cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ سَِـَِڪَِسَِیَِ 💦

♥دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊 📍 #داستان 📍 #لز 📍 #گی 📍 #محارم 📍 #بیغیرتی 📍 #عاشقانه 📍 #خُرد_سال 📍 #وویس_سکسی 📍 #محجبه 📍 #تصویری 📍 #چالش #لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞

Больше
Рекламные посты
2 124
Подписчики
Нет данных24 часа
-197 дней
+6430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Фото недоступноПоказать в Telegram
💠 #فیلم_ایرانی_خارجی 👅💦 🍓 لینک دریافت 👇 https://t.me/UPLOADERINGBOT?start=BYQO95EMIH 🍓 #پشتیبانی @RIPACCOUNTEDBOT ⚙ نحوه دریافت رسانه ها 👇 https://t.me/POURN_IR/965 لینکا رو به اشتراک بزارید ❤️ #حمایت_فراموش_نشه ✨
Показать все...
👍
❤️
کس تنگی که کیر زیاد توش رفت اما گشاد نشد #سکس_پولی همه چی از رابطه سرد ما شروع شد متاسفانه شوهرم میل جنسیش کم بود هر ماه ۲،۳ مرتبه میومد پیشم شلوارمو در میاورد و کیرش میزاشت تو کصم این برا منی که در روزی ۲ ،۳ بار فیلم سکسی میدیدم فاجعه بود ارزوی هر گونه لمسی از شوهرم داشتم کیرشم کوتاه و باریک بود یه بار حتی نداده بود بخورم منم هیچ وقت سعی نکرده بودم کم حرف یا بی حرف بود اکثرا هم تنها بودم تا اینکه بعد از ۳ سال اومد گف برا کار میخواد بره خارج اینجا کار نیست و من برم دیگه نمیام و تو حیف میشی جدا شو به زندگیت برس خونه نداشتیم از دار دنیا ماشینش بود که واسم گذاشت و کمتر از ۶ ماه شدم ی زن مطلقه پیش خانواده خودم یا همسرم دوست نداشتم برم از طرفی سربار بودم از یه طرفم نمیزاشتن خودم کار کنم خداروشکر اونا هم اطلاعی از زندگیم نداشتن و راحت بودم ۱ ماه و نیم حبس خونه بودم مدام سکسامون برخوردش تو زندگی جلو چشم بود دلم حتی براش تنگ شده بود داشتم دیوونه میشدم تو مجردی دوسپسر داشتم و عاشقش بودم از اونم مجبور شدم جدا بشم برا همین باز افسرده شده بودم بعد ی مدت رفتم مستقیم بنگاه ماشین قبلش طبق معمول سوپر دیده بودم و خیس بودم و ادمای حشری هر کجا که باشن راحت همو پیدا میکنن وارد شدم از چشاش خوندم حشریت قیافش خوب بود قد و هیکلشم گنده بود درست جوری که میخواستم نزدیک میزش شدم بعد احوال پرسی و نشون دادن ماشین بهم گف به خاطر فلان و بهمان فقط میتونه ۲۰۰ میلیون ماشین ازم بر داره که تازه تو خط این ماشینا نیست و چون لازم دارین این کار میکنم گفتم باشه مرسی بلند شدم برم که گفت اما اگه بخوایین میتونم جور دیگه ای حساب کنم یهو برگشتم تموم ترشحات هجوم اورد به کصم رو میزش خم شدم و گفتم چه جوری انگشت شصتشو رو گونم کشید و بلند شد پرده های اتاق کشید با منشی هم هماهنگ کرد امد از پشت نفس کشید تو گوشم سینه هام از رو لباس له کرد بس که با دستای بزرگش چلوند یهو به خودم اومدم دیدم رو مبل انداختتم و شلوارمو میخواد در بیاره اول برام مالید بعدم کلی واسم خورد تف میکرد تو کصم و انگشتم میکرد تا جا باز بشه دکمشو که باز کرد کیرش اورد بیرون نیم خیز شدم چی میدیدم دو برابر مچم کلفتی کیرش بود یکم کوتاه تر از ساعد دستمم قد کیرش ترسیدم نکنه بیهوش شم زیرش چون فوق العاده کصم تنگ شده بود … بماند که چند ماه جنده اختصاصیش بودم بعدشم دوستاشو برام اورد و از هر کدوم کلی تیغیدم الان ۲ سال میگذره هم جیبم پر هم کصم غصه ای ندارم دیگه نوشته: کس کوچولو
Показать все...
👍 2
آشنایی با یه شماره #آنال #دوست_دختر من رضا ۲۴سالمه تو‌زندگیم‌زیاد سکس‌کردم جوری نبوده ک تاحالا باکسی سکس نداشته باشم. خلاصه سرتون ب درد نیارم. یه روز‌ مثل همیشه. لباس هامو پوشیدم رفتم سرکار یه چند ساعتی کار کردم نشستم واسه استراحت ک یکی از همکارام. اومد پیشم سر صحبت باز شد راجب سکس‌گفت یه زن هست ۳۸ سالشه ولی. هرکا میکنم پا نمیده دختر تا حالا ازدواج نکرده بود مثبت بود دنبال. عشقو حال نبود میخواست یکی باشه ک باهاش ازدواج کنه همکارم گفت هر کاری کردم نشد مخشو‌بزنم‌ گفتم شمارشو بده ب من گفت میدونم نمیشه. گفتم بده. شمارشو گرفتم. بهش زنگ زدم گفتم. خانوم فلانی گفت ن اشتباه گرفتی. خلاصه شمارشو‌ذخیره کردم دیدم واتساپ داره رفتم شروع کردم چت کردن اونم جوابمو داد گفت من. دنبال ازدواج هستم میخوای یکی باشه منو بگیره خلاصه هرروشی تو‌زندگیم بلد بودم ب‌کار بردم تا مخشو بزنم ک یه قرار بزاریم قرارمون شد بود ۴روز دیگه شد روزی ک‌میخواستم ببینمش‌ عکسشو واسم فرستاد بود. تو عکس‌اندامش‌لاغر بود خوش عکس نبود منم اون روزی میخواستیم همو ببینیم از سرکار اومدم‌خونه دوش‌گرفتم رفتم آرایشگاه بعد سوار ماشین شدم ک برم سمت پارکی‌ک باهم قرار گذاشته بودیم رسیدم تو‌پارک ‌دختر با ‌ زن‌داداشش. توی پارک نشسته بود منم رفتم جلو منو دید اومد سمتم باورتون نمیشه یه لباس. صورتی پوشیده بود وای چه باسن بزرگی داشت می خواست شلوارشو پاره کنه اومد پیشم گفت بریم یه گوشه حرف بزنیم گفتم من اینجا. ممکنه یکی از اشناهامون ببینه منو واسم بد بشه بیا بریم صندلی عقب ماشین باهم‌حرف بزنیم گفت ن نمیشه با هزار خواهش راضیش کردم اومد عقب ماشین لای پاهاشو میدیم اوف عجب کوصی بود خودمو بهش نزدیک کردم لب بگیرم نزاشت دستمو‌کشیدم لای پاش. دستمو پس زد اومدم بخوابونمش بخوابم روش‌نزاشت گفت داد میزنم دختر گفت من بهت گفتم. قصد من ازدواج دنبال رابطه نیستم‌منم‌ک‌ه راست کرده بودم بدجور‌‌گفتم‌از‌ماشین‌من پیاده شو‌پیادش کردم رفتم دختر ک از من خوشش اومده بود. خب تا حالا معلوم بود. ب کسی نداده بود و خواستگاره. هم سن من نداشت منم باشگاه بدنسازی میرم هیکلم خوب بود قدم ۱۸۴ خوشتپ‌ ام رفتم خونه کلا بیخیال شدم. گفتم. این جوری رابطه رو میخوام تو سرم بزنم نشه بکنی خلاصه رفتم خونه. گرفتم خوابیدم گوشیم زدم رو بی صدا. صبح بلند شدم دیدم ۲۰بار زنگ زده جواب دادم‌گفتم‌چیه‌‌ گفت چرا رفتی چرا این کارو کردی صحبت کردم باهاش خلاصه که بهش فهموندم میخوام بکنم شروع کرد حرف زدن من تاحالا این کارو نکردم‌نمیشه میترسم مخشو زدم این بار دیگه قرار بود بهم بده. ۴روز بعد روزکار شدم شب رفتم دنبالش این بار دوستشم‌همراهش بود. رفتیم بیرون یه چیزی خوردیم‌ عصبی شده بودم‌گفتم‌این بار هم‌سرکارم گذاشت با چهره عصبانی بهش نگاه کردم یعنی دوستت رو بپرون دیدم ۱۰ دقیقه بعد گفت من برم. با رضا چند تا کار دارم انجام بدم تو‌رو‌میرسونم دم پاساژ خلاصه. رفتیم تنها شدیم باهم ماشین زدم یه. جای خلوت اومدیم‌عقب ماشین هی میگفت میترسم دیگه کیرم‌چسپیده‌بود کنار گلوم بست راست شده بود خوابوندمش لباسشو‌دراودم‌وای چ‌کونی‌چ‌کوصی‌سفید برجسته اوف توی شب بدنش می درخشید افتادم روش شروع کردم لب گرفتن بعد اومدم سمت سینه هاشو بایه دست یکی از سینه هاشو‌میمالوندم با اون یکی هم‌میخوردم اه ناله میکرد کنار گوشم شهوتم‌ زده بود بالا داشتم میردم‌ با ناخونم شروع کردم با کسش بازی کردن چون دختر بود نمیشد از جلو بکنی بهش گفتم بشین منم نشستم‌جفتمون لخت بودیم شیشه های ماشینم ۱۰۰درصد دودی بود پرده ام‌زده بودم. از بیرون داخل دیده نمیشده خلاصه‌سرشو اوردم پاین سمت کیرم کیرمو‌کردم‌تو‌دهنش. گفتم. فرض کن داری بستنی لیس میزنی کیرمو فشار میدادم ته حلقش گرمیه گلوش رو حس میکردم بعد چند دقیقه ساک زدم برش گردوندم. کونشو ب سمت بالا اوردم پوزیشن داگی. از داشبور یه ژل روان‌کنند برداشتم ‌ریختم دم‌سوراخ کونش با انگشت جاشو باز‌کردم بعد کیرمو گذاشتم دم‌سوراخش یه هول دادم رفت تا ته وای منی ک‌ه اینقدر با دخترای. جورواجور سکس کرده بودم یه یه چیز دیگه بود. داغیه کونش‌ کیرمو اتیش میزد. منم ک قرص تاخیری خورده بودم هی تلمبه میزدم بایه دستم میزدم‌رو‌کونش. چ‌ه حالی میداد‌ کونش سرخ شده بود گردنشو برگردوند ازش لب میگرفتم‌. تلمبه میزدم‌‌ چه سکس‌ی بود کسشو با دست مالوندم ارضا شد منم. ۴۰ دقیقه فیکس تلمبه زدم آبم داشت میومد. همشو خالی کردم تو‌کونش روش دراز کشیدم. انگار بود ۱۰۰روز‌کار کردم انقدر خسته بودم دیگه از اون روز به بعد باهاش. سه هفته ای یک بار ماهی. یک بار سکس میکنم چون خانوادش خیلی گیر میدن. زیاد نمیتونه بیاد بیرون نوشته: رضا
Показать все...
شد و اومد در آغوشم گرفت. به خودم اجازه خالی کردن دادم و با هق هق گفتم: منو ببخش سارا بابت این مدت… نذاشت ادامه بدم و گفت: دیوونه چی میگی؟ … من اصلا نمی‌دونم بعد از تولد امیرعلی چیشد که همه چیز تغییر کرد نگین. نگین: چیزی تغییر نکرده عزیزدلم، شما هنوزم همونقدر برای من عزیز هستید. فقط کلاف زندگی‌ام خیلی پیچیده. سعی می‌کنم بیام بهتون سر بزنم. مرد روبروم همچنان مسکوت به ظرف روی میز نگاه می‌کرد. نگین: حتما این کارو بکن دختر. حتما. لبخند غمگینی زدم اما فقط خودم می‌دونستم که توی دلم چه خبره. وقت رفتن بود… بعد از در بغل کردن سارا و خداحافظی باهاش، به امیرعلی دست دادم اما اون نرم منو جلو کشید و شونه‌هامو در آغوش گرفت. برای آخرین بار عطرش رو نفس کشیدم… در خونه‌شون رو بستم، سوار ماشین شدم و صدای KATY PERRY بود که می‌خوند: IN ANOTHER LIFE تو یه زندگی دیگه I WOULD BE YOUR GIRL من مال خودت میشم WE’D KEEP ALL OUR PROMISES ما سر قول هامون می مونیم BE US AGAINST THE WORLD خودمون باشیم در مقابل این دنیا IN ANOTHER LIFE تو یه زندگی دیگه I WOULD MAKE YOU STAY من مجبورت نمیکنم بمونی پایان. صوتی نوشته: توت فرنگی
Показать все...
… می‌دونستم سارا خیلی جزیی‌نگر و باهوشه و نمی‌خواستم بیهوده کنجکاوی‌اش رو تحریک کنم. لباس گرمی پوشیدم و بعد از خوردن یک لیوان آب خنک، به ایوون رفتم… سیگارم رو آتیش زدم… تموم فکرم درگیر بود… درگیر دختری که به عنوان ی دوست صمیمی می‌شناختم، اما دیروز بهم گفت دوستم داره… اشک‌هاش هنوز جلوی چشم‌هام بود. گیج گیج بودم… برای اولین بار توی زندگیم احساس عجز و ناتوانی عمیقی داشتم. نمی‌دونستم باید چه غلطی بکنم… من عاشق زن و زندگی‌ام بودم… ولی نمی‌تونستم منکر احساسی بشم که داشت توی دلم جوونه می‌زد… وقتی دیروز لب‌هامو برای ثانیه‌ای کوتاه بوسید، فهمیدم که این بوسه می‌تونه زندگی‌ها رو به آتیش بکشونه… امشب هم که این خواب لعنتی و لذت‌هایی که برده بودم، پاک به هم ریخته بود منو… کشش عجیبی که توی همین چند ساعت به این دختر پیدا کرده بودم برای خودم هم غیرقابل باور بود اما من نمی‌تونستم به سارا خیانت کنم… زنی که 14 سال پیش معنای عشق و طعم ناب‌اش رو به من چشوند… نمی‌خواستم بلغزم، نباید که می‌لغزیدم… باید خودمو جمع می‌کردم، چنین احساسی نمی‌تونست درست باشه… باید ریشه‌اش رو می‌خشکوندم قبل از اینکه تنومند بشه و زندگیم رو نابود کنه. نگین هر لحظه موندن توی این خونه برام عذاب‌آور بود… دیوارهای این خونه روی سینه‌ام سنگینی می‌کرد و نفسم سخت بالا می‌اومد… عاشقش شده بودم و فکر مداوم زندگی‌اش کنار گوشم با ی زن دیگه که از قضا منو دوست نزدیک خودش می‌دونست، عجیب آزارم می‌داد… ریتم زندگی‌ام به هم ریخته بود، نه درست غذا می‌خوردم و نه درست می‌خوابیدم. باید هرچه زودتر از این خونه می‌رفتم… نمی‌دونستم چه جوابی باید برای مامان و بابا حاضر کنم که چرا می‌خوام این خونه رو بفروشم؟ به خاطر خواب و خوراک داغونم، میگرن لعنتی‌ام دوباره عود کرده بود… حالت تهوع شدیدی داشتم… دوتا کدئین رو همراه با یدونه قرص خواب همزمان خوردم و رفتم تا بخوابم…وقتی از خواب بیدار شدم تصمیم رو گرفته بودم… باید با بابا حرف می‌زدم، تلفنم رو برداشتم و با لمس اسم ((بابا))، باهاش تماس گرفتم. بعد از دو بوق کوتاه جواب داد: سلام عزیز بابا. همین سه واژه‌ی کوتاه بغضم رو شکوند و با گریه گفتم: سلام بابا خوبی؟ بابا: نگینم خوبی بابا؟ چرا داری گریه می‌کنی؟ چی شده عزیزم؟ نگین: هیچی بابا. چیزی نشده. دلم براتون تنگ شده فقط. بابا: مطمئنی بابا؟ کسی اذیتت نکرده که؟ نگین: نه بابایی فقط دلم تنگه. بابا: خب پاشو بیا عزیزم من که از اول گفتم دل تو طاقت دوری رو نداره. نگین: بابا می‌خوام برگردم. من نمی‌تونم بدون تو و مامان اینجا زندگی کنم. فقط خونه رو چیکار کنم؟ بابا: داری نگرانم میکنی نگین. چرا نمیگی چی شده؟ تو که به هر دری زدی بری اون شهر. حالا چی شده به یک‌ سال نرسیده می‌خوای برگردی؟ تو که عاشق دریا بودی، عاشق بارون بودی… نگین: دیگه نه دریا میخوام نه بارون. چیزی نشده بابا من فقط فهمیدم نمیتونم ازتون دور باشم. بیام تو میتونی کارای خونه رو اوکی کنی؟ بابا نفس عمیقی کشید و گفت: باشه بیا ولی مطمئن باش وقتی اومدی باید دلیلش رو توضیح بدی نگین، چون من اصلا قانع نشدم. چند روزی طول کشید تا وسایلم رو جمع کنم، بابا گفت فقط وسایل ضروری رو بردارم و بقیه‌اش رو بذارم به عهده‌ی اون… هر چقدر با خودم کلنجار رفتم نمی‌تونستم بدون خداحافظی ازشون بذارم و برم… باید برای آخری بار می‌دیدمش. با سارا تماس گرفتم و بهش گفتم می‌خوام چند دقیقه برم خونه‌شون. سرد جوابم رو داد و گفت خونه نیستن، یکی دو ساعت دیگه برمی‌گردن و اون موقع برم. بعد از زمان موعد وارد خونه‌شون شدم… رفتار سرد سارا و نگاه گریزون امیرعلی جو سنگینی رو به وجود آورده بود. بعد از نشستن روی صندلی تکی مبل‌های سبزرنگ‌شون، سارا ازم پرسید: چای میخوری یا قهوه؟ لبخند کم‌جونی زدم و گفتم: هیچکدوم عزیزم، خیلی وقت‌تون رو نمی‌گیرم میشه بشینی؟ روبروی من کنار امیرعلی نشست و من دستی رو دیدم که دور کمرش حلقه شد… بغض مزخرفی که گلومو فشار می‌داد شبیه به تیغی برنده بود که می‌خواست نفس‌ام رو قطع کنه… نفسی گرفتم و گفتم: خب اول باید ازتون عذرخواهی کنم که ی مدت نتونستم جواب تماس‌هاتون رو بدم یا مثل سابق برای دوستی‌مون وقت بذارم. بعدشم اومدم ازتون خداحافظی کنم. تعجب رو توی چشمای هردوشون دیدم، اما دلم گیر چشم‌هایی بود که با حیرت به من نگاه می‌کردن… سارا گفت: خداحافظی؟ کجا میخوای بری؟ نگین: راستش مامان حالش خوش نیست و منم برام سخته که اینجا دور ازشون باشم. تصمیم گرفتم برگردم تهران. چیزی نمی‌گفتن و هر دو سکوت کرده بودن. نگین: ممنونم بابت همه محبت‌هاتون و لطف‌هایی که این چند ماه به من داشتین. خیلی خوشحالم که باهاتون کلی خاطره ساختم… اشک‌هام جاری شد و دیگه نتونستم ادامه بدم. هردوشون منقلب و خاموش نگاهم می‌کردن سارا از جاش بلند
Показать все...
نگاه اول (۳) #اروتیک #مرد_متاهل #عاشقی ...قسمت قبل این پارت از داستان با روایت امیرعلی آغاز می‌گردد و در نهایت با روایت نگین پایان می‌یابد. سپاس از همراهی شما. امیرعلی ((با ست شورت و سوتین سفیدش روی تخت دراز کشیده بود، وسط پاهاش نشسته بودم… دیدن چشماش از این زاویه، نفس‌ام رو توی سینه‌ام قفل می‌کرد. زیبایی‌اش خیره‌کننده و در عین حال معصومیت صورت‌اش شبیه بچه‌ها بود… خودم رو بین پاهاش بالا کشیدم. با ی دست، دستاشو بالای سرش قفل کردم و با انگشت شصتم لباشو ناز دادم. چشماش خمارِخمار بود و صدای نفس‌هاش عمیق… روی دوتا چشمش رو بوسه زدم و بعد نوبت پیشونی‌اش بود که آماج بوسه با لبای داغ‌ام باشه. موهای فرفری‌اش روی تخت پخش شده بود و بوی شامپوش قابلیت اینو داشت که دیوونه‌ام کنه. نفس عمیقی از موهای ابریشمی‌اش گرفتم… حرارت تنش‌اش نشون می‌داد که حسابی داغ شده…فاصله رو به صفر رسوندم و لب بالایی‌اش رو بین لبام گرفتم. صدای آه‌اش باعث شد کیرم به اون ی تیکه پارچه‌ای که توی تنم بود، فشار بیشتری بیاره. هردو لب‌اش رو اول با همدیگه لیس زدم و بعد پی در پی بوسیدم. حس همراهیش رو دوست داشتم. بازی لب‌هامون توی همدیگه لذت سیری‌ناپذیری داشت… همزمان دستم رو روی پوست لطیف و نرم تن‌اش می‌کشیدم… دلم می‌خواست توی تن خودم حل‌اش کنم… بازی دست‌هاش توی موهام، هر لحظه دیوونه‌ترم می‌کرد… هیچ صدایی جز صدای نفس‌ها و آه‌های ریزی که گاه از گلوش بیرون می‌اومد، تو اتاق جاری نبود… با ریتم بوسه‌های خیس‌ام، زیر گلو و ترقوه‌اش رو نوازش کردم… انگشت‌هامو بند سوتین‌اش کردم و آروم اونو از تن‌اش دراوردم… سینه‌هاش نه خیلی درشت بود و نه خیلی کوچیک، اندازه‌ای به قاعده داشت… هر دو سینه‌اش رو با دوتا دستم گرفتم و چاک میون‌شون رو عمیق نفس کشیدم. پیچ و تاب تنش‌اش زیر دست‌هام، احساس غرورم رو ارضا می‌کرد… بوسیدم و لیسیدم و پایین‌تر اومدم. شکمش رو به داخل فشار می‌داد و این یعنی که خیلی تحریک شده… زبون‌ام رو توی ناف‌اش چرخوندم، دست‌هام بیکار نبود و همزمان از روی شورت، برآمدگی موج‌مانند کس‌اش رو مالیدم. صدای نفس‌هاش بلند شده بود و آروم صدا زد: آخ امیرعلی… در جواب رون‌هاشو رو بوسیدم و گفتم: جان… جانم عروسک. پاهاش رو بالا دادم و شورت‌اش رو دراوردم. کسش‌اش کوچیک بود، صورتی مایل به قرمز، پرز‌های کمی بالای کس‌اش دراومده بود که جذابیت‌اش رو بیشتر می‌کرد… بین پاهاش دراز کشیده بودم و با گوش‌هام نرمی رون‌هاش رو حس می‌کردم… بینی‌ام رو روی برآمدگی کس‌اش گذاشتم و همزمان با نفس کشیدن‌های پی در پی، آروم بوسیدمش… دستامو توی دستاش قفل کرده بودم… فاصله‌ی بین سوراخ کس و کون‌اش رو زبون زدم و از همون‌جا تا چوچوله‌اش رو محکم لیس زدم. کمرش از تخت فاصله گرفت و صدای آخ بلندش تو اتاق پیچید… سرمو بالا آوردم و نگاش کردم، لب‌ پایین‌اش روبین دندون‌هاش گاز می‌زد… بهش گفتم جان جاااان عزیزم، دوست داری؟ خوشت اومد؟ … سرش رو آروم به معنای آره تکون داد. اونقدر لیسیدم و بوسیدمش که به خودش لرزید و سرم رو میون پاهاش فشرد… از رون‌ها تا ساق و مچ پاهاش رو بوسیدم و زبون زدم… از جاش بلند شد و ازم خواست حالا من دراز بکشم… از پایین به تن بی‌نقص‌اش نگاه می‌کردم… لبخند مهربونی به روم پاشید و شورت‌ام رو از پام دراورد. زبون‌اش رو روی سر کیرم کشید و بعد کلاهک‌اش رو توی دهن‌اش گذاشت… اون لب‌های فریبنده روی کیر من بود و تپش قلبم رو به حد اعلا می‌رسوند. حس خیسی و گرمی دهن‌اش توأم با نرمی زبون و لب‌هاش، فوق‌العاده بود… خودش رو تنظیم کرد و روی کیرم نشست، با تموم تنگی‌ و نوبر بودن، اما تمام کیرم رو توی خودش جا داد… با ریتم منظمی بالا پایین می‌شد… دست‌هام روی سینه‌هاش گذاشتم و نازشون می‌دادم. حس داغی و لزجی بیش از اندازه‌ی که کس‌اش داشت، منو به ارضا نزدیک می‌کرد. پاهاش رو دور کمرم حلقه کردم و همون‌طوری تو پوزیشن میشنری زیرم قرار گرفت… لب‌هاش رو می‌بوسیدم و آروم تو کس‌اش تلمبه می‌زدم… حجم زیادی از فشار رو توی کیرم حس می‌کردم… شدت و قدرت ضربه‌هام رو بیشتر کردم… ناله‌هاش شدید شده بود و با دست‌هاش سینه‌هاش رو فشار می‌داد. زیر گلوش رو لیس زدم و با فشار زیادی روی شکم‌اش خالی شدم.)) با حس خیسی بین پاهام از خواب پریدم… این دیگه چه خواب لعنتی بود؟ انقدر حس واقعی داشت که انگار داشتم توی همین دنیا و نه توی عالم رویا، تجربه‌اش می‌کردم. تموم تنم خیس عرق بود و قلبم با شدت می‌کوبید… سارا آروم کنارم خواب بود و موهاش مشکی صاف و بلندش روی بالشت‌اش پخش شده بود… تو خواب ارضا شده بودم، اما انگار تموم لذت اون خواب رو به صورت واقعی حس کرده بودم… گوشیم رو که ساعت 3:17 دقیقه نیمه شب رو نشون می‌داد، نگاه کردم و بدون ایجاد کوچیک‌ترین صدایی از جام پا شدم… اول شورتم رو اوردم و توی ی مشما پیچیدم تا به موقع‌اش خودم بشورمش
Показать все...
👍 2
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.