیه و مسجد گوهرشاد و شاهنامهٔ بایسنغری گواهان تاریخ بر این چینه‌دان شگرف وحشی‌گوار. مرغ رمز. مرغ راز. طرف تشبیه برای عقل و عدل و انصاف؛ این گوهران گم‌بوده؛ آرزوهای در محاق‌مانده: «همای عدل ملِک استخوان ظلم خورد». اگر خرد دانای پیشینه نهیب می‌زد که: «دولت نبخشد همای»، باب تأویل به رویش گشوده بود که: خورش ده به گنجشک و کبک و حمام که یک روزت افتد همایی به‌دام تا مرغ کناره‌جو به یاری رازورزی همچنان در میانه باشد. مرغ امید. مرغ امید. که در تنگنای فروبستگی بال می‌گشاید و سایه می‌افکند. زیر فرهٔ پرش چه یک نفر چه یک شهر و چه ایران‌شهر. گشایش و رهایش می‌آورد. دادگر و دادگری. شادی و شادبختی. رمزی است برای بهروزی نابیوسان وقتی هر راه چاره بسته می‌نماید. زایش خورشید است در اقصای زمستان. آتش نمیرنده در ظلمت زمهریر. تا ایران، مأیوس و مستأصل نشود و تاب و طاقت بیاورد. بماند که فردا روز بهتری است. بدو گفت گیو ای سپهدار شاه چه بودت که اندیشه کردی تباه؟ چو رستم بیاید بدین رزمگاه بدی‌ها سرآید همه بر سپاه نباشد ز یزدان کسی ناامید اگر شب شود روی روز سپید ترا سلامت باد ای طایر قدسی ای مرغ ایران! سپاست باد که رخ نمودی و ما را با خود به آفاق اساطیر بردی. به اقلیم ایماها و اشاره‌ها. شاد باش که هنوز انبوهی از ایرانیان، به‌رغم مدعیان، به دیدنت شادند. ای سایهٔ پرّ تو همایون ای دیدن روی تو مبارک https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

Repost from نور سیاه
تیراندازی برخی ایرانیان به بیستون و نقش‌ رستم عارف قزوینی در پیشانی یک تصنیفش یادداشت تأمل‌برانگیز و تکان‌دهنده‌ای نوشته است: «هیچ وقت فراموشم نخواهد شد و الحق فراموش شدنی هم نیست که در موقع عقب‌نشینی از جنگ روس‌ها، بعضی از ژاندارم‌ها و مجاهدین نزدیک بیستون رسیدند، تمثال بی‌مثال داریوش را که نام و نشانش از افتخارهای دیرین این ملت حق‌ناشناس است، بنا کردند به شلیک و قریب چندصد فشنگ بر آن کوه باشکوه خالی نمودند‌؛ کوهی که وقتی کمر چرخ در مقابل عظمت آن خم بود. تا وقتی که یک نفر سوئدی یا آلمانی رسیده و فریاد زد که چه دشمنی با شرافت ملّی و تاریخی خود دارید؟ این بود دست کشیده و رفتند به جایی که عرب نی انداخت» (کلیات عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمان سیف آزاد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ص ۳۵۶). استاد فقید علیرضا شاپور شهبازی در مقدمۀ کتاب ارزشمند شرح مصوّر نقش رستم فارس نوشته است: «در آخر دورۀ قاجارها تفنگچیان کنار جوی آب نقش رستم بساط پهن می‌کردند، و بر سر به‌ هدف خوردن گلوله‌هایشان بر چشم و چهرۀ تصاویر بی‌دفاع نیاکانشان شرط می‌بستند و چون با گلوله‌ای به کندن و یا پاشیدن پیکر تراشیده‌ای توفیق می‌یافتند، فریاد شادیشان به هوا می‌رفت و زمین از گناه بی‌اعتنائی‌شان می‌لرزید»(ص۵). تا سیطرۀ جهل و خودکامگی و ظلم و وهن و فقر، مردم را در سه‌کنج نومیدی و سرخوردگی و خشم و عطلت و نفرت درمانده می‌کند، تا کرامت انسانی و عزّت ملّی پامال وهن و غدر و بیداد است، بیم تیرافکندن به بیستون و تخت‌جمشید و مسجد شیخ لطف‌الله هست. بیم هزار چیز دیگر هم هست. رهزن دهر نخفته‌است مشو ایمن از او اگر امروز نبرده است که فردا ببرد https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

آزادگی! استاد ایرج افشار پس از درگذشت استاد سیدجعفر شهیدی، در یادداشت‌های روزانهٔ خود، جملاتی دربارهٔ ایشان نوشته است:  «جعفر شهیدی این بود که مؤمن بود ولی به کسی امر و نهی نداشت و دینش را به رخ دیگران نمی‌کشید. آزادگی را آموخته بود» (این دفتر بی‌معنی، ص ۵۱۴).  https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

ملال! امروز ملالی به‌کمالم دارد باور نکنی که بر چه حالم دارد از هر چه بر اندیشهٔ مردم گذرد زان چیز و ز عکس آن ملالم دارد. پانوشت دیوان کمال اسماعیل، طبع بحرالعلومی، ص۸۵۰. https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

Repost from نور سیاه
نامه‌ای تاریخی از استاد عباس زریاب خویی در شمارۀ ۶۳ اندیشهٔ پویا سندی مهم منتشر شده است. نامۀ عباس زریاب به هیئت تجدید نظر دانشگاه تهران. انقلاب که شد زریاب را بازنشسته کردند. حقوق استاد فقید مدتی پرداخت می‌شد تا اینکه سال ۱۳۶۰ ایشان را از دانشگاه اخراج کردند و حقوقش هم قطع شد. زریاب را به عضویت در تشکیلات فراماسونری متهم کردند. اتهامی که سندش کتاب کذایی فراموشخانه و فراماسونری در ایران تألیف اسماعیل رائین علیه‌ ما‌ علیه بوده است (ج۳، ص۳۱، ۶۵۷،۵۴۴). زریاب در این نامه می‌گوید: آقایان انقلابی و مسلمان! به موازین شرع و قانون پایبند باشید. اصل بر برائت و بیّنه بر مدعی است. اتهام را باید با سند ثابت کنید. آنچه در کتاب رائین آمده سند محکمه‌پذیر نیست. خود رائین هم حرفش را پس گرفته است. در آخر هم با استفاده از قرآن نوشته غم و شکایتش را به خدا می‌برد. که خدا روزی‌رسان است و روزی را بر هر کس که بخواهد گشایش می‌دهد یا تنگ و فروبسته می‌دارد. ای شمایان! سرخوش نباشید که دنیا به کام شما رفته و بر زندگی و آبروی مردم مسلط شده‌اید. این‌ها می گذرد و اعتباری ندارد. اصل آخرت است. اصل قضاوت تاریخ است. اصل داوری داور زمان است. تاریخ داوری خود را کرده است. استاد بی‌همتا مثل زرّ ناب از بوتۀ ایام بی‌غش برآمده است. مثل آفتاب می‌درخشد. همان قومی که از دانشگاه اخراجش کردند، به او جایزۀ کتاب سال دادند. در صداوسیما برایش بزرگداشت گرفتند. این یعنی آن تهمت‌ها که به او زدند به کردار بازی بوده است. حقوق زریاب را بریدند و استاد یگانهٔ روزگار، برای گذران معاش، پیرانه‌سر، مجبور شد به بچه‌مدرسه‌ای‌ها درس بدهد و برای دراهم معدود حق‌التألیف، روضة‌الصفا را تجدید تحریر کند. خاتمت شاهنامه‌شناس بزرگ شد مثل خاتمت فردوسی. به مردمی که جهان سخت ناجوانمرد است. زریاب نمونهٔ ایران‌دوستیِ معتدل و خردمندانه و پخته و علمی است. از مصاحبانش شنیده‌ام که خلق و خویش عظیم‌تر از فضل و دانش عظیمش بوده است؛ روزگار حقیر شیرین‌عقل نتوانست استاد بزرگ را تلخ و کوچک کند. تا دم مرگ مهربان و مهرآئین و فروتن ماند. ایران‌دوست و مردم‌دوست ماند. با دل خونین لب خندان آورد. حکیما بخردا رادا به دانایی که می‌شاید اگر بر ناتوانی‌های این خردان ببخشایی متن نامهٔ تاریخی استاد عباس زریاب را بخوانید: «هیئت محترم تجدیدنظر دانشگاه طهران در پاسخ مرقومه مورخ ۱۱/۱۲/۱۳۶۱ با شمارۀ۶۹۴ ه.ت که در آن مرا به «عضویت در تشکیلات فراماسونری» متهم داشته‌اید، معروض می‌دارد: ۱.همچنانکه بارها در نامه‌های اعتراضیهٔ خود به دانشگاه طهران اظهار داشته‌ام من در تشکیلات فراماسونری عضو نبوده‌ام و این معنی را به شدت تکذیب می‌کنم. ۲. دلیل اتهام را تأیید «مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران» ذکر فرموده‌اید. حاشا که انقلاب اسلامی که خود را منبعث از اسلام و مجری احکام اسلامی می‌داند، چنین اتهام بی‌مأخذی را تأیید کند. لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون والمؤمنات بأنفسهم خيرا وقالوا هذا إفک مبين [نور/۱۲]. مسلمان واقعی کسی را بی‌جهت متهم نمی‌سازد. آن چه سندی است که من به موجب آن متهم به عضویت در تشکیلات مذکور هستم؟ ۳.اگر مقصود از سند کتاب فراماسونری در ایران تألیف اسماعیل رائین است باید بگویم که کتاب مذکور نه بر اساس موازین شرع اسلام و نه بر مبنای قوانین عرفی و دادرسی «سند» قانونی محسوب نمی‌شود. هر آنچه در آن هست اتهام است و اتهام باید با دلیل و مدرک ثابت شود. و لولا إذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا أن نتكلم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم [نور/۱۶]. ۴.إن جاءكم فاسق بنباء فتبينوا [حجرات/۶]. این دستور اسلام است. اگر او [=رائین] را عادل می‌دانید شهادت عدل واحد در مورد اتهام ارزشی ندارد و شهادت عدلين لازم است. آن شاهد عادل دیگر کجاست؟ ۵. اگر او را عادل می‌دانید و شهادت عدل واحد را می‌پذیرید باید بگویم که او از شهادت خود رجوع کرده است و اتهام مذکور را در روزنامهٔ رویداد (مورخ ۲۰/ ۵/ ۱۳۵۸) و در روزنامهٔ بامداد (مورخ ۱٠/ ۶/ ۱۳۵۸) تکذیب کرده است و من فتوکپی تکذیب‌نامۀ او را در روزنامهٔ بامداد که در صفحۀ ۹ شمارۀ مذکور چاپ و منتشر شده است، برای شما می‌فرستم. هر دو شماره در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است. اگر مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهمت‌نامه‌ای را به عنوان سند اتهام نگاه می‌دارد، باید تکذیب‌نامه را هم جزء اسناد داشته باشد. ۶.اما اگر بنا بر قبول اتهام مدعیان و ردّ تظلّم و دادخواهی متهمان است و اگر بنا بر این است که قول مدّعی را بدون بیّنه بپذیرد و قول منکِر و یمین او را نادیده بگیرند باید بگویم: فالي الله المشتکی. انما أشكو بثي وحزني الى الله [یوسف/۸۶: درد و اندوهم را فقط با خداوند در میان می‌گذارم]. الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و فرحوا بالحياة الدنيا و ما الحياة الدنيا في الآخرة إلا متاع [ رعد/۲۶]. عباس زریاب». https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

استعفای آبتین گلکار از دانشگاه استعفای آبتین گلکار از دانشگاه خبری تلخ و مأیوس‌کننده است. در کتابخانهٔ کوچکم قفسه‌ای به کتابهای آبتین گلکار اختصاص دارد. هر چه ترجمه کند می‌خرم و می‌خوانم. طیف گسترده‌ای از کتاب‌خوانان از ذوق و دانش و حسن انتخاب او بهره‌مند شده‌اند و فیض او منحصر به دانشجویان و محصور به دانشگاه نیست. امیدوارم زمینهٔ ادامهٔ حضور ایشان در دانشگاه فراهم آید. https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

درگذشت امیربانو کریمی خانم دکتر امیربانو کریمی استادی بشکوه بود. سربلند و والا. یکرویه و مهربان. با همتی بزرگ که موجب می‌شد دامنش به خردک‌نگرشی‌هایی که از زمین و زمان می‌جوشید، تر نشود. نازنینی ملکهٔ طبع شریفش بود. در جبلتش بود این احتشام نازنینانهٔ بشکوه. سخناننش غالبا بر وجه کبریا می‌آمد و در متلک‌گویی و نکته‌پرانی به‌وقت ضرورت آیتی بود و این به محضر و کلاسش مزه و طرفگی می‌داد. ذره‌ای در این زن ابتذال نبود. نجابت و نژادگی محض. درشتی و نرمی به‌هم آمیخته. به‌جایگاه رفعت، رفعت و به‌مقام تواضع، تواضع. بی ادا و بازی. صریح و صمیمی. آزاد و آزاده. بایسته و رشک‌انگیز. اولین بار که با ایشان هم‌کلام شدم، تازه دانشجوی لیسانس شده بودم. هنوز با ایشان کلاس نداشتم. دربارهٔ استاد فروزانفر می‌پرسیدم. بیشتر از خاطرات فروزانفر با پدرش استاد امیری فیروزکوهی گفت. خاطراتی از خانهٔ پدرش. هم خندید و هم نم اشکی بر چشمانش نشست. به یاد پدرش. عشق و شیفتگی شگفتی به پدرش داشت. به قول خودش «عشقی افلاکی زاید بر علقهٔ فرزندی». به پدرش سخت وفادار بود و از حریم حرمتش جانانه حمایت می‌کرد. با دوستان پدر دوست بود و با مخالفان پدر مخالف. عشقش به صائب میراث پدر بود و گزیدهٔ مشهوری که از غزل صائب فراهم آورد، برایش در حکم پناه بردن دختری پدرازدست‌داده به آغوش پدربزرگ (صائب) بود. این را خودش نوشته است. قدر و قیمت این جملاتش را که در مقدمهٔ دیوان امیری فیروزکوهی نوشته، وقتی خودم دختردار شدم، فهمیدم: «پیوسته با او بودم که او همه چیز من بود. با او همه بودم و بی او هیچ» و این جملات: «اکنون پنج سال است که او در دل سرد خاک آرمیده است و من در برودت استخوان‌سوز غربت خاک، تنهای تنها، برجای مانده‌ام و به‌راستی از این‌همه سخت‌جانی در عجبم: ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم که خاک بر سر من باد و مهربانی من». من از یادت نمی‌کاهم استاد... https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

Repost from نور سیاه
یادی از محمدتقی دانش‌پژوه دوست عزیز و دانشمند آقای دکتر رسول جعفریان کتاب جالبی منتشر کرده است به اسم محمدتقی دانش‌پژوه در دانشگاه تهران (کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ۱۳۹۸). این کتاب اسناد اداری سال‌های خدمت استاد دانش‌پژوه در دانشگاه تهران است؛ یعنی سال‌های میان ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۵. دانش‌پژوه یکی از دانشمندان برجستهٔ ایران معاصر بود. با کارنامه‌ای درخشان. او کتابشناسی بزرگ و فهرست‌نگاری کم‌نظیر بود. متون بسیاری را تصحیح و منتشر کرد. مقالات بسیار نوشت. آثارش مورد استناد ایران‌شناسان بود و هست. نامش در مجامع ایران‌شناسی بلند بود و هست. او اعتبار دانشگاه تهران بود و هست. ایرج افشار برآورد کرده که دانش‌پژوه قریب به صدهزار نسخهٔ خطی و سند را در کتابخانه‌های ایران و جهان دیده و فهرست کرده است. همو دانش‌پژوه را «فهرست‌نگاری جهانی» نامیده است. دانش‌پژوه مردی خاموش و بی‌هیاهو بود. به پیش چشم‌ها نمی‌کشید خود را. سرش به کارش بود. مستغرق بود. افشار نوشته با دانش‌پژوه و اللهیار صالح به سفر کاشان می‌رفتند تا چند نسخهٔ خطی ببینند. در کویر میان آران و کاشان به شب افتادند و طوفان شن شد. چشم چشم را نمی‌دید. از ماشین پیاده شدند و افشار مقداری شاخه و بوته کند تا زیر چرخ بگذارد که ماشین راه بیفتد. دانش‌پژوه در آن مخمصه به افشار گفت اگر نتوانیم به راهمان ادامه بدهیم سرنوشت آن نسخه‌ها و فهرست کردنشان چه می‌شود. افشار پرخاش می‌کند که مرد حسابی داریم زیر شن دفن می‌‌شویم تو به فکر نسخه هستی. صالح به او گفت شما به این فکر باشید که اگر ماشین راه نیفتد امشب در این کویر چه باید بکنیم؟ هر سفری که می‌رفت برای این بود کتاب خطی ببیند و فهرست کند. افشار نوشته که دانش به میزبانان می‌گفت که مرا صرفا به کتابخانه و مسجد و گورستان ببرید. برای دیدن کتاب و کتیبه. از اروپا و شوروی و آمریکا به افشار نامه می‌نوشت و نسخه‌هایی را که دیده بود معرفی می‌کرد و افشار نامه‌هایش را در مجله‌اش چاپ می‌کرد. دانش‌پژوه نماد تحقیق درست و اصیل و سودمند بود. آثارش مبنای پژوهش درست است. او اعتبار ایران و دانشگاه تهران بود. دانش‌پژوه دکتر نبوده و مدارج دانشگاهی را طی نکرده بود. برخی از سندهای کتاب نشان می‌دهد اوضاع مالی پریشانی داشته و با حقوقی اندک سر می‌کرده است. همچنین این سندها نشان می‌دهد که دوستان دانش مثل افشار و زریاب و زرین‌کوب چقدر دلسوزش بوده‌اند. چند نامه از افشار به اولیای دانشگاه هست که در آنها مقام علمی دانش‌پژوه را توضیح داده است. بهترین جای کتاب آنجاست که دانش قرار است بازنشسته شود و مقررات اجازه نمی‌دهد با رتبۀ استادی بازنشسته شود. همه به تکاپو می‌افتند. دانش مقاله به زبان انگلیسی ننوشته بود و به همین دلیل نمی‌توانست استاد شود. منصوره اتحادیه، احسان اشراقی، افشار، باستانی پاریزی، محمداسماعیل رضوانی، منوچهر ستوده و هما ناطق استادان گروه تاریخ به عزت‌الله نگهبان، رئیس وقت دانشکده ادبیات، نوشتند که دانش‌پژوه در خلال تحقیقات خود هیچ‌گاه درصدد برنیامد آثارش را با ضوابط اداری تطبیق دهد و ترفیع بگیرد. اگر مراد از مقاله به انگلیسی نوشتن این است که نام دانشگاه تهران در مجامع خارجی آوازه بیابد، کتاب‌های دانش‌پژوه همه‌جا هست و فرنگی و ایرانی به کارهایش ارجاع می‌دهند. این نامه را باید افشار نوشته باشد. نامه‌ای هم زریاب‌خویی به رئیس وقت دانشگاه نوشته که خیلی نامۀ قشنگی است. به رئیس دانشگاه تذکر داده مقام و اعتبار علمی دانش‌پژوه فراتر از این مقررات و آیین‌نامه‌های عادی دانشگاه است و با احترام گذاشتن به مقام علمی دانش‌پژوه همه می‌فهمند که دانشگاه تهران دربارهٔ استادان بزرگ خود محبوس مقررات عادی نیست و زبان طاعنان هم بسته می‌شود که دانشگاه تهران به چنین دانشمند بزرگی مرتبۀ استادی نداد. نامۀ زریاب یکی از عالی‌ترین ستایش‌ها از مقام علمی دانش‌پژوه است. نامۀ لطیفی هم دکتر زرین‌کوب به رئیس دانشگاه نوشت. گفت استادان دانشکده ادبیات متأسف هستند که نمی‌توانند از لحاظ عناوین مرسوم، خود را هم‌مرتبۀ دانش‌پژوه - که دانشیار بود- بیابند. می‌گوید افتخار این است که شبیه دانش‌پژوه باشیم. ادب را می‌بینید. بزرگواری و ظرافت را ملاحظه می‌کنید. دانشگاه تهران و رئیس وقت آن دکتر هوشنگ نهاوندی هم این شعور و درایت را داشت که به این توصیه‌ها و دلسوزی‌ها توجه کنند و سرانجام استاد دانش‌پژوه به عنوان اداری استادی ملقب گشت و با این مرتبه بازنشسته شد. این نامه‌ها را که می‌خواندم با خودم می‌گفتم معنی متحد جانهای مردان خداست یعنی این. این استادان چون بزرگ بودند و نجیب بودند و بلندنظر بودند، حرمت دوست و همراه بزرگ و نجیب و یگانه خود را پاس می‌داشتند. همه چیز فانی است. اینان که نام و یادشان در این کتاب آمده عموما رفته‌اند. همه چیز برگذشتنی است. افسانۀ نیک شو نه افسانۀ بد. https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

Repost from نور سیاه
مقالهٔ بالا در شمارهٔ ۵۲ اندیشهٔ پویا چاپ شده. نشان دادم که در موضوع حیاتی غائلهٔ آذربایجان، صادق هدایت؛ این روشنفکر و هنرمند شریف و ایران‌دوست، چقدر خام و «عوامانه»می‌اندیشید. هدایت وابستگی حزبی و ایدئولوژیک نداشت و هرچه می‌گفت حرف دلش بود ولی استغراق در اوهام روشنفکرمآبانه و نفرت بی‌حد از حکومت شاه، مانع شد تا حقیقت عریانی را ببیند که پیش چشم‌ها بود و هرروز به‌بانگ‌بلند در روزنامه‌ها فریاد زده می‌شد. هدایت حقیقت فاش را ندید و ندانست که دارودستهٔ پیشه‌وری، «پیشرو» و «اصلاحگر» نیستند بلکه به دستور استالین، مأمور تجزیه ایران هستند. بعد از سقوط شوروی که اسناد آرشیوهای مسکو و باکو منتشر شد، معلوم شد که هدایت چقدر در فهم خطری که بقا و تمامیت ارضی ایران را تهدید می‌کرد، به خطا رفته بود. عنوان مقاله از مجله است. آن را به‌مناسبت ۲۱ آذرماه؛ سالگرد نجات آذربایجان از غائلهٔ فرقهٔ پیشه‌وری در نور سیاه منتشر می‌کنم. با یاد قوام‌السلطنه آن سیاستمدار بزرگ؛ با یاد احمد کسروی و حسن تقی‌زاده و حسین علاء و سید ضیاء و همهٔ کسانی که در آن روزهای خوف و خطر از ایران دفاع کردند و به احترام کاوه بیات. https://t.me/n00re30yah
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.